افلاس: صفت مفلس است و بجا ورشكستگي به كار مي‌رود.

اقاله: بهم زدن عقد لازم است به تراضي يكديگر آن را تفاسخ و تقايل نيز مي‌نامند.

اقامة دعوي: طرح دعوي در مرجع صلاحيتدار مدني يا كيفري يا اداري

اقرار: عبارت است از اخبار بحقي بنفع غير و به زيان خود.

اقطاعات: جمع اقطاعه است و آن قطعه‌اي است از اراضي مواد كه امام يا نايب او در اختيار كسي مي‌گذارد كه او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد.

اكراه: عملي است تهديدآميز از طرف كسي نسبت به ديگري به منظور تحقق بخشيدن عمل حقوقي مورد نظر اكراه كننده

التزام: مترادف تعهد و تعهد كردن است.

الزام: در لغت به معني اجبار است.

امانت: مال مورد وديعه را گويند.

اناطه: حالت توقف رسيدگي و اظهار نظر يك دادگاه بر ثبوت امر ديگري در دادگاه ديگر.

انتقال:‌زوال مالكيت مالك نسبت به مال معين به نفع مالك جديد.

انحلال: در معني از بين رفتن يك موسسه رسمي

انفال: اموالي است كه به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام مي‌باشد.

انفساخ: انحلال قهري عقد را گويند.

انكار: در اصطلاح آئين‌ دادرسي مدني كسي كه سندي عليه او ابراز شود و او مهر يا امضاء يا اثر انگشت منتسب به خود را نفي كند و آنها را از خود نداند اين عمل را انكار گويند.

اهل: غير محجور را اهل مي‌گويند و در لغت به معني شايسته آمده است.

اهليت: صفت كسي است كه داراي جنون، سفه،‌صفر، ورشكستگي و ساير موانع محروميت از حقوق باشد.

ايفاء: در مورد پرداخت دين به كار مي‌رود.

ايقاع: عملي است تضايي و يكطرفي كه به صرف قصد انشا،‌و رضاي يكطرف منشأ اثر حقوقي شود.