صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

موضوع: گلچین اشعار زیبا ازشاعران مشهور

  1. #11
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید



    گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید



    گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز



    گفتا زخوبرویان این کار کمتر آید



    گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم



    گفتا که شبرواست اوازراه دیگر آید



    گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد



    گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید



    گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد



    گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید



    گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت



    گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید



    گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟



    گفتا مگوی با کس تاوقت آن درآید



    گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد



    گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید



    «حافظ»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #12
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    شعری زیبا از عطار نیشابوری


    عاشقی روزی مگر خون می گریست



    زو کسی پرسیدکاین گریه ز چیست؟



    گفت می گویند فردا کردگار



    چون کند تشریف رویت آشکار



    چل هزاران سال بدهد بر دوام



    خاصگان قرب خود را بارعام



    یک زمان زان جا به خود آیند باز



    در نیاز افتند خو کرده به ناز



    زان همی گریم که با خویشم دهند



    یک نفس در دیده ی خویشم نهند



    چون کنم آن یک نفس با خویش من



    می توان کشتن از این غم خویشتن



    تا که با خود بینی ام بد بینی ام



    با خدا باشم چو بی خود بینی ام



    آن زمان کز خود رهایی باشدم



    بی خودی عین خدایی باشدم



    هر که او رفت از میان اینک فنا



    چون فنا گشت از فنا اینک بقا



    خویش را اول زخود بی خویش کن



    پس یراقی از عدم در پیش کن



    جامه ای از نیستی درپوش تو



    کاسه ای پر از فنا کن نوش تو



    پس سر کم کاستی دربرفکن



    طیلسان لم یکن برسرفکن



    طمس کن جسم و زهم بگشای زود



    بعد از آن در چشم کش کحل نبود



    گم شو و زین هم به یک دم گم بباش



    پس از این قسم دوم هم گم بباش



    همچنین می رو بدین آسودگی



    تا رسی درعالم گم بودگی



    گر بود زین عالمت مویی اثر



    نیست زان عالم تو را مویی خبر



    قطره بودم گم شدم در بحر راز



    می نیابم این زمان آن قطره باز



    گرچه گم گشتن نه کارهر کسی است



    در فنا گم گشتم و چون من بسی است



    «عطار نیشابوری»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #13
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    شب سردی است و من افسرده



    راه دوری است وپایی خسته



    تیرگی هست و چراغی مرده



    می کنم تنها ازجاده عبور



    دور ماندند ز من آدمها



    سایه ای از سر دیوار گذشت



    غمی افزود مرا بر غمها



    فکر تاریکی واین ویرانی



    بی خبر آمد تا با دل من



    قصه ها ساز کند پنهانی



    نیست رنگی که بگوید با من



    اندکی صبر سحر نزدیک است



    هردم این بانگ برآرم از دل



    وای این شب چه قدر تاریک است



    خنده ای کو که به دل انگیزم



    قطره ای کو که به دریا ریزم



    مثل این است که شب نمناک است



    دیگران را هم غمی هست به دل



    غم من لیک غمی نمناک است



    «سهراب سپهری»

    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #14
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گلچین اشعار زیبا ازشاعران مشهور...فریدون مشیری


    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم



    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم



    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم



    شدم آن عاشق دیوانه که بودم



    درنهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید



    باغ صد خاطره خندید



    عطر صد خاطره پیچید



    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم



    پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم



    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم



    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت



    من همه محو تماشای نگاهت



    آسمان صاف و شب آرام



    بخت خندان و زمان رام



    خوشه ی ماه فرو ریخته در آب



    شاخه ها دست برآورده به مهتاب



    شب و صحرا و گل و سنگ



    همه دل داده به آهنگ شباهنگ



    یادم آمد تو به من گفتی:



    از این عشق حذر کن



    لحظه ای چند بر این آب نظرکن



    آب آیینه ی عشق گذران است



    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است



    باش فردا که دلت با دگران است



    تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن



    با تو گفتم:حذر از عشق ندانم



    سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم!



    روز اول که دل من به تماشای تو پر زد



    چون کبوتر لب بام تو نشستم



    تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم



    بازگفتی:که تو صیادی و من آهوی دشتم



    تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم



    حذر از عشق ندانم نتوانم!



