صفحه 3 از 31 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 306

موضوع: خواندنيهاي تاريخي ایران

  1. #21
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    عاقبت چاپلوسي در دربار كريم خان زند





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    كريم خان زند هر روز صبح علي الطلوع تا شامگاه براي دادخواهي ستمديدگان و رفع ستم و احقاق حقوق مردم ، در ارك شاهي می نشست و به امور مردم رسيدگي مي كرد . يك روز مردك حقه باز و چاپلوسي پيش آمد و همين كه چشمش به كريم خان افتاد شروع به هاي و هاي گريستن كرده و سيلاب اشك از ديدگان فرو ريخت !
    او طوري گريه مي كرد كه هق و هق هايش اجازه سخن گفتن به او نمي داد . شاه ( كه خود را وكيل الرعايا مي ناميد) دستور داد او را به گوشه اي ببرند و آرام كنند و بعد كه آرام شد به حضور بياورند . مردك حقه باز را بردند و آرام كردند و در فرصت مناسب ديگري به حضور كريم خان آوردند . كريم خان قبل از آنكه رسيدگي به كار او را آغاز كند نوازش و دلجويي فراواني از وي به عمل آورد و آنگاه ا خواسته اش جويا شد .
    آن مرد گفت : (( من از مادر كور و نابينا متولد شدم و سالها با وضع اسف باري زندگي كرده و نعمت بينايي و ديدن اطراف و اكناف خود محروم بودم تا اينكه روزي افتان و خيزان و كورمال خود را روي زمين كشيدم و به سختي به زيارت آرامگاه پدر شما رفته و براي كسب سلامتي خود ، متوسل به مرقد مطهر ابوي مرحوم شما شدم . در آن مزار متبرك آنقدر گريه كردم كه از فرط خستگي ضعف ،‌بيهوش شده ، به خواب عميقي فرو رفتم !
    در عالم خواب و رويا ، مردي جليل القدر و نوراني را ديدم كه سراغ من آمد و گفت : ابوالوكيل پدر كريم خان هستم . آنگاه دستي به چشمان من كشيد و گفت برخيز كه تو را شفا دادم !
    از خواب كه بيدار شدم ،‌خود را بينا ديدم و جهان تاريك پيش چشمانم روشن شد !
    اين همه گريه و زاري امروز من از باب تشكر و قدر داني و سپاسگذاري از والد ماجد شما بود !
    مردك حقه باز كه بااداي اين جملات و انجام اين صحنه سازي مطمئن بود كريم خان را خام كرده است ، منتظر دريافت صله و هديه و مرحمتي بودكه مشاهده كرد كريم خان برافروخته شده ، دنبال د‍ژخيم مي گردد !
    موقعي كه دژخيم حاضر گرديد كريم خان دستور داد چشمان مرد حقه باز را از حدقه بيرون بكشد !
    درباريان و بزرگان قوم زنديه به دست و پاي كريم خان افتادند و شفاعت مرد متملق و چاپلوس را كرده و از وكليل الرعايا خواستند از گناه او در گذرد . كريم خان كه ذاتا آدم رقيق القلبي بود ، خواهش درباريان و اطرافيان را پذيرفت ولي دستور داد مرد متملق را به فلك بسته چوب بزنند !
    هنگامي كه نوكران شاه مشغول سياست كردن مرد حقه باز بودند كريم خان خطاب به او گفت :
    « مردك پدر سوخته ! پدر من تا وقتي زنده بود در گردنه بيد سرخ ، خر دزدي مي كرد . من كه مقام و مسند شاهي رسیدم عده اي متملق براي خوشايند من و از باب چاپلوسي برايش آرامگاهي ساختند ومقبره اي برپا كردند و آنجا را ((عنيان ابوالوكيل )) ناميدند . اكنون تو چاپلوس دروغگو آمده اي و پدر خر دزد مرا صاحب كرامت و معجزه معرفي مي كني ؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در مي آوردم تا بروي براي بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگيري !! مردك سرافكنده و شرمسار به سرعت از پيش او رفت و ناپديد شد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #22
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اوج تملق در دربار فتحعليشاه قاجار





