نام كتاب : شرح صدكلمه قصار از امام على عليه السلام
نويسنده : مرحوم آيه الله حاج شيخ عباس قمى
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين والصلوة على من ارسل رحمة للعالمين و بعث لتتميم مكارم اخلاق المومنين و على اهل بيته الطاهرين الطيبين .
و بعد، چنين گويد اين فقير بى بضاعت عباس بن محمد رضا القمى ختم الله لهما بالحسنى و السعادة : كه شكى نيست كه بهترين جواهرات كه آدمى آنرا در خزانه دل پنهان و در گوش خود آن را معلق و آويزان نمايد كلمه جامعه و حكم بالغه و در رباهره و جواهر فاخره كه از معدن بلاغت و مشرع فصاحت اكبر آيات الهى و باب مدينه علم جناب رسالت پناهى سيدنا و مولانا الاءمام اميرالمؤ منين عليه من التسليمات و التحيات عددا لا يتناهى اءخذ و التقاط شده باشد لاءن كلامة عليه السلام الكلام الذى عليه مسحة من العلم الاءلهى و فيه عبقة من الكلام النبوى صلى الله عليه و اله (1)
و من در چند سال قبل بيشتر كلمات قصار آنحضرت را كه در باب آخر نهج البلاغه است جمع كردم بترتيب حروف تهجى و مختصر شرحى باندازه بضاعت خود بر آن نوشتم تا در اين ايام كه بفيض زيارت يكى از دوستان قديمى خود نائل شدم بخاطرم رسيد كه صد كلمه از آن كلمات شريفه انتخاب كنم و آنرا هديه آنجناب نمايم .
فقد روى عن النبى صلى الله عليه و آله ما اهدى المسلم لا خيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى او ترده عن ردى (2)
لاجرم اين صد كلمه را جمع نمودم و به فارسى مختصر شرحى بر آن نمودم و غالبا در ذيل كلمات يكى دو كلام از كلمات حكميه نافعه كه غالب آنها از خود آن حضرت است ذكر نمودم و هر جا بمناسبتى يكى دو سه شعر از اشعار عربيه يا فارسيه نگاشتم تا همه كس از آن انتفاع ببرد اميد كه فيضش عام و ذخيره اين مجرم كثيرالآثام گردد.(3)
فخذها فانها حكمة بالغة و ماة كلمة جامعة و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب .
قال صلوات الله عليه
كلمه اول :
متن حديث :
آلة الرياسة سعة الصدر(4)
ترجمه :
آلت رياست گشادگى سينه است . بدانكه رئيس محتاج است به چند امر: يكى جود، ديگرى شجاعت و سيم كه اهم امور است سعه صدر است و آن فضيلتى است مندرج در تحت شجاعت كه آن قوه تجلد و متوحش نشدن نزد ورود احداث مهمه و شدايد عظيمه باشد.
كلمه دوم :
متن حديث :
احبب حبيبك هونا ما عسى ان يكون بغيضك يوما ما و ابغض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما.(5)
ترجمه :
دوست دار دوست خود را دوست داشتنى بنرمى و مدارا - مراد آنكه افراط در محبت او مكن و او را بر جميع اسرار خود مطلع مگردان - شايد آنكه گردد دشمن تو روزى از روزها و دشمنى كن با دشمن خود دشمنى به رفق و ملايمت - حاصل آنكه جاى صلح باقى بگذار نه آنكه انواع دشمنى را با او بكار برى و از هر گونه فحش و بدگوئى بميان آورى - شايد كه او بگردد دوست تو روزى از روزها و آن موجب شرمندگى و ندامت تو شود؛ پس در حب و بغض از حد اعتدال بيرون مرو، و از جاده خير الاءمور اوسطها پاى بيرون منه .
قال مولانا الصادق (ع ) لبعض الصحابه لا تطلع صديقك من سرك الا على ما لواطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قديكون عدوا يوماما.(6)
يعنى حضرت صادق (ع ) فرمود ببعض اصحاب خود كه : مطلع مگردان دوست خود را بر سر خود مگر بر آن سرى كه اگر مطلع شود بر آن دشمن تو ضرر نرساند به تو؛ چه آنكه گاه شود كه دوست دشمن گردد روزى ؛ و از اينجا اخذ كرده سعدى كه گفته : هر آن سرى كه دارى با دوستان در ميان منه چه دانى كه وقتى دشمن گردند، و هر بدى كه توانى با دشمنان مكن باشد كه روزى دوست گردند.
