از زنجره ها و سنگ ها، واژه ها می خواهند که زاده شوند.
اما شاعر زندگی می کند
به تنهایی در دالان اقمار، در خانه ای از آب.
از نقشه های جهان، از میان بر ها، سفرها می خواهند که زاده شوند.
اما شاعر سکنی می گزیند
در دشت کلبه های دیوانگی.

از جسم زنان، مردان می خواهند که زاده شوند.
و شاعر از پیش وجود دارد
در میان نور و بی نشانی.


هیلدا هیلست