صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38

موضوع: ترجمه امالى شيخ صدوق

  1. #31
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    11- گفته خداى تعالى در سوره مؤمن حكايت از گفتار مردى از آل فرعون ، مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمانش را نهان ميداشت گفت آيا ميخواهيد بكشيد مردى را كه مى گويد پروردگار من خداست و معجزاتى هم براى شما آورده از پروردگارتان تا آخر آيه و آن مرد خاله زاده فرعون بود او را به نژاد فرعون متصف كرد نه بدينش و همچنان ما بنژاد و ولادت برسول خدا (ص) مخصوصيم و با عموم مردم در ديانت وارديم و اين است فرق ميان آل و امت .
    12- گفتار خداى عز و جل (طه - 122) امر كن خاندانت را بنماز و بر آن صبر كن خدا ما را باين خصوصيت امتياز داده كه با امت مأ مور اقامه نمازيم و بطور خصوصى هم مأ موريم در برابر امت رسول خدا پس از نزول اين آيه تا نه ماه هر روز وقت هر نماز در خانه على و فاطمه مى آمد و ميفرمود الصلاة رحمكم اللّه و خدا احدى از ذرارى انبياء را چنين كرامتى عطا نكرده كه ما را گرامى داشته و مخصوص كرده است در ميان خاندانش مأ مون و علماء گفتند خدا شما اهل بيت را از امت جزاى خير دهد كه ما در هر جا اشتباهى داريم شرح و بيانش را جز نزد شما بدست نياوريم و صلى اللّه على محمد و آله و سلم كثيرا.
    مجلس هشتادم روز سه شنبه چهارم رجب 368
    1- رسول خدا (ص) فرمود:
    هلا رجب ماه اصم خداست و ماه بزرگى است و براى آن اسمش ناميدند كه هيچ ماه در حرمت و فضيلت قرين او نيست نزد خداى تبارك و تعالى ، مردم جاهليت در دوران جاهليت خود آن را محترم ميدانستند و اسلام هم جز فضل و احترام بر آن نيفزود هلا كه رجب و شعبان هر دو ماه منند و رمضان ماه امت منست هلا هر كه يك روز رجب را از روى عقيده و قربت روزه دارد مستحق رضوان اكبر خداست و روزه آن روزش خشم خدا را خاموش كند و درى از دوزخ را بر او بندد و اگر بر زمين طلا بدهد باز هم بهتر از روزه آن نيست و كامل نشود اجرش بچيزى از امور دنيا جز حسنات در صورتى كه مخلص خداى عز و جل باشد و چون شب كند ده دعاى مستجاب دارد و اگر در نقد دنيا از خدا خواهد باو عطا كند و گر نه براى آخرت او ذخيره بهترى از آنچه يكى از اولياء و اصفياء و دوستانش دعا كرده مهيا دارد، هر كه دو روز از رجب روزه دارد و اصفان زمين و آسمان نتوانند آنچه را نزد خدا از كرامت دارد وصف كنند و مزد ده راستگو در جميع عمر خودشان براى او نوشته شود هر چه هم عمر آنها طولانى باشد و روز قيامت بعدد هر كه شفاعت كنند او نيز شفاعت كند و با آنها و در گروه آنها محشور شود تا بهشت رود و از رفيقان آنها باشد، هر كه سه روز از رجب روزه دارد خداى عز و جل ميان او و دوزخ خندقى زند يا پرده اى بدرازى هفتاد سال و خداى عز و جل نزد افطارش باو ميفرمايد محققا حق تو بر من لازم است و محبت ولايت تو بر من لازم است اى فرشتگام گواه باشيد كه من او را آمرزيدم در گناهان گذشته و آينده اش هر كه چهار روز رجب را روزه دارد از همه بلاها و جنون و جذام و برص در عافيت باشد و از فتنه دجال و از عذاب قبر در پناه باشد و نوشته شود برايش مانند اجر اولى الالباب توابين و اوابين و نامه اعمالش بدست راستش داده شود در ضمن اوائل عابدان .
    هر كه پنج روز از رجب روزه دارد بر خدا لازمست او را در قيامت خشنود دارد و رويش چون ماه شب چهارده باشد و بشماره ريگ عالج برايش ‍ حسنه نويسند و بيحساب وارد بهشت گردد و باو گفته شود هر چه خواهى بر پروردگارت ناز كن . هر كه شش روز از رجب را روزه دارد چون از قبر برآيد رويش نورى دارد كه تابنده تر از نور آفتاب است و بعلاوه نورى باو عطا شود كه همه حاضران قيامت از آن نور استفاده برند و در امان مبعوث شود تا بيحساب بر صراط گذرد و از عقوق پدر و مادر و قطع رحم معاف باشد، هر كه هفت روز آن را روزه دارد براى روزه هر روزى يك درى از دوزخ برويش ‍ بسته گردد و خدا تنش را بر آتش حرام كند.
    هر كه هشت روز آن را روزه دارد خدا بروزه هر روز يكى از هشت در بهشت را برويش گشايد و فرمايد از هر كدام خواهى وارد شو هر كه نه روزش روزه دارد از گورش كه برآيد جار لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ كشد و مانعى براى بهشت رفتن ندارد و چهره اش نورى دهد كه بر اهل محشر بتابد تا گويند اين مرد پيغمبر مصطفى است و كمتر چيزى كه باو دهند اينست كه بيحساب ببهشت رود، هر كه ده روزش را روزه دارد خدا دو بال سبز كه رشته در و ياقوت دارند باو عطا كند كه با آنها چون برق خاطف از صراط ببهشت گذر كند و خدا گناهانش را بدل بحسنات كند و او را در زمره مقربان و قوامين بالقسط نويسد و گويا خدا را هزار سال عبادت كرده قائم و صابر و با قصد قربت .
    هر كه يازده روز از رجب را روزه دارد در قيامت بنده خدائى باثوابتر از او نباشد مگر كسى كه مانند او يا بيشتر روزه داشته . هر كه دوازده روز رجب را روزه دارد در قيامت دو جامه سبط از سندس و استبرق بپوشد و با آن آراسته شود كه اگر يكى از آنها را در دنيا آويزند ميان مغرب تا مشرق را نورانى كند و دنيا از مشك خوشبوتر شود.
    هر كه سيزده روز از رجب روزه دارد در قيامت خوانى از ياقوت سبز در سايه عرش بگسترند كه پايه هايش از در است و پهناورتر از دنيا است هفتاد بار و بر آن سينى هاى در و ياقوت است و بر هر سينى هفتاد هزار رنگ از خوراك است كه رنگ و بوى آنها بهم نبرد از آن بخورد و مردم در سختى و گرفتارى بزرگى باشند هر كه چهارده روزش را روزه دارد خدا ثوابى باو دهد كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر دل بشرى گذشته از كاخهاى بهشتى كه با در و ياقوت هست .
    هر كه پانزده روز آن را روزه دارد در قيامت بجايگاه آمنان بايستد و هيچ ملك مقرب و پيغمبر و رسولى باو نگذرد جز آنكه گويد خوشا بر تو كه مقرب و شرافتمند و مورد رشك و محترمى و ساكن بهشتى ، هر كه شانزده روزش را روزه دارد در صف مقدم آنها باشد كه بر اسبان نور سوارند و آنها را در عرصه بهشت پرش ميدهند تا آستان خدا.
    هر كه هفده روزش را روزه دارد در قيامت هفتاد هزار چراغ بر صراط گذارند تا در پرتو آنها بسوى بهشت گذر كند و فرشته ها با خوش آمد و درود او را مشايعت كنند.
    هر كه هيجده روز رجب را روزه دارد در گنبد ابراهيم كه در بهشت دارد با او همطراز است بر سر تختهاى در و ياقوت ، و هر كه نوزده روزش را روزه دارد خدا كاخى از لؤ لؤ تر براى او بسازد در بهشت برابر كاخ ابراهيم و آدم بر آنها سلام دهد و آنها بر او سلام دهند باحترام او و حق واجب او و بهر روز روزه اش ثواب روزه هزار سال براى او نوشته شود.
    هر كه بيست روزش روزه دارد گويا بيست هزار سال خدا را عبادت كرده است .
    هر كه بيست و يك روز روزه دارد روز قيامت مانند ربيعه و مضر را شفاعت كند كه همه اهل خطا و گناه باشند. هر كه بيست و دو روزش را روزه دارد منادى از آسمان ندا كند كه مژده گير اى ولى خدا از طرف خدا بكرامت بزرگ و رفاقت آنها كه خدا ب آنها نعمت داده از پيغمبران و صديقان و شهداء و صالحان كه چه خوب رفيقانى هستند.
    هر كه بيست و سه روزش را روزه دارد از آسمان نداء شود خوشا بر تو اى بنده خدا اندكى رنج بردى و نعمتى طولانى يافتى خوشا بر تو آنگاه كه بميرى بثواب بزرگ پروردگار كريمت رسى و همسايه خليل باشى در بهشت . هر كه بيست و چهار روزش را روزه دارد ملك الموت در صورت جوانى بر او درآيد كه جامه ديباى سبز پوشيده و بر اسب بهشتى سوار است و حرير سبزى كه با مشك اذفر آلوده است بدست دارد و بدستى جامى طلا پر از شراب بهشتى كه هنگام جان كندن باو نوشاند و تلخى جان كندن را بر او آسان كند و جانش را در آن حرير بهشتى پيچد و از آن بوى خوشى برآيد كه اهل هفت آسمان در بينى كشند و در قبرش سيراب ماند تا بر سر حوض ‍ كوثر رود.
    هر كه بيست و پنج روزش را روزه دارد، چون از قبر برآيد هفتاد هزار فرشته او را برخورند كه بدست هر كدام پرچمى است از در و ياقوت و با آنها زيورها و جامه هاى طرفه ايست و ميگويند اى دوست خدا زود خود را رها كن و بپروردگارت رسان ، و او اول كس باشد كه در بهشت عدن با مقربان درآيد كه خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا، اين فوز عظيمى است .
    هر كه بيست و شش روزش را روزه دارد خدا در سايه عرش برايش صد كاخ از در و ياقوت بسازد كه بر سر هر كاخى خيمه سرخى از حرير بهشتى است كه در آن در ناز و نعمت بياسايد و مردم گرفتار حساب باشند. هر كه بيست و هفت روزش را روزه دارد خدا گورش را بمسافت چهار صد سال راه وسعت دهد و همه را پر از مشك و عنبر كند.
    هر كه بيست و هشت روزش را روزه دارد خدا ميان او و آتش هفت خندق زند كه هر خندقى از آسمان تا زمين باشد كه پانصد سال راه است ، هر كه بيست و نه روز از رجب را روزه دارد خدا او را بيامرزد گرچه گمركچى باشد يا زنى كه زنا داده تا هفتاد بار در صورتى كه بقصد قربت و خلاص از دوزخ باشد كه خدا او را بيامرزد، هر كه سى روز رجب را روزه دارد منادى از آسمان ندا كند اى بنده خدا گناهان گذشته ات آمرزيده شده ، كار خود از سرگير نسبت ب آينده و خدا در بهشتى چهل هزار شهر باو دهد از طلا كه در هر شهرى چهل هزار هزار كاخ است و در هر كاخى چهل هزار هزار خانه و در هر خانه چهل هزار هزار خوان طلا و بر هر خوانى چهل هزار هزار كاسه و بر هر كاسه چهل هزار هزار رنگ خوراك و نوشابه كه هر كدام رنگى جدا دارند باز در هر خانه چهل هزار تخت طلا، هر تختى هزار ذراع در دو هزار ذراع و بر هر تختى دختركى از حور كه سيصد رشته گيسوى نور دارد و هر گيسو را هزار هزار كنيزك برداشته و بمشك و عنبر مى آلايند تاب روزه دار رجب رسانند، اين ثواب كسيست كه همه رجب را روزه دارد عرض شد يا رسول اللّه هر كه براى ضعف يا درد نتواند روزه همه رجب را گيرد، يا زنى كه ناپاك باشد چه كنند كه باين ثوابها رسند، فرمود هر روز يك گرده نان بر گدايان صدقه دهند بدان كه جانم بدست او است هر كه هر روز اين صدقه را دهد برسد بدان چه گفتم و به بيشتر از آن اگر همه خلايق از اهل آسمانها و زمين جمع شوند كه ثواب او را اندازه گيرند نتوانند برسند بده يك آنچه از ثواب در بهشت دارد نسبت بفضل و درجات ، عرض شد يا رسول اللّه اگر كسى قادر بر اين صدقه نباشد چه كند كه باين ثوابى كه گفتى برسد؟ فرمود هر روز از رجب تا تمام سى روز صد بار اين تسبيح را بگويد سبحان الاله الجليل سبحان من لا ينبغى التسبيح الا له سبحان الاعز الاكرم سبحان من ليس العز و هو له اهل .
    2- رسول خدا (ص) فرمود:
    فشار قبر مؤمن كفاره گناه تضييع نعمت او است .
    3- امام باقر (ع) فرمود:
    هر مؤمنى مؤمنى را غسل دهد و چون او را بگرداند گويد خدايا اين بدن بنده مؤمن تواست كه جانش را گرفتى و ميان تن و روحش جدائى افكندى گذشت تو گذشت ضرور است خدا گناه يك سال او را جز كبائر بيامرزد.
    4- امام صادق (ع) فرمود:
    هر كه مرد مؤمنى را غسل دهد و امانت دارى كند آمرزيده شود، گفتند امانت دارى آن چطورى است ؟ فرمود هر چه ديد نگويد.
    5- رسول خدا (ص) فرمود:
    بمردگان خود لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ تلقين كنيد زيرا هر كه آخر سخنش لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ باشد بهشت ميرود.
    6- امام باقر (ع) فرمود:
    هر كه فرزندانى آورد و بحساب خدا گذارد او را باذن خداى عز و جل از دوزخ جلو گيرند.
    7- ابو ذر غفارى گفت :
    يك روز در مسجد قبا نزد رسول خدا (ص) بوديم در جمعى از اصحابش كه فرمود اى گروهان اصحابم از اين در مردى بر شما در آيد كه امير مؤ منان و امام مسلمانان است گفت ب آن در نگاه كردند و من هم در ضمن نگاه كردم ديدم على بن ابى طالب (ع) نمودار شد و پيغمبر برخاست او را استقبال كرد و در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و او را آورد و پهلوى خود نشانيد و روى كريم خود بما كرد و فرمود اين على پس از من امام شما است طاعتش طاعت من است و نافرمانيش نافرمانى من و طاعت من طاعت خداست و نافرمانيم نافرمانى خداى عز و جل .
    مجلس هشتاد و يكم جمعه هفتم رجب 368
    1- على بن ابى طالب (ع) فرمود:
    هر كه يك روز ماه رجب را از اول يا وسط يا آخرش روزه دارد گناه گذشته اش آمرزيده شود و هر كه سه روزه اول رجب و سه روز وسط و سه روز آخرش را روزه دارد گناه گذشته و آينده اش آمرزيده شود و هر كه يك شب از آن را زنده دارد خدايش از دوزخ آزاد كند و شفاعتش را در هفتاد هزار گنهكار بپذيرد و هر كه در آن براى خدا صدقه اى دهد خدا روز قيامت او را بثوابى گرامى دارد كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بدل بشرى نگذشته .
    2- مالك بن انس فقيه مدينه مى گفت :
    بخدا چشمم افضل از جعفر بن محمد (ع) را در زهد و فضل و عبارت و ورع نديده من نزد او ميرفتم و مرا گرامى ميداشت و بمن توجه ميكرد، يك روز گفتم يا ابن رسول اللّ ه براى كسى كه يك روز رجب را از روى عقيده و قربت روزه دارد چه ثوابى است ! فرمود (و هر چه ميگفت بخدا راست بود) پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه رسول خدا (ص) فرمود هر كه يك روز از رجب را از روى عقيده و قربت روزه دارد آمرزيده است عرضكردم ثواب كسى كه يك روز از شعبان روزه دارد چيست ؟ بهمان سند فرمود كه رسول خدا (ص) فرمود هر كه يك روز از شعبان را از روى ايمان و قربت روزه دارد آمرزيده است .
    3- امام صادق (ع) فرمود:
    شوخى مكن تا روشنيت برود و دروغ مگو تا خرميت برود و از دو خصلت بر كنار باش تنك خلقى و تنبلى زيرا اگر خلقت تنك شود بر حق صبر نتوانى و اگر تنبل باشى حقى ادا نكنى مسيح (ع) ميفرمود هر كه همش بسيار است تنش بيمار است هر كه بد خلق است خود را شكنجه كند، هر كه سخن بسيار گويد بسيار در غلط افتد و هر كه بسيار گناه كند بهايش برود و هر كه با مردان در افتد مروتش برود.
    4- رسول خدا (ص) فرمود:
    خوردن سر سيرى مايه پيسى است .
    5- فرمود:
    آدم از حديث نفس و اندوه بخدا شكايت كرد جبرئيل بر او نازل شد و گفت اى آدم بگو لا حول و لا قوة الا باللّه آن را گفت و وسوسه و اندوه او رفت .
    6- زيد بن على (ع) فرمود:
    در هر زمانى مردى از ما خاندان باشد كه خدا او را حجت بر خلقش كند و حجت زمان ما برادرزاده ام جعفر بن محمد (ع) است گمراه نشود هر كه پيروى او كند و ره نيابد هر كه مخالفتش كند.
    7- رسول خدا (ص) فرمود:
    جبرئيل از خداى عز و جل بمن خبر داد كه فرمود على بن ابى طالب حجت منست بر خلقم و جزاء بخش در دينم است و از پشتش امامانى بر آرم كه بامر من قيام كنند و به راه من دعوت نمايند و بدانها عذاب را از بنده ها و كنيزهايم رفع كنم و بدانها رحمتم نازل كنم .
    8- امام صادق (ع) فرمود:
    سه چيز افتخار مؤمن است و زيور او در دنيا و آخرت نماز در آخر شب و نوميدى در آنچه در دست مردم است و ولايت امام از آل محمد.
    9- جمعى از جهينه مهمان امام صادق (ع) شدند چون قصد كوچ كردند ب آنها توشه وصله و عطا داد و بغلامانش فرمود:
    كنار رويد و كمكى در بار و بنه آنها ندهيد چون بار بستند و آمدند
    وداع كنند گفتند يا ابن رسول اللّه خوب مهمانى كردى و عطاى شايان دادى ولى به غلامانت دستور دادى ما را بر كوچ كمك نكنند؟ فرمود ما خاندانى هستيم كه در كوچيدن مهمان خود كمك ندهيم .
    10- رسول خدا (ص) نزد جوانانى از انصار آمد و فرمود:
    براى شما قرآن ميخوانم و هر كه گريست بهشت دارد و آيات آخر سوره زمر را تلاوت كرد و از وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً ((برانند كافران را بدوزخ گروه گروه )) تا آخر سوره ، همه گريستند جز يكى كه عرضكرد يا رسول اللّه من خود را بگريه زدم و قطره اى از ديده ام نريخت ، فرمود من باز ميخوانم و هر كه خود را به گريه زد بهشت دارد و بر آن ها باز خواند و همه گريستند و آن جوان هم خود را بگريه زد و همه ببهشت رفتند.
    11- على بن سالم از پدرش كه گفت :
    از امام صادق (ع) پرسيدم كه يا ابن رسول اللّه در باره قرآن چه گوئى ؟ فرمود آن كلام خدا و گفتار خدا و كتاب خدا و وحى خدا و تنزيل او است و آن كتابى است عزيز كه باطل از پس و پيش در آن راهى ندارد و نازل شده از حكيم حميد.
    12- حسين بن خالد گويد:
    بامام رضا گفتم يا ابن رسول اللّه بفرمائيد قرآن خالق است يا مخلوق ؟
    فرمود نه خالق است و نه مخلوق ولى كلام خداست .
    13- در جواب همين سؤ ال ريان بن صلت فرمود:
    قرآن كلام خداست از آن نگذريد و در غير آن هدايت مجوئيد تا گمراه شويد.
    14- امام دهم بيكى از شيعيان بغداد نوشت :
    بنام خداى بخشاينده مهربان خدا ما را و تو را از فتنه نگهدارد اگر بكند چه نعمت بزرگى است و اگر نكرد هلاكت است بنظر ما جدال در باره قرآن بدعت است كه پرسنده و پاسخ ده در آن شريكند پرسنده چيزى خواسته كه حقش نيست و جوابگو متحمل چيزى شده كه بر عهده ندارد خالق جز خدا نيست و جز او مخلوق است قرآن همان كلام خداست نامى از پيش ‍ خود بر آن منه تا از گمراهان باشى خدا مرا و تو را از آنها كند كه در نهان از پروردگار خود بترسند و از قيامت در هراسند.
    15- روزى پيغمبر خدا خنديد تا دندانهاى آسيايش نمايان گرديد و پس از آن فرمود:
    از من نپرسيد چرا خنديدم گفتند چرا يا رسول اللّه ؟ فرمود از مرد مسلمان در عجب شدم كه هر چه خدا برايش مقدر كرده سرانجامش خوبست .
    16- امير المؤمنين ميفرمود:
    از رسول خدا (ص) وصف مؤمن را پرسيدم سر بزير انداخت و بالا كرد و فرمود مؤمنان را بيست صفت است كه در هر كه نباشد ايمانش كامل نيست ، حاضر نماز باشند و در زكاة دادن بشتابند و حج خانه خدا كنند و روزه ماه رمضان گيرند و بمسكين طعام دهند و بسر يتيمان دست كشند و عورت بپوشانند اگر حديث كنند دروغ نگويند و چون وعده دهند تخلف نكنند و در امانت خيانت نكنند و سخن براستى گويند، شبها عبادت كنند و روز جون شير نبرد كنند روزها روزه اند و شبها در عبادت باشند، همسايه نيازارند و همسايه از آنها آزار نكشد بر زمين آهسته راه روند و بخانه بيوه زنان گام بردارند و دنبال جنازه مردگان روند، خدا ما را و شما را از متقيان سازد.
    17- رسول خدا (ص) فرمود:
    براستى خداى تبارك و تعالى بمن وحى كرد كه برايم از امتم برادر و وارث و خليفه و وصى مقرر سازد عرضكردم پروردگارا او كيست ؟ وحى كرد اى محمد او امام امتت و حجتم بر آنها است پس از تو، عرضكردم كيست ؟ وحى كرد اى محمد آنكه منش دوست دارم و دوستم دارد آنكه مجاهد در راه منست و با ناكثان در عهدم و قاسطان در حكمم و مارقان از دينم نبرد كند او بدرستى ولى منست و شوهر دخترت و پدر فرزندانت على بن ابى طالب است .
    18- ابا امامه ميگفت :
    هر چه على ميفرمود در آن شك نداشتيم براى آنكه از پيغمبر شنيده بوديم كه ميگفت على بعد از من خزينه اسرار منست .
    19- زرين حبيش گفت :
    على سوار بر اشتر رسول خدا (ص) عبور ميكرد سلمان با جمعى از رجال نشسته بود. و ب آنها گفت بپا نشويد و از او پرسش كنيد؟ بدان كه دانه را شكافد و انسان را بر آرد جز او كسى باسرار پيغمبر شما خبر ندهد او دانشمند روى زمين و ربانى آنست و آرامش باو است و اگر او را از دست بدهيد دانش را از دست داديد و مردم را ناشناس ملاحظه كنيد.
    20- پيغمبر (ص) فرمود:
    قضاوت كن تر و دانشمندتر بدين در امتم پس از من عليست .
    21- چون در روز وحى به پيغمبر ميرسيد:
    شب نشده بود كه آن را بعلى گزارش ميداد و اگر شب وحى ميرسيد صبح نميكرد تا آن را بعلى (ع) خبر ميداد.
    22- امام باقر (ع) فرمود:
    يك روز رسول خدا نماز بامداد را با اصحابش خوانده و نشست با آنها صحبت ميكرد تا آفتاب زد و يكى يكى رفتند تا جز دو مرد خدمتش ‍ نماندند يك انصارى و ديگر ثقفى رسول خدا (ص) به آنها فرمود ميدانم شما پرسش داريد اگر خواهيد من شما را بدان خبر دهم پيش از اظهار و اگر خواهيد خود بپرسيد، گفتند خبر دهيد كه بهتر كورى را روشن كند و از ريبه بر كنار باشد و ايمان را پا برجا كند.
    رسول خدا فرمود اى برادر انصارى تو از مردمى هستى كه ديگران را بر خود مقدم ميدارند و اهل شهرى و اين ثقفى بيابانى است و او را در پرسش بر خود مقدم دار عرضكرد بچشم يا رسول اللّه ، فرمود اى برادر ثقفى تو آمدى از وضو و نمازت و ثواب آنها بپرسى بدان كه چون دست ب آبزنى و نام خدا برى گناهانى كه بدستهايت كردى بريزند و چون روى خود شوئى گناهانى كه چشمهايت با ديدن و با دهانت كرده با تلفظ بريزند و چون دست راستت را تا مرفق بشوئى گناهان دست راست و چپ بريزند و چون بر سر و دو پا مسح كنى گناهانى كه بسوى آنها گام برداشتى بريزند اين ثواب وضويت و چون بنماز برخاستى و رو بقبله كردى حمد و سوره اى كه توانستى خواندى و ركوع درست و سجود كامل نمودى و تشهد و سلام گفتى هر گناهى كه پس نماز گذشت نمودى آمرزيده شود اين هم ثواب نمازت ولى تو اى برادر انصارى آمدى از حج و عمره ات بپرسى و ثوابى كه دادند بدان كه چون روى بر راه حج نمودى و بر پاكش خود سوار شدى و رفتى سمى بر ندارد و بزمين نگذارد جز آنكه خدا برايت حسنه اى نويسد و گناهى از تو محو كند و چون محرم شدى و تلبيه گفتى خدا براى هر تلبيه ده حسنه برايت نويسد و ده سيئه از تو محو كند و چون هفت بار گرد خانه طواف كردى در آن با خدا عهد و يادى دارى كه شرم دارد بعد از آن عذاب كند و چون نزد مقام دو ركعت نماز خواندى خدا دو هزار ركعت مقبول در نامه عملت نويسد و چون هفت گردش ميان صفا و مروه كردى نزد خدا بسبب آن مانند اجر هر كه پياده حج كرده از شهر خوددارى و چون اجر كسى كه هفتاد بنده مؤمن آزاد كرده و چون تا غروب در عرفات وقوف كنى اگر گناهانت باندازه ريگهاى عالج باشند و كف دريا خدا بيامرزد و چون رمى جمره ها كردى خدا بهر يكى ده حسنه در آينده عمرت برايت بنويسد و چون گوسفند يا شتر قربانى كردى خدا بهر قطره خونش حسنه اى نويسد تا عمر دارى چون هفت شوط طواف زيارت گرد خانه نمودى و نزد مقام دو ركعت نماز خواندى يك فرشته گرامى بر شانه ات زند و گويد آنچه گذشت آمرزيده شد برايت و كار از سر گير و تا صد و بيست روز مهلت دارى و صلى اللّه على رسوله محمد و آله الطاهرين و حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
    مجلس هشتاد و دوم روز سه شنبه يازدهم رجب 358
    1- رسول خدا (ص) فرمود:
    روزه دار در عبادت خداست گرچه در بستر بخوابد تا مسلمانى را غيبت نكرده .
    2- فرمود:
    هر كه يك روزه مستحب گيرد براى طلب ثواب از خدا آمرزشش لازم آيد 3- جمعى حضور امام صادق در موضوع فتوت مذاكره كردند، فرمود شما معتقديد كه فتوت بفسق و هرزگى است ؟ نه هرگز، جوانمردى و مردانگى سفره باز و بخشش و كار نيكست و دفع آزار ولى اين جوانمردى معروف عيارى و فسق است ، سپس فرمود مروت چيست ؟ گفتيم نميدانيم فرمود مردانگى اينست كه سفره بر آستانه خانه اش بگسترد، مروت دو تا است در حضر و در سفر مروت در وطن خواندن قرآن و ملازمت مساجد و تلاش با برادرانست در انجام حوائج و بخشش بخدمتكار است كه دوست را خوش ‍ آيد و دشمن را سركوب كند و اما در سفر توشه فراوان خوب و بخشش از آن بهمراهان و سرپوشى از رفيقان پس از جدائى ايشان و شوخى بسيار كه بسخط خداى عز و جل منجر نشود سپس فرمود بدان كه جدم را براستى مبعوث كرده براستى خداوند بنده را باندازه مروتى كه دارد روزى دهد، كمك آسمان به اندازه هزينه فرود آيد و صبر باندازه سختى بلا.
    4- امام صادق (ع) ميفرمود:
    هر كه آزار خود از همسايه بگرداند خداى عز و جل در قيامت گناهش ‍ بيامرزد و هر كه شكم و فرج خود را پاك دارد در بهشت سرورى محترمست و هر كه بنده مؤمنى آزاد كند خداى عز و جل برايش در بهشت خانه اى بسازد.
    5- سليمان جعفرى گويد:
    بامام هفتم گفتم يا ابن رسول اللّه در باره قرآن چه فرمائى آنها كه نزد ما هستند در آن اختلاف دارند و جمعى گويند مخلوقست و ديگران گويند مخلوق نيست ؟ فرمود من آنچه گويند نگويم من ميگويم كلام خداى عز و جل است .


