صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38

موضوع: اشعار جهانی از شاعران بزرگ جهان

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    اشعار جهانی از شاعران بزرگ جهان

    تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی دارم

    یاقوت ، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:

    همانگونه که بعضی ، چیزهای تیره و تار می پسندند

    من در خفا ، میان سایه و روح دوستت دارم



    دوستت دارم چون گیاهی بی گل

    که در خود ، و پنهانی ، نور گل می افشاند

    به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم

    چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت



    دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا

    دوستت دارم صاف و ساده ، راحت و بی غرور

    این گونه دوستت دارم ، عاشقی دیگر ندانم



    این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی

    آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام ، مال من

    و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می روم

    پلک هایت روی هم افتند




    پابلو نرودا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اگر اندك . . .

    اندك . . .

    دوستم نداشته باشی

    من نیز تو را

    از دل می برم

    اندك . . .

    اندك . . .

    اگر یكباره فراموشم كنی

    در پی من نگرد

    زیرا

    پیش از تو فراموشت كرده ام





    پابلو نرودا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    کودکان آنگونه زندگی میکنند که آموخته اند

    اگر کودکی با انتقاد زندگی کند

    می آموزد که محکوم کند

    اگر کودکی با عناد و دشمنی زندگی کند

    می آموزد که بجنگد

    اگر کودکی با ترس زندگی کند

    می آموزد که بهراسد

    اگر کودکی با تر حم زندگی کند

    میآموزد که احساس بدبختی کند

    اگر کودکی با تمسخرزندگی کند

    میآموزد که شرمنده باشد

    اگر کودکی با حسادت زندگی کند

    میآموزد که حسرت چه معناست

    اگر کودکی با شرمندگی زندگی کند

    میآموزد که احساس گناه کند

    اگر کودکی با تشویق زندگی کند

    می آموزد که اعتمادبه نفس داشته باشد

    اگر کودکی با بردباری زندگی کند

    میآموزد که صبور باشد

    اگر کودکی با تشویق زندگی کند

    میاموزد که قدردانی کند

    اگر کودکی با مقبولیت زندگی کند

    میاموزد که عشق بورزد

    اگر کودکی با تایید زندگی کند

    میاموزد که خودش را دوست بدارد

    اگر کودکی با شناخت زندگی کند

    میاموزد که داشن هدف در زندگی پر اهمیت است



    دروتی لانولت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

    که گیسوانت را یک به یک

    شعری باید و ستایشی



    دیگران

    معشوق را مایملک خویش می پندارند

    اما من

    تنها می خواهم تماشایت کنم



    در ایتالیا تو را مدوسا صدا می کنند

    (به خاطر موهایت)

    قلب من

    آستانه ی گیسوانت را ، یک به یک می شناسد



    آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی

    فراموشم مکن !

    و بخاطر آور که عاشقت هستم

    مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

    موهای تو

    این سوگواران سرگردان بافته

    راه را نشانم خواهند داد

    به شرط آنکه ، دریغشان مکنی




    پابلو نرودا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    راحتی در کار زمان نیست

    همه تان دروغ گفته اید

    چه کسی به من گفت

    زمان دردم را تسکین می دهد !

    دلم برایش تنگ شده است

    آن هنگام که می گرید باران

    می خواهمش آن هنگام که

    فرو می نشیند آب در ساحل

    برف های کهنه آب می شوند از هر جانب کوه

    و برگ های واپسین سال دود می شوند در هر کوچه ای

    اما عشق تلخ واپسین سال

    بایستی پابرجا بماند

    قلبم سنگینی می کند

    و افکار پوسیده ام ساکن شده اند

    صدها جایی هستند که می ترسم

    تا بروم - چرا که از یاد او لبریزند

    و ورودی سلانه در چنین مکان آرامی

    جایی که هر گز پایش را نگذاشته

    یا چهره اش ندرخشیده

    با خود می گویم

    " در اینجا هیچ یادی از او نیست! "

    با این حال چه تب آلودم و چقدر به یاد او




    ادنا سنت وینسنت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من نه عاشق بودم

    و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

    من خودم بودم و یک حس غریب

    که به صد عشق و هوس می ارزید

    من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت

    گر چه در حسرت گندم پوسید

    من خودم بودم هر پنجره ای

    که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

    و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود

    من نه عاشق بودم

    و نه دلداده به گیسوی بلند

    و نه آلوده به افکار پلید

    من به دنبال نگاهی بودم

    که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

    آرزویم این بود

    دور اما چه قشنگ

    که روم تا در دروازه نور

    تا شوم چیره به شفافی صبح

    به خودم می گفتم

    تا دم پنجره ها راهی نیست

    من نمی دانستم

    که چه جرمی دارد

    دستهایی که تهی ست

    و چرا بوی تعفن دارد

    گل پیری که به گلخانه نرست

    روزگاریست غریب

    تازگی میگویند

    که چه عیبی دارد

    که سگی چاق رود لای برنج

    من چه خوشبین بودم

    همه اش رویا بود

    و خدا می داند

    سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود



    جبران خلیل جبران


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به آرامي آغاز به مردن مي كني

    اگر سفر نكني

    اگر كتابي نخواني

    اگر به اصوات زندگي گوش ندهي

    اگر از خودت قدرداني نكني



    به آرامي آغاز به مردن مي كني

    زماني كه خودباوري را در خودت بكشي

    وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند



    به آرامي آغاز به مردن مي كني

    اگر برده عادات خود شوي

    اگر هميشه از يك راه تكراري بروي . . .