    اشکی ازشاخه فرو ریخت



    مرغ شب ناله ی تلخی زد وبگریخت



    اشک در چشم تو لرزید



    ماه بر عشق تو خندید



    یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم



    پای در دامن اندوه کشیدم



    نگسستم نرمیدم



    رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم



    نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم



    نکنی دیگر از آن کوچه گذرهم



    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم



    «فریدون مشیری»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #15
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    شعری منتخب و دلنشین از ساعر مشهور نظیری نیشابوری



    کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را

    به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را

    سوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد

    که اعجاز فلانی کرد گویا بی زبانی را

    به هر نرخی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است

    پس از عمری گذر افتاد بر ما کاروانی را

    کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است

    نخواهند تا ز جزو آشنایی داستانی را

    به افسون موم از آهن کردن آسان تر از آن باشد

    که از کین بر سر مهرآوری نامهربانی را

    به عشاق اشک گرم و رنگ زرد از بهر آن دادند

    کز استغنا برون آرند مستغنی جوانی را

    اگر از خارخار بی وفایی های گل نبود

    سحرگه عندلیبی برنخیزد گلستانی را

    دلا سیلاب خون را از شکاف سینه بیرون کن

    که امشب سوده ام بر دیده خاک آستانی را

    نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان کوی

    به حال مرگ دیدم بر سر ره ناتوانی را

    ...

    چشمش به راهی می رود مژگان نمناکش نگر

    در سینه دارد آتشی پیراهن چاکش نگر

    دامی که زلف انداخته در گردن سیمینش بین

    خونی که مژگان ریخته بردامن پاکش نگر

    شرم از میان برخاسته مُهر از دهان برداشته

    گفتار بی ترسش ببین رفتار بی باکش نگر

    قصد فریبی می کند سوی غزالی می چمد

    آن چشم آهو گیر را با زلف پیچاکش نگر

    از کوی معشوق آمده شوریدگان در حلقه اش

    از صید آهو می رسد شیران به فتراکش نگر

    دل برده در باختن معشوق عاشق پیشه بین

    بگرفته در انداختن بازوی چالاکش نگر

    وحشی غزالی کز صبا رم در بیابان می خورد

    رام نظیری می شود در هوش و ادراکش نگر

    «نظیری نیشابوری»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #16
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گلچین اشعار زیبا «فروغ فرخزاد»:پیراهن سبز



    دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز


    بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم


    در آینه بر صورت خود خیره شدم باز


    بند از سر گیسویم آهسته گشودم


    عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم


    چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم


    افشان کردم زلفم را بر سر شانه


    در کنج لبم خالی آهسته نشاندم


    گفتم به خود آن گاه صد افسوس که او نیست


    تا مات شود زین همه افسونگری و ناز


    چون پیرهن سبز ببیند به تن من


    با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز


    او نیست که در مردمک چشم سیاهم


    تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند


    این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب


    کو پنجه ی او تا که در آن خانه گزیند


    من خیره به آیینه واو گوش به من داشت


    گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را


    بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش


    ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را


    «فروغ فرخزاد»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #17
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گلچین اشعار زیبا«سید اشرف الدین گیلانی:نسیم شمال»شکایت قرآن


    آخر این قرآن همه وحی خدای اکبر است



    آخر این آیات روشن معجز پیغمبر است



    این کلام الله امانت از رسول اطهر است



    هیچ کافر با امانت این خیانت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    روز محشر در میان انبیا و اولیاء



    می کند قرآن شکایت در بساط کبریا



    می زنند از غم به سر پیغمبران و اصفیا



    پس خدا تشکیل دیوان عدالت می کند



    در قیامت از شما قرآن حمایت می کند



    من چه کردم با شما این قسم خوارم کرده اید



    پیش هر لامذهبی بی اعتبارم کرده اید



    در میان کوچه پر گرد و غبارم کرده اید



    هیچ کس با دین و آیین این شناعت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    من کلام روح بخش کبریائی بوده ام



    معجز پیغمبر الهام خدایی بوده ام



    من کجا ای قوم اسباب گدایی بوده ام



    هر کسی احکام دینش را رعایت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    این که خود را شیعه نامیدید در روی زمین



    هیچ ملت با کتابش کرده رفتار این چنین



    شاهدی بر حال قرآن یا اله العالمین



    سوره هایم یک یک اقرار شهادت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    هیچ توراتی شده پیش یهودان مثل من