كلمه 3:
متن حديث :
احسنوا فى عقب غيركم تحفظوا فى عقبكم (7)
ترجمه :
نيكوئى كنيد در عقب و نسل ديگران تا مراعات شما شود در نسل شما.
بدان اى عزيز من كه اكثر آنچه در دنيا است بعنوان قرض و مكافات چه بسيار مشاهده و عيان شده كه كسانيكه ظلم كردند بمردمان ظلم و ستم كردند به اعقاب ايشان كسى كه خراب كرد خانه هاى مردم را خراب كردند خانه او را و هكذا بعكس .ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فرياد برآرى كه مسلمانى نيست
مكن بد به فرزند مردم نگاه كه فرزند خويشت برآيد تباه
پدر مرده را سايه بر سرفكن غبارش بيفشان و خارش بكن
اگر باب را سايه رفت از سرش تو در سايه خويشتن پرورش
بحال دل خستگان درنگر كه روزى تو دلخسته باشى مگر
فرو ماندگان را درون شاد كن ز روز فروماندگى ياد كن
كلمه 4:
متن حديث :
احصد الشر من صدر غيرك بقلعه من صدرك (8)
ترجمه :
قطع و درو كن شر و بدى را از سينه غير خودت بكندن آن از سينه خودت .
اين كلمه شريفه دو معنى دارد يكى آنكه در دل خود قصد بدى بر مردمان مكن تا آنها نيز براى تو نيت بد نكنند چه آنكه دل به دل راه دارد؛ دوم آنكه اگر خواستى نهى از منكر تو در مردم تاءثير كند و دست از شر و عمل بد خود بردارند اول خود را ملاحظه كن اگر آن عمل در تو مى باشد از خود دور كن تا موعظه تو تاءثير كند و مردمان كار بد را ترك كنند. فان الموعظه اذا خرجت من القلب فى القلب و اذا من مجرد اللسان لم يتجاوز الاذان :
يعنى همين كه موعظه از دل بيرون شد داخل در دل شود و در آن اثر كند و هر گاه از مجرد زبان باشد از گوشها تجاوز نكند حاصل آنكه :تا به گفتار خود عمل نكنى هيچ در ديگران اثر نكند
كلمه 5:
متن حديث :
اذا ارذل الله عبدا حظر عليه العلم (9)
ترجمه :
چون رذل و پست سازد خداى تعالى بنده را در ميان خلقان بواسطه عدم سلوك او در طريق فرمان ، حرام كند بر او علم را و از اين نعمت عظمى او را محروم فرمايد.(10)شكوت الى و كيع سوء حفظى فارشدنى الى ترك المعاصى
و علله بان العلم فضل و فضل الله لا يؤ تاه عاصى
كلمه 6:
متن حديث :
اذا تم العقل نقص الكلام (11)
ترجمه :
چون تمام و كامل شد عقل مرد نقصمان يافت كلام او زيرا كه كمال عقل به سبب ضبط قواى بدنيه و استعمال آنها است بمقتضى آراء محموده و موزون كردن فعل و قول خود است بميزان اعتبار و چون در اين كار كلفت و شرايط بسيار است لاجرم كلامش كم شود به خلاف آنكه اگر نسجيده سخن گويد، نظامى گفته :لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود كه پرتوان زد
و لهذا فرموده اند كه هرگاه ديديد مردى را كه سكوت بسيار كند و از مردم فرار نمايد بسوى او رويد كه تلقى حكمت ميكند.تاءمل كنان در خطا و صواب به از ژاژ خايان (12) حاضر جواب
كمال است در نفس انسان سخن تو خود را بگفتار رسوا مكن
كم آواز هرگز نبينى خجل جوى مشگ بهتر كه يك توده گل
از حضرت باقرالعلوم (ع ) روايتست كه فرمود جز اين نيست كه شيعيان و دوستان ما زبانهاى ايشان لال است (13)
و فى الحديث : سلامة الاءنسان فى حفظ اللسان (14) يعنى سلامت آدمى در نگه داشتن زبان او است .مجال سخن تا نيابى مگوى چه ميدان نيابى نگهدار گوى
مگوى و منه تا توانى قدم زاندازه بيرون و زاندازه كم
كلمه 7:
متن حديث :
اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .(15)
ترجمه :
هر گاه قدرت يافتى بر دشمن خود عفو كن و از تقصير او و قرار بده عفو از او را شكرانه آنكه بر او تسلط يافتى .