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    در جريان جنگ دوم ايران و روس ، هنگامي كه قواي روسيه وارد تبريز شدند و فرماندهان قشون روس تصميم گرفتند به سوي ميانه پيشروي و تمام منطقه آذربايجان را به تصرف خود در آورند .
    در اين وضعيت كه روس ها منزل به منزل پيشروي مي كردند دولت ايران مجبور شد شرايط صلحي را كه دولت روسيه تحميل ميكرد كاملا بپذيرد .
    فتحعلي شاه قاجار ، براي خاتمه جنگ و انعقاد پيمان صلح ، روز معيني رامشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباريان و اشراف و نمايندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد .
    براي اينكه مراسم « روز سلام » به خير و خوشي برگزار گردد قبلا تعهداتي انديشيدند و دستوراتي صادر گرديد راجع به اينكه در مقابل هر جمله از فرمايشات شاه چه پاسخي بايد داده شود !
    در وقت مقرر و ساعت معهود ، شاه آمد و بر تخت سلطنتي جلوس كرد و فرمود : « اگر ما امر كنيم كه ايالات جنوب و ايالات شمال همراهي كنند و يك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين اقوام بي ايمان در بياورند ، چه پيش خواهد آمد ؟ مخاطبان تعظيم سجده مانندي كرده و گفتند : بدا به حال روس ! بد به حال روس ! شاه مجددا گفت : اگر فرمان قضا ،‌شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكي شود و توامان به اين گروه بي دين و ملحد حمله كنند چه خواهد شد ؟ جملگي عرض كردند : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
    فتحعلي شاه مجددا پرسيد اگر توپچي هاي خمسه را به كمك توپچي هاي مراغه بفرستيم تا با توپ خود تمام دار و ندار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد ؟ باز جواب آمد كه : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
    خلاصه چندين فقره از اين قماش ، اگرهاي ديگر ردو بدل شد و جواب آمد: بدا به حال روس ! بدا به حال روس !
    شاه كه تا اين لحظه بر روي تخت نشسته و پشت به دو عدد متكاي مرواريد دوزي شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتي درباري ونزديكان مافنگي خود به هيجان آمده، ناگهان روي دوزانو بلند شد ، شمشير خود را به كمر بسته بود به قدر يك وجب از غلاف بيرون كشيد و اين شعر را با صداي بلند خواند :
    كشم شمشير مينايي كه شير از بيشه بگريزد **********
    زنم بر فرق «پاسكويچ» كه دود از «پطر» برخيزد !
    دو نفر از درباريان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ايستاده بودن خود را به روي پاي قبل عالم انداخته گفتند :
    قربان ! مكش ! مكش ! كه عالم زير و زبر خواهد شد ! شاه قاجار پس از لحظه اي سكوت ، گفت : حالا كه اين طور صلاح مي دانيد ما هم دستوري مي دهيم بااين قوم بي ايمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجددا شمشير را غلاف كر د !
    باز اين حضرات به خاك افتادند و تشكرات خود را از طرف بني نوع انسان كه اعليحضرت بر آنها رحم آورده و تيغ خود را از نيام بيرون نكشيدند ، تقديم خاكپاي قبله عالم كردند !
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #23
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    هوش آغامحمد خان قاجار





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    مي گويند آغا محمد خان قاجار معمولا نصف مرغ بريان را موقع ناهار و نصفه ديگر را شام مي خورد . تصادفا يك روز عصر نصفه ديگر مرغ بريان را گربه خورد . آشپز بيچاره از ترس غضب سلطان اخته! مرغ ديگري را با پول خود خريداري كرد و نصفه آن را موقع شام به حضور آغامحمد خان برد تا متوجه مطلب نشود .
    آغامحمدخان ضمن صرف شام گوشه چشمي هم به آشپز انداخته گفت : « نصفه ديگر را فردا ناهار بياور !»
    آشپز يكه خورد و عرض كرد : قربان ! نصفه اولي را امروز ناهار ميل كرديد . ديگر چيزي باقي نمانده است !
    آغامحمدخان با عصبانيت گفت : « فضولي موقوف ! نصفه اي كه امروز آوردي قسمت راست مرغ بود اين نصف هم قسمت راست آن است . معلوم مي شود جرياني رخ داده كه مرغ ديگري خريداري كرده اي !
    آشپز را فراست و تيز هوشي آغامحمدخان چنان مبهوت كرد كه تا مدتي دهانش باز و چشمانش خيره مانده بود
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #24
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    عاقبت گلاب گير متملق





