•قيام كاوه و جهاندارى فريدون
هنگامى كه ضحاك براى خوراك مار هاى روى شانه هايش همه فرزندان كاوه آهنگر را قربانى كرده بود و فقط يك فرزند براى كاوه مانده بود و پيش شاه ستمكارى چون ضحاك گفت (يكى بى زبان مرد آهنگرم _ ز شاه آتش آيد همى بر سرم). شاه توجهى نكرد و كاوه چون آهنگر بود پيشبند چرمى خود را كه از پوست شير بود بر فراز چوبى برافراشت و از آن پس به عنوان «درفش» (پرچم) از آن سود جست. مردم به دور كاوه و درفش او گرد آمدند به طورى كه بر سپاه ضحاك پيروزى يافت و ضحاك متوارى شد و از ايران خارج شد و از دجله گذشت تا از خشم ايرانيان در امان بماند. كاوه با قيام خود خواست كه «فريدون» فرزند «آبتين» را كه از نژاد جمشيد بود به فرمانروايى ايران انتخاب نمايد. لذا فريدون به تعقيب ضحاك پرداخت (به اروندرود اندر آورد روى _ چنان چون بود مرد ديهيم جوى)
(اگر پهلوانى ندانى زبان _ به تازى تو اروند را دجله خوان) فريدون خود را به سرزمين تازيان رسانيد ضحاك را دستگير و او را در دماوندكوه زنجير كرد. در داستان كاوه و فريدون چيزى كه مهم است، ايجاد پرچم ايران است، چون كاوه در تاريخ اساطيرى ايران با درفش خود حماسه آفريد و ضحاك عرب را شكست داد و به دست فريدون كه از نژاد ايرانى بود در دماوند كوه زندانى نمود. از آن زمان به بعد پرچمى كه او ساخته بود به «درفش كاويان» معروف شد. كاوه كسى است كه سرداران ايران به درفش او تيمن مى جستند.
ابومنصور ثعالبى مورخ قرن پنجم در باب اين درفش عين روايت فردوسى را آورده و گفته است: «فريدون پس از آسودگى از كار ضحاك چرم كاوه را به جواهر بياراست و درفش كاويان ناميد.» فريدون فرزند آبتين كه مادرش فرانك بود، دوره دوم جهاندارى پيشداديان را آغاز كرد و بعد از او مهم ترين زمامداران پيشدادى عبارت بودند از منوچهر، نوذر، زاب و گرشاسب. فريدون چون در مهرماه بر ضحاك غلبه كرد و بر تخت نشست آن روز را عيد و جشن آن روز را مهرگان خواندند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)