  2. #32
    afsanah82
    مهمان






    6- رسول خدا فرمود:
    هر كه خدا را شناسد و بزرگ داند دم از سخن بندد و شكم از خوراك و خود را بروزه و شب زنده دارى رنج دهد، گفتند پدران و مادران ما قربانت يا رسول اللّه اينان اولياء اللّه باشند، فرمود اولياء خدا خموشى گيرند و خموشى آنها ياد خداست و نگرند و عبرت گيرند و بگويند گفته آنان حكمت باشد ميان مردم راه روند و بركت زايد اگر عمر مقدر نبود جانشان در تنشان نميماند از ترس عذاب و شوق ثواب .
    7- فرمود:
    دوست ترين برادرانم نزد من على بن ابى طالب (ع) است و دوست ترين عموهايم حمزه است .
    8- فرمود بعلى (ع):
    اى على هر كه از تو جدا شود از من جداست و هر كه از من جداست از خداى عز و جل جداست .
    9- عبد اللّه بن عباس گويد:
    پيغمبر سخت گرسنه شد و آمد بپرده كعبه در آويخت و فرمود پروردگار محمد محمد را بيش از اين گرسنه مدار جبرئيل فرود آمد و بادامى برايش ‍ آورد و گفت يا محمد خداى جل جلاله سلام ميرساند و ميفرمايد اين بادامرا باز كن و آن را باز كرد بناگاه در آن برگ سبز و خرمى بود بر آن نوشته بود لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه محمد را بعلى كمك دادم و و او را به وى يارى كردم بانصاف در باره خدا قضاوت نكرده كسى كه خدا را در سرنوشت خود متهم دارد و در روزى دادن به وى كاهل شمرد.
    10- رسول خدا (ص) فرمود:
    در ساعت غفلت نماز نافله بخوانيد گرچه دو ركعت سبك باشد كه باعث دار كرامت شوند، عرض شد يا رسول اللّه ساعت غفلت كدام است ؟ فرمود ميان عشاء و مغرب .
    11- يك روز امير المؤمنين با پسرش محمد بن حنفيه نشسته بود و باو فرمود:
    اى محمد يك ظرف آبى برايم بياور تا وضوى نماز سازم محمد ظرف آبى براى او آورد و آن حضرت كفى آب با دست راستش بدست چپش ريخت و فرمود بنام خدا حمد خدا را كه آب را پاك كننده نمود و نجسش نساخت سپس استنجاء كرد و فرمود خدايا فرجم پارسا دار و عورتم بپوش و بر دوزخم حرام كن در مضمضه فرمود خدايا حجت خود را در روز ملاقات بمن تلقين كن و زبانم را بذكرت روان كن و استنشاق كرد و فرمود خدايا بوى بهشت را بر من غدقن مكن و مرا از آنها كه بوى و نسيم و طيب آن را ميبويند مقرر دار گفت پس از آن روى خود را شست و گفت خدايا سفيد كن رويم را روزى كه روها سياه است و سياه مكن رويم برابر روسفيدان .
    سپس دست راستش را شست و گفت خدايا نامه عملم را بدست راستم ده و خلد را در بهشت بر كنارم نه و ب آسانى حسابم را بكش پس دست چپش ‍ را شست و گفت خدايا نامه عمل مرا بدست چپم مده و آن را بر گردنم غل مكن و بتو پناه برم از تيكه هاى آتش و سر را مسح كرد و فرمود خدايا در رحمت و بركاتت و عفو خود اندرم كن .
    سپس دو پا را مسح كرد و فرمود خدايا دو گامم را بر صراط بر جا دار روزى كه گامها بلغزند و تلاشم را بدان كارى قرار ده كه ترا از من خشنود كند پس ‍ نگاهى بمحمد كرد و فرمود اى محمد هر كه چون من وضوء سازد و آنچه گفتم بگويد خدا از هر قطره آب وضويش فرشته اى آفريند كه تقديس و تسبيح و تكبير كنند و خدا تا قيامت ثوابش را براى او نويسد.
    12- امام صادق (ع) فرمود:
    عيسى بن مريم ميفرمود باصحابش اى فرزندان آدم از دنيا بگريزيد بسوى خدا و دل از آن برداريد كه آن را نشائيد و آنهم براى شما نشايد، در آن نمانيد و براى شما نماند هم آنست پر فريب و پرماجرا فريبخورده است كسى كه بدان مغرور شود مغبونست آنكه بدان دل دهد هلاك است آنكه آن را دوست دارد و بخواهيد بدرگاه آفريننده خود باز گرديد و از پروردگار خود بپرهيزيد و بترسيد از روزى كه پدر مجازات پسر را نكشد و فرزند بجاى پدر مجازات نشود، كجايند پدرانتان ؟ كجايند برادرانتان ؟ كجايند خواهرانتان ؟ كجايند فرزندانتان ؟ آنها را دعوت كردند و اجابت نمودند و با اين وطن وداع كردند و با مردگان آرميدند و در نابودان در آمدند، از دنيا برآمدند و از دوستان جدا شدند و نيازمند آنچه پيش فرستاده بودند گرديدند و از آنچه بجا نهادند مستغنى شدند تا چند پند داده شويد و تا چند جلوگيرى شويد و شما در بازى و پشت سر اندازى هستيد؟ شما در دنيا چون جانوريد، در انديشه شكم و شهوتيد، شرم نداريد از آنكه شما را آفريده با آنكه نافرمان خود را بدوزخ تهديد كرده و شما تاب آن نداريد و فرمانبر خود را وعده بهشت و مجاورت فردوس اعلى داده ، در آن رقابت كنيد و از اهل آن باشيد، نسبت بخود انصاف دهيد و بر ناتوانان خود لطف داشته باشيد و هم بر حاجتمندان خود و بخدا توبه با اخلاص كنيد، نيكان باشيد نه پادشاهان جبار و نه سركشان فرعون شعار متمرد بر آنكه بمرگ بر آنها چيره باشد و جبار جبارانست و پروردگار آسمانها و زمين و معبود اولين و آخرين و مالك يوم دين ، سخت كيفر و دردناك شكنجه ستمكارى از دست او بدر نرود و چيزى از او فوت نشود و چيزى بر او نهان نماند و چيزى از او نهفته نگردد، هر چيز را دانش او آمار كرده و بجاى خود مقرر نموده از بهشت يا دوزخ ، اى آدميزاده ناتوان كجا گريزى از كسى كه تو را در روشنى روزت و سياهى شبت ميجويد و در هر حال باشى ، خوب تبليغ كرد هر كه پند داد و رستگار است هر كه پند گرفت .
    13- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه نعمت پياپى دارد بسيار بگويد الحمد للّه رب العالمين و هر كه فقر بر او پايد بايد بسيار بگويد لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم كه آن يكى از گنجهاى بهشت است و درمان هفتاد و دو نوع بلا است كه كمتر آن اندوه است .
    14- امام باقر (ع) فرمود:
    دوزخيان چون سگ مويه كنند از سخنى عذاب چه گمان برى اى عمرو (راوى حديث است ) بمردمى كه مرگ ندارند تا برهنه و عذابشان تخفيف ندارد و تشنه و گرسنه و معيوب چشم كر و كور و سيه روى و رانده در دوزخ و پشيمان و مغضوب از عذاب بر آنها ترحم نشود و تخفيف ندارند و ميسوزند و از حميم مينوشند و از زقوم ميخورند و با قلاب آتشين فرو كشيده شوند و با گرز كوبيده شوند و فرشتگان غلاظ و شداد بر آنها رحم نكنند و در دوزخ بروى خود آنها را بكشند و با شياطين قرينند و در سختيها و بندهاى گردانند اگر فرياد كشند اجابت نشوند و اگر درخواستى كنند برآورده نشود اينست حال آنها كه بدوزخ در آيند.
    15- سعيد بن جبير گويد:
    نزد عبد اللّه بن عباس رفتم و گفتم اى عموزاده رسول خدا (ص) من آمدم نزد تو از على بن ابى طالب (ع) بپرسم و از اختلاف مردم در باره او ابن عباس گفت پسر جبير آمدى از من راجع به بهترين خلق خدا در امت پس از محمد پيغمبر خدا (ص) بپرسى ، بپرسى از مرديكه در يك شب سه هزار منقبت دارد و آن شب قربت است اى پسر جبير آمدى بپرسى ، از من از وصى رسول خدا (ص) و وزيرش و خليفه اش و صاحب حوضش و لوائى و شفاعتش و سوگند بدان كه جان ابن عباس در دست او است اگر همه جهان مركب شود و همه درختان قلم و همه خلقش نويسنده و مناقب على بن ابى طالب و فضائلش را از روزى كه خدا جهان را آفريده تا روزى كه نابودش كند بنويسد ده يك آن را ننويسند.
    16- رسول خدا (ص) فرمود:
    من سيد پيغمبرانم و على بن ابى طالب سيد اوصياء است و حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت و امامان بعد از آنها سادات متقيان ولى ما ولى خدا است و دشمن ما دشمن خدا طاعت ما طاعت خدا است و نافرمانى ما نافرمانى خداى عز و جل و حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
    17- امام رضا (ع) فرمود:
    ما در دنيا ساداتيم و در آخرت ملوك و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
    مجلس هشتاد و سوم روز جمعه چهاردهم رجب 368
    1- على بن ابى طالب فرمود:
    من قصد تزويج فاطمه (ع) را نمودم كه دختر محمد (ص) بود ولى جرأ ت نداشتم آن را به پيغمبر اظهار كنم ولى شب و روز اين انديشه در نهادم بود تا خدمت رسول خدا (ص) رسيدم و فرمود اى على عرضكردم لبيك يا رسول اللّه فرمود ميل زن گرفتن دارى ؟ گفتم رسول خدا (ص) داناتر است و با خود گفتم ميخواهد يكى از زنان قريش را بمن دهد و نگران بودم كه فاطمه از دستم برود بناگاه فرستاده رسول خدا (ص) آمد و گفت پيغمبر را اجابت كن و بشتاب كه نديديم رسول خدا مثل امروز شاد باشد گويد شتابانه آمدم و آن حضرت در حجره ام سلمه بود چون چشمش بمن افتاد خوشحال شد و خنديد تا سفيدى دندانهايش را چون برق نگريستم ، فرمود اى على مژده گير كه خدا آنچه را من در دل داشتم از تزويج تو كفايت كرد عرضكردم چگونه ، فرمود جبرئيل آمد و سنبل و قرنفل بهشتى همراه آورده بود و بمن داد بوئيدم و گفتم براى چه آوردى ؟ گفت خداى تبارك و تعالى بفرشتگان بهشت و ديگر بهشتيان دستور داد كه بهشت را بيارايند با هر چه دارد از درخت و ميوه و كاخ و بيادش دستور داد تا انواع عطر و بوى خوش ‍ وزيد و بحوريانش دستور داد سوره طه و طواسين و يس و حمعسق بخوانند و منادى از عرش جار كشيد كه امروز روز وليمه على بن ابى طالب است هلا همه گواه باشيد كه من فاطمه دختر محمد را بعلى بن ابى طالب تزويج كردم و آنها را براى هم پسنديدم .
    سپس خدا ابر سفيدى فرستاد از لؤ لؤ و زبرجد و ياقوت بهشت بر همه باريد و از سنبل و قرنفل بهشت نثار كرد و اين از نثار فرشته ها است .
    سپس خدا فرشته اى از بهشت را بنام راحيل كه سخنرانتر فرشتگان است دستور داد تا خطبه اى خواند كه اهل آسمانها و زمين مانند آن را نشنيده بودند.
    سپس جارچى حق ندا كرد اى فرشتگانم و ساكنان بهشتم بر على بن ابى طالب تبريك گوئيد كه دوست محمد است و بر فاطمه دختر محمد كه من آنها را مبارك كردم هلا من محبوبترين زنان را نزد خود بمحبوبترين مردان نزد خودم پس از پيغمبران و رسولان بزنى دادم ، راحيل عرضكرد خدايا بيش از آنچه ما ديديم چه بركنى ب آنها دادى ، فرمود از آن جمله است كه آنها را بر محبت خود يك دل كردم و بر خلق خود حجت نمودم بعزت و جلال خودم سوگند كه من از آنها خلقى برآورم و نژادى پرورم كه در زمين خزانه داران و معادن علم من باشند و داعيان دينم و ب آنها بر خلق خود حجت آورم پس از پيغمبران و رسولان مژده گير اى على كه خداى عز و جل بتو كرامتى داده كه باحدى مانندش نداده من دخترم فاطمه را طبق تزويج خدا بتو تزويج كردم و همان را پسنديدم كه خدا پسنديد اهل خود را برگير كه تو باو از من شايسته ترى جبرئيل بمن خبر داد كه بهشت بشما دو تن مشتاق است و اگر خدا حجت خود را از شما مقدر نكرده بود هر آينه بهشت و اهلش را بوجود شما مفتخر ميكرد چه خوب برادرى هستى و چه خوب دامادى هستى و چه خوب رفيق و صاحبى و رضاى خدايت بس ‍ است على گويد گفتم مقام من ب آنجا رسيده كه در بهشت ياد شوم و خدا در محضر فرشتگان مرا زن دهد؟ فرمود چون خدا دوست خود را گرامى دارد باو لطفى كند كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده اى على خدا آن را برايت نگهدارد، على گفت خدايا بمن توفيق ده كه شكر اين نعمتى كه عطا كردى انجام دهم رسول خدا (ص) فرمود آمين .
    2- رسول خدا (ص) بالاى منبر فرمود:
    اى على خداى عز و جل حب مساكين و مستضعفين را بتو داده در زمين تو ببرادرى آنها خشنودى و آنها بامامت تو خشنودند خوشا بر كسى كه تو را دوست دارد و تصديق كند و بدا بر كسى كه تو را دشمن دارد و دروغ شمارد، اى على تو عالم اين امتى هر كه دوستت دارد كاميابست و هر كه دشمنت دارد هلاكست ، اى على من شهر علمم و تو در آنى آيا بشهر در آيند جز از درش اى على دوستانت هر توبه كار حفيظ و هر ژنده پوش است كه اگر بخدا سوگند خورد خدايش سوگند روا كند، اى على دوستت هر پاك زكى است كه كوشا است و بخاطر تو دوستى و دشمنى كند در ميان خلق حقير است و پيش خدا مقام بزرگى دارد، اى على دوستانت در فردوس ‍ همسايه خدايند و بر آنچه از دنيا واگذاردند تاسف ندارند، اى على من دوست دوستان توام و دشمن دشمنانت ، اى على هر كه دوستت دارد دوستم دارد و هر كه دشمنت دارد دشمنم دارد، اى على دوستانت لب تشنه و ژوليده اند، اى على برادرانت در سه جا شادند هنگام جان دادن كه من بالين آنهايم و تو هنگام سؤ ال و جواب در قبر وقت سان بزرگ و در صراط كه از خلق بازپرسى كنند و نتوانند جواب دهند، اى على نبرد با تو نبرد بامنست و سازش با تو سازش با من و نبرد با من جنگ با خداست هر كه با تو بسازد با من ساخته و هر كه با من بسازد با خدا ساخته ، اى على مژده ده ببرادرانت كه خداى عز و جل آنها را پسنديده براى آنكه تو را پيشرو آنها پسنديده و آنها تو را بولايت پسنديدند، اى على تو امير مؤمنان و پيشواى دست و رو سفيدانى ، اى على شيعيانت نجيبانند، اگر تو و شيعه هايت نبوديد دين خدا برپا نبود و اگر از شماها در زمين نبود خدا قطره اى از آسمان نميفرستاد، اى على تو در بهشت گنجى دارى و تو ذو القرنين امتى و شيعه ات بحزب اللّه معروفند، اى على تو و شيعيانت دادگستريد و بهترين خلق ، اى على من اول كسم كه زنده شود و از قبر برآيم و تو همراه منى و سپس ديگرانند اى على تو و شيعيانت بر سر حوض باشيد و هر كه را خواهيد آب دهيد و هر كه را نخواهيد دريغ داريد، شمائيد در روز هراس ‍ بزرگتر در سايه عرش و مردم در هراسند و شما بيهراس ، مردم در اندوهند شما بيغم در باره شما اين آيه نازل شده است (انبياء- 101) براستى آنها كه سابقه خوبى از طرف ما دارند هم آنان از دوزخ بدورند- در باره شما نازل شده است كه (پس از آيه سابق ) اندوهناك نكند آنان را هراس بزرگتر و فرشتگان با آنها بر خورند كه اينست روزى كه بشما وعده داده ميشد اى على تو و شيعيانت در موقف خواسته شويد و شما در بهشت نعمت يابيد، اى على فرشته ها و خازنان مشتاق شمايند و حاملان عرش و فرشته هاى مقرب بخصوص براى شما دعا كنند و براى دوستانتان از خدا خواهش كنند و بهر كدام شما آئيد شاد شوند چنانچه خاندان مسافرى كه سفرش طول كشيده با بدان او شاد شوند، اى على شيعيانت در نهان از خدا ترسند و در عيان خير او خواهند، اى على شيعيانت در درجات رقابت كنند زيرا بخدا رسند و گناهى ندارند، اى على اعمال شيعيانت هر جمعه بمن عرضه شود و بكارهاى نيكشان شاد شوم و براى كردار بدشان آمرزش خواهم ، اى على ذكر تو در تورات است و ذكر خير شيعه ات پيش از آنكه خلق شوند در انجيل اهل كتاب بتو از ايليا خبر دهند با اينكه تو خودت انجيل و تورات را ميدانى آنان ايليا را بزرگ شمارند او را و شيعه او را نشناسند و در كتب خود آنها را شناخته اند اى على نام شيعه ات در آسمان بزرگتر است و بيش از زمين آنها را بخوبى نام برند بايد بدان شاد باشند و بكوشش بيفزايند، اى على ارواح شيعه ات در خواب و در مرگ به آسمان بالا رود و فرشته ها همان نظر بدان كنند كه مردم بماه نو از شوقى كه به آنها دارند و از مقامى كه نزد خدا برايشان ميدانند اى على بياران خود كه عارف بتواند بگو از كارهاى بدى كه دشمنان از آن كناره گيرند منزه باشند زيرا روز و شبى نباشد مگر آنكه رحمت خداى تبارك و تعالى آنها را فراگيرد و بايد از چركى بر كنار باشند اى على خشم خدا سخت است بر آنكه دشمنشان دارد و از تو بيزار است و از آنها و عوض از تو و آنها گرفته و بدشمنت ميل كرده و تو را وانهاده و شيعيانت را و گمراهى را اختيار كرده و تو بجنگ تو برخاسته و شيعه تو و دشمن داشته ما خاندان را و دشمن دوستان و ياران و دلدادگان تو است، اى على از من ب‏آنها سلام برسان، آنان كه ببينم و آنها كه مرا نبينند و ب‏آنها اعلام كن كه برادران منند و من ب‏آنها مشتاقم و علم مرا باهل قرون آينده برسانند و برشته خدا بچسبند و بدان خود نگهدارند و در كار كوشش كنند كه از هدايت بگمراهى بيرونشان نكنم ب‏آنها خبر ده كه خدا از آنها راضى است و نزد فرشته‏ها ب‏آنها بنازد و هر شب جمعه نظر رحمت ب‏آنها دارد و بفرشته‏ها دستور دهد برايشان آمرزش خواهند، اى على روگردان مباش از يارى مردمى كه ب‏آنها خبر رسد يا بشنوند كه من تو را دوست دارم و تو را بخاطر من دوست دارند و خدا را بدان ديندارى كنند و دوستى پاك از دل بتو ارزانى دارند و تو را بر پدران و برادران و فرزندان مقدم شمارند و براه تو روند و تحمل بديها كنند بخاطر ما و جز يارى ما و جانبازى در راه ما با آزار و بدشنيدن نخواهند با سختيها كه كشند ب‏آنها مهربان باش و بدانها قناعت كن زيرا خداى عز و جل بعلم خود آنها را از ميان خلقش براى ما برگزيده و از گل ما آنها را آفريده و سر ما را بدانها سپرده و معرفت حق ما را در دل آنها جاى داده و سينه‏شان را بدان گشاده و آنها را متمسك برشته ما ساخته مقدم ندارند بر ما مخالفان ما را با زيانى كه در دنيا برند، خدا آنها را تأييد كند و براه حق برد بدان بچسبيد كه مردم در كورى گمراهيند و در هوسهاى خود سرگردانند و از حجت و آنچه از خدا آمده كورانند و شام و بام در خشم خدايند و شيعه تو بر راه حق باشند و راستى و بمخالفان خود انس نگيرند و دنيا از آنها نيست و آنها از دنيا نيستند آنها چراغهاى شب تارند.
    3- ابى سعيد خدرى گويد:
    از رسول خدا راجع ب آيه (سوره نمل 41) گفت آنكه نزد او علم كتاب بود، پرسيدم ، فرمود او وصى برادرم سليمان بن داود بود گفتم يا رسول اللّه در گفتار ديگر
    خداى عز و جل (سوره رعد 44) بگو بس است بخدا گواه ميان من و شما و كسى كه نزد او است علم كتاب فرمود مقصود از آن برادرم على بن ابى طالب است .
    4- ابن عباس گفت :
    يك شب نماز عشاء را با رسول خدا (ص) خوانديم و چون سلام داد بما رو كرده و فرمود امشب با سپيده دم اخترى از آسمان در خانه يكى از شماها سقوط كند و هر كه باشد او وصى و خليفه و امام بعد از من است ، نزديك سپيده دم هر كدام در خانه خود نشستند و انتظار سقوط اختر را داشتيم و كسى كه بيشتر در آن طمع داشت پدرم عباس بود و چون سپيده دميد آن اختر از جا كند و در خانه على بن ابى طالب سقوط كرد رسول خدا (ص) بعلى (ع) فرمود اى على بدان كه مرا بنبوت مبعوث كرده وصيت و خلافت و امامت پس از من براى تو لازم شد، منافقان كه عبد اللّه بن ابى و يارانش ‍ بودند گفتند محمد در محبت عموزاده اش گمراه شده و در باره او از روى وحى سخن نميكند و خداى تبارك و تعالى نازل كرد قسم بستاره وقتى كه فرود شد خداى عز و جل ميفرمايد قسم بخالق نجم وقتى فرود آيد كه گمراه نشده صاحب شما يعنى در محبت على بن ابى طالب و از راه بدر نرفته و سخن نگويد بدلخواه يعنى در باره او، نيست آن جز وحى كه نازل شود.
    5- در روايت ديگر:
    طلوع اختر را مقارن طلوع خورشيد ياد كرده است . در روايت ديگر در اين موضوع ربيعه سعدى گويد از ابن عباس پرسيدم از گفته خداى عز و جل وَ النَّجْمِ إِذا هَوى گفت مقصود اختريست كه با سپيده دم فرو افتاد و در خانه على بن ابى طالب سقوط كرد و پدرم عباس ميخواست آن ستاره در خانه او سقوط كند تا وصيت و خلافت و امامت از او باشد ولى خدا نخواست براى غير على بن ابى طالب باشد و اين فضل خداست كه بهر كه خواهد دهد و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين .
    مجلس هشتاد و چهارم روز سه شنبه دوازده روز از رجب 368 مانده
    1- رسول خدا بعلى بن ابى طالب چنين سفارش كرد:
    اى على چون عروس را بخانه تو آرند وقتى نشست كفش او را بكن و پايش ‍ را بشو و آبش را بدر خانه ات بريز كه چون چنين كنى خدا از خانه ات هفتاد هزار رنگ فقر را ببرد و هفتاد هزار رنگ بركت در آن درآورد و هفتاد هزار رحمت بر تو فرو فرستد كه بر سر عروس بچرخد تا بركت آن بهر گوشه خانه ات برسد و خدا عروس را از جنون و خوره و پيسى امان دهد كه باو رسند تا در آن خانه است و عروس را تا يك هفته از دوغ و سركه و گشنيز و سيب ترش منع كن ، على گفت يا رسول اللّه چرا او را از اين چهار چيز منع كنم ؟ فرمود چون رحم از اين چهار عقيم شود و اولاد نياورد و حصير كف خانه از زن نازاد به است على گفت چطور سركه از او منع كند، فرمود چون بر سركه حائض گردد هرگز پاك نشود بطور كامل و گشنيز حيض را برانگيزد در درون او و زايش را سخت كند و سيب ترش حيض را ببندد و مايه درد شود.
    سپس فرمود اى على با زنت اول و ميانه و آخر ماه مجامعت مكن كه ديوانگى و خوره و گيجى بدو شتابند و بفرزندش ، بعد از ظهر جماع مكن كه اگر فرزندى آوريد قيچ باشد و شيطان به قيچى انسان شاد است ، نزد جماع سخن مگو كه اگر فرزندى شود از گنگى در امان نيست مبادا كسى بفرج زنش بنگرد و بايد وقت جماع ديده بر هم نهد زيرا نظر بفرج مايه كورى فرزند است اى على با زنت بعشق زن ديگرى مجامعت مكن كه ميترسم اگر فرزندى شود مخنث و زن منش و گيج باشد، هر كه با زن خود در بستر جنب است قرآن نخواند كه ميترسم آتشى از آسمان فرود آيد و هر دو را بسوزاند، اى على جماع مكن جز آنكه خودت دستمالى داشته باشى و زنت دستمال ديگر با يك دستمال خود را پاك نكنيد كه شهوت بر شهوت افتد و مايه دشمنى است ميان شما و شما را بجدائى و طلاق كشد، ايستاده جماع مكن كه كار خرانست و اگر فرزندى شود در بستر بشاشد چون خر كه در هر جا بشاشد، در شب فطر جماع مكن كه اگر فرزندى شود بسيار بد باشد، در شب عيد قربان جماع مكن كه فرزند شش انگشت آيد يا چهار انگشت ، زير درخت بار دار جماع مكن كه فرزند جلاد و آدمكش و كدخدا آيد، در برابر پرتو آفتاب جماع مكن ، مگر با روپوش بر هر دوان كه اگر فرزند شود در سختى و فقر باشد تا بميرد، ميان اذان و اقامه جماع مكن كه فرزند خونخوار آيد اى على چون زنت آبستن باشد بيوضوء با او جماع مكن كه فرزند كوردل و بخيل آيد در نيمه شعبان جماع مكن كه فرزند شوم و با خال چهره آيد، در آخر ماه دو روز از آن مانده جماع مكن كه فرزند گمركچى و معاون ظالم آيد و جمعى از مردم بدستش هلاك شوند بر سر پشت بامها جماع مكن كه فرزند منافق و رياكار و بدعت گذار آيد چون قصد سفر دارى در شب جماع مكن كه فرزند ولخرج آيد رسول خدا اين آيه را خواند (سوره اسراء- 30) براستى مبذرين برادران شياطين باشند، چون در سفرى رفتى تا سه شب و روز جماع مكن كه فرزند معاون هر ظالم بر تو آيد، اى على شب دوشنبه ملازم جماع باش كه اگر فرزندى آيد حافظ قرآن و راضى بقسمت خدا باشد. اى على اگر شب سه شنبه جماع كنى و فرزندى آيد پس از شهادت به شهادتين شهادت روزيش باشد و خدا با مشركانش كيفر نكند و بوى دهانش خوش باشد و رحم دل و با سخاوت و پاك زبان از غيبت و دروغ و بهتان است ، اگر شب پنجشنبه جماع كنى و فرزندى آيد حاكمى از حكام گردد يا عالمى از علماء در روز پنجشنبه ظهر هنگام كه آفتاب در وسط آسمانست فرزند كه آيد تا پير شود شيطان باو نزديك نگردد و با فهم باشد و در دين و دنيا سلامت روزيش گردد، در شب جمعه باشد و فرزند آيد سخنور و گويا و زبان آور شود و در روز جمعه پس از عصر باشد و فرزند آيد معروف و مشهور و دانشمند گردد در شب جمعه بعد از نماز عشاء باشد اميد فرزندى ميرود كه از ابدال باشد ان شاء اللّه ، اى على در ساعت اول شب با زنت جماع مكن كه اگر فرزندى شود بسا باشد جادوگر و دنيا طلب در آيد، اى على اين سفارش مرا بياد نگهدار چنانچه من از جبرئيل نگهداشتم .
    2- امام باقر (ع) فرمود:
    يكى از اصحاب امير المؤمنين بنام همام كه مردى عابد بود خدمتش آمد و عرضكرد يا امير المؤمنين مردان با تقوى را برايم توصيف كن تا گويا آنها را ديده باشم على (ع) در جوابش سنگينى كرد و سپس باو فرمود اى همام تو تقوى پيشه كن و احسان نما زيرا خدا همراه با متقيان و محسنان است همام گفت يا امير المؤمنين تو را بحق آنكه بدان چه مخصوصت كرده و گراميت داشته و بتو بخشش كرده و تفضل كرده و بحق آنچه بتو داده و عطا كرده آنها را برايم وصف كن امير المؤمنين (ع) بر سر دو پا ايستاد و سپاس و ستايش ‍ خدا نمود و صلوات بر پيغمبر فرستاد و پس از آن فرمود:






  3. #33
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    اما بعد براستى خداى عز و جل از خلق را كه آفريد از طاعت آنها بى نياز بود و از نافرمانى آن ها آسوده زيرا معصيت عاصيانش زيانى ندارد و طاعت فرمانبرانش سودى نبخشد، رزق آنها را ميانشان قسمت كرد و هر كدام را بجاى خود نهاد و همانا آدم و حوا را از بهشت فرود آورد براى كيفر آن ها چون مخالفت او كردند و عصيان امرش نمودند، متقيان در اين دنيا همان اهل فضائلند كه گفتارشان درست و پوشاكشان متوسط و رفتارشان تواضع است براى خداى عز و جل بفرمانبرى خشوع كردند و آماده شدند ديده ، از آنچه خدا حرام كرده پوشيدند و گوش بدانش دادند، در حال گرفتارى چون حال آسايش خود دارى كردند براى رضا بقضاى خدا و اگر نبود عمر مقدرشان جان هاشان در تنشان نمى گنجيد يك چشم بهمزدن از شوق ثواب و ترس عقاب خدا در نظرشان بزرگ آمد و هر چيز ديگر پست ، آنها خود را در بهشت دانند چون كسى كه در آن متنعم و بر آن تكيه زده ، در دوزخ نگرند چون كسى كه در آن عذاب كشد دلهاشان پراندوه و از بدى آنها آسوده اند تنى لاغر دارند و نيازى اندك و روحى پارسا و هزينه آخرتى از دنيا بردارند بزرگ ، چند روز كوتاه شكيبا شوند و دنبالش آسايش درازى دارند، تجارتى سودمند كنند كه پروردگارى كريم براى آنها فراهم كرده دنيا آنها را خواهد و آن را بخواهند و دنبال آنها رود و درمانده اش كنند در شب دو گام در صف كنند و جزوه هاى قرآن را بخوانند با آن غم خورند و از آن مژده يابند و درمان دردشان باشد و خود را بدان در پناه نهند و غمشان از گريه بر گناهان بجوشد و از زخم دل خود دردمند باشند، چون ب آيه اى رسند كه بترساند با گوش و چشم دل بدان تو چه كنند و تنهاشان بلرزه آيد و دلهاشان بهراسد و دريابند كه شيهه و شهيق دوزخ در بن گوش آنها است و چون ب آيه اى گذرند كه تشويق كند بدان اعتماد كنند از روى طمع و روحشان از شوق بر آن پرد و دريابند كه جلو چشم آنها است ، زانو زده اند برابر جبار بزرگوارى پيشانى و كف و زانو و نوك پا بر خاك نهاده و اشك آنها بر گونه هايشان روانست و بخدا ميزارند براى آزادى خود، در روز حليم و دانشمند و نيكو كار و با تقوايند و ترس آنها گوشت آنها را ريخته و چون چوب تير پرداخته اند و كسى كه آنها را بيند گمان برد بيمارند و آنها بيمارى ندارند يا گويند ديوانه اند در سر آنها انديشه بزرگى است از فكر خدا و سلطنت استوارش همراه باد مرگ و هراس هاى قيامت اينست كه دل آنها را بهراس افكنده و عقلشان پريده و چون بخود آيند با اعمال نيك بخداى عز و جل گرايند براى خدا بعمل باندك خشنود نباشند و فراوان را براى او بسيار نشمارند آنها بخود بدگمانند و از كردار خودشان ترسان ، اگر يكى از آنها را بستانيد بترسد از آنچه گويند و آمرزشخواهند از آنچه ندانند و گويد من خود را بهتر شناسم از ديگران و پروردگار من از خود من داناتر است خدايا بدان چه گويند مرا مؤ اخذه مكن و بهتر از آنچه گويند مرا بنما و آنچه را ندانند برايم بيامرز زيرا تو علام الغيوبى و ساتر عيوبى و نشانه هر كدامشان اينست كه در دين توانا است و در عين نرمى محتاطست و يقين او با ايمانست و در تحصيل علم حريصت و در فهم خرده بين و در دانش بردبار و در كسب با آرامش و در هزينه دادن مهربان در توانگرى ميانه رو در عبادت با خشوع و در ندارى با تحمل و در سختى صبور و بدسترنج خود با مهربانى و در حق عطابخش و طالب حلال و نشيط در هدايت و بر كنار از طمع و پاك در راست روى و چشم پوش از شهوت ، ستايش نادانش نفريبد، و اما آنچه داند از دست ندهد، خود را در كردارش كند شمارد و كارهاى شايسته كند و باز هم در هراس است شب كند و هم او شكر است و صبح و كند كارش ذكر است ، شب بگذراند در حذر از غفلت كه او را بايد و شاد از فضل كه در حق او بدست آيد اگر نفس بر او سخت گيرد خواستش را در آنچه زيان دارد نيارد، شاد است بدان چه بماند و بپايد و چشمش روشن است بدان چه زوال ندارد و شوقش در آنست كه بماند و بيرغبت است در آنچه نماند، دانش را با بردبارى آميزد و بردبارى را با خرد، ببينى او را كه تنبلى از او دور است ، در نشاط است ، آرزويش كوتاهست و لغزشش كمست و در انتظار مرگ است و دلش خاشعست و در ياد پروردگار است و از گناهش ترسانست و نفسش قانعست و از نادانى خود در جستجو است، سهل كار است و نگهدار دين خود و شهوتش را كشته و خشمش را فرو خورده اخلاقش پاك و همسايه از او آسوده است كبرش كمست و صبرش استوار و ذكرش بسيار و كارش محكم در آنچه دوستانش سپارند خيانت نكند و گواهى خود از دشمنانش دريغ ندارد و كار حقيرا برياء نكند و از شرم واننهد، خير او مورد انتظار است و از شرش آسوده‏اند اگر غفلت ورزد خدايش در ذاكران ثبت كند و چون ذكر گويد از غافلانش محسوب ندارد از ستمكارش بگذرد و ب‏آن كه محرومش كند عطا دهد و آنكه از او ببرد با او پيوندد و بردبارى را از دست ندهد و در مورد شك شتاب نكند و از آنچه بر او آشكار شود چشم پوشد نادانيش دور است و گفتارش نرم و نيرنگش معدوم و احسانش معروف و گفتارش راست و كارش نيكو خيرش در پيش و شرش گريزان در لرزشها سنگينست و در گرفتاريها شكيبا و در فراغت بال شاكر بر آنكه دشمن دارد ستم نكند و در باره دوست گناه نورزد و آنچه از او نيست ادعا نكند و حقى كه بر او است منكر نگردد و بحق اعتراف كند پيش از آنكه بر او گواه شوند آنچه بايد حفظ كند گم نكند و كسيرا بلقب بد نخواند بر كسى ستم نكند و حسد نبرد و آزار همسايه نكند در مصيبت كسيرا شماتت نكند بدرستى شتابد و امانت را رد كند و از زشتيها عقب ماند و امر بمعروف كند و نهى از منكر، بنادانى مداخله در كارها نكند و از حق بيرون نرود براى درماندگى، اگر خموشى كند از آن غمنده نشود و اگر گويد خطا نكند و اگر خندد قهقه بلند نزند. ب‏آنچه مقدر او است راضى است خشم او را سرافكنده نكند و هوى بر او چيره نشود و بخل بر او غالب نگردد و طمع در آنچه از او نيست نكند با مردم در آميزد تا بداند و خاموش شود تا سالم بماند و بپرسد تا بفهمد و بكاود تا بداند، بخير توجه نكند براى آنكه بدان نبازد و سخن بجبروت نكند اگر ستم بيند صبر كند تا خدا برايش انتقام گيرد خودش از خود در رنجست و مردم از او در آسايش خود را براى آخرتش در رنج اندازد و مردم را از خود در آسايش اندازد و هر كه از او دورى كند از بغض و نزهت است و هر كه باو نزديك شود قرين نرمش و مهربانيست دوريش از تكبر نيست و بزرگ منشى و نزديكيش از مكر و دغل نيست بلكه بهر كه پيش از او بود است از اهل خير اقتداء كند و پيشواى آيندگانست در نيكوكارى گويد همام در اين جا نعره‏اى زد كه مرد امير المؤمنين فرمود بخدا من از اين بر او ميترسيدم دستور داد او را تجهيز كردند و بر او نماز خواند فرمود پند رسا با اهلش چنين كند، يكى گفت تو خود چطورى؟ فرمود واى بر تو براى هر كس ‍ عمريست كه از آن نگذرد و سببى است كه از آن تجاوز نكند آرام باش و بازمگو كه اين گفتار را شيطان بزبانت نهاد.
    3- ابو سعيد گفت :
    روز غدير رسول خدا (ص) دستور داد منادى نداى نماز جماعت كشيد و پيغمبر دست على را گرفت و فرمود هر كه را من آقا و مولا هستم اين على آقا و مولا است بار خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن دار، حسان بن ثابت گفت يا رسول اللّه در باره على شعرى بگويم ؟ فرمود
    بگو- گفت :در روز غدير جار زد پيغمبرشان در خم و چه خوب جارچى است نبى
    ميگفت كه بر شما است مولى و ولى ؟ گفتند و نبود دشمنيشان علنى
    معبود تو مولا است و هستى تو ولى امروز نه عاصى بميان و نه دنى
    فرمود على بپا خيز كه تو هادى و امامى و بمن باش وصى
    ميبود على گرچه گرفتار رمد ميجست براى ديده داروى زكى
    با آب دهان خود مداواش نمود تبريك بر اين پزشك و بيمار على

    مجلس هشتاد و پنجم روز جمعه بيست و دوم رجب 368
    1- رسول خدا (ص) فرمود:
    چون زوال ظهر شود درهاى آسمان گشوده گردد و درهاى بهشت و دعا مستجاب شود خوشا بر كسى كه در آن هنگام عمل صالحى از او بالا رود.
    2- امام باقر (ع) فرمود هيچ بنده اى از شيعيان ما بنماز نايستد جز آنكه به شماره مخالفاتش فرشته دورش آيد و پشت سرش نماز خوانند و براى او دعا كنند تا از نمازش فارغ شود.
    3- عمير بن مأ مون عطاردى گويد:
    حسن بن على (ع) را ديدم كه چون نماز بامداد ميخواند در مجلس خود مينشست تا خورشيد ميزد و از آن حضرت شنيدم ميفرمود رسول خدا (ص) ميفرمود هر كه نماز بامداد خواند و در تعقيب باشد تا آفتاب برآيد خدايش از دوزخ مستور سازد (تا سه بار فرمود).
    4- امام صادق (ع) ميفرمود:
    جبرئيل در زندان نزد يوسف (ع) آمد و گفت دنبال هر نماز واجبى سه بار بگو خدايا برايم گشايش و برايشى ساز و از آن جا كه گمان برم و نبرم بمن روزى ده .
    5- امام صادق (ع) فرمود:
    هر كه در دو ركعت اول نماز شب شصت بار قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ بخواند در هر ركعت سى بار تمام كند و ميان او و خدا گناهى نماند.
    6- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه بازار رود و تحفه اى براى عيال خود آورد چون حامل صدقه است براى مردم محتاج و بزن ها دخترها پيش از مردها بدهد زيرا هر كه دخترش ‍ را شاد كند گويا بنده مؤمنى از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده در راه خدا و هر كه پسرى را چشم روشن كند گويا از خوف خدا گريسته و هر كه از خوف خداى عز و جل بگريد در بهشت پر نعمت درآيد.
    7- رسول خدا (ص) فرمود:
    جبرئيل بمن خبر داد بامرى كه چشمم بدان روشن و دلم شاد شد گفت اى محمد هر كسى از امت تو بجهادى رود در راه خدا قطره باران يا درد سرى باو نرسد جز آنكه در قيامت گواه او باشد.
    8- فرمود:
    براى بهشت دريست بنام باب المجاهدين كه مجاهدان بسوى آن روند و آن باز است و شمشير بكمر دارند و هنوز مردم در موقف محشر معطل باشند، فرشتگان به مجاهدان خوش آمد گويند، هر كه ترك جهاد كند خوار شود و تنك روزى و بى دين - رسول خدا (ص) فرمود هر كه نامه مجاهدى را برساند چون كسى باشد كه بنده اى آزاد كرده و او در جهادش شريك است .
    9- رسول خدا فرمود هر كه نامه مجاهديرا برساند در جهاد او شريك است . 10- رسول خدا (ص) فرمود اسبان مجاهدان همان اسبان آنها باشند در بهشت .
    11- فرمود:
    همه خوبيها در شمشير است و در زير سايه شمشير و مردم استوار نشوند جز بشمشير و شمشيرها كليد بهشت است .
    12- فرمود:
    هر كه آرزوى خدا پسندى كند از دنيا نرود تا بوى عطا شود.
    13- امام صادق (ع) فرمود:
    محكمترين حلقه ايمان اينست كه در راه خدا دوست دارى و در راه خدا دشمن دارى و براى خدا بدهى و براى خدا دريغ كنى .
    14- على (ع) فرمود:
    هر كه شامگاه سه بار گويد فَسُبْحانَ اللّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ هر خيرى كه در آن شب باشد از دستش نرود و هر شرى در آنست از او بگرد و هر كه بامداد همان ذكر را گويد از همه خيرات روز بهره برد و از همه شر آن روز محفوظ است .
    15- رسول خدا (ص) فرمود:
    در اول و آخر روز و اول شب فرشته اى دفترى آورد و عمل آدميزاده را در آن بنويسد، در اول و آخر دفتر عمل خير ديكته كنيد كه خدا ميان اين دو را براى شما بيامرزد ان شاء اللّه و خداى عز و جل ميفرمايد مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و خدا ميفرمايد جل جلاله ذكر خدا بزرگتر است .
    16- امام صادق (ع) فرمود:
    اى ابا هارون ياد دستور دهيم به كودكان خود تسبيح فاطمه (ع) را چنانچه به آنها دستور نماز دهيم ملازم آن باشد كه بنده اى ملازمت آن نكند و بدبخت شود
    17- پيغمبر (ص) فرمود:
    هر كه چون از خانه بيرون رود گويد بسم اللّه آن دو فرشته گويند هدايت شدى و اگر گويد لا حول و لا قوة الا باللّه گويند محفوظ شدى و اگر گويد توكلت على اللّه گويند تو را بس است شيطان گويد من چه راه دارم به بنده اى كه هدايت شده و محفوظ شده و كفايت شده .
    18- رسول خدا (ص) يك روز بعلى (ع) فرمود:
    مژده اى بتو ندهم ؟ عرضكرد چرا پدر و مادرم قربانت تو هميشه مژده بخشى بهر چيزى فرمود جبرئيل در اين نزديكى بمن خبر داد بامر شگفت آورى ، على (ع) عرضكرد يا رسول اللّه جبرئيل چه خبرى بشما داده است ؟ فرمود بمن خبر داد كه هر كدام از امتم بر من صلوات بفرستد و دنبالش بر آلم صلوات فرستد درهاى آسمان برويش گشوده شود و فرشته ها هفتاد صلوات بر او فرستند گرچه گنهكار و خطاكار باشد سپس گناهانش بشتاب بريزد چنانچه برگهاى درخت بريزد و خداى تبارك و تعالى ميفرمايد لبيك عبدى و سعديك و به فرشتگانش ميفرمايد اى فرشتگانم شما بر او هفتاد صلوات فرستيد و من هفتصد و اگر بر من صلوات فرستد و دنبالش بر اهل بيتم نفرستد ميان او و اهل آسمان هفتاد حجاب باشد و خداى جل جلاله فرمايد لا لبيك و لا سعديك اى فرشتگانم دعايش را بالا نياوريد جز آنكه ملحق كند بپيغمبرش عترتش را و هميشه در حجابست تا ملحق كند بمن اهل بيتم را.
    19- امام صادق (ع) فرمود:
    چون كسى نماز كند و نام پيغمبر برد نمازش را در غير راه بهشت برند، فرمود رسول خدا (ص) فرمود من نزد هر كس نام برده شوم و بر من صلوات نفرستد بدوزخ رود، خدا او را از رحمتش دور كند.
    20- رسول خدا (ص) فرمود:
    از آزاد چهار كس اهل دوزخ آزار برند آنها كه از حميم نوشند و در جهيم فرياد واى واى كشند و اهل دوزخ بيكديگر گويند اين چهار كس را چه باشد كه با همه آزارى كه خود داريم ما را آزار دهند يكى در تابوت آتش گداخته و آويخته و يكى رودهايش را كشند و يكى از دهانش چرك و خون روانست و يكى گوشت خود را ميخورد آنكه در تابوتست گويد چرا آن ابعد ما را آزارد با همه آزارى كه داريم ابعد گويد ابعد مرده است و مال مردم در ذمه اش ‍ بوده و آن را ادا نكرده و نپرداخته سپس ب آن كه روده هايش كشيده شود گويند اين دورتر از رحمت را چيست كه با همه آزارى كه داريم ما را آزار ميدهد گويد جرمش اينست كه از بول احتراز نكرده است ، گناه آنكه از دهانش چرك و خون روانست اينست كه تقليد چى بوده و سخنان زشت را تقليد ميكرده و گناه آنكه گوشت خود را ميخورده اينست كه گوشت مردم را به غيبت و سخن چينى ميخورده است .
    21- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه برادر مؤمن خود را در جلوش مدح گويد و پشت سر بد گويد عصمت ميان آنها قطع شود.
    22- از رسول خدا پرسش شد كه :
    فردا نجات در چيست ؟ فرمود نجات در اينست كه خدا را گول ندهيد تا شما را گول دهد كه هر كه خدا را گول دهد خدا او را گول زند و ايمان از او ببرد و اگر بفهمد خود را هم گول زده است ، عرض شد چگونه خدا را گول زند، فرمود بدستور خود عمل كند و منظورش ديگرى باشد از خدا پرهيزيد و از رياء كناره كنيد كه آن شرك بخداست ريا كار روز قيامت بچهار نام خوانده شود اى كافر فاجر، غادر، خاسر عملت حبط شد و اجرت باطل گرديد و امروز آبروئى ندارى مزد خود را از آن كس بطلب كه برايش كار ميكردى .
    23- رسول خدا (ص) فرمود:
    چون خدا بر امتى خشم كند و عذاب بر آنها نازل نكند نرخ آنها گران شود و عمرشان كوتاه و تجارتشان بى سود و ميوه هاشان نابود و آب آن ها كم جوش ‍ و باران آنها ممنوع گردد و بدانشان بر آنها مسلط شوند.
    24- رسول خدا ميفرمود:
    على بن ابى طالب و امامان اولادش پس از من سادات اهل زمين و پيشوايان دست و روسفيدان باشند در قيامت .
    23- عايشه گفت :
    از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود من سيد اولين و آخرينم و على بن ابى طالب سيد اوصياء و او برادر من و وارث و خليفه منست بر امتم ولايتش ‍ فريضه است و پيرويش فضيلت و محبتش وسيله بخدا، حزب او حزب خدايند و شيعه او انصار خدا و اولياى او اولياء خدا و دشمنان او دشمنان خدا و او امام مسلمانان و مولاى مؤمنان و امير آنانست بعد از من .
    24- پيغمبر فرمود:
    هر كه دوست دارد بقضيب احمر بنگرد كه خدا بدست خود نشانده و باو متمسك باشد بايد على و امامان از فرزندانش را دوست دارد كه بهترين خلقند و برگزيده او و آنان معصوم از هر گناهند و خطاء.
    25- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه على را در زندگى او دوست دارد و پس از مرگش خداى عز و جل برايش امن و ايمان نويسد تا آنجا كه آفتاب بتابد و غروب كند و هر كه او را در زندگى و پس از مرگش دشمن دارد بمرگ جاهليت بميرد و بدان چه كند محاسبه شود.
    26- رسول خدا (ص) بعلى (ع) فرمود:
    اى على دوستى تو در دل مرد مؤمنى پا بر جا نشود و قدمش بر
    صراط بلغزد بلكه قدمش ثابت باشد تا خداى عز و جل او را بدوستى تو ببهشت برد و صلى اللّه على رسوله محمد و اهل بيته الطاهرين
    مجلس هشتاد و ششم روز سه شنبه پنج روز ب آخر رجب 368 مانده
    1- امام ششم از قول پدرانش فرمود:
    چون پيغمبر بمرض موت گرفتار شد خاندان و يارانش گردش را گرفتند و عرضكردند يا رسول اللّه اگر حادثه اى براى شما رخ داد پس از تو سرپرست ما كيست و كى در ميان ما بامر تو قيام كند هيچ جوابى ب آنها نداد و سكوت كرد روز دوم همين را گفتند و جواب پرسش آنها را نداد باز روز سوم سؤ ال خود را تكرار كردند، فرمود فردا ستاره اى از آسمان در خانه يكى از اصحابم فرود آيد بنگريد كدام يك است هم او خليفه من است بر شما بعد از من و قائم بامر من است در ميان شما همه طمع داشتند كه او را خليفه خود كند و روز چهارم هر كدام در حجره خود نشست و منتظر فرود آمدن ستاره بود بناگاه ستاره اى از آسمان كند كه نورش بر نور دنيا چيره بود و در حجره على (ع) افتاد قوم بهيجان آمدند و گفتند بخدا اين مرد گمراه است و از راه بيرونست و در باره عموزاده اش از روى هواى نفس سخن كند و خداى تبارك و تعالى در اين باره نازل كرد كه سوگند بستاره وقتى فرود آيد، گمراه نيست صاحب شما و از راه بدر نيست همانا آن وحى است كه وحى شده تا آخر سوره .
    2- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه ما خاندان را دشمن دارد خدا روز قيامت او را يهودى محشور كند عرض شد يا رسول اللّه و اگر چه شهادتين گويد؟ فرمود آرى باين دو كلمه خونش را حفظ كرده و از اداى جزيه بخوارى معاف شده سپس فرمود هر كه ما خاندان را دشمن دارد خدا او را يهودى محشور كند عرض شد چگونه يا رسول اللّه ؟ فرمود اگر دجال را دريابد باو ايمان آرد.
    3- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر مسلمانى در مصلاى خود نشيند كه در آن نماز صبح را خوانده و ذكر خداى عز و جل گويد تا خورشيد برآيد ثواب حاج بيت اللّه دارد و آمرزيده شود و اگر بنشيند تا وقتى نماز رواست و دو تا چهار ركعت نماز بخواند گناهان گذشته اش همه آمرزيده شود و اجر حاج بيت اللّه دارد.
    جواب گويد من روزه دارم سلام بر تو جز آنكه خداى تبارك و تعالى فرمايد بنده ام بروزه پناهنده شد از بنده ديگرم او را از دوزخ پناه دهيد و ببهشت بريد.
    7- امام صادق (ع) فرمود:
    هر كه روز بيست و هفتم رجب را روزه دارد خدا ثواب هفتاد سال روزه برايش بنويسد.
    8- فرمود:
    هر كه در گرما روزه دارد و تشنه شود خدا هزار فرشته بر او گمارد كه رويش ‍ را مسح كنند و او را مژده دهند تا چون افطار كند خداى عز و جل فرمايد چه خوش است بويت و نسيمت
    اى فرشتگانم گواه باشيد كه او را آمرزيدم .
    9- رسول خدا (ص) فرمود:
    روزه دارى نيست كه نزد جمعى رود كه ميخورند جز آنكه اعضايش برايش ‍ تسبيح كند و فرشتگان برايش طلب رحمت كنند و آن آمرزش او شود.
    10- حلبى گويد از امام صادق (ع) را روزه در وطن پرسش شد فرمود:
    در هر ماهى سه روز است پنجشنبه از يك هفته و چهار شنبه از يك هفته و پنجشنبه از هفته آخر حلبى گفت در هر ده روز يك روز؟ فرمود آرى و امير المؤ منين (ع) فرمود روزه ماه رمضان و روزه سه روز در هر ماه وسوسه سينه ها را ببرد، براستى روزه سه روز در هر ماه برابر روزه دهر است خداى عز و جل فرمايد هر كه يك حسنه آورد ده برابر آن دارد.
    11- مردى از اهل طوس خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت :
    كسى كه قبر ابو عبد اللّه را زيارت كند چه اجرى دارد؟ فرمود اى طوسى هر كه قبر او را زيارت كند و معتقد باشد كه او امام است از
    طرف خدا و واجب الطاعة است بر بندگان بيامرزد خدا گناهان گذشته و آينده اش را و شفاعت او را در هفتاد گنهكار بپذيرد و نزد قبرش حاجتى نخواهد جز آنكه برآورد برايش ، گويد موسى بن جعفر وارد شد و او را بر زانويش نشانيد و ميان دو چشمش را بوسيد ب آن مرد رو كرد و فرمود اى طوسى اينست امام و خليفه و حجت بعد از من و از صلب او مردى بيرون آيد كه رضا است براى خدا در آسمانش و براى بندگانش در زمينش و در سرزمين شما با زهر كشته شود بظلم و عدوان و در آن غريبانه دفن شود هلا هر كه او را زيارت كند در غربت او و بداند كه امام است بعد از پدرش و مفترض الطاعه است از طرف خداى عز و جل چون كسى است كه رسول خدا (ص) را زيارت كرده است .
    12- صقر بن دلف گويد:
    شنيدم از آقايم على بن محمد بن على الرضا كه ميفرمود هر كه نزد خدا حاجتى دارد قبر جدم رضا را (ع) زيارت كند در طوس با غسل و دو ركعت نماز بالاى سرش بخواند و حاجتش را از خدا بخواهد در قنوت نماز كه باجابت رسد در صورتى كه براى گناه يا قطع رحم نباشد و براستى جاى قبرش يكى از بقعه هاى بهشت است و مؤمنى آن را زيارت نكند جز اينكه خدا از دوزخ آزادش كند و ببهشت برد.
    13- پيغمبر فرمود:
    براستى حلقه در بهشت از ياقوت سرخى است بر صفحه اى از طلا و چون حلقه را بر در كوبند بنگى كند و گويد يا على .
    14- ابن عباس گفت :
    چون خداى عز و جل مكه را فتح كرد ما هشت هزار مرد مسلمان بوديم و شب كه شد ده هزار مسلمان شديم و رسول خدا (ص) قانون هجرت را لغو كرد و فرمود پس از فتح مكه هجرتى نيست گويد سپس بهوازن رسيدم و پيغمبر (ص) بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود اى على برخيز و كرامت خداى عز و جل را نسبت بخود ملاحظه كن و چون آفتاب برآيد با او سخن كن ابن عباس گويد بخدا باحدى رشك نبردم جز در آن روز بعلى بن ابى طالب و بفضل گفتم برويم و ببينيم چطور على بن ابى طالب با آفتاب سخن مى گويد.
    چون آفتاب برآمد على بن ابى طالب (ع) برخاست و گفت درود بر تو اى بنده خوب و فرمانبر و ادامه ده طاعت خدا پروردگارت ، آفتاب در پاسخش ‍ مى گفت : درود بر تو اى برادر رسول خدا (ص) و وصى او و حجت خدا بر خلقش گويد على بسجده افتاد و شكر خداى عز و جل كرد، گويد بخدا ديدم رسول خدا برخاست و سر على را گرفت و او را بلند كرد و دست برويش كشيد و مى گفت حبيبم برخيز و كه اهل آسمان را از گريه خود گرياندى و خدا بوجود تو بحاملان عرش مباهات كرد.
    15- جمعى از اصحاب امام ششم كه در ميان آنها حمران بن اعين و مؤمن الطاق و هشام بن سالم و طيار بودند و بهمراهشان هشام بن حكم كه جوانى بود خدمتش بودند، امام ششم فرمود:
    اى هشام عرضكرد لبيك يا ابن رسول اللّه فرمود برايم باز نگوئى كه با عمر بن عبيد چه كردى ؟ عرضكردم قربانت من شما را تجليل ميكنم و شرم دارم و زبانم نميگردد برابر شما سخن كنم ، فرمود چون بشما دستورى دهم بجا آوريد، هشام گفت بمن خبر رسيد كه عمرو بن عبيد چه وضعى دارد و در مسجد بصره جلسه اى دارد و بر من گران آمد ببصره رفتم و روز جمعه بمسجد بصره در آمدم ديدم جمع فراوانى انجمن كردند و عمرو بن عبيد شمله سياهى ببر دارد و شمله اى هم بدوش انداخته و مردم از او پرسش ‍ ميكنند و من از ميان آنها راهى گشودم و رفتم جلو او زانو زدم و گفتم اى عالم من مردى غريبم ، اجازه ميدهى از تو مسأ له اى بپرسيم ؟ گفت آرى ، گفتم تو چشم دارى ؟ گفت فرزند جان اين چه سؤ الى است ؟ گفتم سؤ ال من چنين است ، گفت فرزند جانم بپرس گرچه سؤ الت احمقانه است گفتم جوابم را بگو، گفت بپرس گفتم تو چشم دارى ؟ گفت آرى گفتم با آنها چه بينى ، گفت رنگها و اشخاص را، گفتم بينى دارى ؟ گفت آرى گفتم با آن چه كنى ؟
    گفت با آن بو شنوم ، گفتم دهن دارى ؟ گفت آرى گفتم با آن چه كنى ؟ گفت مزه هر چيز را دريابم گفتم زبان دارى ؟ گفت آرى گفتم با آن چه كنى ، گفت سخن گويم گفتم گوش دارى ؟ گفت آرى گفتم با آن چه كنى ؟ گفت آوازها شنوم ، گفتم دست دارى گفت آرى گفتم با آن چه كنى ؟ گفت بكوبم ، گفتم دل دارى ؟ گفت آرى گفتم با آن چه كنى ؟ گفت با آن هر چه بر اين اعضاء وارد شود تميز دهم گفتم خود اين اعضاء تو را از دل بى نياز نكنند؟ گفت نه گفتم چطور با اينكه همه درست و سالمند؟ گفت پسر جانم اعضاء چون در چيزى شك كند آن را ببويد يا بيند يا چشد يا شنود يا لمس كند و بدل برگرداند و شكش زائل شود، گفتم خدا دل را براى رفع شك اعضاء مقرر كرده است ؟
    گفت آرى گفتم پس دل لازمست و گر نه اعضاء برجا نشوند، گفت آرى گفتم اى ابو مروان خداى تعالى ذكره اعضاى تن تو را وانگذارده و براى آنها امامى مقرر كرده كه حق را ب آنها برساند و در مورد شك آنها را بيقين رساند و همه اين خلق را در حيرت و شك و اختلاف رها كرده و امامى براى آنها مقرر نكرده كه در مورد شك و حيرت بدو رجوع كنند و براى اعضايت امامى معين كرده كه در حيرت و شك خود بدان رجوع كنى ؟ گويد خاموش ‍ شد و چيزى نگفت و بمن رو كرد و گفت تو هشامى ؟ گفتم نه گفت همنشين اوئى ؟ گفتم نه ، گفت از كجائى ؟ گفتم از اهل كوفه ، گفت پس او هستى و مرا در آغوش كشيد و در جاى خود نشانيد و سخن نگفت تا برخاستم ، امام صادق (ع) خنديد و گفت اى هشام كى بتو اين را آموخت ؟ گفتم يا ابن رسول اللّه بر زبانم گذشت فرمود اى هشام بخدا اين در صحف ابراهيم و موسى نوشته است .
    16- امام صادق (ع) فرمود:
    چون پيغمبر را بمعراج بردند رسيد بدان جا كه خداى تبارك و تعالى خواست پروردگارش جل جلاله با او مناجات كرد تا تا وقتى ب آسمان چهارم برگشت او را ندا كرد اى محمد عرضكرد لبيك ربى فرمود كدام از امتت را برگزيدى كه پس از تو خليفه ات باشد؟ عرض كرد تو برگزين برايم كه اختيار از تو باشد فرمود من برايت على بن ابى طالب را برگزيدم كه مختار تو است .
    17- امام صادق (ع) فرمود:
    شايسته است براى مؤمن كه هشت خصلت داشته باشد؟ در پيشامدهاى لرزاننده آرام باشد، در بلا شكيبا، در ارزانى قانع بدان چه خدايش روزى كرده ، بدشمنان هم ستم نكند، بر دوستان تحميل ننمايد، تنش را رنج دهد تا مردم از او در آسايش باشند، دانش دوست مؤمن است ، حلم وزير او است ، صبر فرمانده لشكرش ، رفق برادرش ، نرمش پدرش .
    18- فرمود:
    براى فاطمه (ع) نزد خدا نه نام است فاطمه ، صديقه ، مباركه ، طاهره ، زكية ، رضيه ، مرضيه ، محدثه ، زهراء سپس فرمود ميدانى چرا فاطمه نام دارد؟ گفتم اى آقايم بمن خبر ده ، فرمود از شر باز گرفته شده سپس فرمود اگر امير المؤمنين او را نگرفته بود در روى زمين همسرى نداشت از آدم و ديگران .
    19- موسى بن جعفر (ع) ميفرمود:
    در اين ميان كه رسول خدا (ص) نشسته بود فرشته اى بر او وارد شد كه بيست و چهار هزار وجه داشت رسول خدا (ص) فرمود حبيبم جبرئيل تو را در اين صورت نديده ام فرشته عرضكرد من جبرئيل نيستم من محمودم خدا مرا فرستاده كه نور را بنور تزويج كنم فرمود كه را بكه ؟ عرضكرد فاطمه را بعلى (ع)، فرمود چون آن فرشته برگشت ميان دو كتفش نوشته بود مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ على وصيه ، رسول خدا (ص) فرمود از چه وقت اين نوشته است ميان دو شانه ات ؟ گفت بيست و دو هزار سال پيش از آنكه خدا آدم را خلق كند و صلى اللّه على محمد و آله .
    مجلس هشتاد و هفتم روز جمعه بيست و هشتم رجب 368
    1- مفضل بن عمر گويد:
    بامام صادق (ع) عرضكردم زايش فاطمه (ع) چگونه بوده است ؟ فرمود چون خديجه برسول خدا شوهر كرد زنان او را ترك كردند و نزد او نرفتند و بر او سلام ندادند و نگذاشتند زنى نزد او رود خديجه بوحشت افتاد از تنهائى و بيتابى و اندوهش مايه نگرانى بر او بود و چون بفاطمه آبستن شد در شكمش كه بود با او صحبت ميكرد و او را تسلى ميداد و اين راز را از رسول خدا نهان مى داشت .
    يك روز رسول خدا (ص) وارد شد و شنيد خديجه سخن مى كند با فاطمه ، فرمود اى خديجه با كه سخن مى گوئى ؟ گفت با اين بچه كه در شكم دارم با من سخن ميگويد و انس ميكند، فرمود اى خديجه اين جبرئيل است كه بمن خبر ميدهد اين بچه دختر است و همان نسل پاك با ميمنت است و خداى تعالى نژاد مرا از او مقرر كند و از نژادش امامانى برآورد و آنها را در زمين خود خليفه سازد پس از انقضاء وحيش ، خديجه هميشه بر اين حال بود تا زائيدنش رسيد و دنبال زنان قريش و بنى هاشم فرستاد كه از من چون زنان ديگر پذيرائى كنيد جوابش دادند كه در تزويج با محمد يتيم فقير ابى طالب مخالفت ما كردى و ما نيائيم و از تو پذيرائى نكنيم خديجه از اين جواب اندوهناك شد و در اين ميان چهار زن گندم گون بلند بالا مانند زنان بنى هاشم بر او وارد شدند و از آنها در هراس شد، يكى از آنها گفت اى خديجه غم مخور كه ما فرستاده پروردگاريم نزد تو و خواهران توئيم من ساره ام و اين آسيه دختر مزاحم كه رفيق تو است در بهشت و اين مريم دختر عمران و اين كلثوم خواهر موسى بن عمرانست خدا ما را فرستاده كه از تو پذيرائى كنيم مانند زنان ، يكى سمت راستش نشست و يكى سمت چپش و سومى برابرش و چهارمى پشت سرش فاطمه باك و پاكيزه متولد شد و چون بزمين آمد نورى از او درخشيد تا بهمه خانه هاى مكه پرتو افكند و جايى از شرق و غرب زمين نماند مگر آنكه در آن تابيد و ده تن حور العين كه هر يك طشت و ابريق بهشتى داشتند وارد شدند و آب از كوثر آوردند و بزنى كه برابرش بود دادند و او را با آب كوثر شست و دو پارچه سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك و عنبر برآورد و او را در يكى از آنها پيچيد و با ديگرى سر و رويش را بست و زبان بدهنش گذاشت و فاطمه گفت گواهم كه جز خدا معبود حقى نيست و پدرم رسول خدا (ص) و سيد انبياء است و شوهرم سيد اوصياء و فرزندانش سادات اسباط، سپس ب آنها سلام كرد و نام آنها را گفت و آنها باور كردند و خنديدند و حوريان خرسند شدند و بهم بشارت دادند و اهل آسمان بهم بشارت دادند بولادت فاطمه ، در آسمان نورى تابيد كه فرشتگان پيش از آن نديده بودند و آن زنها گفتند اى خديجه او را پاك و پاكيزه برگير كه زكيه است و ميمونه است و مبارك است خودش و نسلش ، شاد و خرم او را گرفت و پستان بدهانش نهاد و باو شير داد فاطمه در هر روز باندازه يك ماه بزرگ ميشد و در يك ماه باندازه يك سال .