قال الله تعالى : و ان تعفوا اقرب للتقوى (16)
يعنى حقتعالى فرمود كه عفو و بخشيدن شما نزديكتر است بپرهيزكارى .
و روايتشده كه عفو و گذشت زياد نمى كند مگر عزت را پس گذشت كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند.(17) و حكما گفته اند كه گناه هر چند بزرگتر است فضيلت عفو كننده بيشتر است .
ونيز اميرالمؤ منين (ع ) فرموده : اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة .(18)
يعنى سزاوارترين مردمان بعفو آن كس است كه قدرتش بر عقوبت كردن بيشتر باشد.بدى را بدى سهل باشد جزا اگر مردى احسن الى من اسا(19)
كلمه 8:
متن حديث :
اذا وصلت اليكم اظراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشكر.(20)
ترجمه :
چون رسيد بشما ظرفهاى (21) نعمتهاى الهى پس مرمانيد يعنى منقطع نسازيد پايان آن نعمتها را بكمى شكرگذارى و كفران آن .
بدانكه : كفران نعمت (يعنى نشناختن نعم منعم و شاد نبودن به آن و صرف نكردن آنرا در مصرفى كه منعم به آن راضى باشد) از صفات خبيثه و باعث شقاوت آدمى است در عقبى و موجب حرمان و سلب نعمت است در دنيا.
قال الله تعالى : لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد.(22)
اگر شكرگذاريد هر آينه زياد ميدهم البته شما را و اگر كفران ورزيد و ناسپاسى كنيد همانا عذاب من سخت است .اگر شكر كردى بدين ملك و مال به مالى و ملكى رسى بى زوال
نه خود خوانده اى در كتاب مجيد كه در شكر، نعمت بود بر مزيد
و در كتاب گلستان است كه اجل كائنات از روى ظاهر آدميست واذل موجودات سگ و به اتفاق خردمندان سگ حق شناس به از آدمى ناسپاس .سگيرا لقمه اى هرگز فراموش نگردد گر زنى صد نوبتش سنگ
و گر عمرى نوازى سفله اى را باندك چيزى آيد با تو در جنگ
كلمه 9:
متن حديث :
اذا هبت امرا فقع فيه فان شدة توقيه اعظم مما تخاف منه .(23)
ترجمه :
چون ميترسى از كارى پس واقع شو در آن كار همانا سختى حذر كردن و خود را نگاه داشتن از آن امر مخوف بزرگتر است از آنچه ميترسى از آن زيرا كه بيم بلا و فكر در خلاصى از آن اصعب است از وقوع در آن بسبب طول زمان خوف و مستغرق شدن فكر در تدبيرات و امثال آن و اين نسبت بامورات دنيويه است والا بلاهاى عقبى وقوع آن بر اضعاف آنچيزيست كه متوقع است .(24)
كلمه 10:
متن حديث :
استنزلوا الرزق بالصدقة و من ايقن بالخلف جاد بالعطية .(25)
ترجمه :
طلب كنيد فرود آمدن روزى را بصدقه دادن .
كما قال الله تعالى : و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله .(26)
و كسيكه يقين كند كه عوض آنچه مى دهد جايش مى آيد جوانمردى خواهد كرد در عطا كردن زيرا كه ميداند بدل اين عطا باو ميرسد در دنيا و عقبى .
و اليه اشار (ع ) فى قوله تنزل المعونة على قدر المؤ نة .(27)
يعنى بهمين معنى نيز اشاره نموده آنحضرت كه فرموده فرود ميآيد يارى دادن بقدر مؤ نه و گرانى بار.
و هم فرموده اذا املقتم فتاجروا الله باصدقة .(28)
چون درويش و فقير گشتيد تجارت كنيد با خداى تعالى بدادن صدقه .
فان الله يجزى المتصدقين .(29)
كلمه 11:
متن حديث :
اشرف الغنى ترك المنى .(30)
ترجمه :
شريفترين اقسام غنى و توانگرى ترك تمنى و آرزوها است زيرا كه آن لازم قناعت است و قناعت مستلزم غنى بدليل القناعة كنزلا يفنى : قناعت گنجى است كه تمام نميشود.
