صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 99

موضوع: اصول کافي جلد دوم

  1. #41
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    3- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعـَبـْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّى أُخَالِطُ النَّاسَ فـَيـَكْثُرُ عَجَبِى مِنْ أَقْوَامٍ لَا يَتَوَلَّوْنَكُمْ وَ يَتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفـَاءٌ وَ أَقـْوَامٌ يـَتَوَلَّوْنَكُمْ لَيْسَ لَهُمْ تِلْكَ الْأَمَانَةُ وَ لَا الْوَفَاءُ وَ الصِّدْقُ قَالَ فَاسْتَوَى أَبـُو عـَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً فَأَقْبَلَ عَلَيَّ كَالْغَضْبَانِ ثُمَّ قَالَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمـَامٍ جـَائِرٍ لَيـْسَ مـِنَ اللَّهِ وَ لَا عـَتـْبَ عـَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ قُلْتُ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عـَتـْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تـَسـْمـَعُ لِقـَوْلِ اللَّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ اللّهُ وَلِيُّ الَّذِيـنَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ يَعْنِى مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ لِوَلَايَتِهِمْ كُلَّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَالَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا كُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَرَجُوا بـِوَلَايـَتِهِمْ إِيَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَى ظُلُمَاتِ الْكُفْرِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمُ النَّارَ مَعَ الْكُفَّارِ فَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 205 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    عـبـدالله بـن ابـى يعفور گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : من كه با مردم آمـيـزش دارم بـسـيـار تـعـجـب مـى كـنـم از مـردمـيـكـه از شـمـا پـيـروى نـمـى كـنـنـد و بـدنـبـال فـلان و فـلان مـى رونـد ولى امـيـن و راسـتـگـو و بـاوفايند، و مردمى هستند كه بدنبال شمايند، ولى امانت و وفاء و راستگوئى آنها را ندارند.
    امـام صـادق عـليـه السـلام راست نشست و مانند خشمناكى به من متوجه شد، سپس فرمود: هر كه خدا را با پيروى از امام ستمگريكه از جانب خدا نيست ديندارى كند، دين ندارد و سرزنش نـيـسـت بـر كـسـيكه با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، عرض كردم : آنها دين نـدارنـد و بـراينها سرزنشى نيست ؟!! فرمود: آرى آنها دين ندارند و بر اينها سرزنشى نـيـسـت ، سـپـس فرمود: مگر قول خداى عزوجل را نمى شنوى ؟ ((خدا كار ساز كسانيست كه ايـمـان آورده انـد و از ظـلمـات بـنـورشـان مى برد 257 سوره 2 ـ) يعنى از ظلمات گناهان بنور توبه و آمرزششان مى برد، بواسطه پيرويشان از هر امام عادليكه از جانب خداست . و باز فرموده است : ((و كسانى كه كافر شده اند كارسازشان طغيانگران سركشند كه نـور بـظلمتشان مى برند)) مقصود از اين آيه اينست كه آنها نور اسلام داشتند، ولى چون از هـر امام ستمگرى كه از جانب خدا نبود پيروى كردند، بواسطه پيروى او از نور اسلام بظلمات كفر گرائيدند، سپس خدا براى ايشان همراه بودن با كفار را در دوزخ واجب ساخت (آنها دوزخيانند و در آن جاودان باشند).
    شرح در آيه شريفه نور را بلفظ مفرد و ظلمات را بلفظ جمع ذكر فرمود، براى اينكه نور كه دين اسلام و راه حق و صوابست يكى است و انحراف كه موجب اختلاف و تعدد است در آن راه نـدارد ولى ديـنـهـاى بـاطـل و بـدعـتـها و وساوس شيطانى كه در آيه شريفه از آن تعبير به ظلمات شده است و در اطراف راه مستقيم حق قرار دارد متعدد و بى شمار است .


    4- وَ عـَنـْهُ عـَنْ هـِشـَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِى الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كـَانـَتِ الرَّعـِيَّةُ فـِى أَعـْمـَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِى الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِى أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    امام باقر عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى فرموده است : هر آينه عذاب ميكنم هر رعـيـتى را كه در اسلام با پيروى از امام ستمگرى كه از جانب خدا نيست ديندارى كند، اگر چـه آن رعـيـت نـيـست باعمال خود نيكوكار و پرهيزگار باشد و هر آينه در مى گذرم از هر رعـيتى كه در اسلام با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، اگر چه آن رعيت نيست بخود ستمگر و بدكردار باشد.


    5- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عليه السلام فرمود: خدا شرم نمى كند كه عذاب كند هر امتى را كه با اماميكه از جـانـب خـدا نـيـسـت ديـندارى كند اگر چه نسبت ؟ باعمالش نيكوكار و پرهيزگار باشد، هـمانا خدا شرم مى كند امتى را عذاب كند كه با امام از جانب خدا ديندارى كند، اگر چه نسبت به اعمالش ستمگر و بدكردار باشد.



    شـرح:
    ايـن چـنـد روايـت دو اصل تولى و تبرى را در اسلام استوار و تثبيت مى كند، ما تحت عـنـوان تـوضـيـح ذيـل حـديـث 537 (ج 1 ص 300) مـسـتـدل و مـبـرهـن ثـابـت نموديم كه خدايتعالى بعد از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بـراى رهـبرى و پيشوائى خلق دوازده نفر معين و مشخص ‍ را انتخاب نموده و منصوب ساخته اسـت ، عـلم رهـبـرى و مـقـررات و قـوانين دين خود را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداد و قـابـليـت دعـوت و تـبـليـغ ديـن خـويـش را در وجـود ايـشـان از نـظـر فـطـرت و اكـتـسـاب تـكـميل نموده است ، بنابراين هر فردى غير ايشان كه دعوى پيشوائى و امامت كند دروغگو نـيـرنـگ باز است ، خود گمراه است و ديگران را گمراه مى كند و نسبت به خود و پيروانش ستمى بزرگ مرتكب مى شود، بدينجهت در اين دو روايت از ايشان به كلمه جائر ((ستمگر و منحرف )) تعبير شده است .
    در تـاريـخ اسـلام پـس از وفـات پـيـغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله چنين افرادى با دعا بـرخـاسـتـه و پـس از انـدكـى حكمفرمائى با زور و سرنيزه ، خويشتن و پيروان خويش را مفتضح و رسوا نموده و لعنت و نفرين را از بازماندگان براى خود بيادگار گذاشته اند. مردميكه در حزب چنين افراد نام نويسى كنند و در شمار آنها درآيند و بر عده آنها بيفزايند و مـوجب مزيد شوكت و قدرتشان گردند، اگر چه از نظر وظيفه شخصى ، مردمى نيكوكار و بـا تقوى باشند، باين معنى كه فقط اسم خود را در ليست آنها نوشته و بمرام نامه و اسـاسـنـامه و مقررات حزبى آنها رفتار نميكنند، بلكه در وظايف شخصى و اجتماعى پيرو مـقـررات اسـلامند، اينگونه افراد بحكم اين چند روايت در نظر خدا منفور و مبغوض و محكوم بـعـذاب و عـقـوبـت مـى بـاشـنـد، زيـرا هـمـان يـك عـمـل بـظـاهـر كـوچـك وسـيـله تـرويـج بـاطـل و مـسـلط سـاخـتـن شـخـص غـاصـب و سـتـمـگـر را بـر افـراد مـسـلمـان و پـايـمـال نـمـودن حـقـوق و حـدود خـدا و مـسـلمـيـن و در نـتـيـجـه مـوجـب ضـعـف و اضـمـحـلال مـقررات دين اسلام و خانه نشستن پيشواى بر حق ميگردد، پيداست كه معاويه و يزيد و هشام و منصور اگر تنها مى بودند، هيچگاه آن همه جنايت و ستم مرتكب نمى شدند، بلكه اگر اطرفيان و حواشى آنها منحصر بيك عده كارگردان و ماءمور هم مى بود جراءت چـنـان هـتـاكيها را نميداشتند، بطور مسلم آن ستمگران از ثبت نام افراد بسيار در حزب خود اسـتـفـاده مـى كـردنـد و غـرور و نـخـوت بـيشترى بكار مى بردند و در ظلم و تعدى خويش گـامـهـاى فـراتـرى مـيـگـذاشـتـنـد. تـا ايـنـجـا بـيـان و تـوضـيـح قـسـمـت اول از اين روايت شريف بود.
    و امـا راجـع بـقـسـمـت دوم يـعـنـى كـسـيـكـه از امـام بـحـق پـيـروى كـنـد و در اعمال شخصى خود مرتكب گناه و آلودگى شود، پيداست كه او بواسطه اينكه در مقدمه و سـرلوحـه اعـمـالش سـطـر درخـشـانـى بـنـام ولايـت و تـعـهـد پـيـروى از امـامـان عادل و منصوب از جانب خدا را ثبت كرده ، و از پيشواى گمراه كننده و منحرف روگردان شده اسـت ، در نـتـيـجـه بـر عـده مـؤ مـنـيـن افـزوده و از اهـل بـاطـل كـاسـتـه و بـاندازه يك تن نيروى اسلام و عفو و بخشش را تقويت نموده ، و نيروى نـفـاق و بـاطـل را تـضعيف و تخريب كرده است ، و شايسته و سزاوار است كه عفو و بخشش الهـى آلودگـيـهـاى كـوچـكـش را فـرا گـيـرد، و خـداونـد حـكـيـم و مـهـربـان بـواسـطه يك عـمـل مـهـم و بـا ارزش او از چـنـديـن خـطا و لغزش ديگرش در گذرد. براى اين دو فرد در تـشـكـيـلات اجـتـمـاعـى مـى تـوانـم بـدو بـنـده و نـوكـرى مـثـال بـزنـيـم كه يكى از آنها در خانه آقا وولينعمت خويش را انتخاب كرده و در آنجا سر سـپـرده و بـيـعـت كـرده است ، ولى گاهى هم از او خطا و لغزش و سرپيچى و تمرد مشاهده مـيشود. و ديگرى از آقا وولينعمت خود رو گردان شده و در خانه دشمن او سر سپرده و ثبت نـام كرده ولى كردار و رفتارش را آنجا با دستورات ولينعمتش مطابق و موافق است ، شما خود بينديشيد و قضاوت كنيد.
    * كـسـيـكـه بـمـيرد و پيشوائى از ائمه هدى نداشته باشد و اين باب جزء باب سابق است*
    بَابُ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ هُوَ مِنَ الْبَابِ الْأَوَّلِ
    1- الْحـُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عـَنِ ابـْنِ أُذَيـْنـَةَ عـَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ ابْتَدَأَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً وَ قَالَ قَالَ رَسـُولُ اللَّهِ ص مـَنْ مـَاتَ وَ لَيـْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ فَقُلْتُ قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فـَقَالَ إِى وَ اللَّهِ قَدْ قَالَ قُلْتُ فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 207 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    فـضـيـل بن يسار گويد: روزى امام صادق عليه السلام خود براى ما شروع بسخن كرد و فـرمـود: رسـولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است : هر كه بميرد و پيشوائى نداشته بـاشـد، بـمردن جاهليت مرده است . عرضكردم اين سخن پيغمبر است ؟! فرمود: آرى بخدا او فـرمـوده اسـت ، عـرضـكـردم : پـس هـر كـه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟! فرمود: آرى .



    شـرح:
    مـقـصـود از نـداشـتـن پـيـشـوا ايـنـستكه : پيغمبر يا امامى را كه خدا در زمان او تعيين فـرمـوده نـپذيرد و اطاعت او را بر خود واجب نداند و مراد به جاهليت حالتى است كه اعراب پيش از آمدن اسلام داشتند، كه خدا و پيغمبر را نميشناختند و دين و شريعت را كنار گذاشته و بنژاد و تبار خويش مى باليدند و خود خواهى و گردنكشى و كارهاى زشت ديگر در ميان آنها رواج داشت .2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنِى عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ عَمْرٍو عَنِ ابْنِ أَبِى يَعْفُورٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ قُلْتُ مِيتَةُ كُفْرٍ قَالَ مِيتَةُ ضَلَالٍ قُلْتُ فَمَنْ مَاتَ الْيَوْمَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ فَقَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 208 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـن ابـى يـعـفـور گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـقـول رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه وآله ((هر كه بميرد و او را پيشوائى نباشد مرگش مـرگ جـاهـليـت اسـت )) پرسيدم و گفتم : مقصود مردن در حالت كفر است ؟ فرمود: مردن در حـالت گـمـراهـى است . عرضكردم : هر كه در اين زمان هم بميرد و او را پيشوائى نباشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟ فرمود: آرى .


    3- أَحـْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 208 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    حارث بن مغيره گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : پيغمبر فرموده است : هر كه بـمـيـرد و پـيشوايش را نشناسد بمرگ جاهليت مرده است ؟ فرمود: آرى . عرضكردم : جاهليت كامل يا جاهليتى كه امامش را نشناسد فرمود: كفر و نفاق و گمراهى .