    هیچ انجیلی به خاک افتاده غلطان مثل من



    هیچ زندی گشته پامال مجوسان مثل من



    هیچ هندویی چنین ظلم و فضاحت می کند



    در قیامت از شما قرآن حمایت می کند



    ای جماعت جامع احکام ربانی منم



    در جهان بالاترین برهان ربانی منم



    دفتر توحید و دستور مسلمانی منم



    خلق را جز من به سوی حق که دعوت می کند



    در قیامت ازشما قرآن شکایت می کند



    چون که شد در کعبه ظاهر خاتم پیغمبران(ص)



    بود قرآن معجز او از برای کافران



    در بر یک آیه اش گشتند عاجز شاعران



    بهر معجز آیه ی واحد کفایت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    جمع گردیدند در کعبه فصیحان عرب



    معجزم را جملگی تصدیق کردند ای عجب



    هان چه می خواهید از من ای گروه بی ادب



    فعل ناپاکان مرا غرق خجالت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    با چه زحمتها فراهم گشت قرآن شریف



    نقل شد از جلد آهو روی اوراق لطیف



    حال اندر کوچه ها افتاده دست هر کثیف



    هرکه را می بیند این اوضاع لعنت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    گر شما ای اهل قرآن بر محمد(ص)قائلید



    پس چرا این نوع بر تخفیف قرآن مایلید



    مفتضح از دست یک مشتی گدای سائلید



    همت مردانه رفع این مصیبت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    مرد می خواهم که از دین خدا یاری کند



    مرد می خواهم که از قرآن هواداری کند



    مرد می خواهم که از مذهب نگهداری کند



    یادی از قرآن جوان پاک طینت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    بهر قرآن ای شهنشاه معظم همتی



    گر شما را دین و ایمان است اصل محکمی



    محض الله ای مسلمانان عالم همتی



    کارها را جمله اقدامات و همت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند



    کرده حلق خلق را چون قند شیرین این نسیم



    می دهد هر هفته حلویات رنگین این نسیم



    حجت قاطع بود ای اشرف الدین این نسیم



    از کلام الله ربانی حمایت می کند



    در قیامت از شما قرآن شکایت می کند


    «سید اشرف الدین گیلانی:نسیم شمال»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #18
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گلچین شعرهای زیبا:مولانا


    عیدآمد وعیدآمد وان بخت سعید آمد



    برگیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد



    عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون



    کان معتمد سدره از عرش مجید آمد



    عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان



    کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد



    صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی



    کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد



    زان قدرت پیوستش داود نبی مستش



    تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد



    عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما



    بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد



    زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد



    زو تازه و تر گردد هرجا که قدید آمد



    برخیز به میدان رو در حلقه ی رندان رو



    رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد



    غمهاش همه شادی بندش همه آزادی



    یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد



    من بنده ی آن شرقم در نعمت آن غرقم



    جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد



    بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن



    رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد



    «مولوی:دیوان شمس تبریزی»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #19
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    زیباترین سروده های شاعران




    از غم خبری نبود اگر عشق نبود

    دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

    بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود

    این دایره ی کبود اگر عشق نبود

    ازآینه ها غبار خاموشی را

    عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

    در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

    از این همه دل چه سود اگر عشق نبود

    بی عشق دلم جز گره ای کور چه بود

    دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

    از دست تو در این همه سرگردانی

    تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود

    «استاد قیصر امین پور»
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #20
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دو شعر زیبا از استاد قیصر امین پور«دستورزبان عشق»


    دست عشق از دامن دل دورباد

    می توان آیا به دل دستورداد؟

    می توان آیا به دریا حکم کرد

    که دلت را یادی از ساحل مباد!

    موج را آیا توان فرمود:ایست!

    باد را فرمود:باید ایستاد؟

    آن که دستور زبان عشق را

    بی گزاره در نهاد ما نهاد

    خوب می دانست تیغ تیز را

    در کف مستی نمی بایست داد

    ...

    من سالهای سال مردم

    تااین که یک دم زندگی کردم

    تو می توانی

    یک ذره

    یک مثقال

    مثل من بمیری؟

    «استاد قیصرامین پور»

    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/