    اگر روزمرگي را تغيير ندهي

    اگر رنگهاي متفاوت به تن نكني

    يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني



    تو به آرامي آغاز به مردن مي كني

    اگر از شور و حرارت

    از احساسات سركش

    و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش وا مي دارند

    و ضربان قلبت را تندتر مي كنند

    دوري كني . . .



    تو به آرامي آغاز به مردن مي كني

    اگر هنگامي كه با شغلت

    يا عشقت شاد نيستي ، آن را عوض نكني

    اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني

    اگر وراي روياها نروي

    اگر به خودت اجازه ندهي

    كه حداقل يكبار در تمام زندگيت

    وراي مصلحت انديشي بروي . . .



    امروز زندگي را آغاز كن !

    امروز مخاطره كن !

    امروز كاري كن !

    نگذار كه به آرامي بميري !

    شادي را فراموش نكن



    پابلو نرودا

    ترجمه: احمد شاملو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اگر به خانه‌ی من آمدی

    برایم مداد بیاور مداد سیاه

    می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

    تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

    یک ضربدر هم روی قلبم

    تا به هوس هم نیفتم !

    یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

    نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان

    سیاهم کند !

    یک بیلچه

    تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

    شخم بزنم وجودم را . . .

    بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم ، گویا !

    یک تیغ بده ، موهایم را از ته بتراشم

    سرم هوایی بخورد

    و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم !

    نخ و سوزن هم بده ، برای زبانم

    می‌خواهم . . . بدوزمش به سق

    اینگونه فریادم بی صداتر است !

    قیچی یادت نرود

    می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم !

    پودر رختشویی هم لازم دارم

    برای شستشوی مغزی !

    مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند

    تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد

    به آنجایی که عرب نی انداخت

    می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

    صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر !

    می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب

    برچسب فاحشه می‌زنندم

    بغضم را در گلو خفه کنم !

    یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

    برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد

    فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند

    به یاد بیاورم که کیستم !

    تو را به خدا. . . اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

    برایم بخر. . . تا در غذا بریزم

    ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

    سر آخر اگر پولی برایت ماند

    برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند

    بیاویزم به گردنم. . .

    و رویش با حروف درشت بنویسم:

    من یک انسانم

    من هنوز یک انسانم

    من هر روز یک انسانم




    غاده السمان

    شاعری از سوریه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آنچه از شاعران به جا می‌ماند

    هميشه از زمان

    گناه و تبعيد زخم خورده‌ است

    صادق‌ترینشان

    ناشناس‌ترين ، خاموش‌ترين و عاشق‌ترين

    چیزی به تو تحميل نمی‌کند: نه با تصويرش

    نه با تمسخر و تسلی ، نه حتی با عشق

    در حضور ، او در غیاب است

    و پيکاسو ، وقتی آدم برفی می‌ساخت

    خوب فهميد که جاودانگی هنر

    در زمان ، گناه و تبعيد است

    که خورشيد بايد آن را

    با اشک‌ها ، چشمه‌ها ، رودخانه دريا و عدم

    نجات دهد




    ولادیمیر هولان

    برگردان به فارسی: محسن عمادی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تو آن لانه‌ی یخ‌زده‌ای
    که پرندگان مهاجر در آن تخم نمی‌کنند
    که هیچ جوجه‌ای از آن سر بر نمی‌آورد.

    میوه‌ای که پوسیده می‌رسد
    و باد به زمین‌ات می‌اندازد
    و آوای مرده‌ای از تو خواهد چکید.
    دلی هستی همیشه سرد
    در موطنی متروک
    که اشباح در خاکسترهای سردش
    حمام می‌کنند.
    پستان‌هایت دو قلب سنگی‌‌اند
    دیگ‌هایی
    که شیر هرگز در آن‌ها نجوشیده‌است.

    کرم‌هایت با زمین میانه ندارند
    شرم،‌ مقبره‌ای بنا می‌کند
    از پوچی جاودانه:
    کندوهای خالی عسل
    محفظه‌ی آب‌خیزهای کاذب
    همیشه محتضر در حفره‌ی زمان
    بزاق دهان
    در آتش خشمگین بزرگ.
    آخرین نفسی که در گلوی خدا آروغ می‌شود.

    و آن‌گاه که آخرین نفس از سینه‌ی تو برآید
    و سوزنی در جمجمه‌ات فروشود
    وقتی شصت و آخرین انگشت‌ات
    زبان و بیضه‌ات می‌شکند
    و ترانه‌ای مرده
    تابوت‌ات را همراهی می‌کند
    و آخرین میخ تابوت‌ات را چکش می‌کنند
    آن‌روز
    آگاه باش
    رستخیزت در ستیغ کف‌آلود گردبادها فرا خواهد رسید
    بر گردبادهایی
    که تنها تپه‌های بی‌احساس مورچگان را شکار می‌کنند.


    کیتوب‌به


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/