    شـرح:
    مـراد بـجـاهـليـت چـنـانـچـه در دو روايـت پـيـش تـوضـيـح داديـم عـقـايـد باطل و عادات زشتى است كه عرب قبل از اسلام دچارش بودند، و چون در حديث پيغمر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، مردن كسى كه امامش ‍ را نشناسد بمردن بر حالت جاهليت تشبيه و تـنـظـير شده است ، راوى سؤ ال مى كند كه آيا مقصود از جاهليت تمام عقايد فاسد و اخلاق زشـت آنـهاست يا تنها از نظر نشناختن امام است ؟ حضرت مى فرمايد: از نظر كفر و نفاق و گمراهى است . يعنى اگر نشناختن امام از آنجهت باشد كه او را منكر شود و در مقام مخالفت و سـتـيـزه با او بر آيد، از لحاظ كفر با مردم جاهليت شريكست ، همچون ظلالت و گمراهى كـه از كـفـر و نـفـاق پـائيـن تر و وبال و كيفرش سبكتر است ، و درجاتش نسبت بقاصر و مقصر و مستضعف مختلف و متفاوتست .4- بـَعـْضُ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ عـَبـْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمـُفـَضَّلِ بْنِ زَائِدَةَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ سـَمـَاعٍ عـَنْ صـَادِقٍ أَلْزَمـَهُ اللَّهُ الْبـَتَّةَ إِلَى الْعـَنَاءِ وَ مَنِ ادَّعَى سَمَاعاً مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِى فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 209 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    امام صادق عليه السلام فرمايد: هر كه بدون شنيدن و فرا گرفتن از امامى صادق خدا را پـرسـتـش كـنـد قـطـعـا خدا ملازم رنج و مشقتش سازد (خدا ملازم سرگردانى و رنج و مشقتش نـمـايـد) و كـسى كه ادعاى مردن كند از غير درى كه خدا آنرا گشوده ، مشرك است و آن درى است ايمن (و نهاده ) بر حصار راز پنهان خدا.



    * درباره سادات حقشناس و منكر حق *
    بَابٌ فِيمَنْ عَرَفَ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ وَ مَنْ أَنْكَرَ
    1- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جـَعـْفـَرٍ قـَالَ سـَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ امْرَأَتَهُ وَ بَنِيهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَ مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع لَمْ يَكُنْ كَالنَّاسِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 209 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    سـليـمـان بـن جعفر گويد: شنيدم حضرت رضا مى فرمود: همانا على بن عبداللّه بن حسين بـن عـلى بـن حـسـيـن بـن عـلى بـن ابـيـطـالب عـليـهـم السـلام و هـمـسـر و پـسـرانـش اهل بهشتند. سپس فرمود: هر كس از اولاد على و فاطمه عليهما السلام عارف باين امر (امامت ) باشد، مانند مردم ديگر نيست .



    شـرح:
    علامه مجلسى (ره ) گويد: ظاهرا بجاى عبداللّه ، عبيداللّه صحيح است چنانچه گفته صـاحـب عـمـدة الطـالب و مـقـاتـل الطالبين و مورخين ديگر بر آن دلالت دارد، سپس از عمدة الطـالب نـقـل مـيـكـنـد كـه اولاد حـضـرت على بن الحسين عليهما السلام از شش پسر باقى مـانـدنـد: 1ـ امام محمد باقر عليه السلام 2ـ عبد اللّه باهر 3ـ زيد شهيد 4ـ عمر اشرف 5ـ حسين اصغر 6ـ على اصغر.
    يـكـى از پـسـران حـسين اصغر عبيد اللّه اعرج است كه اين على بنام على صالح است پسر اوسـت ، او را زنـى صالحه بنام ام سلمه بود كه از شدت اخلاص و ارادتى كه بحضرت رضـا عـليـه السلام داشت ، روزى كه آنحضرت بعيادت شوهرش تشريف آورده بود، او از پـشـت پـرده بـه آنـحـضـرت مـى نـگـريـسـت و چـون از مـجـلس بـرخـاسـت ، مـحـل جـلوس امـام عـليـه السلام را مى بوسيد و بعنوان تبرك بر آن دست ميماليد. حضرت رضا عليه السلام از خانواده على صالح تجليل فرموده و بهشت را براى آنها وعده داده و در آخـر فـرمـوده اسـت : سـاداتـى كه به امامت عارف باشند مانند ديگر مردم نيستند، يعنى ثـواب آنـهـا از سـايـر مردم بيشتر است بواسطه شرافت نسب ايشان ، چنانچه خدا درباره هـمـسـران پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله ايـن امـتـيـاز را قـائل شـده اسـت ، يـا بـجـهـت ايـنـكـه ايـمـان و اطـاعـت ايـشـان از امـامـى كـه از خـويـشـان و فاميل خود آنهاست دشوار و مشكل تر است نسبت به ساير مردم ، زيرا اسباب حسد و كينه در آنـجـا قـويـتـر و خـضـوع و كـوچـكـى كـردن در بـرابـر فـاميل سخت تر و گرانتر است و لذا شيطان ايشانرا بادعاء امامت بيشتر وسوسه مى كند، بعضى گفته اند: علتش اين است كه طاعت و عبادت سادات ، ثوابش دو برابر مردم ديگر است ، چنانكه عقوبت گناه و نافرمانى ايشان هم دو برابر است .2- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِى الْوَشَّاءُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الْحـَلَّالُ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ ع أَخْبِرْنِى عَمَّنْ عَانَدَكَ وَ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّكَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ هـُوَ وَ سـَائِرُ النَّاسِ سـَوَاءٌ فـِى الْعـِقـَابِ فـَقـَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ عَلَيْهِمْ ضِعْفَا الْعِقَابِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 210 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    احـمـد بـن عمر گويد: بحضرت ابوالحسن عليه السلام عرضكردم : بمن بفرمائيد كسيكه فـرزنـد فـاطـمـه بـاشـد و بـا شـما دشمنى كند و حق شما را نشناسد از لحاظ مجازات با ساير مردم برابر است ؟ فرمود على بن الحسين عليهما السلام مى فرمود: عقاب ايشان دو چندانست .



    شـرح:
    مـجـلسـى (ره ) دربـاره مـعـنـى كـلمـه ضـعـف اقـوالى از اءهل لغت ذكر ميكند كه طبق يكى از آنها معنى ضعفا در اين روايت سه برابر ميشود، چنانچه راجـع بـه آيـه شـريـفـه ((يـضـاعـف لهـا العـذاب ضـعـفـيـن )) هـم بعضى از مفسرين همين قول را گفته اند، ولى ازهرى منكر اين معنى شده و دو برابر را تقويت كرده است .

  2. #42
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    3- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ مـُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسـْمـَاعـِيـلَ الْمـِيثَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا رِبْعِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ لِى عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُنْكِرُ لِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَنِى هَاشِمٍ وَ غَيْرِهِمْ سَوَاءٌ فَقَالَ لِى لَا تـَقـُلِ الْمـُنـْكـِرُ وَ لَكـِنْ قـُلِ الْجـَاحـِدُ مـِنْ بـَنـِى هـَاشـِمٍ وَ غـَيـْرِهِمْ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ فَتَفَكَّرْتُ فِيهِ فَذَكَرْتُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِى إِخْوَةِ يُوسُفَ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 210 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    عبد الرحمن بن ابى عبداللّه گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : منكر امر امامت از خاندان بنى هاشم و ديگران برابرند؟ فرمود: مگو منكر، بلكه بگو جاحد از خاندان بنى هـاشـم و ديگران . ابوالحسن (على بن اسمعيل ميثمى ) گويد: من در اين باره فكر كردم ، و قول خداى عزوجل درباره برادران يوسف بيادم افتاد ((فعرفهم و هم له منكرون 58 سوره 12)) يوسف آنها را شناخت و آنها يوسف را منكر بودند (نشناختند).



    شـرح:
    فـرق مـنـكـر و جـاحـد اين است كه : منكر در برابر عارف و عالم بكار مى رود يعنى كسيكه چيزى را نشناخته و ندانسته است چنانچه آيه سوره يوسف كه بياد ابوالحسن افتاد، شـاهـد آن اسـت . امـا جـاحـد كـسـى اسـت كـه مـطـلبـى را فـهـميده و دانسته رد كند و نپذيرد، ((9)) از ايـنـجـهـت امـام عـليـه السـلام فـرمـود: نـسـبت به بنى هاشم كه امام را نمى پـذيـرنـد، بـايـد جـاحـد گـفـت نـه مـنكر، زيرا امام از خداندان خود آنهاست و او را خوب مى شـنـاسـنـد اگـر كـسـى از آنـها امام را نپذيرد، بواسطه حسد و اغراض دنيوى ديگر است و عذاب و عقاب او از ديگران بيشتر باشد، زيرا خدا حجت را براى او كاملتر و تمامتر كرده كـه از آن خـانـدانش ‍ قرار داده است و نيز ناسپاسى ايشان از اين نعمت و منت بزرگ خداوند زشـت تـر و شـديـدتـر اسـت و يـا بـجـهـت ايـن اسـت كه گناه و خطا از اشراف زشت تر و ناپسنده تر است و لذا خدا لغزشهائى را بر پيغمبران مى گيرد و از آنها مؤ اخذه مى كند كه از ديگران در گذشته و بخشيده مى دارد.4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع قُلْتُ لَهُ الْجَاحِدُ مِنْكُمْ وَ مِنْ غَيْرِكُمْ سَوَاءٌ فَقَالَ الْجَاحِدُ مِنَّا لَهُ ذَنْبَانِ وَ الْمُحْسِنُ لَهُ حَسَنَتَانِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 211 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـن ابـى نـصـر گـويـد: بـحضرت رضا عليه السلام عرضكردم : آنكه جاحد (امر امامت ) باشد از خاندان شما با ديگران برابر است ؟ فرمود: براى جاحد از خاندان ما دو گناه و براى نيكوكار دو ثوابست .



    * آنچه هنگام درگذشت امام بر مردم واجبست *
    بَابُ مَا يَجِبُ عَلَى النَّاسِ عِنْدَ مُضِيِّ الْإِمَامِ
    1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ فـَلَوْ لا نـَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجـَعـُوا إِلَيـْهـِمْ لَعـَلَّهـُمْ يـَحـْذَرُونَ قـَالَ هـُمْ فـِى عـُذْرٍ مـَا دَامـُوا فـِى الطَّلَبِ وَ هـَؤُلَاءِ الَّذِيـنـَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِى عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 211 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    يـعـقـوب بن شعيب گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : چون براى امام پيش آمدى كـنـد (وفـات نـمـايـد) مـردم چـه كـنـنـد؟ فـرمـود: قـول خـداى عـزوجـل كـجـاسـت كـه مـى فـرمـايـد. ((چرا از هر گروه از مؤ منين دسته ئى سفر نكنند تا دربـاره ديـن ، دانـش آموزند و چون بازگشتند، قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند 122 سـوره 9 ـ)) سـفـر كـنـنـدگـان تـا زمـانيكه دنبال طلب دانشند معذورند و آنها كه در انتظارند، تا زمان بازگشت رفقاى خود معذورند.