كلمه 12:
متن حديث :
اضاعة الفرصة غصة .(31)
ترجمه :
ضايع كردن اوقات فرصت و فراغت را به بيكارى و كسالت باعث غصه و اندوه است در آن وقتى كه فرصت از دسته رفته و كار گذشته است پس عاقل آنست كه اوقات فراغ خود را غنيمت شمرد و نگذارد كه بيخود از دستش برود.
و فى المثل : انتهزوا الفرص فانها تمرمر السحاب .
يعنى در مثل است كه غنيمت بشمريد فرصتها را چه آنكه زمان فرصت مى گذرد مانند گذشتن ابر.(32)تا توانستم ندانستم چه سود چونكه دانستم توانستن نبود
و فى الحديث : من ساوى يوماه فهو مغبون .(33)جوانا ره طاعت امروز گير كه فردا جوانى نيايد زپير
قضا روزگارى ز من در ربود كه هر روزش از پى شب قدر بود
من آنروز را قدر نشناختم بدانستم اكنون كه درباختم
بغفلت بدادم زدست آب پاك چه چاره كنون جز تيمم بخاك
چه شيبت در آمد بروى شباب شبت روز شد ديده بركن زخواب
كنون كوش كاب از كمر درگذشت نه وقتى كه سيلاب از سرگذشت
مكن عمر ضايع بافسوس و حيف كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف (34)
كلمه 13:
متن حديث :
الاءعجاب يمنع من الاءزدياد.(35)
ترجمه :
عجب و خودپسندى منع ميكند از زياده كردن هنر چه آنكه كسيكه تصور كرد كمال هنرى را در خود و آنكه بغايت قصواى آن هنر رسيده ديگر در پى ازدياد و تكميل آن برنمى آيد و به آنحال مى ماند و بهمين معنى است نيز كلام آنحضرت : عجب المرء بنفسه احد حساد عقله (36) يعنى عجب آدمى بنفس خود يكى از دشمنان عقل او است .(37)بچشم كسان در نيايد كسى كه از خود بزرگى نمايد بسى
مگو تا بگويند شكرت هزار چه خود گفتى از كس توقع مدار
بزرگان نكردند در خود نگاه خدا بينى از خويشتن بين مخواه
پياز آمد آن بى هنر جمله پوست كه پنداشت چون پسته مغزى در اوست
پس كسيكه طالب كمال و ازدياد هنر است بايد خود را، هميشه ناقص ببيند و در تحصيل كمال برآيد و الا ناقص خواهد ماند.(38)
چه خوب گفته شيخ سعدى در اين مقام :يكى قطره باران ز ابرى چكيد خجل شد چه پهناى دريا بديد
كه جائى كه درياست من كيستم گر او هست حقا كه من نيستم
چه خود را بچشم حقارت بديد صدف در كنارش چو جان پروريد
سپهرش بجائى رسانيد كار كه شد نامور لؤ لؤ شاهوار
بلندى از آن يافت كان پست شد در نيستى كوفت تا هست شد
كلمه 14:
متن حديث :
اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفربه منهم .(39)
ترجمه :
عاجزترين مردم كسى است كه عاجز باشد از به دست آوردن برادران و عاجزتر از اين كس آن كسى است كه ضايع كرد و از دست داد آندوست و برادرى را كه بدست داشت .
روايت است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله از قتل جعفر بن ابى طالب بگريست و فرمود: المرء كثير باخيه .(40)
يكى از دانايان گفته كه هرگاه خبر موت يكى از برادران من بمن ميرسد گويا كه عضوى از من ساقط ميگردد.
قال الشاعر:اخاك اخاك ان من لا اخاله كساع الى الهيجا بغير سلاح
و ان ابن عم القوم فاعلم جناحهم (41) و هل ينهض البازى بغير جناح (42)
پس شايسته است كه انسان دوستان خود را از دست ندهد خصوص دوستان قديمى و احباء پدر خود را.(43)
قال اميرالمؤ منين (ع ): مودة الابآء قرابة بين الابنآء.(44)
و عن النبى صلى الله عليه و آله ثلث يطفين نور العبد: من قطع اوداء ابيه و غير شيبه و رفع بصره فى الحجرات من غير ان يؤ ذن له .(45)
يعنى رسول خدا فرمود سه چيز است كه خاموش مينمايد نور آدميرا آنكه شخص قطع كند دوستان پدرش را يعنى دوستى با ايشانرا ببرد و ديگر آنكه تغيير دهد سفيدى موى خود را از پيرى سيم آنكه بلند كند چشم خود را و نظر افكند در حجره ها و خانه ها بدون آنكه ماءذون باشد.