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    مظالم و فجايع اعمال شاهزادگان قاجار وحكام و بزرگان آن روزگار به قدري زياد است كه كه گفتني نيست . مرحوم سيد محمد علي جمال زاده در خصوص فجايع آن دوراخ خاطره اي خواندني و عبرت اموز دارد :
    جمال زاده مي گويد : « خوب به خاطر دارم كه پدر با ملك المتكلمين از عهد جواني در اصفهان با هم دوست و همكار صميمي بودند ( پدرم او را ميرزا نصرالله مي خواند و او پدرم را سيد جمال خطاب مي كرد . )بعدها هنگامی كه با هم در تهران صاحب شهرت شده بودند ، روزي در يك مجلس خصوصي پدرم او را مخاطب ساخته گفته :« ميرزا نصرالله تو تا همين اواخر با شاهزاده سالارالدوله (پسر مظفر الدين شاه قاجار) دوست شده بودي و در دستگاه او در واقع نديم او بودي و از قرار معلوم طرف توجه و الطاف او بودي ، چه شد كه ناگهان از او جدا شدي و به تهران آمدي ؟ »ملك المتكلمين در جواب گفت كه درست است كه شاهزاده نسبت به من محبت و علاقه ابراز مي داشت ، ولي يك روز كه در باغ او (گويا ملك المتكلمين فرمود در لرستان يا كردستان و درست در خاطرم باقي نمانده است )با چند نفر ديگر مشغول گردش بوديم به يك باغبان پيري رسيديم كه ديگ بزرگي را روي آتش گذاشته و به كارش مشغول بود . همين كه چشمش به شاهزاده قاجار افتاد جلو دويد و تعظيم غرايي كرد و بناي دعا و ثنا و چاپلوسي را گذاشت كه قربانت بروم ، جام خدم و فرزندانم به قربانت ! شاهزاده پرسيد مشغول چه كاري هستي ؟ گفت قربانت گردم . دارم گلاب مي گيرم ، جانم به فدايت والخ .....شاهزاده با حالت تعرض و تغير گفت : اي پير مرد چرا اين همه دروغ به هم مي بافي و اين همه تملق مي گويي ؟ پير مرد گفت : خدا گواه است كه هرچه مي گوييم عين راستي است . شاهزاده گفت : پس هرچه بگويم اطاعت مي كني ؟ گفت : با جان و دل اطاعت مي كنم . شاهزاده گفت : دو دستت را همين الان تا مرفق در اين ديگ جوشان داخل كن و از اين گلاب سوزان به صورتت بزن !! پيرمرد خيال كرد شاهزاده خيال شوخي دارد .ولي چون ديد كه شاهزاده اصرار دارد و مي گويد اگر فورا



    اطاعت نكني مي گويم مير غضب بيايد و همين جا سرت را از بدنت جدا كند ، از راه اضطرار دو دستش را در ديگ فرو برد و فريادش به آسمان بلند شد و از هوش رفت وما به چشم خودمان ديديم كه گوشت و پوست هر دو دستش لهيده و حلوا شده و از استخوان جدا گرديده بود!» ملك المتكلمين فرمود ديگر دلم گواهي نداد كه با چنين آدمي زندگي كنم و از او جدا شدم .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #25
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    شراب خواري ناصرالدين شاه





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    شخصي زهد فروش ، به ناصرالدين شاه كه در جواني عادت داشت شراب بنوشد گفت :
    - « ديشب پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود ، برو به ناصرالدين شاه بگو كه يك قدري كمتر شراب بخورد»
    ناصرالدين شاه با شنيدن اين سخن دستور داد شخص زهد فروش را شلاق بزنند و هنگامي كه طرف علت را پرسيد ، ناصرالدين شاه گفت : « پر معلوم است كه دروغ مي گويي ! چون پيامبر (ص) شراب خواري را از اساس منع مي كند نه اينكه بگويد كمتر بخور !!
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #26
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ناصرالدين شاه و كريم شيره اي و ابلهان تهران





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    ناصرالدين شاه به كريم شيره اي گفت نام ابلهان عمده تهران را بنويس !
    كريم گفت به شرط آنكه نام هر كسي را بنويسم عصباني نشوي و دستور قتل مرا صادر نكني !
    شاه به كريم شيره اي قول داد .
    كريم در اول ليست اسم ناصرالدين شاه را نوشت ! ناصرالدين شاه عصباني شد و خطاب به كريم گفت : اگر ابلهي و حماقت مرا ثابت نكني مير غضب را احضار مي كنم تا گردنت را بزند !
    كريم گفت : مگر تو براتي پنجاه هزار توماني به پرنس ملكم خان نداده اي كه برود در پاريس آن را نقد كند و بياورد؟!
    ناصرالدين شاه گفت : بلي همين طور است . كريم گفت : من تحقيق كرده ام ، پرنس همه املاك و اموال خود را در اين مملكت نقد كرده و زن و فرزند و دلبستگي هم در اين ديار ندارد ،‌اگر آن وجه را به دست آورد و ديگر به مملكت برنگردد و تو نتواني به او دست يابي چه مي گويي!؟
    ناصرالدين شاه گفت : « اگر او اين كار را نكرده و آن پول را پس از بياورد تو چه خواهي گفت ؟»
    كريم شيره اي گفت : « آن وقت نام شما را پاك مي كنم و نام او را در اول ليست مي نويسم !!»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #27
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    احسنت بر كبوتر