    شـرح:
    راجع به آيه شريفه در ج 1 ص 307 توضيحى بيان كرديم و در اينجا ميگوئيم بقرينه سؤ ال و جواب ، مراد اين است كه چون امام وفات كند، بر مؤ منينى كه در بلد امام نـيستند، لازمست از ميان خود عده اى را انتخاب كرده براى تعيين امام به آن شهر بفرستند و تـا زمـانـيـكـه بـه آنـجا نرسيده و در بلاتكليفى بسر مى برند، از نداشتن امام و پيشوا معذورند و همچنين كسانيكه ايشانرا فرستاده اند تا زمان رسيدن خبر به آنها معذورند.
    2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عـَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ قُلْتُ فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا يَعْلَمُ مَنْ وَصِيُّهُ لَمْ يَسَعْهُ ذَلِكَ قَالَ لَا يَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَكَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِيِّهِ عَلَى مَنْ هـُوَ مـَعـَهُ فـِى الْبـَلَدِ وَ حـَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَيْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجـَعـُوا إِلَيـْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ قُلْتُ فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَكَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ يَصِلَ فَيَعْلَمَ قـَالَ إِنَّ اللَّهَ جـَلَّ وَ عـَزَّ يـَقُولُ وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمـَوْتُ فـَقـَدْ وَقـَعَ أَجـْرُهُ عـَلَى اللّهِ قـُلْتُ فَبَلَغَ الْبَلَدَ بَعْضُهُمْ فَوَجَدَكَ مُغْلَقاً عَلَيْكَ بَابُكَ وَ مُرْخًى عَلَيْكَ سِتْرُكَ لَا تَدْعُوهُمْ إِلَى نَفْسِكَ وَ لَا يَكُونُ مَنْ يَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ فَبِمَا يَعْرِفُونَ ذَلِكَ قَالَ بِكِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قُلْتُ فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ كَيْفَ قَالَ أَرَاكَ قَدْ تـَكـَلَّمـْتَ فِى هَذَا قَبْلَ الْيَوْمِ قُلْتُ أَجَلْ قَالَ فَذَكِّرْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِى عَلِيٍّ ع وَ مَا قَالَ لَهُ رَسـُولُ اللَّهِ ص فـِى حـَسـَنٍ وَ حـُسَيْنٍ ع وَ مَا خَصَّ اللَّهُ بِهِ عَلِيّاً ع وَ مَا قَالَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِ وَ نَصْبِهِ إِيَّاهُ وَ مَا يُصِيبُهُمْ وَ إِقْرَارِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ بِذَلِكَ وَ وَصِيَّتِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ تَسْلِيمِ الْحُسَيْنِ لَهُ بِقَوْلِ اللَّهِ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِت ابِ اللّهِ قُلْتُ فـَإِنَّ النَّاسَ تـَكـَلَّمـُوا فـِى أَبـِى جـَعْفَرٍ ع وَ يَقُولُونَ كَيْفَ تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِيهِ مَنْ لَهُ مـِثـْلُ قـَرَابـَتـِهِ وَ مـَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ فَقَالَ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمـْرِ بـِثـَلَاثِ خـِصَالٍ لَا تَكُونُ فِى غَيْرِهِ هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِى قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِيُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَصِيَّتُهُ وَ ذَلِكَ عِنْدِى لَا أُنَازَعُ فِيهِ قُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ مَسْتُورٌ مَخَافَةَ السُّلْطَانِ قَالَ لَا يَكُونَ فِى سِتْرٍ إِلَّا وَ لَهُ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِنَّ أَبِى اسْتَوْدَعَنِى مَا هُنَاكَ فـَلَمَّا حـَضـَرَتـْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِى شُهُوداً فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ اكْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ يَعْقُوبُ بَنِيهِ يا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكـُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُكَفِّنَهُ فِى بُرْدِهِ الَّذِى كَانَ يُصَلِّى فِيهِ الْجُمَعَ وَ أَنْ يُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ يـُرَبِّعَ قـَبـْرَهُ وَ يـَرْفـَعـَهُ أَرْبـَعَ أَصـَابـِعَ ثُمَّ يُخَلِّيَ عَنْهُ فَقَالَ اطْوُوهُ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا كَانَ فِى هَذَا يَا أَبَتِ أَنْ تُشْهِدَ عَلَيْهِ فَقَالَ إِنِّى كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ يُقَالَ إِنَّهُ لَمْ يُوصَ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُجَّةٌ فَهُوَ الَّذِى إِذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ مَنْ وَصِيُّ فُلَانٍ قِيلَ فُلَانٌ قُلْتُ فَإِنْ أَشْرَكَ فِى الْوَصِيَّةِ قَالَ تَسْأَلُونَهُ فَإِنَّهُ سَيُبَيِّنُ لَكُمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 212 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    عـبـدالاعـلى گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بقول عامه پرسيدم كه گويند: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده : ((هر كه بميرد و امـامـى نـداشـتـه باشد، بمرگ جاهليت مرده است )) فرمود: درست است بخدا. عرضكردم : امامى (در مدينه ) وفات كرده و مردى در خراسانست و نميداند وصى او كيست ، همين دورى از امـام بـراى او عذر نيست ؟ فرمود: براى او عذر نيست . همانا چون امام بميرد. برهان وصيش بـر كـسـانـى اسـت كـه در بـلد او هستند (پس آنها بايد وصى امام را با برهان امامت تعيين كـنـنـد) و بـر كسانيكه در بلد امام نيستند، چون خبر وفات او را شنيدند، لازمست كوچ كنند، هـمـانـا خـداى عـزوجـل مـى فـرمـايد: ((چرا از هر گروه از مؤ منان ، دسته اى كوچ نكنند تا دربـاره ديـن ، دانـش ‍ آمـوزنـد و چـون بـاز گـشـتـنـد قـوم خـويـش را بـيـم دهـند، شايد آنها بترسند)).
    عرضكردم : اگر دسته ئى كوچ كردند و بعضى از آنها پيش از آنكه (بشهر امام ) برسد و بداند بميرد؟ فرمود: خداى جل و عز مى فرمايد: ((و هر كه براى مهاجرت بسوى خدا و رسـولش از خـانه خويش در آيد، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد 99 سوره 4 ـ)).
    عرضكردم : اگر بعضى از آنها ببلد امام رسيدند شما در خانه خود را بسته و بروى خود پـرده انـداخـتـه ايـد، نـه خـود شـما مردم را بسوى خود خوانيد و نه ديگرى ايشانرا بشما راهـنـمـائى كـنـد، بـچـه وسـيـله امـام را بـشـنـاسـنـد؟ فـرمـود: بـوسـيـله كـتـاب منزل خدا.
    عرضكردم : خدا جل و عز (در قرآن ) چگونه مى فرمايد؟ امام فرمود: بنظرم پيش از اين هم در اين باره سخن گفته ئى ؟ (از من پرسيده ئى ؟) عرضكردم : آرى . آنگاه حضرت آياتى را كـه خـدا دربـاره على نازل فرموده و آنچه را خدا به على عليه السلام اختصاص داده و وصـيـتـى را كـه پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله راجـع به او نموده و نصبش فرموده و مـصـيـبـاتـيـكه بآنها ميرسد و اعتراف حسن و حسين را به آن و وصيتش را به حسن و تسليم كـردن حـسـيـن امـر امـامـت را طـبـق قـول خدا ((پيغمبر بمؤ منان از خودشان سزاوارتر است و هـمـسـران وى مـادران ايـشـانـنـد و خـويـشـاونـدان در كـتـاب خـدا، بـعـضى نسبت به بعضى سزاوارترند 6 سوره 33 ـ)) همه را ياد آور شد. (فرمود بيادآور).
    (تـا مـعـلوم شـود امـامـت عـلى و حـسـن و حـسـيـن عـليـهـم السـلام بـدليـل آيـات قـرآن و احـاديـث پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه وآله بـوده و از آن پـس بدليل آيه شريفه اولوالارحام ).
    عـرضـكـردم : مـردم درباره امام باقر عليه السلام اعتراض كرده و ميگفتند: چگونه شد كه امـامـت از مـيـان تـمام فرزندان پدرش بدر شد و بوى رسيد، با آنكه در ميان آنها كسانى بودند كه از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگتر از او (مانند زيد بن على ) بودند. در صـورتـيـكـه امـامـت به كوچكتران از او (بواسطه كوچكتر بودنشان ) نرسيد؟ فرمود: صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته مى شود كه مختص به اوست و در غير او نيست : 1 او نسبت به امام پيشين سزاوارتر (نزديكتر و منسوب تر) از ساير مردمست . 2 وصى او است . 3 سلاح و وصيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد اوست .
    و ايـنـهـا نـزد مـن اسـت ، كـسـى بـا مـن در ايـن بـاره نـزاع نـكـند (بحديث 617 رجوع شود) عـرضـكردم اينها از ترس سلطان پنهانست ؟ فرمود: پنهان نيست بلكه دليلى روشن دارد، هـمـانـا پـدرم هـر چـه آنجا (مخزن و دايع امامت ) بود بمن سپرد و چون وفاتش نزديك شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر كن ، من چهار تن از قريش را كه نافع غلام عبداللّه بن عمر يكى از آنها بود، حاضر كردم . فرمود: بنويس :
    اين است آنچه يعقوب پسرانش را بدان وصيت مى كند ((پسرانم همانا خدا اين دين را براى شما برگزيد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد 122 سوره 2 ـ)) و محمد بن على بپسرش جعفر بن محمد وصيت كرد و دستورش داد كه او را با برديكه در آن نماز جمعه ميخواند، كفن پـوشـد و با عمامه خودش او را عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته ، چهار انگشت از زمين بلند كند و سپس آنرا واگذارد (از چهار انگشت بلندتر نكند).
    آنـگـاه فـرمود: وصيت نامه را درهم پيچيد و بگواهان فرمود: برويد خدا شما را رحمت كند. پـس از رفـتـن ايشان من گفتم : پدرم ! در اين وصيت نامه چه احتياجى بگواه گرفتن بود؟ فـرمـود: مـن نـخـواسـتـم كـه تو (پس از مرگ من ) مغلوب باشى و مردم بگويند: او وصيت نـكـرده اسـت و خواستم تو دليلى داشته باشى كه هرگاه مردى به اين بلد آيد و گويد وصى فلانى كيست ! بگويند فلانى .
    مـن گـفـتم : اگر در وصيت شريك داشته باشد امام چگونه تعيين ميشود؟) فرمود: از او سؤ ال مـى كـنـيد (مسائل مشكل علمى و امور غيبى را از او مى پرسيد) مطلب براى شما روشن مى شود.


    3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عـَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَصـْلَحـَكَ اللَّهُ بَلَغَنَا شَكْوَاكَ وَ أَشْفَقْنَا فَلَوْ أَعْلَمْتَنَا أَوْ عَلَّمْتَنَا مَنْ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً ع كـَانَ عـَالِمـاً وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ فَلَا يَهْلِكُ عَالِمٌ إِلَّا بَقِيَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شـَاءَ اللَّهُ قـُلْتُ أَ فـَيـَسَعُ النَّاسَ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ أَلَّا يَعْرِفُوا الَّذِى بَعْدَهُ فَقَالَ أَمَّا أَهْلُ هَذِهِ الْبـَلْدَةِ فـَلَا يَعْنِى الْمَدِينَةَ وَ أَمَّا غَيْرُهَا مِنَ الْبُلْدَانِ فَبِقَدْرِ مَسِيرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ ما كـانَ الْمـُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ مَاتَ فِى ذَلِكَ فـَقـَالَ هـُوَ بـِمـَنْزِلَةِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقـَعَ أَجـْرُهُ عـَلَى اللَّهِ قـَالَ قـُلْتُ فـَإِذَا قـَدِمـُوا بـِأَيِّ شَيْءٍ يَعْرِفُونَ صَاحِبَهُمْ قَالَ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ وَ الْهَيْبَةَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 214 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    مـحـمـد بـن مـسلم گويد: به امام صادق عليه السلام عرضكردم : اصلحك الله خبر بيمارى شـمـا بـمـا رسـيـد و مـا را نـگـران كـرد، اى كاش ما را آگاه مى ساختى (يا فرمود بما مى آمـوخـتـى ) وصـى شـما كيست ؟ فرمود: همانا على (بن ابيطالب ) عليه السلام عالم (امام ) بـود و عـلم بـه ارث ميرسد، و هيچ عالمى نميرد جز اينكه پس از وى كسى باشد كه مانند عـلم او يـا آنچه خدا خواهد (كمتر يا زيادتر) بداند، عرضكردم براى مردم رواست كه چون امـامـى بـمـيـرد، امـام بـعـد از او را نـشـنـاسـد؟ فـرمـود: امـا بـراى اهـل ايـن شـهـر يـعـنـى مـديـنـه روا نـيـسـت (زيـرا بـايـد فـورا سـؤ ال كـنند و وصى امام را بشناسند) و نسبت به شهرهاى ديگر معذوريت آنها به اندازه رسيد نشان تا مدينه است ، همانا خدا مى فرمايد: ((همه مؤ منين نتوانند كوچ كنند، پس چرا از هر گـروه ايـشـان دسـتـه اى سـفر نكنند تا در امر دين دانش ‍ اندوزند و چون باز گشتند، قوم خـويـش را بيم دهند شايد آنها بترسند122 سوره 9 ـ)) عرضكردم : بفرمائيد اگر كسى در ايـن راه بـمـيـرد، چه مى شود؟ فرمود: او به منزله كسى است كه براى مهاجرت بسوى خـدا و رسـولش از مـنـزكـش بيرون شده ، سپس مرگش فرا رسد كه پاداش او برخداست . عـرضـكـردم : وقـتى وارد مدينه شدند، بچه دليل امام خود را مى شناسند؟ فرمود: به امام آرامـش و وقـار و هـيـبـت عـطـا شـود (يـعـنـى امـام را مـى بـيـنـنـد كه اطمينان قلب و عدم شك و تزلزل در گفتار و رفتار و وجناتش هويدا است ).



    * زمانى كه امام ميفهمد امر امامت باو رسيده است *
    بَابٌ فِي أَنَّ الْإِمَامَ مَتَى يَعْلَمُ أَنَّ الْأَمْرَ قَدْ صَارَ إِلَيْهِ
    1- أَحـْمـَدُ بـْنُ إِدْرِيـسَ عـَنْ مـُحـَمَّدِ بـْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِى جَرِيرٍ الْقُمِّيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِى إِلَى أَبِيكَ ثُمَّ إِلَيْكَ ثـُمَّ حـَلَفـْتُ لَهُ وَ حـَقِّ رَسـُولِ اللَّهِ ص وَ حَقِّ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَيْهِ بِأَنَّهُ لَا يَخْرُجُ مِنِّى مَا تُخْبِرُنِى بِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَبِيهِ أَ حَيٌّ هُوَ أَوْ مَيِّتٌ فَقَالَ قَدْ وَ اللَّهِ مَاتَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ شِيعَتَكَ يَرْوُونَ أَنَّ فِيهِ سُنَّةَ أَرْبَعَةِ أَنْبِيَاءَ قَالَ قـَدْ وَ اللَّهِ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هـُوَ هـَلَكَ قـُلْتُ هـَلَاكَ غَيْبَةٍ أَوْ هَلَاكَ مَوْتٍ قَالَ هَلَاكَ مَوْتٍ فَقُلْتُ لَعَلَّكَ مِنِّى فِى تَقِيَّةٍ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ قُلْتُ فَأَوْصَى إِلَيْكَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَشْرَكَ مَعَكَ فِيهَا أَحَداً قَالَ لَا قُلْتُ فَعَلَيْكَ مِنْ إِخْوَتِكَ إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَأَنْتَ الْإِمَامُ قَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 215 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـو جـريـر قـمـى گـويـد: بـحـضـرت ابوالحسن (امام رضا) عليه السلام عرض ‍ كردم : قـربـانـت : شـما دانسته ايد كه من از همه بريده و تنها بپدرت و سپس ‍ بخودت گرويده ايـم ، آنگاه برايش سوگند ياد كردم و گفتم : بحق رسولخدا صلى اللّه عليه و آله و حق فـلان و فـلان (عـلى و حـسن و حسين ) تا بخودش رسيدم كه آنچه بمن خبر دهى با حدى از مردم نمى گويم و از او درباره پدرش پرسيدم كه آيا زنده است يا وفات كرده ؟ فرمود: بـخـدا وفـات كـرده اسـت ، عرضكردم : قربانت ، شيعيان شما روايت مى كنند كه سنت چهار پـيـغـمبر درباره اوست . فرمود: سوگند بخدائيكه جز او شايسته پرستشى نيست ، پدرم هـلاك يافت ، عرضكردم : هلاك غيبت يا هلاك مرگ ؟ فرمود: هلاك مرگ ، عرضكردم : شايد از مـن تـقيه ميكنى ؟ فرمود: سبحان اللّه ! عرضكردم : بشما وصيت كرده است ؟ فرمود: آرى ، عـرضـكـردم : كـسـى را بـا شـمـا در وصيت شريك كرد؟ فرمود: نه ، عرضكردم : هيچيك از برادرانت امام شما هست ؟ فرمود: نه ، عرض ‍ كردم : پس شما اماميد؟ فرمود: آرى .