  4. #34
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    2- عايشه گويد:
    فاطمه آمد و چون رسول خدا (ص) راه ميرفت رسول خدا (ص) فرمود مرحبا بدخترم فاطمه و او را سمت راست يا چپش نشانيد و با او رازى گفت كه گريست و راز ديگرى گفت كه خنديد من باو گفتم رسول خدا با تو حديثى گفت كه گريستى و حديث ديگر كه خنديدى و من چون امروز شادى و غم را باهم توام نديدم و از او پرسيدم چه گفت ، فرمود من راز رسول خدا (ص) را فاش نكنم و چون رسول خدا (ص) وفات كرد از او پرسيدم فرمود با من بنهانى گفت جبرئيل هر سال قرآن را يك بار بمن عرضه ميكرد و امسال دو بار عرضه كرد و بنظرم كه مرگم رسيده و تو اول كس از خاندانم باشى كه بمن رسى و من خوب پيشرفته اى هستم براى تو، من از اين خبر گريستم سپس فرمود نپسندى كه سيده زنان اين امت باشى يا زنان مؤمن ، از اين گفته او خنديدم .
    3- ابن عباس گفت :
    روزى برابر پيغمبر نشسته بودم على بن ابى طالب هم برابرش بود با فاطمه و حسن و حسين (ع) كه جبرئيل آمد و سيبى بدست داشت و آن را به پيغمبر تعارف كرد و پيغمبر او را بعلى بن ابى طالب تعارف داد و على گرفت و به پيغمبر رد كرد و آن را بحسن تعارف داد و آن را بوسيد و به پيغمبر رد كرد پيغمبر برگرفت و بحسين داد و حسين بوسيد و به پيغمبر داد و پيغمبر آن را گرفت و بفاطمه (ع) داد و فاطمه بوسيد و به پيغمبر برگردانيد و دو باره او را بعلى تعارف داد و على بار دوم برگرفت و خواست باز به پيغمبر رد كند كه از دستش افتاد و دو نيمه شد و نورى از آن تا آسمان دنيا تتق كشيد و بر آن اين دو سطر نوشته بود.
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين تحفه ايست از طرف خداى عز و جل بمحمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حسن و حسين دو سبط رسول خدا و امان دوستان آنها است از دوزخ در قيامت .
    4- حذيقة بن يمان گفت :
    ديدم پيغمبر دست حسين بن على (ع) را گرفته و ميفرمايد اى مردم اين حسين بن على است او را بشناسيد بدان كه جانم بدست او است او در بهشت است و دوستش در بهشت
    و دوست دوستش در بهشت .
    5- ابن عباس گويد:
    در سفر صفين خدمت امير المؤمنين (ع) بودم چون به نينوا در كنار فرات رسيد ب آواز بلند فرياد زد اى پسر عباس اينجا را ميشناسى ؟ گفتم يا امير المؤمنين نه ، فرمود اگر چون منش ميشناختى از آن نگذشتى تا چون من گريه كنى و چندان گريست كه ريشش خيس شد و اشك بر سينه اش روان شد و با هم گريه كرديم و ميفرمود واى واى مرا چه كار با آل ابو سفيان ، چه كار با آل حرب حزب شيطان و اولياء كفر صبر كن اى ابا عبد اللّه كه پدرت بيند آنچه را تو بينى از آنها سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش ‍ چرتى زد و بيدار شد و گفت يا ابن عباس گفتم من حاضرم فرمود خوابى كه اكنون ديدم برايت بگويم گفتم خواب ديدى خير است ان شاء اللّه گفت در خواب ديدم گويا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچمهاى سفيد و شمشيرهاى درخشان بكمر و گرد اين زمين خطى كشيدند و ديدم گويا اين نخلها شاخه هاى خود را با خون تازه بزمين زدند و ديدم گويا حسين فرزند و جگر گوشه ام در آن غرق است و فرياد ميزند و كسى بدادش نميرسد و آن مردان آسمانى ميگويند صبر كنيد اى آل رسول شما بدست بدترين مردم كشته شويد و اين بهشت است اى حسين كه مشتاق تو است و سپس مرا تسليت گويند و گويند اى أ بو الحسن مژده گير كه چشمت را در روز قيامت روشن كرد و سپس باين وضع بيدار شدم و بدان كه جانم بدست او است صادق مصدق أ بو القاسم احمد برايم باز گفت كه من آن را در خروج براى شورشيان بر ما خواهم ديد، اين زمين كرب و بلا است كه حسين با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن بخاك ميروند و آن در آسمان ها معروفست و بنام زمين كرب و بلا شناخته شده است چنانچه زمين حرمين (مكه و مدينه ) و زمين بيت المقدس ياد شوند پس از آن فرمود يا ابن عباس برايم در اطراف آن پشك آهو جستجو كن كه بخدا دروغ نگويم و دروغ نشنوم آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.
    ابن عباس گويد آن را جستم و گردهم يافتم و فرياد كردم يا امير المؤمنين آنها را يافتم بهمان وضعى كه فرمود بمن على (ع) فرمود خدا و رسولش راست گفتند و برخاست و بسوى آنها دويد و آنها را برداشت و بوئيد و فرمود همان خود آنها است ابن عباس ميدانى اين پشكها چيست ؟ اينها را عيسى بن مريم (ع) بوئيده و اين براى آنست كه ب آنها گذر كرده با حواريون و ديده آهوها اينجا گردهم ميگريند عيسى با حواريون خود نشستند و گريستند و ندانستند براى چه گريه ميكنند و چرا نشستند حواريون گفتند اى روح خدا و كلمه او چرا گريه ميكنيد؟ فرمود شما ميدانيد اين چه زمينى است ؟ گفتند نه ، گفت اين زمينى است كه در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را ميكشند و، در آن بخاكى سپرده شود كه خوشبوتر از مشكست چون خاك سليل شهيد است و خساك پيغمبران و پيغمبرزادگان چنين است ، اين آهوان با من سخن گويند و ميگويند در اين زمين ميچرند باشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در اين زمين در امانند سپس دست ب آنها زد و آنها را بوئيد و فرمود اين پشك همان آهوانست كه چنين خوشبو است بخاطر گياهش خدايا آنها را نگهدار تا پدرش ببويد و تسلى جويد فرمود تا امروز مانده اند و بطول زمان زرد شدند اين زمين كرب و بلا است و فرياد كشيد اى پروردگار عيسى بن مريم بركت بكشندگان حسين مده و به يارى كنندگان آنان و خاذلان او و با آن حضرت گريستم تا برو در افتاد و مدتى از هوش رفت و بهوش آمد و آن پشكها را در رداى خود بست و بمن گفت تو هم در ردايت بيند و فرمود يا ابن عباس هر گاه ديدى خون تازه از آنها روان شد بدان كه ابو عبد اللّه در آن زمين كشته شده و دفن شده .
    ابن عباس گويد من آنها را بيشتر از يك فريضه محافظت ميكردم و از گوشه آستينم نميگشودم تا در اين ميان كه در خانه خوابيده بودم بناگاه بيدار شدم ديدم خون تازه از آنها روانست و آستينم پر از خون تازه است من گريان نشستم و گفتم بخدا حسين كشته شد على در هيچ حديث و خبرى كه بمن داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا باو خبرها داده كه بديگران نداده من در هراس شدم و سپيده دم بيرون آمدم و ديدم گويا شهر مدينه يكپارچه مه است و چشم جايى را نبيند و آفتاب برآمد و گويا پرده اى نداشت و گويا ديوارهاى مدينه خون تازه بود من گريان بر نشستم و گفتم بخدا حسين كشته شد و از گوشه خانه آوازى شنيدم كه ميگويد صبر كنيد خاندان رسول كشته شد فرخ نحول روح الامين فرود شد با گريه و زارى سپس بفرياد بلند گريست و منهم گريستم در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد كه حسين را كشتند و چون خبر او بما رسيد چنين بود و من حديث را به آنها كه با آن حضرت بودند گفتم و گفتند ما در جبهه آنچه شنيدى شنيديم و ندانستيم چه خبر است و گمان كرديم كه او خضر است .
    6- رسول خدا چون بمعراج ميرفت :
    بخلقى نگذشت جز آنكه همه بدلخواه خرم و شاد و مسرور بودند تا بخلقى از خلق خدا رسيد كه او را شاد نديد بجبرئيل فرمود من بخلقى نگذشتم جز آنكه شاد و خرم و مسرور بود جز اين ، اين كيست ؟ گفت اين مالك خازن دوزخ است و خدا او را چنين آفريده فرمود من دوست دارم از او بخواهى دوزخ را بمن بنمايد جبرئيل باو گفت اين محمد رسول خداست و از من خواسته كه از تو بخواهم دوزخ را باو بنمائى گويد يك گردنى از آن را برآورد و آن را ديد و تا خدا جانش را گرفت ديگر نخنديد و صلى اللّه على و رسوله آله و الطاهرين .
    مجلس هشتاد و هشتم روز شنبه سلخ رجب 683
    1- ليث بن سعد گويد:
    كعب نزد معاويه بود كه باو گفتم شما ميلاد پيغمبر را در كتب خود چگونه يافتيد و براى خاندانش فضيلتى دريافتند؟ كعب رو بمعاويه كرد تا ميل او را بداند و خدا بزبان معاويه انداخت و گفت اى ابو اسحق هر چه در اين موضوع دارى بگو خدا رحمتت كند كعب گفت من هفتاد و دو كتاب آسمانى خواندم و همه صحف دانيال را خواندم و در همه مولد عترتش ذكر شده و اسمش معروفست و در مولد هيچ پيغمبرى فرشته نازل نشده جز عيسى و احمد، بر هيچ آدمى پرده هاى بهشتى نكشيدند جز مريم و مادر احمد، فرشته ، برزن ، آبستنى گمارده نشدند جز مريم و مادر مسيح و آمنه مادر محمد و يك نشانه حملش اين بود كه در شب حمل او منادى در هفت آسمان ندا كرد مژده باد كه امشب نطفه محمد بسته شد و هم در زمينها چنين ندا شد تا برسد بدرياها و آن روز در زمين جانورى نماند كه بجنبد و نه پرنده اى كه بپرد جز آنكه مولد محمد را دانست ، در شب ولادتش در بهشت هفتاد هزار كاخ از ياقوت سرخ و هفتاد هزار از لؤ لؤ رطب بنا شد بنام كاخ ‌هاى ولادت و
    بهشت برانگيخته شد و باو گفتند خرم باش و زيورپوش كه پيغمبر دوستانت متولد شد، بهشت آن روز خنديد و تا قيامت خندانست و بمن رسيده كه يكى از ماهيان دريا بنام طموسا كه سيد ماهيانست و هفتصد هزار دم دارد و هفتصد هزار گاو بر پشت او راه روند كه هر كدام آنها از دنيا بزرگتر است و هر گاوى هزار شاخ از زمرد سبز دارد كه متوجه آنها نيست و از خوشحالى مولود احمد بخود لرزيد و اگر خداى تبارك و تعالى حفظ نكرده بود سرنگونش كرده بود بمن رسيده كه در آن روز كوهى نماند جز آنكه رفيق خود را بشارت داد و ميگفت لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و همه كوهها با بو قبيس كوچكى كردند براى احترام محمد و درختها چهل روز بانواع شاخ و برگ خود تسبيح كردند بشادى ولادت او و ميان آسمان و زمين هفتاد عمود از نور زدند كه بهم شبيه نبود مژده ولادتش را ب آدم دادند و زيبائى او هفتاد برابر شد و از تلخى جان كندن پژمرده شده بود و بدين مژده از او بر طرف شد، بمن خبر رسيده كه كوثر در بهشت لرزيد و بهيجان آمد و هفتاد هزار كاخ در و ياقوت از خود فرو ريخت براى نثار ميلاد محمد، شيطان را بد گفتند، و زنجير كردند و چهل روز بزندان انداختند و تختش را چهل روز غرق كردند و همه بتها سرنگون شدند و فرياد كشيدند و ناليدند و از كعبه آوازى شنيدند كه اى خاندان قريش بشير براى شما آمد، نذير براى شما آمد كه عزت ابد و سود بزرگ با او است و از خاتم پيغمبرانست و در كتب ما است كه خاندانش بعد از او بهترين مردمند بعد از او و هميشه مردم در امانند از عذاب تا از عترتش ‍ خلقى باشند كه بر زمين راه روند، معاويه گفت اى كعب عترتش كيست ؟ گفت اولاد فاطمه ، معاويه رو درهم كشيد و لب به دندان گزيد و با ريشش ور رفت كعب گفت ما يافتيم وصف دو جگر گوشه كه شهيد شوند و آنها دو جگر گوشه فاطمه اند و بدترين مردم آنها را بكشند، گفت چه كسى آنها را بكشد؟ گفت مردى از قريش ، در اينجا معاويه برخاست و گفت شما هم اگر خواهيد برخيزيد و ما هم برخاستيم .
    2- امير المؤمنين (ع) در مسجد بصره بالاى منبر رفت و فرمود:
    اى مردم نسب مرا بگوئيد، هر كه ميشناسد مرا نسبم را بگويد و گر نه خودم نسبم را بگويم منم زيد پسر عبد مناف بن عامر بن عمرو بن مغيرة بن زيد بن كلاب ، ابن كوّاء برخاست و گفت اى آقا ما تو را بجز باين نسبت نشناسيم كه على بن ابى طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلابى ، فرمود اى بى پدر پدرم مرا بنام جدش قصى زيد ناميد و نام پدرم عبد مناف است و كنيه بر نام غلبه كرده نام عبد المطلب عامر است و بلقب شهرت يافته ، نام هاشم عمرو است و بلقب معروف شده نام عبد مناف مغيره است و لقب بر نام مقدم شده نام قصى زيد است و عرب او را مجمع ناميدند چون آن ها را از شهرهاى دور به مكه گرد آورد و لقب بر نام غالب شد.
    3- امام صادق (ع) فرمود:
    خداى عز و جل بداود وحى كرد يكى از بندگانم حسنه اى آرد و بهشتم
    را بر او مباح كنم داود عرضكرد پروردگارا آن حسنه چيست ؟ فرمود بنده مؤمنى را شاد كند گرچه بيك دانه خرما باشد داود گفت هر كه تو را شناسد حق دارد كه اميد از تو نبرد،
    4- فرمود:
    ما اول خاندانيم كه خدا نام ما را بلند كرده چون خدا آسمان ها و زمين را آفريد بمنادى دستور داد جار كشيد سه بار اشهد ان لا اله الا اللّه ، اشهد ان محمدا رسول اللّه اشهد ان عليا امير المؤمنين حقا سه بار.
    5- امام باقر (ع) ميفرمود:
    خداى عز و جل بمحمد وحى كرد اى محمد من تو را آفريدم و چيزى نبودى و از روح خود در تو دميدم و تو را گرامى داشتم كه طاعت تو را بر همه خلق لازم دانستم هر كه تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه تو را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده آن را در باره على و در نسل او كه مخصوص ‍ بخود كردم وحى نمودم .
    6- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر صبح دو فرشته ندا كند اى طالب خير پيش آى و اى طالب شر باز پس ‍ رو آيا دعا كنى هست تا برايش اجابت شود؟ آيا آمرزشجوئى هست برايش ‍ آمرزيده شود؟ آيا تائبى هست توبه اش پذيرفته شود، مغمومى هست غمش زدوده گردد؟ خدايا هر كه مالش را انفاق كند بزودى عوضش ده و هر كه امساك كند تلف كن اين است دعاى آن ها تا خورشيد
    غروب كند.
    7- امام صادق (ع) فرمود:
    خدا بعيسى بن مريم وحى كرد اى عيسى خلقى بمانند دينم گرامى نداشتم و نعمتى چون رحمتم باو ندادم برون خود را با آب بشو و درونت را با حسنات درمان كن كه تو به من برگردى آماده باش كه هر چه آيد نزديك است و آواز حزين خود را بگوشم رسان .
    8- فرمود:
    هر كه كافرى را دوست دارد خدا را دشمن داشته و هر كه كافرى را دشمن دارد خدا را دوست داشته سپس فرمود دوست دشمن خدا دشمن خداست .
    9- امير المؤمنين در ضمن نطقى فرمود:
    ايا مردم گفتار مرا بشنويد و آن را بفهميد كه جدائى نزديك است ، من امام خلقم و وصى بهترين مردمم و پدر عترت طاهره و امامان رهبرم ، منم برادر رسول خدا (ص) و وصى و ولى و وزير و صاحبش و صفى و حبيب و خليلش منم امير مؤمنان و پيشواى دست و رو سفيدان و سيد اوصياء و نبرد با من نبرد با خداست و سازش با من سازش با خدا، طاعتم طاعت خدا و دوستيم
    دوستى خدا و شيعه ام اولياء خدا و انصارم انصار خدايند بدان كه مرا آفريده و چيزى نبودم حافظان اصحاب رسول خدا (ص) دانند كه ناكثان و قاسطان و مارقان ملعونند بزبان پيغمبر امى و نوميد است هر كه افترا بندد.
    10- موسى بن جعفر (ع) فرمود:
    كه يكى از پدرانش شنيد مردى سوره حمد ميخواند فرمود شكر است و اجر، سپس شنيد قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ را ميخواند فرمود امن است و امان ، سپس ‍ شنيد انا انزلناه ميخواند فرمود راست گفت و آمرزيده شد سپس شنيد آيت الكرسى ميخواند فرمود به به بيزارى از دوزخ براى او نازل شد.
    11- فرمود:
    خدا در روز جمعه هزار دم از رحمت دارد كه بهر بنده اى هر چه خواهد بدهد و هر كه بعد از عصر روز جمعه صد بار إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بخواند خدا آن هزار و مانند آن را باو بخشد.
    12- امام صادق (ع) ميفرمود:
    جبرئيل به پيغمبر (ص) نازل شد و فرمود اى محمد خداى جل جلاله سلامت ميرساند و ميفرمايد من آتش را حرام كردم بر پدرى كه تو را آورد و شكمى كه تو را پرورد و دامنى كه تو را بار آورد، فرمود اى جبرئيل توضيح بده فرمود پدرى كه تو را آورد عبد اللّه بن عبد المطلب است و شكمى كه تو را پرورد آمنه دختر وهب است و دامنى كه تو را بار آورد ابو طالب بن عبد المطلب و فاطمه بنت اسد است .
    13- ميفرمود:
    در بنى اسرائيل قحطى شد تا مرده ها را از گور برآوردند و خوردند و گورى را شكافتند در آن لوحى يافتند كه در آن نوشته بود من فلان پيغمبرم كه يك حبشى گور مرا شكافد آنچه پيش فرستاديم دريافتيم و آنچه خورديم سود برديم و آنچه گذاشتيم زيان بود،
    14- پيغمبر فرمود:
    هر كه بوزن خردلى تعصب در دل دارد خداى عز و جل در قيامت او را با اعراب جاهليت محشور كند.
    15- امام صادق (ع) فرمود:
    هر كه در بازار گويد اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله خدا هزار هزار حسنه برايش نويسد.
    16- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه گويد سبحان اللّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه گويد الحمد للّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه گويد لا اله الا اللّه خدا درختى در بهشت برايش بكارد و هر كه اللّه اكبر گويد خدا درختى در بهشت برايش بكارد، يكى از قريش گفت يا رسول اللّه ما در بهشت درخت بسيار داريم ، فرمود آرى مبادا آتشى فرستيد تا آنها را بسوزانيد كه خداى عز و جل ميفرمايد (محمد- 33) ايا كسانى كه ايمان آورديد خدا و رسول خدا را فرمانبريد و كارهاى خود را باطل مكنيد و صلى اللّه على محمد و آله .
    مجلس هشتاد و نهم يك شنبه غره شعبان سال 368 در خانه سيد ابى محمد بن يحيى بن محمدعلوى
    1- امام باقر (ع) فرمود:
    خداى تبارك و تعالى ب آدم وحى كرد اى آدم من همه خيرات را در چهار كلمه برايت جمع كنم يكى از من است و يكى از تو و يكى ميان من و تو و يكى ميان تو و مردم آنكه از من است مرا پرستى و شريك برايم نگيرى و آنكه از تو است پاداش عملت را در محتاج ترين وقتى بتو دهم آنكه ميان من و تو است بر تو دعا لازمست و بر من اجابت و آنچه ميان تو و خلق است براى مردم پسندى آنچه را براى خود پسندى .
    2- امام هشتم ميگفت :
    خدايا توانائيت عيان شد و هيبت تو نهان ماند و تو را ندانستند و بدان اندازه كردند و درست نبود، من معبودا بيزارم از آنها كه تو را به تشبيه جستند (مانند تو چيزى نيست ) و تو را درك نكردند آنچه از نعمتت بر آنها عيان است رهنماى به تو است اگر تو را شناسند و در خلق تو راه چاره هست كه بتو رسند، بلكه تو را با خلق تو برابر ساختند و از اين جهت تو را نشناختند و پاره اى نشانه هايت پروردگارا دانستند و تو را بدان وصف كردند، برترى اى پروردگارم از آنچه مشبهه تو را ستودند.
    3- از حسين بن على (ع) سؤ ال شد صبحت چطور است ؟ فرمود:
    پروردگار بر سر منست و دوزخ برابرم و مرگ دنبال سرم و حساب در گردم و خود گرو كردارم آنچه دوست دارم بدست نيارم و آنچه بد دارم جلو گرفتن نتوانم و كارها بدست ديگريست اگر خواهد مرا شكنجه كند و اگر خواهد از من بگذرد، كدام كس از من نيازمندتر است .
    4- امام صادق (ع) فرمود:
    گرفتارى مردم بزرگ است اگر آنها را دعوت كنيم اجابت ما نكنند و اگر واگذاريم رهبرى ندارند.
    5- ميفرمو:
    د هر كه دلش به دوستى ما خنك است به مادرش بسيار دعا كند كه بپدرش
    خيانت نكرده .
    6- ابراهيم كرخى گويد:
    بامام صادق (ع) گفتم مردى خداى خود را در خواب بيند چه تعبيرى دارد؟ فرمود اين مرديست كه دين ندارد زيرا خدا در بيدارى و خواب ديده نشود و نه در دنيا و آخرت .
    7- ابان بن عثمان احمر گويد:
    بامام صادق (ع) گفتم مرا از خداى تبارك و تعالى خبر ده كه هميشه شنوا و بينا و دانا و توانا بوده ؟ فرمود آرى گفتم مردى پيرو شما خاندان است و گويد هميشه خدا بشنيدن شنواست و بديدن بينا و بدانش دانا و بقدرت توانا، در خشم شد و فرمود هر كه چنين گويد و بدان معتقد باشد مشرك است و هيچ پيرو ما نيست خداى تبارك و تعالى ذاتى است پردانش و شنوا و بينا و توانا
    8- امام صادق (ع) از پدرش از جدش نقل كرده كه :
    ميان سلمان فارسى و مردى نزاع شد و گفتگو، آن مرد بسلمان گفت تو كيستى ؟ سلمان گفت آغاز من و تو نطفه چركينى بوده و پايان من و تو مردار بدبوئى ، در قيامت كه ميزان گذارند هر كه ميزانش سنگين است پدر دار است و هر كه سبك است پست است .
    9- امام رضا (ع) ميفرمود:
    من كشته شوم و مسموم شوم در سرزمين غربت و بخاك روم در زمين غريبى اين را ميدانم بسفارشى كه پدرم از پدرانش از رسول خدا بمن كرده اند هلا هر كه مرا در غربتم زيارت كند من و پدرانم در قيامت شفيعان او هستيم و هر كه ما شفيع او باشيم نجات يابد گرچه بر او گناه ثقلين باشد. 10- ربيع حاجب منصور گويد:
    كه منصور جعفر بن محمد صادق (ع) را براى سخن چينى كه از وى شده بود خواست چون آمد بر او وارد شود ربيع حاجب نزد او بيرون شد و گفت من تو را بخدا پناه دهم از سطوت اين جبار كه بر تو سخت خشمگين است ، فرمود من در پناه سپر خدايم از شر او ان شاء اللّه ، اجازه ورود براى من بخواه اجازه خواست و باو اذن داد و وارد شد و سلام كرد و جوابش داد و گفت اى جعفر تو ميدانى كه رسول خدا (ص) بپدرت على بن ابى طالب گفت اگر نبود كه طوائفى از امتم در باره تو آن را ميگفتند كه نصارى در باره مسيح گفتند در باره تو چيزى ميگفتم كه بهر جمعى گذرى خاك زير دو پايت را براى شفا برگيرند.
    و خود على (ع) فرمود در باره من دو كس هلاك شوند و من گناهى ندارم دوست غلوّكننده و دشمن مقصر اينها را بعذرجوئى از ناپسندى گفتار غاليان و مقصران فرمود بجان خودم اگر عيسى از آنچه در باره اش گفتند خاموش بود خدا او را عذاب ميكرد تو ميدانى كه در باره ات چه ناحق و افترا گويند و از آن دم بستى و آن را پسنديدى و اين موجب خشم خداست اوباش حجاز و مردم هر دم بيل گويند تو دانشمند روزگار و ناموس عصر و حجت معبود و ترجمان خدا و گنجينه دانش او و ميزان قسط و مصباح او هستى كه رهجو، پهناى ظلمت را بتابش نور بوسيله تو پيمايد و خدا قبول نكند كردار كسى كه بمقامت نادان باشد در دنيا و در قيامت قدر او را بالا نبرد تو را از حدت گذرانيده و آنچه در تو نيست بتو بسته اند بگو، اول كسى كه حق را گفت جد تو بود و اول كسى كه باور كرد پدر تو بود و تو شايسته اى كه آثار آنها را حكايت كنى و براه آنها بروى .
    امام صادق (ع) فرمود من شاخه اى از شاخه هاى زيتونه ام و قنديلى از قناديل خاندان نبوت و اديب سفراء و دست پرورده گرام بررة و چراغى هستم از آن چراغها كه در آن نور نور نور است و صفوت گفتار باقى در نسل برگزيده ها تا روز قيامت ، منصور، و بهمنشينهاى خود كرد و گفت اين مرا بدرياى مواجى حواله كرد كه كرانه آن پيدا نيست و بژرفش نتوان رسيد، دانشمندان در آن سرگردان و شناوران در آن غرقه اند، و فضا را بر شناور تنك كند اينست استخوانى كه در گلوى خلفا گير كرده ، نه تبعيدش رواست و نه كشتن او سزاست ، و اگر نبود كه ما از يك شجره ايم كه اصلش پاك و شاخه اش تابناك و ميوه اش شيرين است و در عالم ذر مبارك شده و در كتب تقديس شده از من باو همان ميرسيد كه بد سرانجام است ، چون بمن رسيده كه سخت ما را نكوهش كند و در باره ما بد گويد.