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    روزي ناصرالدين شاه قاجار به شكار رفته بود . از دور آهويي ديد و به طرف آن نشانه رفت از قضا – مثل هميشه – تيرش به خطا رف و آهو فرار كرد .
    يكي از درباريان بي اختيار گفت : احسنت ! ناصرالدين شاه گفت : فلان فلان شده مسخره مي كني ؟ تير به هدف نخورد ، چرا آفرين گفتي ؟ و طرف جواب داد : « قربان به آهو احسنت گفتم كه چه جا خالي زيبايي داد !»
    اين داستان درباره به مظفرالدين شاه و افتادن فضله كبوتر بر سرش هنگام شكار نيز گفته شده است ، كه احسنت بر كبوتر كه چنين نشانه گيري دقيقي دارد !
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #28
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    كم عقلي مظفرالدين شاه





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    در خصوص عقل كم مظفرالدين شاه ، حمايت زيادي وجود دارد . از جمله اينكه يك روز استادش دي مظفرالدين ميرزاي وليعهد كتاب را جلوي خود گرفته و مطالعه مي كند ، اما يك گوشش را با پنبه پر كرده است !
    معلم علت را پرسيد ، گفت : براي آنكه درس در مغزم باقي بماند ! چون شما هميشه مي گوئيد درس از يك گوش تو داخل مي شود و از گوش ديگرت خارج !
    « تاريك خاطران همه در ناز و نعمتند ***** اي روشني عقل ، تو بر ما بلا شدي !
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #29
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    علت بلندي تابستان





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    روزي صنيع الدوله در محفل شاه و درباريان از علوم جديد و صنايع فلزي و ذوب آهن در اروپا صحبت مي كرد تا به اينجا رسيد كه حرارت دادن ، باعث انبساط اجسام مي گردد ! مظفرالدين شاه كه تا آن موقع ساكت بود وسط حرف صنيع الدوله دويد و گفت : « پس براي همين است كه روزهاي گرم تابستان روزها منبسط مي شوند و در نهايت بلندي قرار مي گيرند ، چون حرارت به ايام مي تابد !»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #30
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    حيله براي طلاق دختر كريه المنظر اقتدارالسلطنه





    برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم


    اقتدار السلطنه عموي با نفوذ ناصرالدين شاه دختري زشت و كريه المنظر داشت . اين دختر بد گل ، خود را ونوس زمانه مي دانست و تن به ازدواج نمي داد . به همين سبب تا 48 سالگي تر شيده ماند .



    شاهزاده بداقبالي به نام فخيم الدوله در سوداي رسيدن به پول پدر ، با اين دختر بد گل ازدواج كرد؛ اما خست پدر از سويي و بدخلقي و افاده دختر از سوي ديگر جان فخيم الدوله را به لبش رساند ، تا جائيكه به فكر طلاق زن افتاد . اما جگرش را نداشت و از ناصرالدين شاه مي ترسيد !
    فخيم الدوله اسبي داشت كه تنها مايه دلخوشي اش بود . از قضاي روزگار اين اسب هم در موقع شكار ، پايش آسيب ديد و لنگ شد و او ماند با اسبي لنگ و زني زشت و ترشرو كه ديو را هم زهره ترك مي كرد !
    شاهزاده فخيم الدوله كه مردد بود چه كند ( چه خاكي بر سرش بريزد !) دست به دامان كريم شيره اي دلقك بي چاك و دهن ناصرالدين شاه شد .
    كريم كه خود درد كشيده بود ، به فخيم الدوله پيشنهاد كرد عرض حالي بنويسيد تااو به اطلاع شاه مستبد قاجار برساند .
    فخيم الدوله پيشنهاد كريم را اجرا كرد و شرح حال مفصلي نوشت . كريم شيره اي چند روز بعد در باغ « دوشان تپه» در حضور شاه و بلند پايگان اجازه خواست تا نامه را بخواند . و خواند .....
    چون عرض حال فخيم الدوله با آب و تاب و سوز خوانده شد و به پايان رسيد كريم اين شعر را هم بدان افزود :
    خداوندا سه درد آمد به يكبار ** زن پيرو خرلنگ و طلبكار
    خداوندا زن پير را تو بوستان ** خودم دانم خر لنگ و طلبكار !
    اقتدار السلطنه عموي شاه و پدر زن شاهزاده فخيم الدوله به خشم آمد ؛ اما ديگران – از جمله ناصرالدين شاه – چنان خنديد كه چند نفرشان پس افتادند ! ناصرالدين شاه در حاليكه از خنده ريسه مي رفت ، به فخيم الدوله اجازه داد تا همسرش را طلاق گويد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 3 از 31 نخستنخست 123456713 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/