  3. #43
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    شـرح:
    گـويـا مـراد بـه سـنـت چـهـار پـيـغـمـبـر روايـتـى اسـت كـه شـيـخ صـدوق در اكمال الدين از امام باقر عليه السلام نقل كرده و حاصلش اينست : صاحب الامر را چهار سنت از چـهـار پيغمبر است : 1 ترس و انتظار از موسى عليه السلام . 2 زندان و غيبت از يوسف عليه السلام . 3 گفته مردم كه او مرده است و نمرده باشد از عيسى عليه السلام . 4 قيام بشمشير از محمد صلى اللّه عليه وآله .
    و چون واقفيه گمان كرده بودند كه موسى بن جعفر همان صاحب الامر قائمست ، راوى سخن آنـهـا را بـراى حـضـرت نـقـل مـى كـنـد و چـون در كـلام حـضـرت احـتـمـال تـقـيـه و تـوريـه مـى دهـد، مـقـصـود خـود را چـنـد مـرتـبـه بـعـبـارات مـخـتلف سؤ ال مـى كـنـد، تـا بـالاخـره بـا صـراحت تمام مطلب برايش روشن مى شود. ولى مناسبت اين روايت با عنوان باب خالى از تكليف نيست .2- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ رَجـُلًا عـَنـَى أَخـَاكَ إِبـْرَاهـِيـمَ فـَذَكَرَ لَهُ أَنَّ أَبَاكَ فِى الْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا يَعْلَمُ فـَقـَالَ سـُبـْحـَانَ اللَّهِ يـَمـُوتُ رَسـُولُ اللَّهِ ص وَ لَا يـَمُوتُ مُوسَى ع قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مـَضـَى رَسـُولُ اللَّهِ ص وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِيَّهُ ص هَلُمَّ جَرّاً يَمُنُّ بِهَذَا الدِّينِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِيِّهِ ص هَلُمَّ جَرّاً فَيُعْطِى هـَؤُلَاءِ وَ يـَمـْنـَعُ هـَؤُلَاءِ لَقـَدْ قـَضَيْتُ عَنْهُ فِى هِلَالِ ذِى الْحِجَّةِ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِيكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتُ مَا لَقِيَ يُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 216 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    على بن اسباط گويد: بامام رضا عليه السلام عرضكردم ، مردى بسوى برادرت ابراهيم مـتـوجـه شـده (او را گـول زده ) و بـاو گـفته پدرت زنده است و شما هم آنچه را او ميداند، مـيـدانـيـد (شـمـا هـم پـدر خود را زنده ميدانيد) فرمود: سبحان اللّه !! رسولخدا صلى اللّه عـليـه وآله مـيـمـيـرد و مـوسى نمى ميرد؟! بخدا محققا موسى در گذشت ، چنانچه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله درگذشت ، ولكن خداى تبارك وتعالى از زمانيكه پيغمبرش ‍ صلى اللّه عـليـه وآله را قـبض روح فرموده بيا و بكش تا هميشه ، اين دين را بعجم زادگان مى بـخـشـد و مـنـت مـيـگذارد و از خويشان پيغمبرش صلى اللّه عليه و آله باز مى دارد، همواره بـعـجـم زادگـان عـطـا مـيـكـنـنـد و از خـويـشـان پـيـغـمـبـرش بـاز مـى دارد. مـن در اول مـاه ذى الحـجـة بـعد از آنكه ابراهيم (بواسطه نداشتن مخارج ) حاضر شده بود زنان شـرا طـلاق دهـد و بـنـدگـانش را آزاد كند، هزار دينار بدهى او را پرداختم (با وجود اين او چنين ادعائى مى كند) ولى حتما تو شنيده اى آنچه را كه يوسف از برادرانش كشيد (ابراهيم هم برادر منست و با من چنين رفتار مى كند).



    شـرح:
    مجلسى عليه الرحمه گويد: اين روايت دلالت دارد كه عجم از لحاظ ايمان بر عرب شـرافـت دارد و مـن اخـبـار راجـع بـايـن مـوضـوع را در كـتـاب كـبـيـر خـود (بـحـار) نقل كرده ام ، سپس از تفسير على بن ابراهيم نقل ميكند كه او ضمن تفسير آيه شريفه و لو لونزلناه على بعض الاعجمين فقراءه عليهم ما كانوا به مؤ منين روايتى از امام صادق عليه السـلام نـقـل كـنـد كـه فـرمـود: اگـر قـرآن بـر عـجـم نـازل مـيـشـد، عـرب بـآن ايـمـان نـمـآورد ولى بـر عـرب نـازل شـد و عـجـم بـدان ايمان آورد... و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: اگر دين از دسترس بشر اوج گرفته و نزد ستاره ثريا باشد، مردانى از عجم بآن دست پيدا كنند.
    مـتـرجم گويد: ممكن است پذيرش اين روايات براى بعضى از افراد عرب گران و سنگين آيـد و بـراى تضعيف يا توجيه آنها دست و پائى كنند، اما بنظر ما مطالعه سير اسلام در نـژاد عـرب و عجم در طول چهارده قرن تاريخ و مقايسه دانشمندان و فداكارانيكه از اين دو نـژاد بـحـمـايـت اسـلام بـرخاسته اند و نيز ملاحظه شدت تعصب نژادى آنها و تواضع و تـسليم و صفاى اينها، بزرگتر دليل بر صدق اين روايات و صدور آنها از منابع وحى ميباشد.3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ ع إِنَّهُمْ رَوَوْا عَنْكَ فِى مَوْتِ أَبِى الْحَسَنِ ع أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَكَ عَلِمْتَ ذَلِكَ بِقَوْلِ سَعِيدٍ فَقَالَ جَاءَ سَعِيدٌ بـَعـْدَ مـَا عـَلِمـْتُ بـِهِ قـَبْلَ مَجِيئِهِ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ طَلَّقْتُ أُمَّ فَرْوَةَ بِنْتَ إِسْحَاقَ فِى رَجـَبٍ بـَعـْدَ مـَوْتِ أَبِى الْحَسَنِ بِيَوْمٍ قُلْتُ طَلَّقْتَهَا وَ قَدْ عَلِمْتَ بِمَوْتِ أَبِى الْحَسَنِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ قَبْلَ أَنْ يَقْدَمَ عَلَيْكَ سَعِيدٌ قَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 217 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    وشـاء گـويد: بحضرت رضا عليه السلام عرضكردم : مردم (واقفيه ) از شما روايت كنند كه وفات حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر) عليه السلام را مردى بشما گفته و شما آن را از گـفته سعيد دانسته ايد (و بقول يك نفر كه مرگ امام ثابت نمى شود) فرمود: سعيد آمـد ولى مـن پـيـش از آمـدن او مـى دانـستم . وشاء گويد: و شنيدم كه مى فرمود: من ام فروه دخـتـر اسـحاق را در ماه رجب بكروز بعد از وفات حضرت ابوالحسن (پدرم ) عليه السلام طـلاق دادم ، عـرضـكـردم : وقـتـى طـلاق داديـد كـه مى دانستيد ابوالحسن وفات كرده است ؟ فرمود: آرى ، عرضكردم : پيش از اين كه سعيد نزد شما آيد؟ فرمود: آرى .



    شـرح:
    بـعضى از علما احتمال داده اند كه ام فروه همان همسر امام كاظم عليه السلام بوده و بـراى طـلاق او بـعـد از وفـات شـوهـرش وجـوهـى نـقـل كرده اند كه بهترين آنها اين است كه طلاق در اين روايت در معنى لغويش ‍ بكار رفته اسـت يـعـنـى او را رهـا كـرد و از خانه بيرون نمود، تا حق سكنى نداشته باشد، زيرا اين اخـتـيـار را پـدرش در وصـيـت نـامـه خـود بـاو داده بـود. و بـعـضـى هـم گـفـتـه انـد ايـن عـمـل از مـخـتـصـات پـيـغـمـبـر و امامست كه وصى او مى تواند همسرش را طلاق دهد، چنانچه امـيـرالمـؤ مـنـين عليه السلام مى توانست عايشه را طلاق دهد و از ام المؤ منين بودن خارجش ‍ كند.
    4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع أَخْبِرْنِى عَنِ الْإِمـَامِ مـَتـَى يـَعـْلَمُ أَنَّهُ إِمـَامٌ حـِيـنَ يـَبْلُغُهُ أَنَّ صَاحِبَهُ قَدْ مَضَى أَوْ حِينَ يَمْضِى مِثْلَ أَبِى الْحـَسـَنِ قـُبـِضَ بـِبـَغـْدَادَ وَ أَنـْتَ هَاهُنَا قَالَ يَعْلَمُ ذَلِكَ حِينَ يَمْضِى صَاحِبُهُ قُلْتُ بِأَيِّ شَيْءٍ قَالَ يُلْهِمُهُ اللَّهُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 218 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    صفوان گويد بحضرت رضا عليه السلام عرضكردم : بمن بفرما امام چه زمانى مى داند او امام است : زمانيكه باو خبر رسد صاحبش (امام سابق ) وفات كرده يا همان زمانيكه وفات مى كند، مثل اين كه حضرت ابوالحسن (پدرت ) در بغداد وفات كرد و شما اينجا (در مدينه ) بوديد؟ فرمود: همان زمانى كه صاحبش مى ميرد، آگاه مى شود: عرضكردم : بچه وسيله ؟ فرمود: خدا به او الهام ميكند.


    5- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى الْفَضْلِ الشَّهْبَانِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِى الْيَوْمِ الَّذِى تُوُفِّيَ فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع فـَقـَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيـْهِ رَاجـِعـُونَ مـَضَى أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ عَرَفْتَ قَالَ لِأَنَّهُ تُدَاخِلُنِى ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 218 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    هـارون بـن فـضـيل گويد: روز وفات حضرت ابوجعفر (امام جواد) عليه السلام ابوالحسن على بن محمد (النقى ) را ديدم ، فرمود: انالله و انااليه راجعون ابى جعفر عليه السلام در گـذشـت ، بـحـضرت عرض شد: از كجا دانستيد؟ فرمود: زيرا فروتنى و خضوع نسبت بخدا در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت .


    6- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُسَافِرٍ قَالَ أَمَرَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ع حِينَ أُخْرِجَ بِهِ أَبَا الْحَسَنِ ع أَنْ يَنَامَ عَلَى بَابِهِ فِى كُلِّ لَيْلَةٍ أَبَداً مَا كَانَ حَيّاً إِلَى أَنْ يَأْتِيَهُ خَبَرُهُ قـَالَ فـَكـُنَّا فـِى كـُلِّ لَيْلَةٍ نَفْرُشُ لِأَبِى الْحَسَنِ فِى الدِّهْلِيزِ ثُمَّ يَأْتِى بَعْدَ الْعِشَاءِ فـَيـَنـَامُ فَإِذَا أَصْبَحَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ قَالَ فَمَكَثَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ أَرْبَعَ سِنِينَ فَلَمَّا كـَانَ لَيـْلَةٌ مـِنَ اللَّيـَالِى أَبـْطـَأَ عـَنَّا وَ فـُرِشَ لَهُ فـَلَمْ يـَأْتِ كَمَا كَانَ يَأْتِى فَاسْتَوْحَشَ الْعـِيـَالُ وَ ذُعـِرُوا وَ دَخـَلَنـَا أَمـْرٌ عَظِيمٌ مِنْ إِبْطَائِهِ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَى الدَّارَ وَ دَخَلَ إِلَى الْعـِيـَالِ وَ قَصَدَ إِلَى أُمِّ أَحْمَدَ فَقَالَ لَهَا هَاتِ الَّتِى أَوْدَعَكِ أَبِى فَصَرَخَتْ وَ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ شـَقَّتْ جـَيـْبـَهـَا وَ قـَالَتْ مـَاتَ وَ اللَّهِ سـَيِّدِى فَكَفَّهَا وَ قَالَ لَهَا لَا تَكَلَّمِى بِشَيْءٍ وَ لَا تُظْهِرِيهِ حَتَّى يَجِي ءَ الْخَبَرُ إِلَى الْوَالِى فَأَخْرَجَتْ إِلَيْهِ سَفَطاً وَ أَلْفَيْ دِينَارٍ أَوْ أَرْبَعَةَ آلَافِ دِينَارٍ فَدَفَعَتْ ذَلِكَ أَجْمَعَ إِلَيْهِ دُونَ غَيْرِهِ وَ قَالَتْ إِنَّهُ قَالَ لِى فِيمَا بَيْنِى وَ بَيْنَهُ وَ كـَانـَتْ أَثـِيـرَةً عـِنْدَهُ احْتَفِظِى بِهَذِهِ الْوَدِيعَةِ عِنْدَكِ لَا تُطْلِعِى عَلَيْهَا أَحَداً حَتَّى أَمُوتَ فَإِذَا مَضَيْتُ فَمَنْ أَتَاكِ مِنْ وُلْدِى فَطَلَبَهَا مِنْكِ فَادْفَعِيهَا إِلَيْهِ وَ اعْلَمِى أَنِّى قَدْ مِتُّ وَ قَدْ جـَاءَنـِى وَ اللَّهِ عـَلَامـَةُ سـَيِّدِى فـَقـَبـَضَ ذَلِكَ مـِنـْهـَا وَ أَمَرَهُمْ بِالْإِمْسَاكِ جَمِيعاً إِلَى أَنْ وَرَدَ الْخـَبـَرُ وَ انـْصـَرَفَ فـَلَمْ يـَعـُدْ لِشَيْءٍ مِنَ الْمَبِيتِ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا أَيَّاماً يـَسـِيـرَةً حَتَّى جَاءَتِ الْخَرِيطَةُ بِنَعْيِهِ فَعَدَدْنَا الْأَيَّامَ وَ تَفَقَّدْنَا الْوَقْتَ فَإِذَا هُوَ قَدْ مَاتَ فـِى الْوَقـْتِ الَّذِى فـَعـَلَ أَبـُو الْحـَسـَنِ ع مـَا فَعَلَ مِنْ تَخَلُّفِهِ عَنِ الْمَبِيتِ وَ قَبْضِهِ لِمَا قَبَضَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 218 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    مـسـافـر گـويـد: هـنـگـاميكه ابوابراهيم (موسى بن جعفر) عليه السلام را (بسوى بغداد) مـيـبـردند بامام رضا عليه السلام دستور داد كه هميشه تا وقتى كه خودش زنده است ، هر شـب در مـنزل آنحضرت بخوابد تا خبرش باو برسد، مسافر گويد: ما هر شب بستر امام رضا را در دهليز خانه مى انداختيم ، و آن حضرت بعد از شام مى آمد و مى خوابيد، و صبح بمنزل خويش مى رفت ، تا چهار سال بدين منوال گذشت ، شبى از شبها بستر حضرت را انـداخـتـنـد ولى او ديـر كـرد و بالاخره هم نيامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نيامدنش دهشتى گرفت .
    چون فردا شد، آنحضرت بمنزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه ام احمد شد و باو فرمود: آنـچـه را پـدرم بـتـو سـپـرده بـياور، ناگاه ام احمد فرياد كشيد و سيلى برخسارش زد و گـريـبـانـش را دريـد و گـفت : بخدا آقايم مرد، حضرت او را جلو گرفت و فرمود: ((مبادا سـخـنـى بگوئى و آنرا اظهار كنى تا خبر بحاكم برسد)) سپس ام احمد زنبيلى را با دو هـزار ديـنـار يـا چـهـار هـزار ديـنـار نزد او آورد و همه را به امام رضا داد، نه به ديگران (زيرا از اموال شخصى آن حضرت نبود تا ميان همه وراث تقسيم شود).
    و ام احـمـد كـه بـرگـزيـده و مـحـرم راز امـام هـفتم عليه السلام بود گفت آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: اين امانت را نزد خود حفظ كن ، كسى را از آن آگاه نساز تا من بميرم ، چـون مـن در گذشتم هر كس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحويلش ده و بدان كه من مرده ام . اكنون به خدا نشانه اى كه آقايم فرموده بود ظاهر شد (و دانستم كه او در گـذشته است ) امام رضا عليه السلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خود دارى داد تا زمانيكه خبر رسيد، سپس باز گشت و براى خوابيدن شب هم چنانكه مى آمد، نيامد، تا چـنـد روزى بـيـش نـگـذشـت كه پاكت نامه خبر وفات امام هفتم رسيد. ما روزها را شمرديم و حساب كرديم ، معلوم شد همان وقتيكه امام رضا براى خوابيدن نيامد و امانت را گرفت ، آن حضرت در گذشته است .



    * حالات ائمه عليهم السلام از نظر سن *
    بَابُ حَالَاتِ الْأَئِمَّةِ ع فِي السِّنِّ
    1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أَ كَانَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع حِينَ تَكَلَّمَ فِى الْمَهْدِ حـُجَّةَ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَقَالَ كَانَ يَوْمَئِذٍ نَبِيّاً حُجَّةَ اللَّهِ غَيْرَ مُرْسَلٍ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حـِينَ قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا. وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصـانـِى بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا قُلْتُ فَكَانَ يَوْمَئِذٍ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى زَكَرِيَّا فِى تِلْكَ الْحَالِ وَ هُوَ فِى الْمَهْدِ فَقَالَ كَانَ عِيسَى فِى تِلْكَ الْحَالِ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لِمَرْيَمَ حِينَ تَكَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَ كَانَ نَبِيّاً حُجَّةً عَلَى مَنْ سَمِعَ كَلَامَهُ فِى تِلْكَ الْحَالِ ثُمَّ صـَمـَتَ فـَلَمْ يـَتـَكـَلَّمْ حـَتَّى مـَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَ كَانَ زَكَرِيَّا الْحُجَّةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ بـَعـْدَ صـَمـْتِ عـِيـسَى بِسَنَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ زَكَرِيَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ يَحْيَى الْكِتَابَ وَ الْحـِكـْمـَةَ وَ هـُوَ صـَبِيٌّ صَغِيرٌ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتـَيـْنـاهُ الْحـُكـْمَ صـَبِيًّا فَلَمَّا بَلَغَ عِيسَى ع سَبْعَ سِنِينَ تَكَلَّمَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ حـِيـنَ أَوْحـَى اللَّهُ تـَعـَالَى إِلَيـْهِ فَكَانَ عِيسَى الْحُجَّةَ عَلَى يَحْيَى وَ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَيـْسَ تـَبـْقَى الْأَرْضُ يَا أَبَا خَالِدٍ يَوْماً وَاحِداً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ ع وَ أَسـْكـَنـَهُ الْأَرْضَ فـَقـُلْتُ جـُعـِلْتُ فِدَاكَ أَ كَانَ عَلِيٌّ ع حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ عـَلَى هـَذِهِ الْأُمَّةِ فـِى حـَيـَاةِ رَسـُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ نَعَمْ يَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعـَاهـُمْ إِلَى وَلَايـَتـِهِ وَ أَمـَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ وَ كَانَتْ طَاعَةُ عَلِيٍّ ع وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِى حـَيـَاةِ رَسـُولِ اللَّهِ ص وَ بـَعـْدَ وَفـَاتِهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَكِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى أُمَّتِهِ وَ عَلَى عَلِيٍّ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كـَانـَتِ الطَّاعـَةُ مـِنَ اللَّهِ وَ مـِنْ رَسـُولِهِ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ لِعَلِيٍّ ع بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ عَلِيٌّ ع حَكِيماً عَالِماً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 220 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    يزيد كناسى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم كه آيا عيسى بن مريم زمانى كه در گـهـواره سـخن گفت ، حجت خدا بود بر اهل زمانش ؟ فرمود: او آن زمان پيغمبر و حجت غير مرسل خدا بود (يعنى در آن زمان ماءمور بتبليغ و دعوت نبود) مگر نمى شنوى گفته خود او را كـه مـى گـويـد ((من بنده خدايم (تا مردم نگويند عيسى خداست ) خدا به من كتاب داده و پـيـغـمـبـرم سـاخته و هر جا باشم (اگر چه در گهواره ) پر بر كنم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكاة سفارش كرده 31 سوره 19 ـ،)).
    عـرض كـردم : در آن زمـان و در هـمـان حـاليـكـه در گهواره بود، حجت خدا بود بر زكريا؟ فرمود: عيسى در همان حال براى مردم آيت بود و رحمت خدا بود براى مريم ، زمانيكه سخن گـفـت و از جـانـب او دفـاع كـرد و پـيـغـمـبـر بـود و حـجـت بـر هـر كـه سـخـنـش را در آن حـال شـنـيـد. سـپـس سـكـوت نـمـود و تـا دو سـاله شـد، سـخـن نـگـفـت ، و حـجـت خـداى عـزوجـل بـر مـردم بـعـد از سكوت عيسى تا دو سال زكريا بود، سپس زكريا در گذشت و پـسـرش ‍ يـحـيـى ، كـتـاب و حـكـمـت را از او ارث بـرد، در حـاليـكـه كـودكـى خـرد سال بود. مگر نمى شنوى گفته خداى عزوجل را؟ ((اى يحيى كتاب (تورات ) را با قوت بـگـيـر و مـا حـكـم نبوت را در كودكى به او داديم 12 سوره 19 ـ)) (يعنى ما كه ترا در كودكى حكم نبوت دهيم ، نيرو و استعداد آن را هم به تو مى بخشيم )).
    چـون عـيسى هفت ساله شد و خدا يتعالى به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گـفت ، و بر يحيى و همه مردم حجت گشت . اى ابا خالد! از روزيكه خدا آدم عليه السلام را آفريد و در زمينش ساكن ساخت يك روز زمين ، بدون حجت خدا بر مردم . نباشد عرض كردم : قـربـانـت . آيـا عـلى عـليـه السـلام در زمـان حـيـات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر اين امت از طرف خدا و رسولش حجت بود؟ فرمود. آرى ، روزى كـه پـيـغمبر او را براى مردم بپا داشت و براى پيشوائى منصوبش ساخت و ايشان را بولايتش دعوت كرد و باطاعتش دستور داد.
    عـرض كـردم : اطـاعـت عـلى عـليه السلام در زمان حيات و بعد از وفات پيغمبر صلى اللّه عـليـه وآله بـر مـردم واجـب بـود؟ فـرمـود: آرى ، ولى در زمـان رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله خاموش بود و سخن نمى گفت . و در زمان حيات پيغمبر صـلى اللّه عـليـه و آله اطـاعـت از پـيـغـمبر صلى اللّه عليه و آله بر امت و بر على عليه السـلام واجـب بـود و بـعـد از وفـات آن حـضـرت اطـاعت از على عليه السلام از جانب خدا و رسـولش بـر هـمـه مـردم واجـب بود، و على عليه السلام حكيم و عالم بود (اشاره به آيه شريفه ((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) دارد).

  4. #44
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مـُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ كُنَّا نَسْأَلُكَ قَبْلَ أَنْ يَهَبَ اللَّهُ لَكَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَكُنْتَ تَقُولُ يَهَبُ اللَّهُ لِى غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَ اللَّهُ لَكَ فَقَرَّ عُيُونُنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ يَوْمَكَ فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فـَأَشـَارَ بـِيـَدِهِ إِلَى أَبـِى جـَعـْفـَرٍ ع وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا ابْنُ ثـَلَاثِ سـِنـِيـنَ قـَالَ وَ مـَا يَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ قَدْ قَامَ عِيسَى ع بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْن ثَلَاثِ سِنِينَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 221 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    صـفـوان بـن يـحيى گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم : پيش از آنكه خدا ابا جـعـفـر را بـشـمـا ببخشد، از شما (درباره جانشينت ) مى پرسيدم ، مى فرموديد: خدا به من پـسـرى عـطا مى كند. اكنون خدا او را به شما عطا كرد و چشم ما روشن گشت خدا آن روز را بـه مـا نشان ندهداگر پيش آمدى كند بسوى كه برويم ؟ حضرت با دست اشاره به ابى جـعـفـر عليه السلام كرد كه در برابرش ايستاده بود، من عرض كردم : قربانت اين پسر سه ساله است !! فرمود: هيچ زيانى به امامت او ندارد، همانا عيسى بن مريم عليه السلام قيام بحجت كرد، زمانيكه كمتر از سه سال داشت (به حديث 833 رجوع شود).


    3- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جـَعـْفـَرٍ الثَّانـِى ع قـَالَ قـُلْتُ لَهُ إِنَّهـُمْ يَقُولُونَ فِى حَدَاثَةِ سِنِّكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ أَنْ يَسْتَخْلِفَ سُلَيْمَانَ وَ هُوَ صَبِيٌّ يَرْعَى الْغَنَمَ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ عُبَّادُ بَنِى إِسـْرَائِيـلَ وَ عـُلَمـَاؤُهـُمْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع أَنْ خُذْ عَصَا الْمُتَكَلِّمِينَ وَ عَصَا سُلَيْمَانَ وَ اجْعَلْهَا فِى بَيْتٍ وَ اخْتِمْ عَلَيْهَا بِخَوَاتِيمِ الْقَوْمِ فَإِذَا كَانَ مِنَ الْغَدِ فَمَنْ كَانَتْ عَصَاهُ قَدْ أَوْرَقَتْ وَ أَثْمَرَتْ فَهُوَ الْخَلِيفَةُ فَأَخْبَرَهُمْ دَاوُدُ فَقَالُوا قَدْ رَضِينَا وَ سَلَّمْنَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 222 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    مـردى گـويـد: بـه امـام محمد تقى عليه السلام عرض كردم : مردم درباره خردسالى شما سـخـن مـى گـويـنـد: (نق مى زنند) فرمود: همانا خدايتعالى بداود وحى كرد كه سليمان را جـانـشـيـن كـنـد و او كـودكـى بـود كـه گـوسـفـنـد مـى چـرانـيـد، عـابدان و دانشمندان بنى اسرائيل او را نپذيرفتند، خدا بداود عليه السلام وحى كرد كه عصاهاى معترضين و عصاى سـليـمـان را بگير و در خانه اى بگذار و با خاتمهاى مردم مهرش كن فردا عصاى هر كس ‍ (مانند درخت سبزى ) بر گدار و ميوه دار شد، او جانشين است . داود عليه السلام اين خبر را بـه آنـهـا گـفـت (و چـون فـردا عـصـاى سـليـمـان را سـبـز ديدند) گفتند: راضى شديم و پذيرفتيم .