و روايت است كه حضرت صادق عليه السلام فضيل بن يسار را دوست مى داشت و مى فرمود فضيل از اصحاب پدر من است و من دوست ميدارم كه شخص اصحاب پدرش را دوست بدارد.(46)
كلمه 15:
متن حديث :
اعقلوا الخبر اذا سمعتوه عقل رعاية لا عقل رواية فان رواة العلم كثير و رعاته قليل .(47)
ترجمه :
دريابيد خبر را چون بشنويد آنرا دريافت رعايت (48) كه آن تدبر در فهم معنى آن است نه دريافتن روايت كه مجرد نقل لفظ باشد بدون تدبر معنى آن مانند قرائت قرآن اكثر مردمان ، همانا راويان عمل بسيارند و مراعات كنندگان آن كم .
فرموده اند:
حديث تدريه خير من الف ترويه (49) يعنى يك حديث كه بفهمى و بدانى معنى آنرا بهتر است از هزار حديث كه روايت آن كنى و معنى آنرا ندانى .
كلمه 16:
متن حديث :
اغض على الاءذى و الا لم ترض ابدا.(50)
ترجمه :
چشم بپوش بر خار كنايه از آنكه از مكاره و رنج و بلاى دنيا و ناملايمات از دوستان بى وفا چشم بپوش و تحمل آن كن و اگر نه خوشنود نشوى هرگز و هميشه بحالت خشم و تلخى زندگى كنى زيرا كه طبيعت دنيا مشوبست به مكاره .
و من ذالذى ترضى سجاياه كلها.
كيست آنچنان كسى كه بپسندى تو تمام خوى و طبيعت او را.تحمل چه زهرت نمايد نخست ولى شهد گردد چه در طبع رست
شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد زگرمابه آمد برون بايزيد
يكى طشت خاكستريش بى خبر فرو ريختش از سرائى بسر
همى گفت ژوليده دستار و موى كف دست شكرانه مالان بروى
كه اى نفس من در خور آتشم ز خاكسترى روى در هم كشم
بزرگان نكردند در خود نگاه خدا بينى از خويشتن بين مخواه
طريقت جز اين نيست درويش را كه افكنده دارد تن خويش را
كلمه 17:
متن حديث :
افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه .(51)
ترجمه :
بهترين عملها آن عملى است كه نفس بآن ميل نداشته باشد و باكراه و اجبار بدارى او را بر آن مانند قيام ليل در هواى سرد و روزه در هواى گرم .
و هكذا بهمين معنى است افضل الاءعمال احمزها.(52) يعنى افضل عملها آن عملى است كه مشقش بر نفس زيادتر باشد.
سعدى گفته : بزرگى را پرسيدم از معنى اين حديث :
اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك (53) گفت به حكم آنكه هر آن دشمنى را كه بروى احسان كنى دوست گردد مگر نفس را كه هر چند مدارا بيش كنى مخالفت زياده كند.فرشته خوى شود آدمى زكم خوردن و گر خورد چو بهايم بيوفتد چو جماد
مراد هر كه برآرى مطيع امر تو شد خلاف نفس كه فرمان دهد چه يافت مراد
كلمه 18:
متن حديث :
افضل الزهد اخفاء الزهد.(54)
ترجمه :
فاضلترين زهد كه اعراض است از متاع دنيا پنهان داشتن آنست از اطلاع مردم تا دور باشد از مخالطه سمعه و ريا چه آنكه جهر به عبادت و زهادت كم است كه از ريا سالم بماند.
گويند منصور مردى را ديد واقف بباب خود در حاليكه در ميان پيشانيش آثار سجده است گفت تو بطمع مال بر در خانه من ايستاده اى با آنكه در ميان جبهه تو چنين درهمى است ربيع حاجب گفت بلى چنين است لكن سكه درهمش قلب است .كليد در دوزخ است آن نماز كه بر چشم مردم گذارى دراز
اگر جز بحق ميرود جاده ات بدوزخ نشانند سجاده ات
رياضت كش از بهر نام و غرور كه طبل تهى را رود بانگ دور
ترجمه :
كلمه 19:
متن حديث :
اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله .(55)
ترجمه :
بزرگتر عيب تو آنست كه عيب كنى مردم را بچيزيكه مثل آن در تو باشد.
