گسترش خشونت میان وزیران و سرداران شاه طهماسب

اندکى بعد از این واقعه، در 932 ق / 1525 - 6 م، جماعتى از طایفه شاملو که مواجبشان نرسیده بود، به خانه خواجه حبیب الله، از وزیران و سرداران طهماسب، که مردى نیک نهاد بودند ریختند و او و پسر و صد تن از اتباعش را پاره پاره کردند، چون سگانى گرسنه که بر سر مردارها افتند! «احسن التواریخ، ص 198».

در سال 943 ق / 1536 م یکى از سنیان، خواجه کلان غوریانى، که عبیدالله خان ازبک را در عبور از ناحیه غور پذیرفته شده و از بیم آن ازبک جبّار، پادشاه ایران را به نیکى یاد نکرده بود، به دستور طهماسب محکوم به قتل شد «فرمان بران او را کشان کشان به چهار سوق هرات برده پوست کندند و پر کاه کرده بر سر چوب تعبیه کردند! / احسن التواریخ، ص 297». سال بعد در 944 ق / 1537 م خواجه کلان دیگرى در دام بلا افتاد؛ او را به تبریز بردند و «چون نظر شاه خجسته نهاد بر آن بد اعتقاد افتاد فرمود که او را از مناره نصریه از خصیه‏اش آویختند تا به شفقت تمام به دارالجزا انتقال نمود! / ایضا ص 282».
در همین سال، خواجه محمد صالح بیتکچى از استراباد به رسم اسارت به تبریز برده شد «چون به تبریز رسید غازیان به توهم آن که الفاظ بى ادبانه بر زبان وى جارى نگردد جوال دوزى بر زبان آن بد روز زده قوت تکلم ازو سلب کردند و به نظر سیاست اثر نواب شاهى رسانیدند. پادشاه ظفر ورود آن مردود را فرمود که در خُم کرده بر بالاى مناره نصریّه برده، بیندازند. فرمانبران امتثال حکم کرده در حال آن بد فعال به عالم دیگر انتقال نمود. / احسن التواریخ، ص 285». نظیر همین رفتار با مظفر سلطان امیر دِبّاج «دیباج» شد. به فرمان شاه طهماسب او را در قفس آهنین گذاردند و از میان دو مناره مسجد حسن پادشاه تبریز آویختند و آتش زدند «احسن التواریخ، صص 282 - 283»؛ امیر سعد الدین عنایت الله خوزانى هم با قفس آهنین طعمه حریق شد و رکن الدین مسعود کازرونى، از عالمان و پزشکان نام دار که به خشم سلطان گرفتار شده بود، در میان شعله‏هاى آتش جان سپرد «درباره این گونه کیفرها بنگرید به عالم آراى عباسى؛ زندگانى شاه عباس اول، نصر الله فلسفى، ج 2 و مآخذهایى که آنجا نشان داده شده است».