    4- عـَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُصْعَبٍ عَنْ مَسْعَدَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَبُو بَصِيرٍ دَخَلْتُ إِلَيْهِ وَ مَعِى غُلَامٌ يَقُودُنِى خـُمـَاسـِيٌّ لَمْ يـَبـْلُغْ فـَقَالَ لِي كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِى عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 222 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـو بـصـيـر (نـابـيـنـا) گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و كودك پنجساله نا بـالغـى عـصـاكش من بود: حضرت بمن فرمود: حال شما چگونه باشد زمانى كه حجت بر شـمـا هـمـسال ، اين كودك باشد؟ (يا فرمود: همسال اين كودك بر شما ولايت داشته باشد) (مـقـصـود امـام جـواد عـليـه السـلام اسـت كـه در ابـتـداى امـامـتـش بقول مشهور 8 سال و چند ماه داشت .


    5- سـَهـْلُ بـْنُ زِيـَادٍ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ مـَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ سَأَلْتُهُ يَعْنِى أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الْإِمَامِ فَقُلْتُ يَكُونُ الْإِمَامُ ابْنَ أَقَلَّ مِنْ سَبْعِ سِنِينَ فـَقـَالَ نَعَمْ وَ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِ سِنِينَ فَقَالَ سَهْلٌ فَحَدَّثَنِى عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ بِهَذَا فِى سَنَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 222 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    اسـمـاعـيـل بـن بزيع گويد: از حضرت ابيجعفر عليه السلام راجع بامر امامت پرسيدم و گـفـتـم : مـمـكـن اسـت امـام از هـفـت سـال كـمـتـر داشـتـه بـاشـد؟ فـرمـود: آرى كـمـتر از پنج سـال هـم مـى شـود (اشـاره بـه امـام دوازدهـم عـليـه السـلام دارد) سهل گويد على بن مهزيار اين حديث را در سال 221 بمن گفت .


    6- الْحـُسـَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ كُنْتُ وَاقِفاً بَيْنَ يَدَيْ أَبِي الْحَسَنِ ع بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ يَا سَيِّدِى إِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِى جَعْفَرٍ ابْنِى فـَكـَأَنَّ الْقـَائِلَ اسـْتـَصـْغـَرَ سِنَّ أَبِى جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تـَعـَالَى بـَعـَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع رَسُولًا نَبِيّاً صَاحِبَ شَرِيعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِى أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِى فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 222 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    پـدر خـيـرانـى گـويـد: در خـراسـان برابر حضرت رضا عليه السلام ايستاده بودم كه مـردى بـه او عـرضـكرد اگر پيش آمدى كند، بسوى كه رويم ؟ فرمود بسوى پسرم ابى جـعفر مثل اينكه گوينده سن ابى جعفر عليه السلام را كوچك شمرد امام رضا عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى عيسى بن مريم عليه السلام را بنبوت و رسالت و شريعت تازه مبعوث ساخت در سنى كوچكتر از سن ابى جعفر.


    7- الْحـُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ قـَدْ خـَرَجَ عـَلَيَّ فـَأَخـَذْتُ النَّظـَرَ إِلَيـْهِ وَ جـَعـَلْتُ أَنـْظُرُ إِلَى رَأْسِهِ وَ رِجْلَيْهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ لِأَصْحَابِنَا بِمِصْرَ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ حَتَّى قَعَدَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِى الْإِمَامَةِ بـِمِثْلِ مَا احْتَجَّ بِهِ فِى النُّبُوَّةِ فَقَالَ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبـَعـِيـنَ سـَنـَةً فـَقـَدْ يـَجُوزُ أَنْ يُؤْتَى الْحِكْمَةَ وَ هُوَ صَبِيٌّ وَ يَجُوزُ أَنْ يُؤْتَاهَا وَ هُوَ ابْنُ أَرْبَعِينَ سَنَةً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 223 روايت 7
    ترجمه روايت شريفه :
    عـلى بن اسباط گويد: امام محمد تقى عليه السلام را ديدم كه بطرف من مى آيد، من نگاهم را بـه او تـيـز كـردم (با دقت باو نگريستم ، شروع بنگريستنش كردم ) و بسر و پايش نـگـاه مـى كـردم تـا انـدازه قـامـتـش را بـراى اصـحـاب اهـل مـصـر خـود (شـيعيان ) وصف كنم ، در آن ميان كه من ورانداز مى كردم ، حضرت بنشست و فـرمـود: اى عـلى ، خـدا حـجـت درباره امامت را بمانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است ((حـكـم نـبـوت را در كـودكـى به او داديم 13 سوره 19 ـ)) ((و چون برشد رسيد ـ 22 سوره 12 ـ)) ((و به چهل سالگى رسيد 15 سوره 46 ـ)) پس ‍ رواست كه بشخصى در كـودكـى حـكـمـت داده شـود (چـنـانـچـه بـيـحـيـى داده شـد) و رواسـت كـه در چهل سالگى داده شود (چنانچه بيوسف داده شد).


    8- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ لِأَبِى جَعْفَرٍ ع يَا سَيِّدِى إِنَّ النَّاسَ يـُنْكِرُونَ عَلَيْكَ حَدَاثَةَ سِنِّكَ فَقَالَ وَ مَا يُنْكِرُونَ مِنْ ذَلِكَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ قـَالَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَّ لِنـَبـِيِّهِ ص قـُلْ هذِهِ سَبِيلِى أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى فَوَ اللَّهِ مَا تَبِعَهُ إِلَّا عَلِيٌّ ع وَ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ وَ أَنَا ابْنُ تِسْعِ سِنِينَ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 223 روايت 8
    ترجمه روايت شريفه :
    عـلى بـن حـسـان بـه امـام جـواد عـليـه السـلام عـرضكرد: آقاى من ! مردم بخرد سالى شما اعـتـراض دارنـد، فـرمـود: چـه اعـتـراضـى دارنـد، در صـورتـى كـه خـداى عـزوجـل بـه پـيـغمبرش صلى اللّه عليه وآله فرموده است ((بگو راه من اينست ، من از روى بـصـيرت بسوى خدا ميخوانم ، با آنكه از من پيروى كرده 108 سوره 12 ـ)) بخدا كسى جـز عـلى عـليـه السـلام از او پـيـروى نـكـرده و او نـه سال داشت و من هم نه ساله ام .



    شـرح:
    ميان خاصه و عامه مورد اتفاق است كه اولين مردى كه بپيغمبر صلى اللّه عليه وآله ايـمـان آورد و اسـلام پـذيـرفـت عـلى بـن ابـيطالب عليه السلام بود و خود آنحضرت هم هميشه بدان افتخار مى كرد و آن را دليل افضليت خود مى دانست و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله هـم بـه فاطمه مى فرمود: تو خرسند نيستى كه شوهرت دادم به كسى كه در ايمان بـر همه مقدم است و باز فرمود: اولين كسى كه از اين امت بر سر حوض وارد شود، اولين كسى است كه اسلام آورده و آن على بن ابيطالب عليه السلام است .
    امـا راجـع بـسـن آنـحـضـرت در زمـان پـذيـرفـتـن اسـلامـش اخـتـلافـسـت و مـيـان هـفـت سـال تـا پـانزده سال گفته اند علامه مجلسى (ره ) گويد: سازگارتر با تاريخ همان قـول ده سـالسـت كـه از نـظـر عـدم تـوجـه بـه مـاهـهـاى مـيـان سـال بـا ايـن روايـت كـه سـن آنـحـضـرت را هـنـگـام اسـلامـش نـه سال مى داند، موافق است و نيز شكى نيست كه آنحضرت از زمانيكه ايمان آورد تا آخر عمر بـر ايـمـانـش ثـابت و مستقر بود. اگر بعضى از عثمانيهاى متعصب گفته اند: ايمانى كه پـيـش از بـلوغ بـاشـد از روى يـقـيـن و مـعرفت نيست ، جوابش اين است كه : شما كه ايمان آنـحـضرت را از اول بلوغ تا پايان عمر قبول داريد و همان مقدار را هم لازم مى دانيد، على عـليـه السـلام چند سال هم اضافه پيش از بلوغش كه به عقيده شما اثرى نداشته ايمان داشـتـه اسـت . امـا بـعـقـيـده شيعه حقيقت مطلب خيلى بالاتر از اينها است ، شيعه مى گويد: گـذشـتـه از الطـاف مـعـنوى و توفيقات مخصوصى سبحانى ، على بن ابيطالبى كه از چـهـار سـالگـى در خانه پيغمبر و زير دست پيغمبر با عنايت و توجه خاص تربيت شده اسـت ، در ده سـالگـى بـخـوبـى مـى تـوانـد، مـانـنـد مـردى در كمال رشد و عقل فكر كند و بفهمد خداپرستى از بت پرستى بهتر است : اما.
    در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسلام
    * امام را جز يكى از ائمه غسل نمى دهد *
    بَابُ أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع
    1- الْحـُسـَيـْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ أَوْ غَيْرِهِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يُحَاجُّونَّا يَقُولُونَ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ مَا يُدْرِيهِمْ مَنْ غَسَلَهُ فَمَا قُلْتَ لَهُمْ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قُلْتُ لَهُمْ إِنْ قـَالَ مـَوْلَايَ إِنَّهُ غـَسـَلَهُ تـَحـْتَ عَرْشِ رَبِّي فَقَدْ صَدَقَ وَ إِنْ قَالَ غَسَلَهُ فِى تُخُومِ الْأَرْضِ فَقَدْ صَدَقَ قَالَ لَا هَكَذَا قَالَ فَقُلْتُ فَمَا أَقُولُ لَهُمْ قَالَ قُلْ لَهُمْ إِنِّى غَسَلْتُهُ فَقُلْتُ أَقُولُ لَهُمْ إِنَّكَ غَسَلْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 224 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    وشـاء گـويـد: احـمـد بـن عـمـر بـود يا ديگرى كه گفت : به حضرت رضا عليه السلام عـرضـكـردم : آنـهـا (واقـفـيه كه منكر امامت امام رضا عليه السلام و نيز منكر وفات پدرش هـسـتـنـد) بـا مـا مـشـاجـره مـى كـنـنـد و مـى گـويـنـد: امـام را جـز امـام غسل نمى دهد (پس چگونه ميگوئيد موسى بن جعفر در بغداد وفات يافته ، در صورتيكه شـمـا در مـديـنـه بـوديـد) فـرمـود: آنـهـا چـه مـيـدانـنـد كـى او را غسل داده است ؟ تو به آنها چه جواب دادى ؟ عرضكردم : قربانت ، من به آنها گفتم : اگر مـولايـم بـگـويـد، خـودم او را در زيـر عـرش ‍ پـروردگـار غـسـل داده ام راسـت گـفـتـه اسـت و اگـر بـگـويـد در دل زمين غسل داده ام راست گفته ، فرمود: اينچنين نيست ، عرضكردم پس چه بگويم ؟ فرمود: به آنها بگو، من غسلش داده ام . عرضكردم : شما غسلش داده ايد؟ فرمود: آرى .


    2- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْإِمَامِ يَغْسِلُهُ الْإِمَامُ قَالَ سُنَّةُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع
    اصول كافى جلد 2 صفحه 225 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـو مـعـمـر گـويـد: از امـام رضـا عـليـه السـلام پـرسـيـدم كـه امـام را امـام غسل ميدهد؟ فرمود: سنتى است از موسى بن عمران عليه السلام .


    3- وَ عَنْهُ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ طَلْحَةَ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا الْإِمَامُ فَقَالَ أَ مَا تَدْرُونَ مَنْ حَضَرَ لِغُسْلِهِ قَدْ حَضَرَهُ خَيْرٌ مِمَّنْ غَابَ عَنْهُ الَّذِينَ حَضَرُوا يُوسُفَ فِى الْجُبِّ حِينَ غَابَ عَنْهُ أَبَوَاهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 225 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    طـلحـه گـويـد: بـه امـام رضـا عـليـه السـلام عـرضـكـردم : امـام را جـز امـام غـسـل نميدهد؟ فرمود: آيا نمى دانيد چه كسى براى غسلش حاضر ميشود؟ كسى حاضر شود كـه بـهـتـر اسـت از آنـكـه از او غـايـب است همان كسانى كه در چاه نزد يوسف حاضر شدند زمانيكه ابوين و خانواده اش از او غايب بودند.



