راز

نمی‌توانی با شعر مکاتبه کنی.
خاموش بمان در کنج خویش.
عاشق نشو.

فریادی را می‌شنوم آن‌جا
در دسترس تن‌هامان.
انقلابی در راه است؟ عشق است؟
چیزی نگو.

همه‌چیزی ممکن است، تنها من ناممکن‌ام.
دریا با ماهیانش طغیان می‌کند.
مردانی هستند که بر دریا راه می‌روند
انگار در خیابان قدم بر می‌دارند.
چیزی نگو.

خیال کن فرشته‌ای از آتش
صورت زمین را جارو کرد
و مردان قربانی
بخشش طلب کردند.
چیزی نخواه


کارلوس دروموند آندراده