چه اشکالی داره
-این جوری دیگه کسی باهات ازدواج نمیکنه
-چه بهتر
-چرا ؟
-کی می خواد این دختر ها رو تحمل کنه البته بلا نسبت شما
-خیلی هم دلت بخواد
-بگذریم کوچولوی دوست داشتنی من چیزی لازم نداره ؟
-اگه میشه تابم بده
امید با صدای بلند خندید و گفت:
-امان از دست تو خوبه حالا موقع ظهره پارک هم خلوته و گرنه
سارا هم به خنده افتاد و گفت: باشه پس بریم ناهار بخوریم ؟ فقط یادت باشه بهت رحم کردم
-واقعاً لطف کردی
-چون تو بودی استثنا قائل شدم
امید سری تکان داد و به طرف اتومبیل رفت . سارا با قدم های تند به طرف او رفت در اتومبیل را باز کرد و سوار شد . امید پا بر روی پدال گاز گذاشت و با سرعت به حرکت درآمد
-حالا چرا این قدر عجله داری .یادت باشه دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسید نه
-شما تنقلات خوردی و زیاد گرسنه نیستی اما روده کو چیکه من داره روده بزرگه رو می خوره
-پس حق با توئه اما اگه پلیس جلوت گرفت و جریمه کرد ناراحت نشی ؟
-بهونه نیار بگو از سرعت می ترسی
-حقته که بذارم جریمه بشی
-باشه تسلیم . اعتراف می کنم که کم آوردم این رستوران خوبه ؟
-رستوران صدف بد نیست خوبه
-پس پیاده شو که از گشنگی مردم


***

-عمو جان قول بدین که بازم بیاین
-این دفعه دیگه نوبت شیطون عمو که بخواد بیاد
-باشه اما یادتون باشه خودتون خواستین . اگه اومدم دیگه نرفتم تقصیر خودتونه ها
-قبول تو فقط بیا
سپس سارا را در آغوش کشید .و بوسه ای بر پیشانی اش زد .و زینب سار را از آغوش شوهرش بیرون کشید و گفت:
-بذار ما هم خداحافظی کنیم
-سارا جون اگه اذیتت کردیم ما رو ببخش
-این چه حرفیه زن عمو شما باید ببخشید اگه بهتون بد گذشت
زینب خانم بوسه ای روی گونه او زد و به فاطمه خانم گفت ::
-شما هم باید ببخشید تابستان تشریف بیارید
-خواهش می کنم مزاحم می شیم
امید به طرف محمود رفت و گفت: عمو تابستان منتظریم
-انشاالله
سپس رو به سارا گفت ::
-باید ببخشی زیاد اذیتت کردم
-برعکس اذیت شدی در ضمن I miss you(دلم برات تنگ میشه )
-اما تو که گفتی دلت برام تنگ نمیشه ؟
-فقط می خواستم اذیتت کنم
-خیلی بد جنسی
سارا سرش را به گوش امید نزدیک کرد و گفت ::یادت باشه که به تو رفتم
امید لبخندی زد و گفت: بهتره بریم .و گرنه دیرمون میشه
پس از رفتن خانواده عمو غمی بر دل سارا چنگ انداخت .به سمت تلفن رفت و شماره مژده را گرفت
-بله بفرمایید
-سلام مژده جون
-سلام سارا جون چطوری ؟
-قربونت برم .حالا دیگه ادای من رو در میاری ؟ و جون جون می گی ؟
-گفتم به من گفتی جون حیفه من بهت نگم
-بگذریم . چه خبر چی شد ؟
-نمی دونی سارا دارم پر در میارم .اصلا باورم نمیشه بابام قبول کرده که نامزد کنیم
-به به تبریک می گم عروس خانم
-قربونت برم . انشاالله عروسی خودت
-دیگه لوس نشو .میدونی که از این کلمه بدم می یاد هی می گی
-خواسم نبود که قراره مامانت ازت ترشی بندازه
-هنوز نامزد نکرده ها واسه من داره قیافه می گیره
-نامزدم می کنم . تو نگران من نباش ترشیده
-مگه این که دستم بهت نرسه اون وقت می کشمت
-بابا اگه به فکر من نیستی به فکر آرش باش تازه داره به ارزو هاش می رسه
-کاری می کنم داغت رو دلش بمونه
-تسلیم و گرنه الان جوون مرگم می شم
-دارم برات . فعلا بگو ببینم قرارتون چی شده ؟
-قراره فردا با آرش بریم خرید حلقه
-به هر حال بهت تبریک می گم و امیدوارم خوشبخت بشید ولی دلم به حال آرش می سوزه که چه جوری تورو رو تحمل کنه ؟