    شـرح:
    از ايـن روايـت اسـتـفـاده مـى شـود كـه جـبـرئيـل و مـلائكـه بـراى غـسل امام حاضر شوند، زيرا آنها بودند كه در چاه بيارى يوسف رسيدند، ولى اين روايت غـسـل دادن امـام را هـم نـفـى نـمـى كـنـد و شـايـد از نـظـر تـقـيـه صـادر شـده باشد. در هر حـال عـلامـه مـجـلسـى (ره ) اخـبـارى نـقـل مـيـكـنـد كـه حـضـرت رضـا بـراى غسل پدرش موسى بن جعفر عليهما السلام از مدينه به بغداد حاضر شد و همچنين امام جواد بـراى غـسـل دادن پـدرش ‍ عـليـهـمـا السـلام از مدينه به طوس آمد، كه در صورت صحت و ثـبـوت ايـن اخـبار ممكن است اين روايات را هم مؤ يد همان معنى دانست . چنانچه مجلسى (ره ) اسـتـفـاده كـرده اسـت ، در صورت خدشه و ضعف آن اخبار پيداست كه اين روايات صراحت و ظهورى در آن معنى ندارد، بعلاوه پيداست كه تحقيق درباره اين موضوع در اين زمان نتيجه عملى و بلكه اعتقادى هم ندارد و از ضرورياتى نيست كه بر اقرار و انكار آن ، اثر مهمى ثابت شود، چنانچه از جملات : ما يدريهم عن غسله سنة موسى بن عمران اما تدرون من حضر لغسله اين معنى ظاهر مى شود.

  5. #45
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    * كيفيت ولادت ائمه عليهم السلام *
    بَابُ مَوَالِيدِ الْأَئِمَّةِ ع
    1- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الرِّزَامِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ حَجَجْنَا مَعَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فـِى السَّنـَةِ الَّتـِى وُلِدَ فـِيـهـَا ابـْنـُهُ مـُوسـَى ع فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا الْغـَدَاءَ وَ كـَانَ إِذَا وَضـَعَ الطَّعـَامَ لِأَصـْحـَابِهِ أَكْثَرَ وَ أَطَابَ قَالَ فَبَيْنَا نَحْنُ نَأْكُلُ إِذْ أَتَاهُ رَسـُولُ حـَمـِيـدَةَ فـَقـَالَ لَهُ إِنَّ حـَمِيدَةَ تَقُولُ قَدْ أَنْكَرْتُ نَفْسِى وَ قَدْ وَجَدْتُ مَا كُنْتُ أَجِدُ إِذَا حـَضـَرَتْ وِلَادَتـِى وَ قـَدْ أَمـَرْتـَنـِى أَنْ لَا أَسـْتـَبـِقـَكَ بِابْنِكَ هَذَا فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَانْطَلَقَ مَعَ الرَّسُولِ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ سَرَّكَ اللَّهُ وَ جَعَلَنَا فِدَاكَ فَمَا أَنْتَ صـَنَعْتَ مِنْ حَمِيدَةَ قَالَ سَلَّمَهَا اللَّهُ وَ قَدْ وَهَبَ لِى غُلَاماً وَ هُوَ خَيْرُ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ فِى خَلْقِهِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَتْنِى حَمِيدَةُ عَنْهُ بِأَمْرٍ ظَنَّتْ أَنِّى لَا أَعْرِفُهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الَّذِى أَخْبَرَتْكَ بِهِ حَمِيدَةُ عَنْهُ قَالَ ذَكَرَتْ أَنَّهُ سَقَطَ مِنْ بَطْنِهَا حِينَ سَقَطَ وَاضـِعـاً يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ ذَلِكَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمـَارَةُ الْوَصـِيِّ مِنْ بَعْدِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هَذَا مِنْ أَمَارَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَارَةِ الْوَصـِيِّ مـِنْ بـَعْدِهِ فَقَالَ لِى إِنَّهُ لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِى عُلِقَ فِيهَا بِجَدِّى أَتَى آتٍ جَدَّ أَبـِى بـِكـَأْسٍ فـِيـهِ شـَرْبَةٌ أَرَقُّ مِنَ الْمَاءِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَبـْيـَضُ مـِنَ اللَّبـَنِ فَسَقَاهُ إِيَّاهُ وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِجَدِّى وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِى عُلِقَ فِيهَا بِأَبِى أَتَى آتٍ جَدِّى فَسَقَاهُ كَمَا سَقَى جَدَّ أَبِى وَ أَمـَرَهُ بـِمـِثـْلِ الَّذِى أَمـَرَهُ فـَقـَامَ فـَجَامَعَ فَعُلِقَ بِأَبِى وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِى عُلِقَ فـِيـهَا بِى أَتَى آتٍ أَبِى فَسَقَاهُ بِمَا سَقَاهُمْ وَ أَمَرَهُ بِالَّذِى أَمَرَهُمْ بِهِ فَقَامَ فَجَامَعَ فَعُلِقَ بـِى وَ لَمَّا أَنْ كـَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِى عُلِقَ فِيهَا بِابْنِى أَتَانِى آتٍ كَمَا أَتَاهُمْ فَفَعَلَ بِى كـَمـَا فـَعـَلَ بـِهـِمْ فـَقـُمـْتُ بـِعِلْمِ اللَّهِ وَ إِنِّى مَسْرُورٌ بِمَا يَهَبُ اللَّهُ لِى فَجَامَعْتُ فَعُلِقَ بـِابـْنـِى هـَذَا الْمـَوْلُودِ فـَدُونـَكـُمْ فـَهـُوَ وَ اللَّهِ صـَاحـِبـُكـُمْ مـِنْ بَعْدِى إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُكَ وَ إِذَا سَكَنَتِ النُّطْفَةُ فِى الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أُنْشِئَ فِيهَا الرُّوحُ بَعَثَ اللَّهُ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى مَلَكاً يُقَالُ لَهُ حَيَوَانُ فَكَتَبَ عَلَى عَضُدِهِ الْأَيْمَنِ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صـِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ وَ إِذَا وَقَعَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَمَّا وَضْعُهُ يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ فَإِنَّهُ يَقْبِضُ كـُلَّ عـِلْمٍ لِلَّهِ أَنـْزَلَهُ مـِنَ السَّمـَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ أَمَّا رَفـْعـُهُ رَأْسـَهُ إِلَى السَّمـَاءِ فـَإِنَّ مُنَادِياً يـُنـَادِى بـِهِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ يـَقـُولُ يـَا فـُلَانَ بـْنَ فـُلَانٍ اثـْبـُتْ تـُثْبَتْ فَلِعَظِيمٍ مَا خَلَقْتُكَ أَنْتَ صَفْوَتِى مِنْ خـَلْقـِى وَ مَوْضِعُ سِرِّى وَ عَيْبَةُ عِلْمِى وَ أَمِينِى عَلَى وَحْيِى وَ خَلِيفَتِى فِى أَرْضِى لَكَ وَ لِمـَنْ تـَوَلَّاكَ أَوْجـَبـْتُ رَحـْمـَتـِى وَ مـَنَحْتُ جِنَانِى وَ أَحْلَلْتُ جِوَارِى ثُمَّ وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى لَأَصـْلِيـَنَّ مـَنْ عـَادَاكَ أَشـَدَّ عـَذَابـِى وَ إِنْ وَسَّعـْتُ عـَلَيـْهِ فـِى دُنـْيـَايَ مِنْ سَعَةِ رِزْقِي فَإِذَا انـْقـَضَى الصَّوْتُ صَوْتُ الْمُنَادِى أَجَابَهُ هُوَ وَاضِعاً يَدَيْهِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ يَقُولُ شـَهـِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هـُوَ وَ الْمـَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ قَالَ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَ الْعِلْمَ الْآخِرَ وَ اسْتَحَقَّ زِيَارَةَ الرُّوحِ فـِى لَيـْلَةِ الْقـَدْرِ قـُلْتُ جـُعـِلْتُ فـِدَاكَ الرُّوحُ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ قَالَ الرُّوحُ هُوَ أَعْظَمُ مِنْ جـَبـْرَئِيـلَ إِنَّ جـَبْرَئِيلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَ لَيْسَ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ
    مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ مِثْلَهُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 225 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    ابو بصير گويد: همراه امام صادق عليه السلام حج گزارديم در ساليكه پسرش موسى مـتـولد شـد. چـون در اءبواء (منزلى در ميان مكه و مدينه ) فرود آمديم ، براى ما صبحانه آوردنـد، و چـون آن حـضـرت بـه اصـحـابـش ‍ غـذا مـى داد، زيـاد و خـوب تـهـيه مى كرد، ما مشغول خوردن بوديم كه فرستاده حميده (همسر امام صادق عليه السلام ) آمد و گفت : حميده مى گويد من خود را از دست داده ام و درد زائيدن در خود احساس ‍ مى كنم و شما به من دستور داده ايد كه نسبت به اين پسرت پيش از شما اقدامى نكنم .
    حضرت صادق عليه السلام بر خاست و با فرستاده به رفت . چون برگشت ، اصحابش عـرض كـردنـد: خـدايـت مسرور كند و ما را قربانت نمايد، با حميده چه كردى ؟ فرمود: خدا سلامتش داشت و به من پسرى عطا فرمود كه در ميان مخلوقش از همه بهتر است و حميده از آن مـولود بـه مـن مـطـلبـى گـفـت كـه گـمان كرد من آن را نمى دانم ، در صورتيكه من به آن داناترم .
    عـرض كـردم : قربانت ، حميده نسبت به آن مولود به شما چه خبرى داد؟ فرمود: گفت چون از شكمش فرود آمد، دستها به زمين نهاده ، سر به آسمان بلند كرد، من به او خبر دادم كه اين عمل نشانه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و نشانه وصى بعد از اوست ، عرض كردم : قـربـانـت : ايـن چـگـونـه نـشـانـه اى اسـت بـراى رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه وآله و وصـى بـعد از او؟ فرمود: در آن شبى كه نطفه جدم (زيـن العـابـديـن عليه السلام ) بسته شد شخصى (فرشته ئى ) جامى نزد پدرش آورد كـه در آن شـربـتـى بـود، رقـيـق تـر از آب و نـرمـتـر از كـره و شـيـريـن تـر از عـسـل و خـنـك تـر از بـرف و سـفـيدتر از شير، و به او آشامانيد و دستور نزديكى داد، او بـرخـاسـت و نـزديكى كرد و نطفه جدم بسته شد، و چون شبى كه نطفه پدرم بسته شد، فـرا رسـيـد شـخصى نزد جدم آمد و آن را به جدم آشاماند، چنانكه به پدر جدم آشامانيد و بوى دستور داد چنانكه به او دستور داد، جدم برخاست و نزديكى كرد و نطفه پدرم بسته شـد، و چـون شـبـى كـه نـطـفـه مـن بـسـتـه شد فرا رسيد، شخصى نزد پدرم آمد و به او آشامانيد آنچه را به آنها آشامانيد و دستورش داد آنچه به آنها دستور داد، پدرم برخاست و نـزديكى كرد، و نطفه من بسته شد، و چون شبى كه نطفه پسرم بسته شد فرا رسيد، شـخـصـى نـزد مـن آمـد چنانكه نزد آنها آمد و با من همان رفتار كرد كه با آنها كرد، پس من بـسـم خـدا بـرخـاسـتـم و از آنچه خدايم مى بخشد شادمان بودم ، و نزديكى كردم و نطفه پسرم همين مولود بسته شد، متوجهش باشيد كه او به خدا پس از من صاحب شماست .
    هـمـانا نطفه امام از نوشابه اى است كه به تو خبر دادم و چون آن نطفه چهار ماه در زهدان جـايـگـزيـن بـاشـد و روح در آن ايـجـاد شود، خداى تبارك و تعالى فرشته ئى كه نامش حـيـوان اسـت بـرانـگـيـزد تـا بر بازوى راستش نويسد ((كلمه پرودگارت با راستى و عـدالت پـايـان يـافـت ، كـلمـات خـدا را دگـرگـون كننده ئى نيست و او شنوا و داناست )) (مقصود از كلمه همان امام است ).
    و چـون از شكم مادرش فرود آيد، دستهايش را بر زمين گذارد و سرش را به آسمان بلند كـنـد، امـا دسـت بـزمـيـن گذاردنش ، رمز اين است كه : هر علمى را كه خدا از آسمان به زمين فـرستد، او دريافت كند و اما سر به آسمان برداشتن براى اين است كه : ندا دهنده ئى از درون عرش ، از جانب پرودگار عزت و از افق اعلى او را بنام خود و نام پدرش صدا زند و بـگـويـد: اى فـلان بـن فـلان ثابت باش تا برجا بمانى (در تمام گفتار و كردارت از روى علم و بصيرت بر حق ثابت باش تا امامتت ثابت شود).
    بـراى عـظـمـت خـلقـتـت تـو بـرگـزيـده از مـيـان خـلق مـنـى و مـحـل راز و صـنـدوق عـلم و امـين وحى و خليفه روى زمين من هستى ، براى تو و هر كه از تو پـيـروى كند، رحمتم را واجب كردم و بهشتم را بخشيدم و در جوار خود در آوردم ، به عزت و جـلالم هـر كه با تو دشمنى كند با عذاب سختم او را بسوزانم ، اگر چه در دنيا از رحمت واسعه ام به او هم توسعه دهم .
    و چـون آواز مـنـادى پـايـان يـابـد، امـام بـا دسـت بـزمين و سر بسوى آسمان جوابش دهد و بـگـويـد ((خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهى دهند كه شايسته پرستشى جز او نيست ، بـه عـدالت قـيـام كـرده ، مـعـبودى جز خداى تواناى حكيم نيست 18 سوره 3ـ)) و چون چنين گـويـد، خـدايـش عـلم اول و علم آخر به او عطا كند و مستحق ملاقات روح در شب قدر گردد. عـرض كـردم : قـربـانـت ، روح هـمـان جـبـرئيـل نـيـسـت ؟ فـرمـود روح از جـبـرئيـل بـزرگـتـر است ، جبرئيل از جنس فرشتگان است و روح مخلوقى است بزرگتر از فـرشـتـگـان عـليـهـم السـلام . مـگـر نـه ايـن اسـت كـه خـداى تـبـارك و تـعـالى فـرمايد: ((فرشتگان و روح فرود آيند 5 سوره قدر)) (پس روح غير از فرشته است ).