  5. #35
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    امام صادق (ع) فرمود در باره خويشانت و واجب الرعايه از خاندانت ميپذير گفتار كسى را كه خدا بهشت را بر او حرام كرده است و دوزخش ‍ ماوى ساخته كه سخن چين گواه ناحق و شريك شيطان است در فتنه ميان مردم كه خداى تعالى فرمود (حجرات - 5) اى كسانى كه گرويديد اگر فاسقى بشما خبر داد، وارسى كنيد كه مبادا بنادانى بر سر مردمى بتازيد و بر كرده خود پشيمانى كشيد، ما برايت ياران و كمك كارانيم و براى سلطنت تو ستونها و اركانيم تا بنيكى و احسان كار كنى و در رعيت احكام قرآن را مجرى كنى و بفرمانبرى خدا بينى شيطان را بخاك مالى ، گرچه بر تو لازم است كه بواسطه سعه فهم و كثرت دانش و معرفتت ب آداب خدا كه صله كنى با آنكه از تو ببرد و عطا كنى ب آن كه از تو دريغ دارد تا خدا بعمرت بيفزايد و بگذرى از كسى كه بتو ستم كند آنكه عوض دهد صله نداده همانا دهنده كسى است كه چون خويشى را از او بريدى آن را پيوندد تو صله رحم كن تا خدا عمرت بيفزايد و روز حشر حساب را تخفيف دهد، منصور گفت بمنظور مقامى كه دارى من از تو گذشتم و براى راستى تو از تو صرف نظر كردم ، از خود حديثى بگو كه بدان پند گيرم و جلو گيرم باشد از اسباب هلاكت ، امام صادق (ع) فرمود بردبار باش كه آن ركن علم است و چون وسائل توانائى دارى خود دار باش كه اگر آنچه توانى كنى دل خنك كردى و كينه كشيدى يا اظهار صولت خواستى و بدان كه اگر مستحقى را هم كيفر كنى در نهايت عدالت كردى و وضعى كه موجب شكر است به از وضعى است كه موجب صبر است ، منصور گفت خوب پندى دادى و مختصر گفتى حديثى از فضيلت جدت على بن ابى طالب باز گو كه عامه مردم نميدانند امام صادق (ع) فرمود پدرم از پدرش از جدش بمن باز گفت كه رسول خدا (ص) فرمود چون مرا بمعراج بردند پروردگارم جل جلاله در باره على (ع) سه كلمه سفارش بمن كرد فرمود اى محمد عرضكردم لبيك پروردگارم و سعديك فرمود على امام متقيان و پيشواى دست و روسفيدان و سرور مؤمنانست او را بدين مژده ده پيغمبر اين مژده را باو داد و على بسجده شكر افتاد براى خداى عز و جل و سر برداشت و گفت يا رسول اللّه قدر من ب آنجا رسيده كه در آنجاها نامم برند؟ فرمود آرى تو نزد خدا معروفى و تو در رفيق اعلائى ، منصور گفت اين فضل خداست بهر كه خواهد دهد.
    10- ابو طالب برسول خدا (ص) گفت :
    اى برادر زاده خدايت فرستاده گفت آرى گفت بمن نشانه اى بده فرمود اين درخت را برايم دعوت كن آن را دعوت كرد و آمد در برابرش بخاك افتاد و برگشت ، ابو طالب گفت من گواهى دهم كه تو راست مى گوئى اى على بپهلوى عموزاده ات پيوند.
    12- مردى بابن عباس گفت :
    اى عمو زاده رسول خدا (ص) بمن خبر ده كه ابو طالب مسلمان بود يا نه ؟ فرمود چگونه مسلمان نبود با اينكه گفته است و قد علموا ان ابننا لا مكذب لدينا و لا يعبأ بقيل
    الا باطل - دانستند كه فرزند ما (محمد) نزد ما مورد تكذيب نيست و بگفته باطل اعتناء ندارد، مثل ابو طالب مثل اصحاب كهف است كه از دل مؤمن بودند و بظاهر مشرك و خدا دو ثواب ب آنها داد.
    13- امام صادق (ع) هم فرمود:
    مثل ابى طالب مثل اصحاب كهف است كه از دل مؤمن بودند و بظاهر مشرك و خدا دو ثواب ب آنها داد و صلى اللّ ه على محمد و آله الطاهرين .
    مجلس نودم سه شنبه سوم شعبان 368
    1- امير المؤمنين (ع) فرمود:
    دانش آموزيد كه آموختنش حسنه است ومذاكره اش تسبيح و بحث در آن جهاد و آموختنش بنادان صدقه و آن براى اهلش نزد خدا قربت است زيرا معالم حلال و حرام است و طالب خود را ببهشت ميبرد و انيس وحشت و رفيق تنهائى است و سلاح بر روى دشمن و زيور نزد دوست است خدا بدان درجه مردمى را بالا برد و آنها را پيشواى خير كند كه كردارشان مورد توجه گردد و آثارشان اقتباس شود و فرشتگان مشتاق دوستى آنها گردند و در نماز پر ب آنها سايند زيرا دانش زندگى دلها و نور چشمها است از كورى و توانائى تن است از ضعف خدا دانشمند را بمقام نيكان جاى دهد و همنشينى خوبان را در دنيا و آخرت بوى ارزانى دارد، بدانش خدا اطاعت شود و پرستيده گردد و يگانه شناخته شود بدانش صله رحم كنند و حلال ، و حرام را بشناسند دانش رهبر خرد است و خرد پيرو او است خدا آن را بسعادتمندان الهام كند و از اشقياء دريغ دارد.
    2- رسول خدا (ص) فرمود:
    از خدا بسزا شرم داريد، عرضكردند يا رسول اللّه چه كنيم فرمود اگر مواظبت كنيد بايد احدى از شما نخوابد جز آنكه مرگش جلو چشمش باشد و سر خود و مشاعر آن را حفظ كند و دل و هر چه داند، در ياد گور و پوسيدن باشد و هر كه آخرت خواهد بايد زيور زندگى دنيا را رها كند.
    3- حفص بن غياث نخعى قاضى گويد:
    بامام صادق (ع) گفتم زهد در دنيا چيست ، فرمود خداى عز و جل آن را در يك آيه قرآن تعريف كرده است (حديد- 23) تا تاسف نخوريد بر آنچه از دست شما رفت و شاد نشويد بدانچه براى شما فراهم آمد.
    4- ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود و از يگانه پرستى برگشت باو گفتند چرا مذهب استادت را واگذاردى و در وضعى درآمدى كه اصل و حقيقتى ندارد؟ گفت :
    استادم درهم ميكند يك بار بقدر قائل مى شود و بار ديگر به جبر و گمان ندارم بر سر عقيده اى بماند، وارد مكه شد براى تمرد و انكار بر آنها كه بحج مى آيند و علما از گفتگو و همنشينى او بدشان مى آمد چون بد زبان و تباه درون بود، آمد خدمت امام صادق (ع) و با جمعى از هم مسلكانش نزد آن حضرت نشست و گفت يا ابا عبد اللّه مجالس حكم امانت دارند و هر كه را سؤ الى است بايد بگويد بمن اجازه ميدهى سخن كنم امام صادق (ع) فرمود هر چه خواهى بگو ابن ابى العوجاء گفت تا كى گرد اين خرمن مى چرخيد و باين سنگ پناه بريد و پروردگار اين خانه گلين را بپرستيد و چون شتر رم خورده دور آن دور زنيد هر كه در اين كار انديشد و آن را اندازه كند داند كه اين قانون از غير حكيم است و از جز صاحب نظر، جوابم را بگو كه تو سرور اين امرى و سردارش و پدرت بنياد و نظام آن بود، امام صادق (ع) فرمود هر كه را خدا گمراه كرد و كوردل ساخت حق بر او تلخ است و آن را شيرين نداند و شيطان دوستش گردد و او را بهلاكتگاه درآورد و از آنجايش برنياورد، اين خانه ايست كه خدا خلق خود را بوسيله آن بپرستش ‍ واداشته تا فرمانبرى آنان را بيازمايد و آنها را بتعظيم و زيارت آن تشويق كرده و آن را مركز پيغمبران و قبله نمازگزاران ساخته ، آن شعبه ايست از رضوان خدا و راهى است ب آمرزش وى و بر استوارى كمال و بنياد عظمت برجا است خدا دو هزار سال پيش از كشش زمين آن را آفريده و شايسته تر كسى كه بايدش فرمانبرد و از آنچه غدقن كرده و باز داشته باز ايستاد آن كس است كه جانها و كالبدها را آفريده است ، ابن ابى العوجاء گفت اى ابا عبد اللّه هر چه گفتى حواله بناديده بود، فرمود واى بر تو چگونه كسى كه حاضر بر خلق خود است و از رگ كردن ب آنها نزديكتر است و سخن آنها شنود و اشخاصشان بيند و اسرارشان داند ناديده و غائب است ، غائب همان مخلوق است كه چون از جايى بجائى رود مكانى را فرا گيرد و مكان ديگر از او تهى ماند و از آنجا كه رفته نداند در آنجا كه بوده چه پديد آمده ولى خداى عظيم الشأ ن ملك ديان است كه جايى از او تهى نيست و جايى را پر نكند و بجائى از جاى ديگر نزديكتر نباشد بحق آنكه او را با آيات محكمات و براهين روشن مبعوث كرد و بيارى خود تاييد كرد و براى تبليغ رسالتش ‍ برگزيد ما گفته او كه خدايش مبعوث كرده و با او سخن گفته باور داريم ، ابن ابى العوجاء برخاست و بيارانش گفت كى مرا در اين دريا افكند، من از شما نوشابه خواستم و شما مرا در آتش انداختيد، گفتند در مجلس او بسيار ناچيز بودى ، فرمود او پسر كسى است كه سر اين همه خلق كه بينيد تراشيده .
    5- امام صادق (ع) از پدرش از جدش نقل كرده كه :
    در هنگامى كه امير المؤمنين در سخت ترين وضع نبرد صفين بود مردى از بنى دودان خدمتش ايستاد و گفت چه دردى داشتند قوم شما كه شما را با اينكه نسبتان برتر و به رسول (ص) چسبيده تر و بكتاب و سنت داناتر بوديد از امر خلافت جلو گرفتند؟ فرمود اى اخا بنى دودان تو حق دارى بپرسى و درون خود را آرام كنى تو در اضطرابى و از دلى گرفته سخن ميرانى موضوع فرماندهى بود كه نهاد جمعى از آن بر آشفت و نهاد ديگران بدان دريغ كرد و چه خوب حكمى است خدا از غارتى بگذر كه در حجراتش شيون برخاست ، اكنون مشكل پسر ابو سفيان در پيش است دنيا مرا خندانيد پس ‍ از آنكه بگريه ام انداخت ((عجب نيست خبر دختر من و پرسش ، او ما فاميلى داريم كه چنين پرسشى كند؟ ...)) چه بد بودند مردمى كه مرا پست كردند و در دين خدا مسامحه نمودند اگر محنتهاى گرفتارى از ما برفت آنها را بحق محض واداريم و اگر وضع ديگرى پيش آمد بر مردم فاسق تأ سف مخور از من دور شو اى اخا بنى دودان .
    6- علاء بن حضرمى بر پيغمبر وارد شد و عرضكرد:
    يا رسول اللّ ه من خاندانى دارم كه ب آنها احسان ميكنم و در عوض بمن بد ميكنند با آنها صله ميكنم و از من ميبرند، رسول خدا (ص) فرمود بوجه احسن دفاع كن تا آنكه دشمن تو است دوست تو گردد باين برنخورند جز كسانى كه صبر كنند و برنخورند بدان جز صاحبان بهره بزرگ ، علاء بن حضرمى گفت من شعرى به از اين بهتر گفتم ، فرمود چه گفتى ؟ اين قطعه را سرود.ز تيره كينه ور دلى بياور بدست بده سلامى بلند كه پينه بايد شكست
    اگر كه خوش آمدند بكن خوشى با همه و گر ز تو سرزدند مپرس ‍ چى گفته است
    كه بشنوى آنچه را فزايد آزار تو آنچه نهان گفته اند ميار ديگر بدست

    پيغمبر (ص) فرمود بسا شعرى كه در آن حكمت است و بيانى كه سحر آميز است ، شعرت خوبست و كتاب خدا از آن بهتر است .
    7- امام صادق (ع) از پدرش از جدش از پدرانش اين خطبه را از امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) نقل كرده :
    بخدا دنياى شما در نزد من نيست جز منزلگاه مسافران كه بر سر آب فرود آمدند و چون قافله سالار بر آنها بنك زند بايد بكوچند و لذتهاى آن در پيش ‍ من چون حميم دوزخ است كه داغ مينوشم و چون شربت تلخى است كه ناگوار جرعه وار فرو ميدهم و زهر ماريست كه بر من تزريق مى شود و گردن بند آتشى است كه گلوگير من است من اين پالتو خود را آنقدر وصله زدم كه از وصله كن آن شرم دارم و آخر بمن گفت آن را چون سنگ سوخته بدور افكن و نپسنديد كه وصله زند گفتم از من دور شو بامدادان شيروان كار خود را بستايند و رنج بيخوابى از ما سترده شود اگر بخواهم پيراهن عبقرى نقشه دار ديباى شما را توانم پوشيد و مغز گندم با سينه جوجه توانم خورد و آب صاف در ظرف بلور توانم نوشيد ولى من خداى جلت عظمته را تصديق كنم كه ميفرمايد (هود 15) هر كه دنيا و زيورش را خواهد كردارشان را در آن عوض دهيم و در دنيا كم و كاستى ندارند (16) آنهايند كه در آخرت جز دوزخ ندارند- چگونه بر آتشى صبر توانم كه اگر شراره اى از آن بزمين رسد گياهش را بسوزاند و اگر كسى از آن بقله پناه برد آن را بپزد و آتش در قله زند كدام بهتر است براى على اينكه نزد خدا مقرب باشد يا در زبانه دوزخ رانده و دور و مغضوب جرم خود گردد و تكذيب كننده باشد، بخدا اگر بر خار مغيلان بخوابم و بسترم از خوار درختان گسترده گردد و در زير زنجير و كند آهن بسر برم نزد من دوست تر است از اينكه در قيامت محمد (ص) را بخيانت برخورد كنم در باره يتيمى كه عمدا باو ستم كرده باشم من به يتيم ديگران ستم نكنم بخاطر نفس خود كه بپوسيدگى ميشتابد و زير خاكهاى انباشته مدتها ميماند و اگر پاسى زنده باشد بصاحب عرش نزول كند معاشر پيروانم در حذر باشيد كه دنيا شما را بنيشهاى خود گاز گرفته و از شما با نفس دروغ گويش ميربايد، اين مركبهاى كوچ است كه براى سوارشوندگانش ‍ خوابانده اند.
    هلا سخن توجيهات مختلف دارد مبادا كسى از شما گويد سخنان على ضد و نقيض است چون كلام ضمن كلام رخ ميدهد، بمن خبر رسيده كه مردى از ساكنان مداين پس از مسلمانى پيرو عجميان كافر خود شده و از بافته دهقانانش در بر كرده ، در صبح خود را مشك فشان كند و در پسين عود هندى بخور نمايد و گرد او گلستانى است كه سيبش را بويد و از فرشهاى رومى بر تختش گسترده ، نابود باد كه بيش از هفتاد سال از عمرش گذشته و گرد او پيره مرديست كه از پيرى بر زمين ميكشد كه از زيان قومش زارى ميكند و از ما زاد زندگى خود ب آنها كمك نميدهد، اگر خدا مرا باو مسلط كند چون گندم خردش كنم و حد مرتد بر او زنم و پس از حد هشتاد تازيانه و نادانى او را برخش ببندم ، نابود باد جامه اى از مو نيست ، از پشم نيست ، از كرك نيست ، گرده نانى نيست كه شب هنگامش براى افطار پيش نهند اشكى نيست كه در دل شب بر گونه سردهد، اگر مؤمن بود حجت بيشترى بر او اقامه ميكردم كه آنچه از او نيست تضييع كرده ، بخدا من برادرم عقيل را ديدم كه ندار شده تا يك كيله از گندم شما را از من خواست و از براى شش ‍ كيله جو شما رفت و آمد كرد كه بعيال گرسنه خود دهد و روز سوم بود كه از گرسنگى نزديك بود بزمين افتد و ديدم كودكانش گرسنه اند و از بى قوتى رنگ پريده و چهره هاشان از سرما فسرده و فرسوده چون گفته خود را بمن بازگو كرد و مكرر نمود من گوش باو فرا دادم و او فريب خورد و گمان برد من دين خود را ميبازم و پيرو شادى او ميشوم من هم آهنى گداختم تا از آن بگريزد، چون توان ندارد بر آن صبر كند و بتن او نزديك كردم ، از درد آن چون بيمار سختى كه از درد نالد شيون كرد و نزديك بود بمن دشنام سفاهت آميزى دهد از روى خشم درونى و سوزش شراره اى كه از آن زارى كرد، باو گفتم زن هاى داغديده بر تو بگريند اى عقيل مينالى از اين آهنى كه انسانى آن را بشوخى تافته و مرا بدوزخى ميكشانى كه خداى جبارش از خشم خود برافروخته ، تو از آزارى مينالى و من از زبانه آتش ننالم ؟ بخدا اگر مكافات از امتها بردارند و آن ها را آسوده و پوسيده در گور خود واگذارند من از دشمنى ديده بانى كه گناهان رسواكننده را فاش كند شرم دارم ، اى عقيل صبر كن بر دنيائى كه بلاى آن مانند خواب پريشان شبها ميگذرد چه تفاوت بسياريست ميان آنكه در بستر نعمت آرميده و آن گنهكارى كه در دوزخ شيون ميكند، از اين شگفت مدار از آن شگفت دار كه شبانه كسى در خانه ما را كوبيد و بسته هاى پر از حلواى ساخته اى در ظروف خود آورده بود، باو گفتم اين ها صدقه است يا نذر است يا زكاة و همه آنها بر ما خاندان نبوت حرام است و خمس ذوى القربى در كتاب و سنت عوض آن است ؟ گفت نه اين است و نه آن ولى هديه است ، گفتم زن هاى داغديده بر تو گريند تو ميخواهى مرا از دين خدا با وسيله معجونى از قند زرد خود بفريبى كه با عصير تمر خود آوردى ، گيجى ، ديوانه اى ، هذيان گوئى ؟
    مگر مردم از وزن يك دانه خردل بازپرسى نشوند؟ من چه جوابگويم از معجونى كه زقوم نما است بخدا اگر هفت اقليم را با آنچه زير افلاك آنها است بمن دهند و همه ساكنانش را با هر چه دارند بنده من سازند كه خدا را نافرمانى كنم در باره مورچه اى كه جوى از دم باز گيرم و بخاوم نپذيرم و نخواهم ، دنياى شما نزد من پست تر است از برگكى در دم ملخى كه آن را ميجاود و كثيف تر است از استخوان خوكى كه مبتلاى خوره بدور اندازد و تلخ ‌تر است بر دل من از حنظلى كه مريزى بجود و بو كند با اين وضع چطور رو كنم ببسته هائى كه گرد آوردى و حلوائى كه گويا از زهر مار يا قى او ساخته اى ، خدايا من از آن نفرت دارم چون نفرت كره اسب از داغ كردن ، من باو ستاره سها نمايم ، و او بمن ماه نشان دهد، از يك كركى كه از شترش افتد دريغ دارد و ميخواهد شتر خوابيده را يك جا ببلعد، آيا كژدمها را از آشيانه آنها برگيرم يا افعيهاى كشنده را در خوابگاهم ببندم مرا بگذاريد از دنياى شما بهمان نمك و قرصه هاى نان جوم بسازم و بتقواى از خدا اميد رهائى داشته باشم على را چه كار با نعمتى كه فانى شود و لذتى كه گناهان ببار آرد من و شيعه هايم پروردگار خود را ملاقات كنيم با چشمهاى تار و شكمهاى خالى تا خدا بيازمايد كسانى كه ايمان آورند و نابود كند كافران را و پناه بخدا از كردارهاى بد و صلى اللّه على محمد و آله .
    مجلس نود و يكم روز جمعه پنجم شعبان 368
    1- از پيغمبر (ص) سؤ ال شد:
    شما با آدم كجا بوديد در بهشت ؟ فرمود در پشت او بودم و مرا بزمين فرود آورد و در پشت نوح بر كشتى سوار شدم و در پشت ابراهيم به آتش افكنده شدم و هيچ پدر و مادرى بر من هرگز بزنا ملاقات نكردند و هميشه خدا مرا از اصلاب پاك بارحام پاك نقل كرد، در طريق هدايت تا بنبوت از من تعهد گرفت و پيمان اسلام از من ستد و همه صفات مرا بيان كرد و در تورات و انجيل مرا ياد كرد و ب آسمانش بالا برد و نامى از نامهاى نيكش برايم باز گرفت امتم حمدگويانند و پروردگار عرش محمود است و من محمدم .
    2- ضرار بن ضمره نهشلى بمعاوية بن ابى سفيان وارد شد:
    معاويه باو گفت على (ع) را برايم وصف كن گفت مرا معاف ميدارى ؟ گفت نه ضرار گفت خدا على (ع) را رحمت كند در ميان ما چون يكى از ما بود و وقتى نزد او مى رفتيم ما را بخود نزديك ميكرد و چون از او پرسشى ميكرديم بما جواب ميداد و چون ديدنش ميرفتيم ما را مقرب ميساخت در بروى ما نمى بست و دربانى بر ما نميگمارد و بخدا با همه اينكه ما را بخود نزديك ميكرد و بما نزديك بود از هيبتش ياراى سخن گفتن با او نداشتيم و از بزرگواريش آغاز سخن با او نميكرديم و چون لب خند ميزد از دندانى بود مانند در رشته كشيده معاويه گفت وصف بيشترى از او كن ضرار گفت رحم اللّه عليا بخدا بسيار بيدار بود و كم خواب همه وقت شب و هر ساعت روز قرآن ميخواند و جان در راه خدا ميداد و اشك باستان او ميريخت پرده براى او افكنده نميشد و كيسه هاى زر از ما ذخيره نميكرد براى وابسته خود نرمى نداشت و بر جفاكاران بدخوئى نميكرد اگر او را ميديدى كه در محراب عبادت متمثل ميشد در وقتى كه شب پرده ظلمت افكنده و اختران سرازير افق شدند و او دست بريش گرفته و چون مار گزيده بر خود ميپيچيد و چون غمنده ميگريست و ميگفت اى دنيا خود را برخ من ميكشى و مرا مشتاق خود ميسازى ؟ هيهات هيهات من نيازى بتو ندارم و تو را سه طلاق دادم كه رجوعى ندارد.
    سپس ميفرمود آه آه از دورى راه و كمى توشه و سختى طريق ، معاويه گريست و گفت اى ضرار تو را بس است بخدا على چنين بود خدا رحمت كند أ بو الحسن را.
    3- امام باقر (ع) فرمود:
    اى جابر كسى كه خود را بتشيع ميبندد بهمين اكتفاء ميكند كه خود را دوست ما داند؟! بخدا نيست شيعه ما مگر كسى كه تقواى از خدا دارد و فرمان او برد و شناخته نشوند جز بتواضع و خشوع و كثرت ذكر خدا و روزه و نماز و احوالپرسى همسايگان فقير و مستمند و قرض داران و يتيمان و راستگوئى و خواندن قرآن و نگهدارى زبان از مردم جز بخير و آنها امينان عشيره خود باشند در هر چيز، جابر عرضكرد يا ابن رسول اللّه من كسى را باين اوصاف نميشناسم ، فرمود اى جابر بخود راه مده كه براى مردى همين بس است كه بگويد من رسول خدا را دوست دارم با اينكه رسول خدا به از على است (ع) و كردار او را نداشته باشد و پيرو روشش نگردد كه محبت او برايش سودى ندارد از خدا بترسيد و براى آنچه نزد خداست عمل كنيد، ميان خدا و احدى خويشى نيست دوستترين مردم نزد خدا و گراميترين آنها بدرگاهش با تقواتر و فرمانبرتر آنها است بخدا كه تقرب بخداى جل ثنائه ميسر نشود مگر بطاعت ، ما برات آزادى از دوزخ همراه نداريم و احدى بر خدا حجتى ندارد هر كه مطيع خداست دوست ما است و هر كه نافرمان خداست دشمن ما است بدوستى ما نتوان رسيد جز بورع و كردار.
    4- امام صادق (ع) فرمود:
    من و پدرم بيرون آمديم و بميان قبر و منبر رسيديم جمعى از شيعه در آنجا بودند پدرم بر آنها سلام گفت و جواب دادند.
    سپس فرمود بخدا من بوى شما را و جان شما را دوست دارم مرا در اين موضوع با ورع و كوشش خود كمك كنيد و بدانيد كه ولايت ما تنها بوسيله كار و كوشش بدست مى آيد هر كدام شما ببنده خدا اقتداء كرديد بايد كار او را بكنيد، شما شيعه خدا و انصار خدا و پيشروان اول و پيشروان آخريد و در دنيا پيشروان بولايت ما و در آخرت پيشروان بهشتند ما براى شما بهشت را بحساب ضمانت خدا و رسولش ضمانت كرديم در درجات بهشت كس ‍ بيشتر از شما زن ندارد در برترى درجات رقابت كنيد شما پاكيد و زنهاى شما پاك هر زن مؤمنه حوريه شوخ چشمى است و هر مرد مؤمن صديقى است امير المؤمنين (ع) بقنبر فرمود اى قنبر مژده گير و مژده ده و خرسند باش كه پيغمبر مرد و بر همه امتش خشمگين بود جز بر شيعه هلا براى هر چيزى دستگيره ايست دستگيره اسلام شيعه است هلا براى هر چيز ستونى است و ستون اسلام شيعه است ، براى هر چيز كنگره ايست و كنگره اسلام شيعه است براى هر چيز سيديست و سيد مجالس ، مجالس شيعه است هلا براى هر چيز امامى است و امام زمين سرزمينى است كه شيعه ساكنند بخدا اگر شما در زمين نبوديد خدا نعمت بمخالفان شما نميداد و به طيباتى نميرسيدند كه در دنياداران و در آخرت بهره اى ندارند، هر ناصبى گر چه عبادت كند و بكوشد مشمول اين آيه است (غاشيه - 3) كار كن و رنج كش ‍ در آتش سوزان افتد و از چشمه داغ نوشد جز ضريع خوراكى ندارند كه فربه نكند و گرسنگى نبرد.
    هر ناصبى كوشا كارش بر باد است ، شيعه ما بنور خداى عز و جل نگرند و مخالفان آنها در خشم خدا ميغلطند، بخدا هيچ بنده از شيعيان ما نخوابد جز آنكه خدا روحش را ب آسمان بالا برد و اگر مرگش رسيده آن را در گنجينه رحمت خود نهد و اگر نه آن را با فرشته امينى باز فرستد كه به تنش ‍ برساند كه از آن بيرون شده تا در آن برجاى شود بخدا حاجيان و عمره كننده هاى شما مخصوصان خدايند و فقيران شما بى نيازند و توانگران شما با قناعت دمساز و شما همه اهل دعوت خدا و اجابت او هستيد.
    5- رسول خدا (ص) فرمود:
    شعبان ماه من است و رمضان ماه خداى عز و جل هر كه يك روز از ماه مرا روزه دارد من در قيامت شفيع اويم و هر كه ماه رمضان را روزه دارد از دوزخ آزاد گردد.
    6- امام رضا (ع) ميفرمود:
    هر كه در هر روز از شعبان هفتاد بار بگويد استغفر اللّه و أ سأ له التوبة خدا برائت از دوزخ و گذرنامه از صراط برايش نويسد.
    7- امام صادق (ع) فرمود:
    هر كه در شعبان صدقه اى دهد خدا آن را بپرورد چنانچه يكى از شماها كره شترش را ميپرورد تا روز قيامت آن را چون كوه دريابد.
    8- اسحق بن عمار فرمود:
    با منافقان زبانبازى كن و با مؤمن اخلاص ورز و اگر يهودى با تو همنشين شد با او خوش باش .
    9- امير المؤمنين (ع) فرمود:
    طالبان اين علم سه دسته اند آنها را بوصف و خاصيتشان بشناسيد يك دسته براى خود نمائى و جدل آموزند و دسته اى براى گردن فرازى و بخود باليدن و دسته سوم براى فهميدن و عمل كردن ، آنكه براى خود نمائى و جدل باشد ملاحظه اش كنى كه آزاركننده است و با مردان در انجمنها مباحثه دراندازد، برونى خاشع دارد و درونى تهى از تقوى خدا از اين راه كمرش را بشكند و بينيش را ببرد آنكه گرد نفر از است و خودنما بر هم كارانى چون خودش گردن فرازى كند و براى توانگران فرومايه تواضع كند، شيرينى آنان را بخورد و دين خود را ببرد، خدا از اين رو ديده اش را نابينا كند و از ميان علمايش براندازد، آنكه صاحب فهم و عمل است او را بينى كه دلگرفته و غمنده است ، در تاريكى شب برخيزد و زير شب كلاهش ‍ بخمد و كار كند و از هر كسى نگرانست جز برادران مورد وثوقش خدا اركانش را محكم كند و در قيامت امانش دهد.
    10- رسول خدا (ص) در جواب سؤ ال على (ع) از شماره امامان فرمود:
    اى على دوازده نفرند اولشان توئى و آخرشان قائم و صلى اللّه محمد و آله الطاهرين .
    مجلس نود و دوم روز سه شنبه نهم شعبان سال 358
    1- رسول خدا (ص) فرمود:
    خدا خلق را دو قسمت آفريد و مرا در بهترين قسم نهاد و اين گفتار خداى عز و جل است در ذكر اصحاب يمين و اصحاب شمال من از اصحاب يمين هستم و اين دو قسم را سه قسم فرمود و مرا در بهترين آنها نهاد و اين گفتار خداى عز و جل است (سوره واقعه ) اصحاب ميمنت ، كدامند اصحاب ميمنت ، اصحاب مشأ مه ، كدامند اصحاب مشأ مه ، و سابقون سابقون ، من از سابقونم ، من بهتر سابقونم .
    سپس همه اين سه قسمت را قبيله قبيله ساخت و مرا در بهترين قبيله نهاد و اين گفتار خداست (سوره حجرات ) ما شما را شعبه ها و قبيله ها ساختيم تا همديگر را بشناسيد براستى گراميترين شما نزد خدا با تقواتر شما است ، من با تقواتر آدميزادگانم و محترم تر آنان نزد خداى جل ثنائه و بر خود نبالم .
    سپس قبائل را خاندانها ساخت و مرا در بهترين خاندان نهاد و اين گفته خداى عز و جل است (سوره احزاب ) همانا خدا ميخواهد پليدى را از شما خاندان ببرد و شما را خوب پاكيزه كند.
    2- زيد بن على بن الحسين (ع) اين آيه را خواند (كهف - 82):
    و پدر آن دو كودك خوب بود و خدا خواسته مرد شوند و گنج خود را بر آرند سپس فرمود خدا آن دو كودك را بواسطه خوبى پدرشان حفظ كرد، كى است كه براى حفظ از ما شايسته تر باشد رسول خدا جد ما است ، دخترش ‍ مادر ما است و بانوى زنانش جده ما است و اول مرد كه باو ايمان آورد و با او نماز خواند پدر ما است .
    3- حجاج يحيى بن يعمر را خواست و باو گفت :
    توئى كه معتقدى دو پسر على دو پسر رسول خدايند، گفت آرى و براى تو در اين باره قرآن دليل آورم گفت بياور، گفت بمن امان بده گفت در امانى ، گفت مگر نيست كه خداى عز و جل ميفرمايد (انعام - 84) باو بخشيديم اسحق و يعقوب را همه را رهنمائى كرديم و نوح را پيش از اين رهنمائى كرديم و از نژاد او است داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و چنان پاداش دهيم نيكوكاران را.






