پیاده میشم

ورس 1 :
صورت خسته نگران، بی‌ آرامش و مریض // که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطرات تلخ دیروز // چشم میدوخت به خیابون سرد بی‌ روح
با تحمل سنگینی‌ نگاه آدما // ادامه می داد او به راه ناتمام
و اولین بار برای آخرین راه // بهتره بگم که آخرین چاه
تنها دو دل‌ تو فکر و با تعجب // دنبال چی‌ بود ؟ پول یا توجه ؟
تو روزگاری که هر کسی‌ دنبال آشناست // دخترک می گرده پی‌ یه فرد ناشناس
که از اون غریبه‌ها یه عده ماییم // آروم اشاره زد که شیشت رو بده پایین
فقط میتونیم امشب رو با تو باشیم و بس // این رو گفت و نشست و در ماشین رو بست
پسر می‌خواست سر صحبت رو وا کنه زود // تیکه مینداخت منتظر واکنش بود
ولی‌ دخترک صداش رو نمی شنید // تو دنیایی بود که به سادگی‌ نمی‌شه دید
دیدی که بعضی‌ وقت‌ها بغضی تو گلوته؟ // نمی‌خوای گریه کنی‌ جلو کسی‌ که پهلوته
هی ، امان از این زمان // زمانی‌ که دیگه برد توان از این زبان

کروس 1:

بی‌ همراه و بیهوده رهسپاره این راه بی‌ نور و همصدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران
اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

ورس 2:

پسر گفت لعنت به این بخت بد // خونه ما می‌‌مونه واسه ی وقت بعد
بعد سعی‌ نکن با سکوتت زیر پوستم بری // اگه پایه ای‌ میتونیم خونه‌ دوستم بریم
خوب حاضری با ۲ نفر باشی‌ یا نه؟ // معلومه که رفتار دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد حاضری باشی‌ یا نه؟ // و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست
گفت بریم، من که همه چی‌ رو از دم باختم //گناهش پای اون‌ها که من رو پس انداختن
عصبانی‌ از خاطرات خاموش قدیمه // پی‌ محبت می گرده توی آغوش غریبه
تو خونه ای‌ رشد کرد که عشق نبود // جای عشق، فحش و مشت و زیر چشم کبود
پدری که جلوی مشکلات مختلف ضعیفه // فقط زورش میرسه به دختر ظریفش
با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟ // خانوادم؟ اونا رو خدا بیامرزه
اون موقع کی‌ بود احترام به حرفاش بزاره // حالا مجبوره که تنش رو به حراج بزار

کروس 2:

بی‌ همراه و بیهوده رهسپار این راه بی‌ نور و همصدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران
اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

ورس 3 :

ببین تو این قصّه‌ها رو میشنوی و میری // بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری
ممنون از اونی‌ که به دیگری صدام و پاس داد // بگذریم بریم سراغ ادامه داستانی
که امروز نوشتنش رو مود من بود // این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود ولی‌ یه نور انبوه // پشت کوه واسه ناامیدی زوده هنوز
کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه // ولی‌ واسه رابطه‌ها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روح که روی جسمی‌ سواره // چطور تو آغوشی بره وقتی‌ حسّی نداره
تو این روزگار درد ناک و سیاه بی‌ شم // ای کاش بگه نگه دار من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بی‌ شک // ای کاش بگه نگه دار من پیاده میشم

اوترو:

وقت واسه بیشتر گفتن نبود میدونم ، قصّه‌های تو یه عمر آهنگه ؛ سخته نه؟ خوب خیلی‌ سخته رسمش همینه میدونم رسمش همینه