اى عزيز من كه عيبجوئى مردم كردن از علامات خباثت نفس و دنائت طبع و عيبناك بودن است چه هر عيب دار طالب اظهار عيوب مردم است .
و در حديث نبوى است كه هر كه ظاهر كند عمل ناشايست كسى را مثل آنست كه خود بجا آورده .(56)
و بتجربه ثابت است كه هر كه بناى عيبجوئى مردم نهاد ايشانرا رسوا كرد و خود را بى اعتماد.(57)
پس احمق آن كسى است كه خود به هزار عيب آلوده و سرتاپاى او را معصيت فرو گرفته چشم از عيوب خود پوشيده و زبان بعيوب مردم گشوده .همه حمال عيب خويشتنند طعنه بر عيب ديگران چه زنند
مكن عيب خلق ايخردمند فاش بعيب خود از خلق مشغول باش
منه عيب خلق اى فرومايه پيش كه چشمت فرو دوزد آن عيب خويش
گرفتم كه خود هستى از عيب پاك تعنت (58) مكن بر من عيب ناك
قال امير المؤ منين عليه السلام : من نظر فى عيوب غيره فانكرها ثم رضيها لنفسه فذلك الاحمق بعينه .(59)
يعنى اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود كه هر كه نظر كند در عيبهاى ديگران و زشت شمرد و نپسندد از ايشان ولكن از خودش آن عيبها را بپسندد چنين كس عين احمق است .
و قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا اراد الله بعبد خيرا الهاه عين محاسنه و جعل مساوية بين عينيه و كرهه مجالسة المعرضين عن ذكر الله .(60)بطرف بوستانش گفته سعدى دو پندم داد شيخ سهروردى
يكى بر عيب مردم ديده مگشا دوم پرهيز كن از خودپسندى
كلمه 20:
متن حديث :
الاوان من البلاء الفاقة و اشد من الفاقة مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب الاوان من النعم سعة المال و افضل من سعة المال صحة البدن و افضل من صحة البدن تقوى القلب .(61)
ترجمه :
همانا از جمله بلا و محن ، فقيرى و بى چيزيست و سخت تر از فقيرى بيمارى بدنست و سخت تر از بيمارى بدن بيمارى دل است و همانا از جمله نعمتها فراخى مال است و بهتر از فراخى مال صحت بدن و افضل از صحت بدن پرهيزكارى دل است از رذائل .
قال تعالى : يوم لا ينفع و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم .(62)
كلمه 21:
متن حديث :
ان لله ملكا ينادى فى كل اليوم لدو اللموت وابنوا للخراب و اجمعوا للفناء.(63)
ترجمه :
همانا از براى خداست فرشته اى كه ندا مى كند در هر روزى كه بزائيد از براى مردن و بنا كنيد از براى خراب گشتن و جمع كنيد از براى فانى شدن يعنى عاقبت از زائيدن و بنا كردن و جمع نمودن مردن و خرابشدن و فانى گشتن است .
و قد اخذ الشاعر فى قوله :قليل عمرنا فى دار دنيا و مرجعنا الى بيت التراب
له ملك ينادى كل يوم لدواللموت و ابنوا للخراب
سعدى :دريغا كه بى ما بسى روزگار برويد گل و بشكفد نوبهار
بسى تير و ديماه و ارديبهشت بيايد كه ما خاك باشيم و خشت
تفرج كنان بر هوا و هوس گذشتيم بر خاك بسيار كش
كسانيكه از ما بغيب اندرند بيايند بر خاك ما بگذرند
پس از ما بسى گل دهد بوستان نشينند با يكديگر دوستان
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اصدق كلمة قالها العرب كلمة لبيد:الا كل شى ء ما خلا الله ياطل و كل نعيم لا محالة زائل (64)
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه راست ترين كلمه اى كه عرب گفته قول لبيد شاعر است كه گفته : بدانكه هر چيزى سواى حقتعالى ناچيز و فانى خواهد شد و هر نعمتى آخرالاءمر زايل و برطرف خواهد شد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)