  6. #36
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    سپس فرمود و زكريا و يحيى و عيسى ، مگر عيسى پدر داشت ، حجاج گفت نه گفت خدا او را در كتاب خود بوسيله مادرش فرزند ابراهيم خوانده است ، گفت كه بتو آموخت كه مانند اين حديث را روايت كنى ؟ گفت عهدى كه خدا از علماء گرفته كه علم خود را كتمان نكنند،
    4- رسول خدا (ص) فرمود:
    چون مرا ب آسمان هفتم بردند و از آنجا بسدرة المنتهى رساندند
    و تا بحجابهاى نور، پروردگارم جل جلاله مرا ندا كرد اى محمد تو بنده منى و من پروردگار توام براى من تواضع كن و مرا بپرست و بر من توكل كن و بمن اعتماد كن كه من تو را ببندگى پسنديدم و حبيب و رسول و پيغمبر خود ساختم ، و برادرت على را خليفه و باب پسند كردم ، او است حجت من بر بندگانم و امام خلقم ، باو دوستانم از دشمنانم شناخته شوند و باو حزب شيطان از حزب من جدا شود و باو دينم بر پا گردد و حدودم حفظ شود و احكامم اجراء گردد و بتو و باو و امامان از فرزندانش ببندگانم رحم كنم و بكنيزانم و بقائم از شما زمينم را آباد سازم بتسبيح و تهليل و تقديس و تكبير و تمجيدم و بوسيله او زمين را از دشمنان خود پاك كنم و بدوستانم ارث دهم و باو كلمه كفار بخودم را پست سازم و كلمه خود را برافرازم و باو بندگانم و بلادم را زنده كنم و گنجها و ذخائرش بخواست خودم عيان كنم ، او را بر اسرار و درونها باراده خود مطلع سازم و بفرشتگان خود كمك دهم تا او را براى اجراى امر من و اعلان دينم تاييد كنند، او است سرپرست بندگانم بدرستى و رهبر بندگانم براستى .
    5- محمد بن ابى عمير گويد:
    در اين مدت طولانى كه با هشام بن حكم در صحبت بودم بهترين استفاده من از وى سخنى بود كه در صفت عصمت امام عليه السّلام گفت من از او پرسيدم يك روزى از امام كه آيا معصوم است ؟ فرمود آرى گفتم باو كه حقيقت صفت عصمت در او چيست و بچه دليل شناخته شود؟ گفت همه گناهان چهار سبب دارد كه پنجمى براى آنها نيست : حرص و حسد و خشم و شهوت و اينها از او منفى است روا نيست كه او حريص بر اين دنيا باشد با اينكه زير خاتم او است چون آنكه خزينه دار مسلمانانست و ديگر چه حرصى دارد، نميتواند حسود باشد زيرا انسان بر ما فوق خود حسد ميبرد و احدى ما فوق او نيست و چطور بر زير دست خود حسد ميورزد و روا نيست براى هيچ امر دنيا بخشم آيد مگر آنكه براى خدا غضب كند چون كه خداى عز و جل بر او فرض كرده حدود را اقامه كند و در زمينه خدا تحت تأ ثير سرزنش و رقت قرار نگيرد تا حدود خداى عز و جل را اقامه كند و نميتواند پيرو شهوت باشد و دنيا را به آخرت ترجيح دهد زيرا خداى عز و جل آخرت را براى او محبوب كرده چنانچه دنيا را براى ما و او ب آخرت نگرد بهمان چشمى كه بدنيا نگرد و كسى باشد كه بخاطر روى زشتى روى زيبا را ترك كند و خوراك خوشمزه را براى خوراك تلخ از دست بدهد و جامه نرم را براى جامه زير وانهد و نعمت پايند و باقى را براى دنياى زائل فانى ترك كند.
    6- ابن عباس گفته :
    چون رسول خدا (ص) بيمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن ياسر از ميان آنها برخاست و باو گفت يا رسول اللّه پدر و مادرم قربانت كدام ما ترا غسل دهيم اگر اين پيشامد بوجود آمد؟ فرمود آن وظيفه على بن ابى طالب است زيرا قصد حركت دادن هر عضوى از من كند فرشتگان باو كمك كنند، عرضكرد پدر و مادرم قربانت كى بر شما نماز ميخواند در اين پيشامد؟ فرمود خاموش باش خدايت رحمت كند.
    سپس پيغمبر فرمود يا ابن ابى طالب چون ديدى جانم از تنم برآمد تو مرا خوب غسل بده و با اين دو پارچه لباسم كفن كن يا در پارچه سفيد مصر و برد يمانى ، كفن بسيار گران بر من مپوش ، مرا برداريد و ببريد تا بر لب گورم نهيد اول كسى كه بمن رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش ‍ خود سپس جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها نداند نماز بر من گذارند.
    سپس آنها كه گرد عرشند و سپس اهل آسمانها بترتيب سپس همه خاندانم و زنان خويش بترتيب قرابت اشاره اى كنند و سلام دهند مرا ب آواز شيون و ناله نيازارند.
    سپس فرمود اى بلال مردم را جمع كن و رسول خدا عمامه بر سر بست و بر كمان خود تكيه زد و بمنبر برآمد و سپاس خدا گفت و او را ستايش كرد و سپس فرمود اى گروههاى اصحابم چه گونه پيغمبرى بودم براى شما، در ميان شما جهاد نكردم ؟ دندانهاى رباعيه ام نشكست پيشانيم بر خاك نيامد؟
    گفتند چرا يا رسول اللّه تو شكيبا بودى و از منكرات خدا جلوگير، خدا ترا از ما بهترين پاداش دهد فرمود خدا بشما هم پاداش دهد.
    سپس فرمود پروردگارم عز و جل حكم كرده و سوگند خورده كه از ستم هيچ ستمكارى نگذرد شما را بخدا هر كدام مظلمه اى در عهده محمد داريد برخيزيد و قصاص كنيد از او قصاص در دار دنيا محبوبتر است از قصاص در آخرت در برابر فرشته ها و پيغمبران ، مردى از آخر مردم بپا خاست بنام سوادة بن قيس و عرضكرد يا رسول اللّه پدر و مادرم قربانت چون از طائف برگشتى پيشوازت آمدم ، سوار ناقه عضباء بودى و تازيانه ممشوق بدستت بود، تازيانه بلند كردى كه بشتر بزنى و بشكم من خورد و نميدانم عمدا بود يا خطاء، فرمود بخدا پناه كه عمدى باشد. سپس فرمود اى بلال برخيز برو منزل فاطمه و تازيانه ممشوق را، بياور بلال ميرفت و در كوچه هاى مدينه فرياد ميزد اى مردم كى است كه هر قصاصى بر عهده دارد پيش از قيامت بپردازد اين خود محمد است كه قصاص خود را پيش از قيامت ميپردازد، بلال در خانه فاطمه (ع) را كوبيد و مى گفت اى فاطمه برخيز نميدانى كه پدرت تازيانه ممشوق را ميخواهد، فاطمه آمد و مى گفت پدرم بتازيانه ممشوق چه كار دارد، امروز روز تازيانه نيست بلال گفت اى فاطمه نميدانى كه پدرت بمنبر برآمده و با اهل دين و دنيا وداع ميكند، فاطمه فرياد كشيد و گفت واى از اين غم اين غم تو پدر بزرگوارم ، كى سرپرست فقراء و مساكين و ابن سبيل است اى محبوب خدا و محبوب دلها.
    سپس تازيانه را ببلال داد و او آمد و برسول خدا داد و آن حضرت فرمود اين شيخ كجا است ، او برخاست و گفت اين منم يا رسول اللّه پدر و مادرم قربانت ، فرمود نزد من بيا و از من قصاص كن تا راضى شوى ، شيخ گفت شكمت را برايم ؟ برهنه كن رسول خدا شكم گشود و شيخ گفت پدر و مادرم قربانت اجازه ميدهى دو لب بر شكم مباركت نهم باو اجازه داد بوسه زد و گفت بمحل قصاص از شكم رسول خدا (ص) پناه برم از دوزخ ، رسول خدا فرمود اى سوادة بن قيس از من درگذشتى يا قصاص ميكنى ؟ عرضكرد يا رسول اللّه درگذشتم ، پيغمبر فرمود خدايا از سوادة بن قيس بگذر چنانچه از پيغمبرت محمد درگذشت .
    سپس رسول خدا (ص) برخاست و وارد خانه ام سلمه شد و ميفرمود خدايا امت محمد را از آتش سالم دار و حساب را بر آنها آسان كن ، ام سلمه گفت يا رسول اللّه چه شده كه ترا غمنده بينم و رنگ پريده ؟ فرمود هم اكنون خبر مرگ خود را شنيدم سلام بر تو در اين دنيا بعد از امروز ديگر هرگز آواز محمد را نشنوى ام سلمه گفت واى از اين اندوه و دريغا بر تو اى محمد.
    سپس آن حضرت فرمود دوست دل و نور چشمم فاطمه را بگوئيد بيايد، فاطمه (ع) آمد و ميگفت جانم قربانت و رويم فداى رويت پدر جان يك كلمه با من سخن بگو، من مى بينم كه از دنيا ميروى و عساكر مرگ ترا سخت در ميان گرفته اند، فرمود دختر جان من از تو جدا ميشوم سلام من بر تو عرضكرد پدر جان روز قيامت كجا ديدارت كنم ؟ فرمود نزد حساب عرضكرد اگر آنجا نشد؟ فرمود در موقف شفاعت امتم ، عرضكرد اگر آنجا ترا نديدم ؟ فرمود نزد صراط كه جبرئيل در سمت راست من و ميكائيل در سمت چپ و فرشته ها دنبال سر و جلو روى منند و فرياد ميكشند پروردگارا امت محمد را از دوزخ نگهدار و حساب را بر آنها آسان كن ، فاطمه فرمود پس مادرم خديجه كجا است ؟ فرمود در كاخى كه چهار در ببهشت دارد.
    سپس رسول خدا (ص) بيهوش شد و بلال وارد شد و مى گفت الصلاة رحمك اللّه رسول خدا (ص) بيرون آمد و نماز مختصرى با مردم خواند و فرمود على بن ابى طالب و اسامة بن زيد را برايم بخوانيد و هر دو آمدند و آن حضرت دستى بر شانه على گذاشت و ديگرى بر شانه اسامه و فرمود مرا نزد فاطمه بريد او را نزد فاطمه آوردند و سر بدامن او نهاد و حسن و حسين با گريه و شيون آمدند و ميگفتند جان ما قربانت و روى ما سپر رويت باد، رسول خدا (ص) فرمود يا على اينها كيانند؟ فرمود اين دو فرزندت حسن و حسين اند آنها را در آغوش گرفت و بوسيد و حسن بيشتر مى گريست فرمود اى حسن بس كن كه برسول خدا سخت مى گذرد، ملك الموت نازل شد و گفت درود بر تو يا رسول اللّه باو جواب داد و فرمود من بتو حاجتى دارم عرضكرد چه حاجتى يا نبى اللّه ؟ فرمود حاجتم اينست كه جان مرا نگيرى تا دوستم جبرئيل بيايد و بر من سلام دهد و بر او سلام دهم ملك الموت با فرياد وا محمداه بيرون رفت و در هوا بجبرئيل برخورد جبرئيل باو گفت اى ملك الموت جان محمد را گرفتى ؟ گفت نه اى جبرئيل از من خواست كه نگيرم تا ترا ديدار كند و بر او سلام دهى و بتو سلام دهد. جبرئيل گفت مگر نمى بينى كه درهاى آسمانها گشوده است براى روح محمد، نه بينى كه حوريان بهشت خود را براى محمد آرايش كردند، جبرئيل نازل شد و گفت السلام عليك يا أ با القاسم فرمود و عليك السلام يا جبرئيل اى دوست من نزديكم بيا نزديك او رفت و ملك الموت آمد جبرئيل گفت وصيت خدا را در باره روح محمد مراعات كن ، جبرئيل سمت راست و ميكائيل سمت چپ او بود و ملك الموت جان او را گرفت ، چون روى رسول خدا را باز كرد آن حضرت بجبرئيل نگاه كرد و باو گفت در اين سختى دست از من برداشتى ، عرضكرد اى محمد تو ميميرى و همه نفوس مرگ را ميچشند.
    از ابن عباس روايت است كه رسول خدا (ص) در اين بيمارى ميفرمود دوست مرا برايم بخوانيد و هر مردى را دعوت ميكردند، از او رو مى گردانيد بفاطمه (ع) گفتند برو على را بياور گمان نداريم رسول خدا (ص) جز او را بخواهد فاطمه دنبال على (ع) فرستاد چون وارد شد رسول خدا (ص) دو چشم گشود و رويش برافروخت و فرمود بيا بيا نزد من اى على و او را نزديك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانيد و بيهوش شد و حسن و حسين آمدند و شيون و گريه ميكردند تا خود را روى رسول خدا (ص) انداختند على (ع) خواست آنها را كنار كند رسول خدا (ص) بهوش آمد و فرمود اى على بگذار آنها را ببويم و مرا ببويند، از آنها توشه گيرم و از من توشه گيرند آنها پس از من محققا ستم كشند و بظلم كشته شوند لعنت خدا بر كسى كه بدانها ستم كند تا سه بار اين را گفت و دست دراز كرد و على را درون بستر خود كشيد و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش برآمد و على از زير بسترش بيرون شد و گفت اعظم اللّه اجوركم در باره پيغمبر كه خدا جانش را گرفت و آواز شيون و گريه برخاست بامير المؤمنين (ع) گفتند رسول خدا (ص) با تو چه راز گفت وقتى تو را درون بستر خود برد؟ فرمود هزار باب بمن آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشايد.
    7- امام صادق (ع) فرمود:
    چهار هزار فرشته فرود آمدند و ميخواستند همراه حسين (ع) نبرد كنند و اجازه نبرد نيافتند و برگشتند كسب اجازه كنند باز كه فرود آمدند حسين (ع) كشته شده بود و آنها ژوليده و خاك آلوده نزد قبرش باشند و باو تا قيامت بگريند و رئيس آنها فرشته ايست بنام منصور و صلى اللّه على محمد و آله .
    مجلس نود و سوم روز جمعه دوازدهم شعبان 368
    در اين روز اصحاب جلسه و مشايخ خدمت شيخ فقيه ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى (رضي الله عنه ) گرد آمدند و از او خواستند كه دين اماميه را بطور مختصر براى آنها ديكته كند و او در جواب گفت :
    دين اماميه همان اقرار بيگانگى خداى تعالى ذكره است با نفى تشبيه و تنزيه او از آنچه شايسته او نيست و اقرار به پيغمبران خدا و رسل و حجج و فرشته ها و كتب او و اقرار باينكه محمد سيد انبياء و مرسلين است و افضل آنها است و همه فرشتگان مقرب و او خاتم انبياء است و پس از او تا قيامت پيغمبرى نيست و همه انبياء و ائمه بهتر از فرشتگانند و همه معصومند و از هر آلودگى و پليدى پاكند و قصد گناه صغيره و كبيره نكنند و مرتكب آن نشوند و امان اهل زمينند چنانچه ستاره ها امان اهل آسمانند و ستونهاى سازمان اسلام پنج است نماز، زكاة روزه ، حج و ولايت پيغمبر و ائمه بعد از او كه دوازده اند اول آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب است و بعد حسن و حسين ، على بن الحسين و باقر محمد بن على ، صادق جعفر بن محمد، كاظم موسى بن جعفر، رضا على بن موسى ، جواد محمد بن على ، هادى على بن محمد.
    سپس عسكرى حسن بن على و بعد حجة بن حسن بن على (ع) و اقرار باينكه ايشان همان اولو الامرى هستند كه خداى عز و جل دستور طاعت آنها داده و فرموده پيروى كنيد از خدا و پيروى كنيد از رسول و اولو الامر خود و طاعت آنها طاعت خداست و معصيتشان معصيت خدا، دوستشان دوست خداست و دشمنشان دشمن خداى عز و جل دوستى ذريه پيغمبر كه بروش پدران پاك خود باشند فريضه ايست واجب بر گردن بندگان تا قيامت و آن مزد نبوتست براى گفته خداى عز و جل (شورى - 23) بگو از شما مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم .
    اعتراف باينكه اسلام اقرار بشهادتين است و ايمان اقرار بزبان و تصميم با دل و عمل با اعضاى تن است و ايمان جز همين نيست ، هر كه شهادتين گويد مال و خونش محفوظ است جز براى احقاق حق و حسابش با خداست .
    اقرار بسؤ ال و جواب در قبر هنگام دفن ميت و بمنكر و نكير و بعذاب قبر، اقرار ب آفريده شدن بهشت و دوزخ و اقرار به معراج پيغمبر تا آسمان هفتم و از آنجا بسدرة المنتهى و از آنجا بحجب نور و راز گوئى با خداى عز و جل و اينكه با تن و جان بدرستى و حقيقت بالا رفته نه خواب ديده باشد و اين براى آن نبوده كه خدا در مكانى است كه رفت زيرا خدا برتر است از مكان ولى خداى عز و جل او را بالا برد براى احترام و ترفيع مقام و براى نمودن ملكوت آسمانها بوى چنانچه ملكوت زمين را تا نمود عظمت خدا را در آنها مشاهده كند و بامتش از آنچه ديده از آيات و علامات علويه گزارش دهد. و اقرار بحوض و شفاعت براى گنهكاران مرتكب كبيره اقرار بصراط و حساب و ميزان و لوح و قلم و عرش و كرسى .


  7. #37
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    و اقرار باينكه نماز ستون دين است و اول عملى است كه روز قيامت بنده از آن بازپرسى شود و اول عملى است پس از معرفت كه بنده مسئول آنست و اگر قبول شود اعمال ديگر قبول شوند و اگر رد شود اعمال ديگر رد شوند و نمازهاى واجب شبانه روزى پنج نمازند و هفده ركعت ، ظهر چهار ركعت ، عصر چهار ركعت و مغرب سه ركعت و عشاء چهار ركعت و صبح دو ركعت ، نافله دو برابر فريضه است سى و چهار ركعت ، هشت ركعت پيش از ظهر و هشت ركعت پيش از عصر، چهار ركعت بعد از مغرب و دو ركعت نشسته بعد از عشاء كه يك ركعت محسوبند و آن بجاى وتر است براى كسى كه در آخر شب وتر را درك نكند، نماز شب هشت ركعت است و هر دو ركعت بيك سلام و شفع دو ركعت بيك سلام و وتر يك ركعت و نافله صبح دو ركعت و همه فرائض و نوافل در شبانه روز پنجاه و يك ركعت است ، اذان و اقامه دو بدو هستند و واجبات نماز هفت است وقت و طهارت و رو بقبله بودن و ركوع و سجود و دعاء و قنوت در هر نماز واجب و مستحب در ركعت دوم است پيش از ركوع و بعد از قرائت حمد و سوره و در ذكر آن كافى است رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك انت الاعز الاكرم و سه سبحان اللّه هم در آن كافى است و اگر نمازگزار بخواهد نام امامها را در قنوتش ببرد و ب آنها صلوات فرستد مختصر كند، تكبيرة الاحرام يكى است و هفت بهتر است و مستحب است بلند خواندن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در حمد و سوره و آن آيه ايست از قرآن و باسم اعظم خدا از سياهى چشم بسفيدى آن نزديكتر است و مستحب است در هر تكبير نماز دو دست را بلند كرد و آن زينت نماز است و قرائت دو ركعت اول فريضه حمد و سوره است و نبايد از سوره هاى عزيمه خواند كه در آنها سجده واجب است كه آن سجده در لقمان و حم سجده و النجم و سوره اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ است و يك سوره لايلاف يا أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ و الضحى و أَ لَمْ نَشْرَحْ نباشد كه دو سوره يكى محسوبند و بيكى از آنها در نماز واجب اكتفاء نشود هر كه بخواهد از آنها در نماز واجب بخواند بايد ايلاف و أ لم تر كيف را در يك ركعت بخواند يا الضحى و الم نشرح را با هم در يك ركعت و دو سوره ديگر با هم در يك ركعت فريضه روا نيست ولى در نافله هر چه خواهند بخوانند و از سوره هاى عزيمه هم بخوانند زيرا آنها در فريضه ممنوعند و مستحب است در نماز ظهر روز جمعه سوره جمعه و منافقين خواند كه سنت بر آن جاريست و ذكر ركوع و سجود سه تسبيح است پنج احسن است و هفت افضل و يك تسبيح تمام در ركوع و سجود براى بيمار و شتابزده كافى است و هر كه بدون اين عذر يك تسبيح كم گذارد ثلث نمازش ‍ كم است و اگر دو تسبيح كم گذارد دو ثلث نمازش كاسته شود و اگر هيچ تسبيح نگويد نماز ندارد مگر بجاى آن بهمان اندازه لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ يا اللّه اكبر يا صلوات بر پيغمبر بگويد كه مجريست و در تشهد همان اداى شهادتين كافى است و بيش از آن براى عبادتست و سلام در نماز يكى كافى است كه برابر قبله ادا كند و با چشمش اشاره بسمت راست كند هر كه در جماعت مخالفين است دو سلام بسمت راست و چپش ادا كند چنانچه آنها كنند براى تقيه ، براى نماز گذار سزد كه پس از هر نماز واجب تسبيح فاطمه زهراء گويد 34 اللّه اكبر 33 سبحان اللّه 33 الحمد للّه هر كس پس از نماز واجب پيش از آنكه زانو بردارد چنين كند خدايش بيامرزد سپس صلوات بر پيغمبر و امامان فرستد و براى خود هر چه خواهد دعا كند و بعد از دعا سجده شكر كند و سه بار شكرا للّه بگويد و آن را ترك نكند مگر مخالفى حاضر باشد و تقيه كند و دست بسته نماز نخواند و آمين نگويد بعد از سوره حمد و در سجده كردن زانوها را پيش از دستها بر زمين نگذارد، سجده روا نيست مگر بر زمين و آنچه از زمين رويد غير از خوردنى و پوشيدنى و باكى نيست بر نماز در لباس از موى و كرك هر حيوانى كه گوشتش خوردنى است و آنچه خورده نشود نماز در مو و كركش روا نيست جز در مورد رخصت كه نماز در سنجاب و سمور و فنك و خز است و بهتر است كه در آنها هم نماز خوانده نشود ولى هر كه بخواند درست است ولى در پوست روباه نماز جائز نيست مگر در حال تقيه يا اضطرار، قاطع نماز خروج ريح است از نمازگزار يا ديگر آنچه وضوء را باطل كند يا بيادش آيد كه وضوء ندارد يا آزار وضويى بيند كه نتواند در نماز بر آن صبر كند يا خوندماغ شود و خون بسيار از او بروى بريزد يا رو از قبله برگرداند تا باندازه‏اى كه پشت سرش كسى را بيند و چيزى نماز مسلمان را نبرد چون سگ يا زن كه از برابرش عبور كند يا چيز ديگرى در نافله حكم شك و سهو نيست هر كه در نافله شك كند تكليفى ندارد بهر چه خواهد بنا گذارد (بر اقل يا اكثر) حكم شك منحصر در نماز واجب است هر كه در دو ركعت اول شك كند نماز را اعاده كند، هر كه در نماز مغرب شك كند نماز را اعاده كند، هر كه ميان سه و چهار شك كند بنا بر اكثر نهد و چون سلام گفت آنچه گمان كم شدن دارد تمام كند و سجده سهو بر نماز گذار واجب نشود مگر براى قيام در حال قعود يا قعود در جاى قيام يا ترك تشهد يا شك در زيادى و كمى نماز بعد از سلام و دو سجده سهو پس از سلام است و در آنها گويد بسم اللّه و باللّه السلام عليك ايها النبى و رحمة اللّه و بركاته اما در سجده قرآن گويند لا اله الا اللّه حقا حقا لا اله الا اللّه ايمانا و تصديقا لا اله الا اللّه عبودية و رقا سجدت لك يا رب تعبدا و رقا لا مستنكفا و لا مستكبرا بل انا عبد ذليل خائف مستجير و چون سر بردارد اللّه اكبر گويد و از نماز بنده پذيرفته نشود مگر آنچه را از دل بدان متوجه است و بسا است از نمازى ربع يا ثلث يا نصف يا كمتر يا بيشتر قبول شود ولى خداى عز و جل آن را با نافله درست كند و سزاوارتر مردم براى امامت جماعت قرآن‏دان‏تر آنها است و اگر در دانستن قرآن مساويند آنكه پيشتر هجرت داشته و اگر در هجرت مساويند اسن مقدم است و اگر در سن هم برابرند خوشروتر مقدم است و صاحب مسجد در مسجد خود اولى بامامت است و هر كه امام جماعت مردمى شود و در آنها اعلم از او باشد تا قيامت كارشان بپستى رود جماعت در روز جمعه واجب، است و در روزهاى ديگر مستحب است و هر كه آن را وانهد و از آن و از جماعت مسلمانان روگردان باشد بدون عذر نماز ندارد، نماز جمعه از نه طائفه ساقط است، نابالغ، پير، ديوانه، مسافر، بنده، زن، بيمار، كور و كسى كه دو فرسخ از محل نماز جمعه دور است. نماز جماعت بيست و پنج بار بهتر است از فرادى، نماز واجب در سفر دو ركعت است مگر نماز مغرب كه رسول خدا (ص) آن را بحال خود وانهاد در سفر و حضر، در سفر نافله‏هاى روز ساقط است و نوافل شب ترك نشود و نماز شب را از اول شب نتوان خواند مگر در سفر و اگر قضاى آن را بخوانند بهتر است كه سر شب بخوانند و سفرى كه در آن نماز شكسته و روزه افطار شود هشت فرسخ است و اگر تا چهار فرسخ سفر كند و نخواهد همان روز برگردد مخير است كه شكسته بخواند يا تمام و اگر قصد دارد همان روز برگردد شكسته خواندن واجب است بر او، هر كه سفرش معصيت است بايد تمام بخواند و روزه هم بدارد، كسى كه در سفر تمام بخواند چون كسى است كه در وطن شكسته بخواند و كسانى كه بايد در سفر تمام بخوانند و روزه بدارند مكاريست و مكرى و حامل پست و چوپان و كشتى ران كه اين كارهاى سفرى شغل آنها است و شكارچى اگر براى محض تفريح و خوشگذرانى شكار رود بايد تمام بخواند و روزه بگيرد و اگر براى اداره زندگى عيالش باشد نماز و روزه‏اش شكسته است، روزه سفر بقصد تبرع نيكوكارى نيست مسافر بى‏روزه در روز ماه رمضان حق جماع ندارد، نماز سه قسمت است يك ثلث طهارتست و يك ثلث ركوع است و يك ثلث سجود و نماز بى‏طهارت درست نيست، وضوء يك بار يك بار شسته مى‏شود و اگر دو بار شسته شود اين جائز است جز آنكه اجرى ندارد هر آبى پاك است تا دانسته شود كه نجس است، آب را تباه نكند مگر جانورى كه خون روان دارد، وضوء با گلاب و غسل جنابت با گلاب جائز است ولى آبى كه با آفتاب گرم شده وضوء با آن روا ولى بد است و هم شستن لباس و غسل جنابت با آن بد است زيرا مورث برص است، آب باندازه كر را چيزى نجس نكند و كر هزار و دويست رطل مدنى است و روايت شده كه كر مقدار سه وجب طول در سه وجب عرض در سه وجب عمق است، آب چاه همه‏اش پاك است تا چيزى در آن افتد كه آن را نجس كند، آب دريا همه پاك است، وضوء را باطل نكند مگر آنچه از دو سوراخ پائين درآيد از بول و غائط و باد و منى و خوابى كه هوش را ببرد و مسح روى عمامه يا كلاه روانيست و نه روى كفش و جوراب مگر از ترس دشمن يا برفى كه بترسند پاها را زيان زند كه بر روى كفش بجاى پا مسح كنند و بر جبيره شكسته هم مسح رواست، عائشه از پيغمبر (ص) روايت كرده كه دريغ‏خورترين مردم در قيامت كسى است كه وضويش را روى پوست ديگرى بيند، عايشه گفت اگر بر پشت جانورى در بيابان مسح كنم به است از مسح بر موزه و كفش، هر كه آب ندارد تيمم كند چنانچه خدا فرموده (مائده) تيمم كنيد بر صعيد طيب- صعيد زمين بلند است و طيب آنست كه آب از آن سرازير شده- چون كسى خواهد تيمم كند يك بار دست بر زمين زند و آنها را بتكاند و رويش را با آنها مسح كند. و سپس دست چپ بر زمين زند و با آن دست راست را از مچ تا سر انگشتان مسح كند سپس دست راست بر زمين زند و دست چپ را از مرفق تا سر انگشتان مسح كند و در روايت است كه جبين و دو ابرو را مسح كند و پشت دو دست را و مشايخ ما بر اين عقيده رفته‏اند، هر چه وضوء را بشكند تيمم را هم بشكند و بعلاوه تمكن از آب تيمم را بشكند، هر كه تيمم كند و نماز بخواند و آب يابد در وقت باشد يا وقت گذشته باشد اعاده ندارد زيرا تيمم يكى از دو طهارت است و بايد براى نماز ديگر وضوء سازد و باكى ندارد كه شخص با يك وضوء نماز شب و روز را همه بخواند تا حدثى از او سر نزده و تيمم هم تا حدثى نديده و يا ب‏آب نرسيده چنين است، غسل در هفده جا است شب 17 و 21 و 23 ماه رمضان و براى عيدين و دخول حرمين و وقت احرام و غسل زيارت و غسل دخول بخانه كعبه و روز ترويه و عرفه و غسل ميت و غسل مس ميت بر كسى كه او را غسل داده يا كفن كرده يا بعد از سرد شدن مس كرده، غسل روز جمعه و غسل آفتاب گرفتن در همه قرص خورشيد در صورتى كه از آن مطلع نشده، غسل جنابت واجب است و غسل حيض زيرا امام صادق (ع) فرمود غسل جنابت و حيض يكى است، هر غسل پيش از آن وضوء، دارد جز غسل جنابت كه فرض است و چون دو فرض لازم آيد بزرگتر از كوچكتر كافى است، هر كه خواهد غسل جنابت كند بكوشد كه پيش از آن بشاشد تا هر چه منى در احليلش بجا مانده درآيد و پيش از آنكه دست در ظرف آب كند سه بار آن را بشويد سپس استنجاء كند و فرج خود را بشويد و سه مشت آب بر سر خود ريزد و با انگشت مويها را بر هم زند تا آب بهمه بيخ موها رسد.
    سپس ظرف آب را بردارد و بر سر و بدنش دو بار دو بار بريزد و دست بر همه تن كشد و دو گوش را با انگشت بخاود و آب بهر جا رسد آن را پاك كرده باشد و چون جنب يك بار در آب فرو رود بجاى غسل او باشد و اگر زير باران ايستد تا سراپا شسته شود غسل او محسوبست ، هر كه خواهد در غسل جنابت مضمضه يا استنشاق كند روا باشد ولى واجب نيست زيرا غسل بر برون تنست نه درون آن جز آنكه اگر خواهد پيش از غسل بخورد يا بنوشد روا نبود جز آنكه دو دستش را بشويد و مضمضه و استنشاق كند كه اگر پيش از آن بخورد يا بنوشد بسا باشد پيس شود و چون جنب در جامه خود عرق كند و جنابت از حلال باشد نماز در آن رواست و اگر از حرام باشد روا نيست كمتر حيض سه روز است و بيشترش ده روز، كمتر طهر ده روز است و بيشتر آن اندازه ندارد حد اكثر نفاس كه در آن از عبادت باز نشيند هجده روز است و يك روز تا دو روز هم استظهار كند مگر پيش از آن پاك شود، زكاة در نه چيز واجب است گندم ، جو، خرما و مويز، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره و رسول خدا (ص) از جز اينها در گذشته ، زكاة را بايد بشيعه داد و به پدر و مادر و فرزند و شوهر و زوجه و مملوك و واجب النفقه ديگر نتوان داد- خمس در اندازه يك دينار طلا از گنج و معدن و غوص و غنيمت جنگ واجب است و حق خدا و رسول و ذى القربى است از توانگران و حق فقيران و يتيمان مساكين و ابن سبيل از مسلمانان و روزه سال سه روز است از هر ماه پنجشنبه اول و چهارشنبه ميانه و پنجشنبه دهه آخر ماه ، روزه ماه رمضان واجب است و برؤ يت ثابت شود نه برأ ى و گمان هر كه بى رؤ يت رؤ يت روزه دارد و يا افطار كند مخالف دين اماميه است و شهادت زنان در طلاق و رؤ يت هلال پذيرفته نيست و نماز ماه رمضان چون نماز ماههاى ديگر است و هر كه خواهد بيفزايد شبى بيست ركعت نافله بخواند كه هشت ركعتش ميان مغرب و عشاء باشد تا شب بيستم ماه و سپس شبى سى ركعت بخواند كه هشت ركعت ميان مغرب و عشاء باشد و بيست و دو ركعت بعد از عشاء و در هر ركعت حمد بخواند و هر چه از قرآن تواند جز در شب 21 و 23 كه مستحب است احياء كرد و صد ركعت نماز خواند در هر ركعت حمد و ده بار قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ و هر كه اين دو شب را در مذاكره و علم احياء كند بهتر باشد و سزاوار است براى هر كسى كه شب عيد فطر پس ‍ از نماز مغرب بسجده رود و گويد يا ذا الطول يا ذا الحول يا مصطفى محمد و ناصره صل على محمد و آل محمد و اغفر لى كل ذنب اذنبته و نسيته و هو عندك في كتاب مبين .
    سپس صد بار گويد اتوب الى اللّه عز و جل و بعد از مغرب و عشاء و نماز صبح و نماز عيد و ظهر و عصر روز عيد اين تكبيرات ايام تشريق را بگويد اللّه اكبر اللّه اكبر لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و اللّه اكبر اللّه اكبر و الحمد للّه على ما هدانا و الحمد للّه على ما ابلانا ديگر در آن نگويد و رزقنا من بهيمة الانعام كه مخصوص ايام تشريق است ، زكاة فطر واجب است بر هر مردى كه از طرف خود و نانخوران خود از خرد و بزرگ و آزاد و بنده و مرد و زن يك صاع خرما يا كشمش يا گندم يا جو بدهد و بهتر همان خرما است ، صاع چهار مد است و مد دويست و نود درهم و نيم است و مى شود دو هزار و صد و هفتاد درهم عراقى و ميتواند بهاى آن را طلا يا نقره دهد و ميتواند از خود و همه عيال خود را بيكى دهد ولى يكفطره را بدو تن نتوان داد و باكى نيست كه فطره را از روز اول ماه رمضان تا آخر آن بپردازد و آن زكاة باشد تا نماز عيد را بخواند و اگر بعد از نماز دو باره داد آن سابقى صدقه باشد و بهترين وقتش ‍ روز آخر ماه رمضانست هر كس مملوكى دارد چه مسلمان و چه ذمى بايد فطره او را بدهد و اگر تا پيش از ظهر روز فطر نوزادى آورد بايد فطره او را بدهد و اگر بعد از ظهر بزايد فطره ندارد و همچنين است مسلمان شدن پيش از زوال و بعد از آن .
    حج بر سه وجه است قران ، افراد و تمتع كه بعد از آن حج باشد و اهل مكه و حاضران آن نتوانند حج تمتع گزارند و بايد يا حج قران كنند يا افراد چون خدا فرمايد (بقره ) اين حج تمتع براى كسى است كه خاندانش حاضران مسجد الحرام نيستند و ميزان حاضران آن تا مسافت چهل و هشت ميل (16- فرسخ ) است و هر كه از اين اندازه دورتر است بايد حج تمتع گذارد و حج ديگرى قبول نيست اول احرام از مسلخ است و دومش غمره است و اول افضل است رسول خدا ميقات اهل عراق را عقيق مقرر كرد و براى اهل طائف قرن المنازل و براى اهل يمن ، يلملم و براى اهل شام مهيعه كه جحفه باشد و براى اهل مدينه ذو الحليفه كه مسجد شجره است ، احرام قبل از ميقات جائز نيست مگر براى علتى يا تقيه ، واجبات حج هفت است احرام ، چهار تلبيه كه اين است لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد و النعمة و الملك لك لا شريك لك و جز اين تلبيه مستحب است و سزاست كه محرم بسيار گويد لبيك ذا المعارج لبيك كه آن تلبيه پيغمبر است طواف بر خانه واجب است با دو ركعت در مقام ابراهيم (ع) سعى ميان صفا و مروه واجب است وقوف بعرفه واجب است ، وقوف بمشعر واجب است ، قربانى تمتع واجب است و جز اينها از مناسك حج مستحب است هر كه روز ترويه هنگام زوال شمس را درك كند تا شب حج تمتع را درك كرده و هر كه روز عيد مشعر را تا پنج تن در آنند درك كند حج را درك كرده شتر قربانى نبايد كمتر از پنج سال تمام داشته باشد ولى گاو و بزى كه در سال دوم وارد شده كافى است و بره اى كه شش ماه تمام دارد كافى است و قربانى نبايد معيوب باشد و يك ماده گاو از پنج تن از يك خاندان كافى است و نره گاو از يكى كافى است و ماده شتر از هفت كس و نره شتر از ده كس و لو بيگانه باشند، چپش از مرد و خاندانش كفايت كند و چون قربانى ناياب شود يك گوسفند از هفتاد كس بس باشد، قربانى را سه سهم كنند يكى را خود بخورند و ثلثى را هديه دهند و ثلثى را صدقه بفقراء، روزه در ايام تشريق (11- 13 ذيحجه ) روا نيست كه ايام خوردن و نوشيدن و همسر بودنست و سنت افطار روز عيد قربان بعد از نماز عيد است و در روز عيد فطر پيش از رفتن بنماز و تكبيرات ايام تشريق در منى دنبال پانزده نماز است از ظهر روز عيد تا صبح روز چهارم و در شهرهاى ديگر دنبال ده نماز است از ظهر روز عيد تا صبح روز سوم .
    فرج زنان بسه وجه حلال گردد، نكاح دائم كه ميراث دارد، نكاح منقطع كه ميراث ندارد و ملك يمين ، كسى بر زن ولايت ندارد مگر پدرش تا باكره است و اگر بيوه باشد هيچ كس بر او ولايت ندارد و پدر و جز پدر او را تزويج نكنند مگر بكسى كه خودش راضى باشد بصداق معين و طلاق واقع نشود جز طبق كتاب و سنت و قسم بطلاق و عتق صحيح نيست ، پيش از نكاح طلاقى نباشد و پيش از ملك عتقى نيست ، عتق بايد بقصد قربت باشد، وصيت جز در ثلث مال درست نيست و هر كه به بيشتر وصيت كند بهمان ثلث برگردد و شايسته است مسلمان براى خويشان خود كه ارث نبرند چيزى وصيت كند كم يا بيش و هر كه چنين نكند عمرش به گناه ختم شده ، سهام ميراث از شش فزون نشود و احدى با وجود فرزند و پدر و مادر ارث نبرد جز زوج يا زوجه ، مسلمان از كافر ارث برد و كافر از مسلمان ارث نبرد، پسر زنى كه لعان شده بپدر ارث ندهد و بخويشان پدرى ولى مادر از او ارث برد اگر نباشد اخوان و خويشان مادرى وارث او باشند و اگر چنين پدرى ولى مادر از او ارث برد اگر نباشد اخوان و خويشان مادرى وارث او باشند و اگر چنين پدرى پس از لعان اعتراف بدان ولد كند بوى ملحق گردد ولى زن باو بر نگردد اگر اين پدر مرد پسر از او ارث برد ولى او از چنين پسرى ارث نبرد.
    از شرايط دين اماميه است يقين ، اخلاص ، توكل ، رضا، تسليم ، ورع ، اجتهاد، زهد، عبادت ، صدق ، وفاء، اداى امانت به بر و فاجر و لو قاتل حسين (ع)، بر بوالدين ، استعمال مروت و صبر و شجاعت و اجتناب محرمات و قطع طمع از آنچه در دست مردم است ، امر بمعروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا با جان و مال با وجود شرائط آن و مواسات با برادران و عوض دادن باحسان و شكر نعمت ده و ستايش نيكوئى كننده و قناعت و صله رحم و حرمت دارى پدر و مادر و خوش همسايگى و انصاف
    و ايثار و همنشينى نيكان و دورى از بدان و معاشرت مردم بخوشى و سلام كردن بر همه كس با اعتقاد باينكه سلام خدا بظالمان نميرسد و احترام مسلمان سابقه دار و احترام بزرگتر و مهربانى با كوچكتر و احترام بزرگ هر قومى و تواضع و خشوع و بسيار ذكر خدا كردن و قرآن خواندن و دعا و چشم پوشى و تحمل و مدارا و تقيه و خوش صحبت بودن و خشم فرو خوردن و مهرورزى با فقراء و مساكين و هم زندگى بودن با آنها و پرهيزكارى نسبت بخدا در نهان و عيان و خوشرفتارى با زنان و مملوكان و دم بستن جز از خوب گفتن و خوش گمانى بخداى عز و جل و پشيمانى از گناه و بكار بستن جود و بخشش و اعتراف بتقصير و بكار بردن همه مكارم اخلاق و خلق خوب در امور دين و دنيا و كناره گيرى از كارها و اخلاق بد، كلى و جزئى و اجتناب از غضب و خشم و حميت و تعصب و تكبر و ترك زورگوئى و خوار شمردن مردم و بخود باليدن و خودبينى و بيشرمى و هرزگى و زنا و قطع رحم و حسد و آز و شكم خوارگى و طمع و بد خلقى و نادانى و سفاهت و دروغ و خيانت و فسق و نابكارى و قسم دروغ و نهان داشتن گواهى و گواهى ناحق و غيبت و بهتان و سخن چينى و دشنام و لعن گوئى و طعن و نيرنگ و فريب و پيمان گسلى و بد قولى و قتل ناحق و ستم و سخت دلى و ناسپاسى و نفاق و ريا و زنا و لواط و خود نمائى و فرار از جهاد و تعرب پس از هجرت و ناسپاسى پدر و مادر و كلاهبردارى و مال يتيم خوردن بناحق و بد نام كردن زنان پارسا اين خلاصه دين اماميه است كه شتابانه بيان شد، گفت كه من شرح و تفسير آن را هم اگر خدا توفيق مراجعت از مقصد خودم را به نيشابور داد بيان ميكنم ان شاء اللّه و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم و صلى اللّه على محمد و آله و سلم .
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- امام صادق (ع) فرمود در ماه رمضان هر شب هزار بار سوره إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ بخوان و شب بيست و سوم دل محكم كن و گوش باز كن و عجايب بشنو از آنچه بينى ، گفت كه مردى بامام باقر (ع) عرضكرد يا ابن رسول اللّه چگونه بدانم كه شب قدر در هر سال هست ، فرمود از اول ماه رمضان هر شب سوره دخان را بخوان و شب بيست و سوم آنچه را از آن پرسيدى بچشم خود ببين و باور كن .
    از امام ششم روايت شده كه صبح شب قدر هم چون شب آنست عبادت كن و بكوش .
    مجلس نود و چهارم روز سه شنبه هفدهم شعبان 368 در مشهد مقدس على ساكنه السلام درطى مسافرت او بما وراء النهر
    1- عبد العظيم گويد:
    شنيدم امام محمد تقى ميفرمود كسى نباشد كه بزيارت پدرم رود و از باران يا سرما و گرما آزار بيند جز آنكه خدا تنش را بر آتش حرام كند.
    2- اسماعيل بن فضل هاشمى گويد:
    از امام صادق (ع) پرسيدم كه چطور وقتى موسى بن عمران ريسمانها و عصاهاى جادوگران را ديد در خود احساس ترس كرد و ابراهيم را كه در منجنيق نهادند و ب آتش انداختند در خود احساس ترس نكرد؟ فرمود چون ابراهيم ب آتش افكنده شد اعتماد بحجج الهى داشت كه در پشت او بودند و موسى چنين نبود براى همين احساس ترس كرد و ابراهيم احساس ‍ ترس نكرد.
    3- ابو هدبه گويد:
    ديدم انس بن مالك دستمالى بر سر بسته از سببش پرسيدم گفت بر اثر نفرين على بن ابى طالب است گفتم چطور؟ گفت من خدمتكار رسول خدا (ص) بودم مرغ بريانى ب آن حضرت هديه كردند، فرمود خدايا دوستتر مردم را نزد خودت و خودم برسان تا با من از اين پرنده بخورد على (ع) آمد و من گفتم رسول خدا (ص) كارى دارد و او را راه ندادم بانتظار اينكه يكى از قوم خودم برسد باز رسول خدا (ص) همان دعا را تكرار كرد و دوباره على (ع) آمد و من همان را گفتم بانتظار مردى از قوم خودم رسول خدا (ص) براى بار سوم همان دعا را كرد و باز هم على (ع) آمد و من همان را گفتم و على فرياد برداشت كه رسول خدا چه كارى دارد كه مرا نميپذيرد؟ آوازش ‍ بگوش پيغمبر رسيد و فرمود اى انس اين كيست ؟ گفتم على بن ابى طالب است گفت باو اجازه بده چون وارد شد فرمود اى على من سه بار بدرگاه خدا دعا كردم كه محبوبترين خلقش نزد او و خودم بيايد و بامن از اين پرنده بخورد و اگر در اين بار سوم نيامده بودى تو را بنام دعوت ميكردم عرضكرد، يا رسول اللّه من بار سوم است كه آمدم و انس مرا برگردانده و مى گفت رسول خدا از پذيرش تو بكارى مشغول ، رسول خدا فرمود اى انس چه تو را بر اين كار واداشت ؟ عرض كرد من دعوت را شنيدم و خواستم شامل يكى از قوم خودم شود، چون روز احتجاج براى خلافت شد على مرا گواه خواست و كتمان كردم و گفتم فراموش كردم على دست ب آسمان برداشت و گفت خدايا انس را به يك پيسى بينداز كه نتواند آن را از مردم نهان دارد.
    سپس دستمال از سر برداشت و گفت اينست نفرين على (ع).
    4- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه ديگرى از اصحاب مرا بر على (ع) برترى نهد كافر است .
    5- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه امامت على را پس از من منكر شود چون كسى باشد كه در زندگيم پيغمبرى مرا منكر است و هر كه پيغمبرى مرا منكر باشد چون منكر ربوبيت پروردگار عز و جل خويش است .
    6- فرمود:
    اى على تو برادر و وارث و وصى و خليفه منى در خاندانم و در امتم در زندگيم و بعد از مرگم دوستت دوست من و دشمنت دشمن من است اى على من و تو دو پدر اين امتيم ، اى على من و تو و امامان از فرزندانت سادات دنيا و ملوك آخر تيم هر كه ما را شناسد خدا را شناخته و هر كه منكر ما شود منكر خداست .
    7- فرمود كه خداى جل جلاله فرمايد:
    اگر همه مردم بر ولايت على (ع) متفق بودند من دوزخ را نمى آفريدم .
    8- امام صادق (ع) فرمود:
    اگر دشمن على (ع) بر لب فرات آيد و آن در فيضان باشد و بدو كناره خود برآمده باشد و از آن شربتى نوشد با بسم اللّه و بعد از آنهم گويد الحمد للّه همانا مردار يا خون روان ذبيحه يا گوشت خوك خورده باشد،
    9- على (ع) فرمود:
    سبب دفن فاطمه در شب اين بود كه بر قومى خشمناك بود و بد داشت بر جنازه او حاضر باشند و بر هر كه آنان را دوست دارد حرامست بر يكى از اولادش نماز گذارد.
    10- رسول خدا (ص) فرمود:
    جبرئيل شاد و خرم نزد من آمد باو گفتم در اين شادى بگو بدانم مقام برادرم على بن ابى طالب (ع) نزد پروردگارش چونست ؟ گفت اى محمد بدان كه تو را بسه پيغمبرى انگيخته و برسالت برگزيده در اين وقت فرود نيامدم مگر براى همين موضوع اى محمد على اعلى تو را سلام ميرساند و ميفرمايد محمد پيغمبر رحمت منست و على مقيم حجت من ، دوستدارش را عذاب نكنم گر چه گناه من ورزد و بدشمنش رحم نكنم گرچه فرمانم برد، ابن عباس گويد پيغمبر دنبال آن فرمود روز قيامت جبرئيل نزد من آيد و لواء حمد را بدست دارد كه هفتاد شقه دارد و هر شقه اش از خورشيد و ماه پهن تر است آن را بمن دهد و من بگيرم و بعلى بن ابى طالب (ع) دهم ، مردى گفت يا رسول اللّ ه چطور على تاب حمل آن دارد و گفتى هفتاد شقه دارد كه هر كدام از خورشيد و ماه وسيعترند؟
    رسول خدا (ص) خشم كرد و فرمود اى مرد روز قيامت خدا بعلى نيروى جبرئيل دهد و زيبائى يوسف و حلم رضوان و نزديك به آواز داود اگر نبود كه داود خطيب بهشت است آواز او را بوى مى داد
    على اول كسى است كه از سلسبيل و زنجبيل نوشد و على و شيعيانش نزد خدا مقامى دارند كه اولين و آخرين بدان رشك برند،
    11- يك روز رسول خدا (ص) بعلى (ع) كه نزد او مى آمد نگريست و بجمعى كه گردش بودند فرمود:
    هر كه خواهد بجمال يوسف و سيماى ابراهيم و بهجت سليمان و حكمت داود نگرد بايد باين نگاه كند.
    12- فرمود:
    على از منست و من از او، نبرد كند خدا با هر كه با على نبرد كند؟ لعنت كند خدا هر كه با على مخالفت كند، على بعد از من امام خلق است هر كه بر على (ع) تقدم جويد بر من تقدم جسته و هر كه از او جدا شود از من جدا شده هر كه بر او دريغ كند بر من دريغ كرده ، من سازگارم با هر كه با او سازگار است و در نبردم با هر كه با او در نبرد است ، دوستم با هر كه با او دوست است و دشمنم با هر كه او را دشمن است .
    13- ياسر گفت چون امام رضا وليعهد شد شنيدم دست ب آسمان برداشت گفت :
    بار خدايا تو ميدانى كه من در فشار و بيچاره ام از من مؤ اخذه مكن چنانچه از بنده ات و پيغمبرت يوسف براى ولايت مصر مؤ اخذه نكردى كه گرفتار آن شد.
    14- ابراهيم بن عباس مى گفت :
    نديدم امام رضا از چيزى سؤ ال شود مگر آنكه ميدانست و اعلم از او در زمانه نديدم مامون در هر سه روز او را با سؤ ال از هر چيز امتحان ميكرد و بوى جواب ميداد، همه سخن او و جواب او از قرآن بود و مثل از آيات قرآن مى آورد و قرآن را در هر سه روز يك بار ختم ميكرد و ميفرمود زودتر هم ميتوانم ختم كنم ولى ب آيه نگذرم جز آنكه فكر كنم در آن و در اينكه براى چه نازل شده و در چه وقتى نازل شده و از اين رو در سه روز ختم كنم .
    15- حسين بن هيثم از پدرش نقل كرده كه :
    مامون بر منبر شد تا براى على بن موسى الرضا بيعت ستاند گفت اى مردم نوبت بيعت شما با على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب است بخدا اگر اين نامها را بر كر و لال بخوانند بهبود شود باذن خدا.
    16- دعبل بن على خزاعى گفت :
    خبر وفات امام رضا (ع) در قم بمن رسيد و قصيده رائيه خود را سرودم كه در آنست .بنى اميه را بتوان عذر خواست گر كشتند ولى براى بن عباس عذر نتوان گفت
    اولاد حرب و بنو مروان و آل و تبارشان و بنو معيط همه كينه وران و بد نهاد بدان
    بر مسلمانى شما اسلافشان گشتيد و چون دست يافتند بر كفر بمجازات پرداختند
    در طوس نشين بر سر قبرى پاك گر بر سر دينى تو نشينى از دل
    در طوس بود قبر به از كل بشر با قبر بتر خلق در اينجا است عبر
    سودى نبرد رجس ز قرب پاكان بر پاك ز قرب رجس كى هست ضرر؟
    هر كس گرو كرده خود باشد و بس برگير هر آنچه خواهى يا زان بگذر

    17- ابو صلت هروى گويد:
    من خدمت امام رضا (ع) ايستاده بودم كه فرمود اى ابا صلت برو زير گنبدى كه هرون در آن دفن است و از هر چهار سوى آن مشتى خاك برايم بياور، گويد رفتم و آوردم ، فرمود آنها را بمن بده از خاك و سمت در خانه بود باو دادم آن را گرفت و بوئيد و بر زمين ريخت و فرمود در اينجا برايم قبرى كنند و سنگى برآيد و اگر همه كلنگهاى خراسان گرد آيند نتوانند آن را كند و در باره آنكه از پائين پا و بالاى سر بود همان را فرمود.






  8. #38
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض







    سپس فرمود از آن خاك ديگر بمن بده كه خاك من است و فرمود در اينجا براى من قبر كنند، ب آنها دستور ده كه هفت پله آن را پائين برند و ضريح آن را زير زنند و اگر اصرار كردند لحد داشته باشد دستور بده آن را دو ذراع و يك وجب بگيرند و خداى عز و جل آن را يمن هر چه خواهد وسعت دهد چون چنين كردند در سمت سر من رطوبتى بينى و آن سخنى كه بتو ياد دهم بگو تا آب بجوشد و لحد را پركند و در آن ماهيان كوچكى نمايان شوند آن نانى كه بتو دهم براى آنها خرد كن تا آن را ببلعند و چون چيزى از آن نماند از آن ماهى بزرگى عيان گردد و همه آن ماهيان خرد را ببلعند تا چيزى از آنها نماند و آنگه نهان شود، چون نهان شد دست بر آب گذار و كلامى كه بتو آموزم بگو تا آب فرو نشيند و چيزى از آن نماند و اين كار را جز در حضور مأ مون مكن . سپس فرمود اى ابا صلت فردا من نزد اين فاجر روم اگر با سرباز بيرون شدم هر چه خواهى بگو و اگر سر بسته بيرون شدم با من سخن مكن ، ابا صلت گويد فردا صبح جامه پوشيد و در محراب خود بانتظار نشست و غلام مامون آمد و گفت امير المؤمنين را اجابت كن نعلين پوشيد و عبا بدوش كرد و ميرفت و من دنبالش بودم تا بر مامون وارد شد كه طبقى انگور و طبقهائى از ميوه هاى ديگر جلو او بود و خوشه انگورى در دست داشت كه قدرى از آن را خورده بود و قدرى مانده بود چون چشمش ب آن حضرت افتاد برخاست و دويد و او را در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و با خودش نشانيد و آن خوشه انگور را بدستش داد و عرضكرد يا ابن رسول اللّه از اين انگورى بهتر ديدى ؟ فرمود بسا انگور خوبى كه از بهشت باشد گفت از آن بخور امام رضا فرمود مرا از آن معاف دار گفت ناچار بايد از آن بخورى چه تو را مانع است شايد بما بدگمانى ؟ اين خوشه را بگير و از آن بخور حضرت رضا گرفت و از آن سه دانه خورد و آن را انداخت و برخاست مأ مون گفت پسر عم كجا ميروى ؟ فرمود آنجا كه مرا روانه كردى و سر بسته بيرون آمد و من با او سخن نگفتم تا وارد خانه شد و فرمود در را بستند و در بستر افتاد، من در صحن خانه غمنده و محزون ايستاده بودم ، در اين ميان جوانى خوشرو و پيچيده مو كه شبيه ترين مردم بود بحضرت رضا وارد خانه شد من پيش جستم و باو گفتم با در بسته از كجا وارد شدى ؟ فرمود آنكه در همين گاه مرا از مدينه آورده هم اوست كه مرا از در بسته درون آورده ، گفتم شما كيستيد؟ فرمود منم حجت خدا بر تو اى ابا صلت من محمد بن على هستم ، بسوى پدر رفت و مرا با خود برد، چون چشم امام رضا باو افتاد از جا جست و او را در آغوش كشيد و بسينه چسبانيد و ميان دو چشمش بوسيد و او را ببستر خود كشانيد و محمد بن على بروى آن حضرت سرازير شد و او را ميبوسيد و با او رازى مى گفت كه من نفهميدم و بر دو لب امام رضا كفى ديدم از برف سفيدتر و ديدم امام نهم آن را با زبان پاك كرد و دست ميان جامه و سينه اش نمود و از آن مانند گنجشكى برآورد و بلعيد و امام رضا درگذشت امام نهم فرمود اى ابا صلت برخيز و از انبار تخت غسل و آب بياور؟ گفتم در آنجا تخت غسل و آب نيست ، فرمود دستور مرا اطاعت كن من بانبار رفتم و تخت غسل و آب موجود بود آن را آوردم و دامن بالا زدم تا در غسل باو همراهى كنم ، فرمود اى ابا صلت دور شو كه من جز تو كمك كارى دارم او را غسل داد و بمن فرمود بيا و آن سبدى كه كفن و حنوطش در آنست بياور بانبار رفتم و سبدى يافتم كه پيش ‍ از آن نديده بودم و آن را نزد او آوردم ، آن حضرت را كفن كرد و بر او نماز خواند و فرمود تابوت بياور گفتم نزد نجار روم تا تابوتى بسازد فرمود برو در خزانه در آنجا تابوت هست من بخزانه رفتم و در آن تابوتى ديدم كه مانند آن را نديده بودم آن را آوردم جنازه امام را بعد از نماز بر آن ، در آن نهاد و ايستاد و دو ركعت نماز خواند و هنوز تمام نكرده بود كه تابوت بهوا برخاست و سقف شكافته شد و تابوت از آن بيرون شد و رفت گفتم يا ابن رسول اللّه اكنون مامون مى آيد و امام رضا را از ما ميخواهد چه كنيم ؟ فرمود خاموش ‍ باش كه بزودى برگردد اى ابا صلت پيغمبرى در مشرق زمين نميرد و وصيش در مغرب زمين بميرد جز آنكه خداى عز و جل ميان جان و تن آنها جمع كند هنوز گفتگو تمام نشده بود كه سقف شكافت و تابوت فرود آمد و امام برخاست و جنازه امام رضا را درآورد از ميان تابوت و آن را بر بستر گذاشت و گويا غسل و كفن نديده بود و فرمود اى ابا صلت برخيز و در را باز كن براى مامون، من در را گشودم مامون با غلامانش بر در بودند و مامون گريان و ماتم دار وارد شد گريبان دريده و سيلى برخ زده و مى‏گفت يا سيداه داغت را ديدم و وارد باتاق شد و بالاى سرش نشست و گفت او را تجهيز كردند و دستور داد قبرش را بكنند و من در محل قبر حاضر شدم و هر چه امام رضا گفته بود عيان شد يكى از حاضرانش گفت مگر معتقد نيستى كه او امام است گفت چرا گفت امام را بايد بالاى سر دفن كرد و دستور داد سمت قبله قبر او را كندند، گفتم بمن دستور داده براى او تا هفت پله بكنم و ضريحش را زير بزنم، گفت تا آنجا كه ابا صلت مى‏گويد بكنيد جز دستور ضريح كه بايد آن را لحد سازيد چون ديد رطوبت در آن عيان شد و ماهيان و چيزهاى ديگر را مامون گفت هميشه رضا بما عجائب مينمود در زندگى و پس از مرگش هم مينمايد وزيرى كه با او بود گفت ميدانى تو را چه خبرى داده؟ گفت نه گفت بتو خبر داده كه ملك شما بنى عباس با آنكه بسياريد و مدت شما طولانى است و بشماره اين ماهيانيد چون نوبت شما تمام شد و آثارتان برافتاد و دولت شما بپايان رسيد خداى تبارك و تعالى مردى از ما را بر شما مسلط كند و تا نفر آخر شما را فنا كند، گفت راست گفتى، سپس بمن گفت اى ابا صلت بمن بياموز آن سخن را كه گفتى گفتم بخدا هم اكنون آن كلام را فراموش كردم و راست گفتم، دستور داد مرا حبس كنند و امام رضا را دفن كنند و يك سال زندانى بودم و بمن سخت گرفتند و شبى را بيخواب شدم و دعائى بدرگاه خدا كردم كه محمد و آل محمد را ياد نمودم و بحق آنها خواستم كه بمن فرجى دهد دعايم تمام نشده بود كه امام نهم وارد شد و بمن گفت اى ابو صلت سينه ات تنگ است ؟ گفتم بخدا آرى ، فرمود برخيز و بيرون رو.
    سپس دست خود را بزنجيرهائى كه بر من بود گشود زود آنها را و دست مرا گرفت و از در زندان بيرون آورد و پاسبانان و غلامان مرا ميديدند و نميتوانستند با من سخن گويند و از در خانه بيرون شدم و فرمود هر جا خواهى برو در امان خدا كه باو نرسى و او بتو نرسد هرگز، بوصلت گفت تا كنون هم بمأ مون برنخوردم و صلى اللّه على رسوله محمد و آله الطاهرين و حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
    مجلس نود و پنجم
    روز چهار شنبه دوازده روز ب آخر ماه شعبان سال 368 مانده در مشهد امام رضا (ع)
    1- محمد بن عذافر از پدرش نقل كرده كه :
    بامام باقر (ع) گفتم چرا خدا مردار و خون و گوشت خوك را حرام كرده ؟ فرمود براستى خداى تبارك و تعالى اينها را بر بندگانش حرام نكرده و جز آن را حلال نكرده بر آنها براى تمايل حضرتش بدان چه حلال كرده و بيرغبتى بدان چه بر آنها حرام كرده است ولى خداى عز و جل خلق را آفريد و ميدانست كه چه چيز تن آنها را برپا ميدارد و به ميكند و آن را بر ايشان حلال كرد و بر آنها مباح ساخته و ميدانست چه براى آنها زيان دارد و آن را بر آنها حرام كرده و براى مضطر در گاهى كك براى حفظ خود بجز آن در دسترس ‍ ندارد باندازه قوت حلال كرده .
    سپس فرمود مردار را كسى نخورد جز آنكه تنش سست شود و نيرويش ‍ بكاهد و نسلش قطع شود و خورنده مردار بمرگ ناگهان بميرد، خوردن خون آب زرد ببار آرد و بيمارى كلب و قساوت قلب و بيرحمى آورد كه خورنده آن نسبت بخويش و رفيق خود مورد اطمينان نيست ، گوشت خنزير، خداى تبارك و تعالى مردمى را بصورتهاى گوناگون چون خوك و ميمون و خرس مسخ كرد و از خوردن امثال آنها غدقن كرد تا از آنها سود نبرند و كيفر آنها را سبك نشمارند، مى را حرام كرد براى اثر بد و فساد آن و سپس فرمود دائم الخمر چون بت پرست است و دچار ارتعاش گردد و بى مروت شود و بر مجرمان خود دلير گردد و خون آنها بريزد و با آنها بزرگى كند تا آنجا كه چون مست شود ايمن نباشد كه بر محرم خود بجهد و آن را درك نكند، مى براى نوشنده خود جز بدى نيفزايد.
    2- امام صادق (ع) ميفرمود:
    ابليس هنگام مناجات موسى بن عمران گرد او آمد، فرشته اى گفت در اين حال كه با پروردگارش سرگرم مناجاتست چه ميخواهى ؟ گفت همان را كه از پدرش آدم درون بهشت خواستم و اميد داشتم ، در ضمن مناجات ، خدا باو گفت اى موسى من نماز نپذيرم جز از كسى كه براى بزرگواريم فروتنى كند و دلش ملازم ترس من باشد و روز خود را با ذكر من طى كند و شب با قصد پى گيرى گناه نخوابد و حق اولياء و دوستانم را بشناسد، موسى عرضكرد مقصود از دوستان و اوليائت ابراهيم و اسحق و يعقوب باشند؟ خداى عز و جل فرمود اى موسى آنان چنين هستند ولى مراد من آن است كه براى او آدم و حوا را آفريدم و براى او بهشت و دوزخ را آفريدم ، موسى عرضكرد پروردگارا او كيست ؟ فرمود محمد احمد كه نامش را از نامم باز گرفتم زيرا من محمودم ، موسى عرضكرد پروردگارا مرا از امت او گردان فرمود موسى تو از امت او باشى اگر او را بشناسى و مقام او و خاندانش را بدانى ، مثل او و مثل اهل بيتش در كسانى كه آفريدم چون فردوس است در بهشت كه برگش ‍ نخشكد و مزه اش نگردد هر كه آنها را و حق آنها را شناسد براى او در هنگام نادانى حلم مقرر كنم و در تاريكى نور، پيش از آنكه مرا بخواند اجابتش كنم و پيش از آنكه درخواست كند عطايش بخشم ، اى موسى چون ديدى درويشى بتو رو آورد بگو خوشا بر شعار خوبان و چون ديدى توانگرى رو كند بگو گناهى است كه كيفرش شتافته ، دنيا خانه كيفر است كه آدم را هنگام خطايش در آن كيفر دادم ، دنيا ملعونست مگر آنچه براى من باشد اى موسى بندگان خوب من در آن بى رغبتند، باندازه اى كه مرا بدانند و خلق ديگر من باندازه نادانى خود در آن رغبت دارند كسى آن را بزرگ نداند و چشمش ‍ بدان روشن شود و هر كه خوارش شمارد از آن بهره برد.
    سپس امام صادق (ع) فرمود اگر توانيد كه ناشناس بمانيد همان كنيد بر تو زيانى ندارد كه مردم تو را نشناسند و بر تو زيانى ندارد كه مردم تو را نكوهش ‍ كنند در صورتى كه نزد خدا ستوده باشى على (ع) ميفرمود دنيا خيرى ندارد مگر براى يكى از دو كس آنكه هر روز بر احسان خود بيفزايد و آنكه با توبه گناهان خود را جبران كند و از كجا ميتواند توبه كند بخدا اگر سجده كند تا گردنش قطع شود خدا از او نپذيرد جز بولايت ما خاندان .
    3- مفضل بن عمر گويد:
    از امام صادق (ع) عشق را پرسيدم فرمود دلهائى كه از ياد خدا تهى شوند و خدا دوستى ديگرى را ب آنها چشاند.
    4- فرمود:
    هر كه دو روزش برابر است مغبونست و هر كه روز آينده اش بدتر است ملعونست و هر كه خود را در ترقى نداند بنقصان گرايد هر كه بنقصان گرايد مرگ براى او بهتر از زندگى است .
    5- امام صادق (ع) فرمود:
    لقمان در ضمن وصاياى خود بپسرش گفت اى پسر جانم در ضمن ساز و برگ براى برابرى با دشمن خود با او در آميز و اظهار رضايت از او بكن و از او دورى مكن تا
    درونت را بداند و براى برابرى با تو آماده گردد اى پسر جانم از خدا چنان بترس كه اگر عبادت ثقلين را ب آستانش برى نگران از عذابش باشى و باو چنان اميدوار باش كه اگر گناه ثقلين را ب آستانش برى اميد آمرزش از او دارى ، پسر جان ، من سنگ و آهن و هر بار ثقيلى بدوشم كشيدم و سنگين تر از همسايه بد نديدم هر تلخى را چشيدم و تلختر از فقر نيافتم .
    6- لقمان بپسرش گفت :
    پسرم هزار دوست بگير و هزار دوست كم است ، يك دشمن نگير كه يكى هم بسيار است ، امير المؤمنين (ع) سروده .تا توانى دوستان بسيار بهر خود بگير چون ستون ياورانند و تو را پشت و پناه
    دوست و يار نبود بيش گر باشد هزار ليك يك دشمن بود بسيار و صد ويل است و آه

    7- امام صادق (ع) ميفرمود:
    دوستى را شرائطى است هر كه همه آنها ندارد دوست كاملش مدان و هر كه هيچ از آنها ندارد دوستش مخوان .
    1- آنكه نهان و عيانش نسبت بتو يكى باشد.
    2- خوبى تو را خوبى خود داند و زشتى تو را زشتى خود.
    3- دارائى و مقام او را نسبت بتو ديگرگون نكند.
    4- هر چه تواند از تو دريغ ندارد.
    5- ترا در بينوائى و گرفتارى وانگذارد امام صادق (ع) فرمود هر كه سه بار بر تو خشم كرد و در باره تو بد نگفت او را دوست خود گير.
    فرمود ببرادر خود وثوق نهائى نداشته باش كه هر كه زود بسر درآيد بر سر پا نيايد.
    فرمود بيكى از اصحابش آن رازى را با دوست در ميان نه كه اگر دشمنت از آن آگاه شد زيانت نرساند، بسا كه دوست روزى دشمن شود.
    فرمود پدرم از جدم از امير المؤمنين باز گفت كه كيست كه يك روز برادر همه جانبه تو باشد و كدام مردان مهذبند؟
    8- فرمود:
    هر كه سه روز آخر شعبان را روزه دارد و بماه رمضانش وصل كند خدا روزه دو ماه پياپى براى او نويسد.
    9- فرمود:
    روزه شعبان و ماه رمضان توبه پذيرفته از خداست گرچه از خون حرام باشد.
    10- رسول خدا (ص) فرمود:
    اى على در قيامت تو را سوار درشكه اى از نور آورند و بر سرت تاجى است كه چهار ركن دارد و هر ركنى سه سطر است لا اله الا اللّه ، محمد رسول اللّه ، على ولى اللّه ، كليدهاى بهشت را بتو دهند و تو را بر تخت معروف بتخت كرامت نشانند و همه اولين و آخرين بر يك پهنا زمين گرد تو باشند و تو دستور دهى كه شيعه هايت را ببهشت برند و دشمنهايت را بدوزخ ، توئى قسم جنت ، توئى قسيم دوزخ ، كامجو است هر كه دوستت دارد و زيانمند است هر كه دشمنت دارد تو در آن روز امين خدا و حجت آشكار خدائى .
    مجلس نود و ششم در همين روز چهارشنبه وقت عصر
    1- امام صادق (ع) فرمود:
    يكى از دانشمندان يهود آمد حضور امير المؤمنين (ع) و گفت اى امير المؤمنين از كى پروردگار تو بوده است ؟ باو فرمود مادرت بر تو بگريد كى نبوده است تا گفته شود او كى بوده ، پروردگار من پيش از پيش كه پيشى ندارد بوده تا ابدى كه بعدى ندارد مى باشد اينجا نه نهايتى هست و نه آخرى دارد، نهايت در او راهى ندارد و او نهايت هر نهايتى است .
    2- از حسن بن على (ع) سؤ ال شد از عقل ، در جواب گفت :
    جرعه هاى پياپى غم و سازش با دشمنانست .
    3- على بن ابى طالب فرمود:
    جبرئيل بر آدم فرود آمد و گفت اى آدم من مامورم تو را مخير كنم ميان سه چيز كه يكى از آنها را برگزينى و دو ديگر را وانهى ، آدم گفت اى جبرئيل آن سه چيز كدامند؟ گفت عقل است و شرم و ديانت ، آدم گفت من عقل را برگزيدم جبرئيل بشرم و ديانت گفت شماها برگرديد و او را واگذاريد، جواب گفتند اى جبرئيل ما دستور داريم كه همراه عقل باشيم ، گفت مختاريد و خود بالا رفت .
    4- امام باقر (ع) فرمود:
    بنده اى هفتاد خريف كه هر خريفى هفتاد سال است در دوزخ ميماند و سپس از خدا بحق محمد و آلش درخواست نجات ميكند خدا جل جلاله بجبرئيل وحى ميكند كه فرود شو در دوزخ و بنده ام را بر آور عرض كند خدايا من چگونه بدوزخ درآيم خدا فرمايد من ب آن دستور دادم كه بر تو سرد و سلامت باشد، عرض كرد خدايا من جاى او را ندانم ، فرمايد او در چاهى است از سجين ، فرود شود و او را بر چهره بسته دريابد و بيرونش ‍ آرد، خداى عز و جل فرمايد اى بنده من چند در دوزخ بودى و مرا قسم ميدادى ؟ عرض كند پروردگارا شماره آن را ندانم فرمايد بعزت خودم سوگند اگر نبود كه مرا بحق محمد و آلش درخواست كردى تو را در دوزخ مدتى دراز خوار ميداشتم ولى بر خود حتم كردم كه هيچ بنده اى از من بحق محمد و آلش خواهش نكند جز اينكه او را بيامرزم نسبت بدان چه ميان من و او است و امروز تو را آمرزيدم .
    5- جابر بن عبد اللّه انصارى گفت رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كس يكى از اصحاب مرا بر على (ع) برترى دهد محققا كافر است .
    6- رسول خدا (ص) فرمود:
    هر كه با على دشمنى كند با خدا نبرد كرده و هر كه با على (ع) شك كند كافر است .
    7- امام صادق (ع) از پدرش نقل كرده :
    در تفسير قول خداى تبارك و تعالى (يونس - 53) از تو خبر گيرند كه او حق است ؟ بگو آرى بپروردگارم قسم كه او حق است گفت اى محمد اهل مكه از تو خبر گيرند كه على (ع) امام است بگو آرى بخدا او بحق امام است .
    8- رسول خدا (ص) فرمود:
    دامن اين انزع را بگيريد مقصود على بود كه صديق اكبر و هم فاروق است و حق و باطل را جدا كند هر كه دوستش دارد خدايش راهنمائى كرده و هر كه دشمنش دارد خدا دشمن او است و هر كه از او تخلف كند خدا نابودش كند و از او است دو سبط امتم ، حسن و حسين كه دو پسر منند و از حسين است امامان بر حق و رهبر كه خدا علم و فهم مرا ب آنها داده آنها را دوست داريد و جز آنها پناهگاهى نگيريد تا خشم من شما را فرا گيرد و هر كه خشم من او را بگيرد سقوط كرده و زندگى دنيا جز كالاى فريب نيست و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين .
    مجلس نود و هفتم روز پنجشنبه 11 روز از شعبان 368 مانده در مشهد رضا
    1- عبد العزيز بن مسلم گويد:
    ما در روزگار على بن موسى الرضا (ع) در مرو بوديم و يك روز جمعه در مسجد جامعش گرد آمديم و تازه وارد بوديم ، مردم موضوع امامت را مورد گفتگو و اختلاف بسيار مردم را در آن يادآور شدند من شرفياب حضور سيد و مولايم رضا (ع) شدم و موضوع بحث روز مرد مرا باو خبر دادم لبخندى زد و فرمود اى عبد العزيز مردم نادانند و از دين خود فريب خوردند براستى خداى عز و جل پيغمبرش را قبض روح نكرد تا دين او را كامل كرد و قرآن را باو نازل كرد كه تفصيل هر چيز در آن است ، حلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند در آن بيان كرد و فرمود ما در اين كتاب چيزى فرو گذار نكرديم و در سفر حجة الوداع كه آخر عمر پيغمبر بود در سوره مائده آيه
    3- فرمود:
    امروز دين را براى شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما پسنديدم تا دين شما باشد، امر امامت از كمال دين است و تماميت نعمت و آن حضرت از دنيا نرفت تا براى مردم معالم دين آنان را بيان كرد و راه آن ها را روشن كرد و آنها را بر جاده حق واداشت على (ع) را براى آن ها پيشوا ساخت و چيزى كه امت بدان حاجتمند باشند وانگذاشت كه بيان نكرده باشد، هر كس گمان كند خدا دينش را كامل نكرده كتاب خداوند عزيز را رد كرده و هر كس كتاب خدا را رد كند كافر است آيا شما قدر امامت و موقعيت آن را در ميان ملت ميدانيد؟ تا اختيار و انتخاب مردم در آن روا باشد، براستى امامت اندازه اى فراتر و مقامى بزرگوارتر و موقعيتى بالاتر و آستانى والاتر و باطنى عميق تر از آن دارد كه خرد مردم بدان رسد و رأ ى و نظرشان بدان اندازه دهد تا بتوانند براى خود امامى انتخاب كنند، امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم خليل پس از مقام نبوت و خلت از خدا بدان رسيد و اين سومين درجه و فضيلتى بود كه ساختم ، بدان مشرف گرديد و خداى تعالى ذكره بدان اشاره فرموده (بقره - 124) براستى تو را امام مردم حضرت خليل از شادمانى بدين درجه و مقام عرضكرد و از ذريه و نژاد من هم بهره مند باشند خداى تبارك و تعالى فرمود عهد و فرمان من بدست ظالمان نميرسد و اين آيه ، امامت هر ظالمى را تا قيامت باطل كرده و آن را مخصوص برگزيدگان دانسته .
    سپس خداى عز و جل او را گرامى داشت و امامت را در ذريه و نژاد برگزيده او نهاد و فرمود (انبياء- 72) (اسحق و يعقوب را باو غنيمت بخشيديم و همه را شايسته نموديم و آنها را رهبرانى ساختيم كه بدستور ما هدايت ميكردند و كارهاى خير را ب آن ها وحى كرديم و بر پا داشتن نماز و پرداخت زكاة را و براى ما عابدان بودند)) اين امامت هميشه در ذريه او بود و از هم ارث ميبردند قرن بقرن تا بپيغمبر (ص) رسيد و خدا فرمود (آل عمران - 68) براستى سزاوارتر مردم بابراهيم پيروان اويند و همين پيغمبر و كسانى كه گرويدند و خدا ولى مؤمنانست ، اين مقام امامت به آن حضرت اختصاص داشت و بدستور خدا آن را دريافت براستى كه خداى تعالى آن را واجب كرده بود و بذريه برگزيده منتقل گرديد كه خدا ب آن ها علم و ايمان داده طبق گفته خداى عز و جل (روم - 56) گفتند آن كسانى كه ب آنها علم و ايمان داده شد هر آينه در كتاب خدا مانديد تا روز قيامت و اين روز قيامت است ولى شما ندانيد)) آن ها فرزندان على (ع) هستند تا قيامت زيرا پس از محمد پيغمبرى نيست ، اين نفهمها چطور براى خود امام ميتراشند با آنكه امامت مقام انبياء وارث اوصياء است ، امامت خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امير المؤمنين است و ميراث حسن و حسين است ، امامت زمام دين و نظام مسلمين و عزت مؤمنين است امامت بنياد پاك اسلام و شاخه با بركت آنست ، بوسيله امامت نماز و روزه و زكاة و حج و جهاد درست ميشوند، غنيمت و صدقات بسيار ميگردند، حدود و احكام اجرا ميشوند مرزها و نواحى كشور مصون ميشوند، امام حلال و حرام خدا را بيان مى كند و حدود خدا را برپا ميدارد و از دين خدا دفاع مى كند و با حكمت و پند نيك و دليل رسا براه خدا دعوت مينمايد، امام مانند آفتاب در عالم طلوع كند و بر افق قرار گيرد كه دست و ديده مردم بدان نرسد، امام ماه تابنده ، چراغ فروزنده ، نور برافروخته و ستاره رهنما در تاريكى شبها و بيابان هاى تنها و گرداب درياها است امام آب گوارائيست براى تشنگى و رهبر بحق و نجات بخش از نابوديست ، امام چون آتشى است بر تپه براى سرمازدگان و دليلى است در تاريكيها كه هر كه از آن جدا شود هلاك است .
    امام ابريست بارنده ، بارانى است سيل آسا، آفتابيست فروزان و آسمانيست سايه بخش و زمينيست گسترده و چشمه ايست جوشنده و غدير و باغى است امام امينى است يار و پدريست مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خداست در موقع ترس و پيش آمدهاى بد، امام امين خداى عز و جل است در ميان خلقش و حجت او است بر بندگانش و خليفه او است در بلادش و دعوت كننده بسوى خداى عز و جل است و دفاع كننده از خداى جل جلاله است ، امام كسى است كه از گناهان پاكست و از عيوب بركنار است ، بدانش مخصوص است و بحلم و بردبارى موسوم ، نظام دينست و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كفار، امام يگانه روزگار خود است ، كسى با او برابر نيست و دانشمندى با او همسر نيست و جاى گزين ندارد، مانند و نظير ندارد بدون تحصيل مخصوص بفضل و از طرف مفضل منان وهاب جواد و كريم بدان اختصاص يافته ، كيست بحق شناسائى امام برسد و تواند او را انتخاب كند؟ هيهات هيهات ، خردها در باره اش گمراهند و خاطرها در گمگاه ، عقلها سرگردان و چشمها بى ديد، بزرگان در اينجا كوچكند و حكيمان در حيرت و سخنوران گنگ ، بردباران كوته نظر و هوشمندان گيچ و نادان شعراء لال و ادباء درمانده و پيشوايان بى زبان شرح يك مقامش نتوانند و وصف يكى از فضائلش ندانند، همه بعجز معترفند، چگونه توان كنهش را وصف كرد و اسرارش فهميد، چطور كسى بجاى او ايستد و حاجت مربوط باو آورد، نه ، چطور؟ از كجا؟ او در مقام خود اختريست كه بر افروزد و از دسترس دست يازان و وصف واصفان فراتر است ، انتخاب بشر كجا باين پايه برتر رسد، عقل كجا و مقام امام كجا، كجا چنين شخصيتى يافت شود گمان برند كه در غير خاندان رسول (ص) امامى يافت شود، خودشان تكذيب خود كنند، بيهوده آرزو برند و بگردنه بلند لغزاننده اى گام نهند كه آن ها را بنشيب پرتاب كند، خواهند بعقل نارساى خود امامى سازند و برأ ى گمراه كننده پيشوائى پردازند، جز دورى و دورى از مقصد حق بهره نبرند، خدا آن ها را بكشد تا كى دروغ گويند، بپرتگاه برآمدند و دروغ بافتند و سخت بگمراهى افتادند و بسرگردانى گرفتار شدند، دانسته و فهميده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل افراشتند ((شيطان كارشان را برابرشان آرايش داد و آنها را از راه بگردانيد با آنكه حق جلو چشم آنها بود)) (عنكبوت - 28) از انتخاب خداى جل جلاله و رسول خدا روى برتافتند و بانتخاب باطل خويش گرائيدند (قصص - 28) پروردگار تو بيافريند آنچه خواهد و براى آنها انتخاب كند اختيارى در كار خود ندارند منزه است خدا و برتر است از آنچه شريك او شمارند، خدا فرموده است (احزاب - 36) براى هيچ مرد و زن با ايمان اختيارى در برابر حكم خدا و رسولش در امرى از امورش نيست ، و فرموده است (قلم - 36) چيست براى شما، چگونه قضاوت ميكنيد؟ 37 يا بلكه كتابى داريد كه از آن درس ميخوانيد 38 كه حق داريد چه اختيار كنيد؟ 39 يا بر ما قسمى داريد كه امضاء شده و تا قيامت حق قضاوت داريد؟ 40 بپرس كدامشان در اين موضوع پيشوا است ؟ 41 يا براى آنها شريكانى است ؟ بياورند شركاى خود را اگر راست گويند، و خداى عز و جل فرموده است (محمد- 24) آيا در قرآن تدبر نكنند يا قفل بر دل دارند يا خدا دلشان را مهر كرده و نميفهمند، در سوره انفال
    20- 23 گويند ميشنويم و شنوائى ندارند- براستى بدتر جانوران نزد خدا كرها و گنگهائيند كه عقل ندارند اگر خدا در آنها خيرى ميدانست به آنها شنوائى ميداد و اگر هم مى شنيدند پشت ميكردند و رو بر ميگردانيدند)) يا گويند شنيديم و عمدا مخالفت كرديم ، بلكه آن فضلى است كه خدا بهر كه خواهد دهد، خدا صاحب فضل بزرگ است ، چگونه ميتوانند امام اختيار كنند با آنكه بايد امام شخصيتى باشد كه : 1- دانا باشد و نادانى نداشته باشد.
    2- راعى و سرپرستى باشد كه شانه خالى نكند و نكول ننمايد.
    3- معدن قدس و طهارت و نور و زهد و علم و عبادت باشد.
    4- مخصوص باشد بدعوت از طرف رسول خدا و از جانب او معين شود.
    5- از نژاد فاطمه زهراء مطهره بتول باشد.
    6- در نسب او تيرگى و گفتگو نباشد و از بالاترين خاندان در قبيله قريش و كنگره رفيع بنى هاشم و عترت رسول اكرم و پسند خداى عز و جل باشد.
    7- شرف اشراف و زاده عبد مناف باشد.
    8- شكافنده حقائق علم و داراى مقام كامل بردبارى و حلم باشد.
    9- مملو از معنويات امامت و داناى بتدبير و سياست باشد.
    10- واجب الاطاعة باشد و بامر خدا قيام كند.
    11- ناصح بندگان خدا و حافظ دين خداى عز و جل باشد.
    براستى پيغمبران و امامان (ع) را خدا توفيق دهد و از مخزون علم و حكمت خود ب آنها چيزها عطا كند كه بديگران ندهد و دانش آن ها برتر از دانش همه اهل زمان هاى آنها است چنانچه خداى عز و جل فرمايد.
    (يونس - 35) آيا كسى كه رهبرى كند شايسته پيرويست يا كسى كه نيازمند هدايت است ، چه شده شما چگونه قضاوت كنيد؟!! (بقره - 269) بهر كه حكمت داده شد خير بسيار داده شده و جز خردمندان ياد آور آن نباشند.
    (بقره - 247) در باره طالوت فرمايد ((براستى خدا او را بر شما برگزيد و افزونى در علم و جسم داد، خدا بهر كه خواهد ملكش را بدهد، خدا واسع و دانا است ، در باره پيغمبر خود فرموده (نساء- 113) و فضل خدا بر تو بزرگ است ، در باره خاندانش كه از آل ابراهيم هستند فرمود (نساء- 54) يا حسد بردند بمردم در آنچه خدا از فضل خود ب آنها داد محققا عطا كرديم به آل ابراهيم كتاب و حكمت و ب آنها بزرگى داديم 55- برخى بدان ايمان داشته و برخى نداشته ، دوزخ آتشى افروخته بقدر كفايت دارد.
    براستى چون خدا بنده اى را براى اصلاح كار بندگان خود انتخاب كند باو شرح صدر عطا كند و در دلش چشمه هاى حكمت و فرزانگى بجوشاند و دانش خود را از راه الهام باو آموزد و در پاسخ هيچ سؤ ال و پرسشى در نماند و از حق و حقيقت سرگردان نشود، زيرا از طرف خداوند معصوم است و مشمول كمك و تأ ييد او است از خطا و لغزش و برخورد ناصواب در امان است ، خدا او را بدين صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر كدام از خلقش باشد كه او را درك كند، اين فضل الهى است كه بهر كه خواهد عطا كند، خدا صاحب فضل بزرگى است ، آيا بشر قادر است چنين امامى انتخاب كند يا منتخب آنها داراى چنين صفاتى بوده و آن را پيش انداخته اند بحق خانه خدا كه تعدى كردند و قرآن را پشت سر انداختند، مثل اينكه مطلب را نميدانند، هدايت و شفا در كتاب خداست كه پشت بدان دادند و پيرو هواى خود شدند و خدا آن ها را نكوهيد و دشمن داشت و بدبخت ساخت و فرمود (قصص - 50) كيست گمراه تر از آنكه پيرو هوس خويش ‍ است ، بى رهبرى از جانب خدا، براستى خدا مردم ستمكار را هدايت ميكند، و فرمود (غافر- 35) بزرگ است ، در دشمنى نزد خدا و آنها كه گرويدند همچنان خدا بر دل هر متكبر جبارى مهر زند و صلى اللّه على محمد المصطفى و على المرتضى و فاطمة الزهراء و الائمة من ولدها المصطفين الاخيار آل يس الابرار و سلم تسليما كثيرا.

    فراغت از ترجمه روز 4 شنبه 9 آذر سال 1339 خورشيدى
    برابر 10 جمادى الا خر سال 1379 هجرى قمرى در شهر رى .
    محمد باقر- كمره اى






صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/