    2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ مـُحـَمَّدِ بـْنِ الْحـُسـَيْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقـَاسـِمِ عـَنِ الْحـَسـَنِ بـْنِ رَاشـِدٍ قـَالَ سـَمـِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تـَعـَالَى إِذَا أَحـَبَّ أَنْ يـَخـْلُقَ الْإِمـَامَ أَمَرَ مَلَكاً فَأَخَذَ شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ الْعَرْشِ فَيَسْقِيهَا أَبـَاهُ فـَمـِنْ ذَلِكَ يـَخـْلُقُ الْإِمـَامَ فـَيـَمـْكـُثُ أَرْبـَعـِيـنَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فِى بَطْنِ أُمِّهِ لَا يَسْمَعُ الصَّوْتَ ثُمَّ يَسْمَعُ بَعْدَ ذَلِكَ الْكَلَامَ فَإِذَا وُلِدَ بَعَثَ ذَلِكَ الْمَلَكَ فَيَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ تـَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَإِذَا مَضَى الْإِمَامُ الَّذِى كـَانَ قـَبـْلَهُ رُفـِعَ لِهـَذَا مـَنـَارٌ مِنْ نُورٍ يَنْظُرُ بِهِ إِلَى أَعْمَالِ الْخَلَائِقِ فَبِهَذَا يَحْتَجُّ اللَّهُ عَلَى خَلْقِه
    اصول كافى جلد 2 صفحه 228 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    حـسن بن راشد گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: زمانى كه خداى تبارك و تـعـالى بخواهد امام را خلق كند به فرشته ئى دستور دهد كه شربتى از آب زير عرش گـرفـتـه بـه پـدر امـام بـيـاشـامـانـد، پـس آفـريـنـش ‍ امـام از آن شـربـت اسـت ، آنـگـاه چـهـل شـبـانـه روز در شـكـم مادر است و صدا نمى شنود و بعد از آن گوشش براى شنيدن سخن باز مى شود، و چون متولد شود همان فرشته مبعوث شود و ميان دو چشم امام بنويسد كلمه پرودگارت براستى و عدالت پايان يافت كلمات او را دگرگون كننده ئى نيست و او شـنـوا و دانـاسـت و چـون امـام پـيش از وى در گذرد، براى او مناره ئى از نور افراشته شود كه به وسيله آن كردار همه مردم را ببيند، و خدا بر خلقش بدان احتجاج كند.



    شـرح:
    گـويا نوشتن ميان دو چشم امام كنايه از اين است كه نور علم و ولايت از پيشانى امام ظـاهـر شـود و چـون پيشانى آئينه اى است كه شخصيت معنوى انسان را مى نمايد، مى توان گـفت : نور علم و ولايت در سراپاى امام و در همه حركات و سكناتش هويدا گردد، پس ميان ايـن روايت با رواياتيكه نوشتن آن جمله را ببازوى راست امام نسبت مى دهد تناقضى نيست ، و احـتـيـاج خـدا بـر خـلقـش توسط امامى است كه با نور خدا داده كردار را ديده است و راهى براى انكار و تزوير آنها باقى نگذاشته است .3- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ يـُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْإِمـَامَ مـِنَ الْإِمـَامِ بـَعـَثَ مـَلَكـاً فـَأَخَذَ شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ الْعَرْشِ ثُمَّ أَوْقَعَهَا أَوْ دَفَعَهَا إِلَى الْإِمـَامِ فـَشـَرِبـَهـَا فـَيَمْكُثُ فِى الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْماً لَا يَسْمَعُ الْكَلَامَ ثُمَّ يَسْمَعُ الْكَلَامَ بـَعـْدَ ذَلِكَ فـَإِذَا وَضَعَتْهُ أُمُّهُ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ ذَلِكَ الْمَلَكَ الَّذِى أَخَذَ الشَّرْبَةَ فَكَتَبَ عَلَى عـَضـُدِهِ الْأَيـْمـَنِ وَ تـَمَّتْ كـَلِمـَةُ رَبِّكَ صـِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ فَإِذَا قَامَ بِهَذَا الْأَمْرِ رَفَعَ اللَّهُ لَهُ فِى كُلِّ بَلْدَةٍ مَنَاراً يَنْظُرُ بِهِ إِلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 229 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    يـونـس بـن ظـبـيـان گـويـد: شـنـيـدم امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود: هـمـانـا خداى عـزوجـل چون خواهد امامى را از امامى ديگر خلق كند، فرشته ئى را مبعوث كند تا شربتى از آب زيـر عـرش بـگـيـرد و بـه امـامـش ‍ دهـد تـا بـنـوشـد، سـپـس چـهـل روز در رحـم بماند و سخن نشنود و بعد از آن سخن شنود. و چون مادرش او را بزايد، خـدا هـمـان فـرشـتـه ئى را كـه نـوشـابـه بـر گرفت بفرستد تا بر بازوى راست امام نويسد ((كلمه پروردگارت براستى و عدالت پايان يافت ، براى كلمات او دگرگون كـنـنـده ئى نـيـسـت )) و چـون بـه امـر امامت قيام كند خدا در هر شهرى برايش مناره ئى بر افرازد كه به وسيله آن اعمال بندگان را بنگرد.


    4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ لَيَسْمَعُ فِى بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وُلِدَ خـُطَّ بـَيـْنَ كـَتـِفـَيـْهِ وَ تـَمَّتْ كـَلِمـَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعـَلِيـمُ فـَإِذَا صـَارَ الْأَمـْرُ إِلَيـْهِ جـَعـَلَ اللَّهُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ يُبْصِرُ بِهِ مَا يَعْمَلُ أَهْلُ كُلِّ بَلْدَةٍ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 229 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    مـحـمـد بن مروان گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمد: همانا امام در شكم مادرش مـى شـنـود، و چـون مـتـولد شـود مـيـان دو شـانـه اش ‍ نـوشته شود: ((كلمه پروردگارت براستى و عدالت پايان يافت ، كلمات او را دگرگون كننده ئى نيست و او شنوا و داناست )) و چون امر امامت به او رسد، خدا برايش عمودى از نور مقرر دارد كه به وسيله آن آنچه اهل و هر شهر انجام دهند ببيند.


    5- الْحـُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ عـَنْ عـَبـْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ إِسْحَاقَ بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِى يـَقُولُ الْأَوْصِيَاءُ إِذَا حَمَلَتْ بِهِمْ أُمَّهَاتُهُمْ أَصَابَهَا فَتْرَةٌ شِبْهُ الْغَشْيَةِ فَأَقَامَتْ فِى ذَلِكَ يـَوْمـَهـَا ذَلِكَ إِنْ كـَانَ نـَهـَاراً أَوْ لَيـْلَتـَهَا إِنْ كَانَ لَيْلًا ثُمَّ تَرَى فِى مَنَامِهَا رَجُلًا يُبَشِّرُهَا بـِغـُلَامٍ عـَلِيـمٍ حـَلِيمٍ فَتَفْرَحُ لِذَلِكَ ثُمَّ تَنْتَبِهُ مِنْ نَوْمِهَا فَتَسْمَعُ مِنْ جَانِبِهَا الْأَيْمَنِ فـِى جـَانـِبِ الْبـَيـْتِ صـَوْتاً يَقُولُ حَمَلْتِ بِخَيْرٍ وَ تَصِيرِينَ إِلَى خَيْرٍ وَ جِئْتِ بِخَيْرٍ أَبـْشـِرِى بـِغـُلَامٍ حـَلِيـمٍ عَلِيمٍ وَ تَجِدُ خِفَّةً فِى بَدَنِهَا ثُمَّ لَمْ تَجِدْ بَعْدَ ذَلِكَ امْتِنَاعاً مِنْ جـَنـْبـَيـْهـَا وَ بـَطـْنـِهَا فَإِذَا كَانَ لِتِسْعٍ مِنْ شَهْرِهَا سَمِعَتْ فِى الْبَيْتِ حِسّاً شَدِيداً فَإِذَا كـَانـَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِى تَلِدُ فِيهَا ظَهَرَ لَهَا فِى الْبَيْتِ نُورٌ تَرَاهُ لَا يَرَاهُ غَيْرُهَا إِلَّا أَبُوهُ فَإِذَا وَلَدَتْهُ وَلَدَتْهُ قَاعِداً وَ تَفَتَّحَتْ لَهُ حَتَّى يَخْرُجَ مُتَرَبِّعاً يَسْتَدِيرُ بَعْدَ وُقُوعِهِ إِلَى الْأَرْضِ فـَلَا يـُخـْطـِئُ الْقـِبـْلَةَ حَيْثُ كَانَتْ بِوَجْهِهِ ثُمَّ يَعْطِسُ ثَلَاثاً يُشِيرُ بِإِصْبَعِهِ بـِالتَّحـْمِيدِ وَ يَقَعُ مَسْرُوراً مَخْتُوناً وَ رَبَاعِيَتَاهُ مِنْ فَوْقٍ وَ أَسْفَلَ وَ نَابَاهُ وَ ضَاحِكَاهُ وَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ مِثْلُ سَبِيكَةِ الذَّهَبِ نُورٌ وَ يُقِيمُ يَوْمَهُ وَ لَيْلَتَهُ تَسِيلُ يَدَاهُ ذَهَباً وَ كَذَلِكَ الْأَنْبِيَاءُ إِذَا وُلِدُوا وَ إِنَّمَا الْأَوْصِيَاءُ أَعْلَاقٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 230 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    اسحاق بن جعفر گويد: شنيدم پدرم (امام صادق عليه السلام ) مى فرمود: هنگاميكه مادران ائمـه بـه آنـها باردار شوند، سنتى مانند بيهوشى ايشان را فرا گيرد كه اگر در روز بـاشـد يـك روز و اگـر در شـب بـاشـد يـك شـب در آن حال بسر برد، سپس در خواب بيند كه مردى او را به پسرى دانا و بردبار مژده مى دهد، او از آن مژده مسرور گردد و از خواب بيدار شود، و از طرف راستش از جانب خانه صدائى شنود كه گويد: بخير آبستن شدى و به سوى خير بگرائى ، و با خير آمدى (خير آوردى ) مـژده بـاد ترا به پسرى بردبار و دانا، و در تن خود احساس سبكى كند و پس از آن از پهلوها و شكمش ناراحتى نبيند.
    و چـون مـاه نـهـم شـود در خـانـه ، آواز بلندى (صداى حركتى ) بگوشش ‍ رسد و چون شب زائيـدنـش فـرا رسـد، در خـانـه نـورى ظـاهر شود كه جز او و پدرش آن را نبينند (چنانكه پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله فـرشته را مى بيند و ديگران نمى بينند) و چون او را بـزايـد نـشـسته باشد (نه آنكه با سر فرود آيد) و برايش گشايش شود تا چهار زانو بـيـرون آيد و پس از اينكه روى زمين قرار گيرد، بچرخد تا قبله به هر طرف باشد، از آن مـنـحـرف نـشـود، سـپـس سـه بار عطسه كند و با انگشت به حمد خدا اشاره كند (چنانكه مـسـتـحب است پس از عطسه انگشت را سر بينى گذاشته و حمد خدا گويند) و ناف بريده و خـتنه شده باشد و دندانهاى رباعيش از بالا و پائين و دودندان نيش و دودندان ضاحكه اش بر آمده باشد (گويا نبودن دندانهاى ديگر براى اين است كه پستان مادر را آزرده نكند) و در مـقـابـلش نورى مانند شمش طلا بدرخشد و تا يك شبانه روز از دودستش ‍ نورى طلائى سـاطـع اسـت و پـيـغـمـبران هم در زمان تولد چنينند (نسبت به تمام حالات ) و همانا اوصياء آويزه (اشرف اولاد) پيغمبرانند.


    6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ رَوَى غَيْرُ وَاحـِدٍ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا أَنَّهُ قَالَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِى الْإِمَامِ فَإِنَّ الْإِمَامَ يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ هُوَ فِى بـَطـْنِ أُمِّهِ فـَإِذَا وَضـَعـَتـْهُ كـَتَبَ الْمَلَكُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَإِذَا قَامَ بِالْأَمْرِ رُفِعَ لَهُ فِى كُلِّ بَلْدَةٍ مَنَارٌ يَنْظُرُ مِنْهُ إِلَى أَعْمَالِ الْعِبَادِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    حـمـيـل بـن دراج گويد: جماعتى از اصحاب ما نقل كردند كه آن حضرت فرمود: درباره امام سخن نگوئيد، زيرا امام در شكم مادر مى شنود، و چون مادرش او را بزايد فرشته ئى ميان دو چـشـمـش نـويـسـد ((كـلمـه پـرودگـارت بـراسـتى و عدالت پايان يافت ، كلمات او را دگرگون كننده ئى نيست و او شنوا و داناست )) و چون به امر امامت قيام كند، در هر شهرى بـراى او عـمـودى از نـور بـرافـراشـتـه گـردد كـه بـوسـيـله آن اعمال مردم را ببيند.


    7- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ فَضَّالٍ جُلُوساً إِذْ أَقـْبـَلَ يـُونـُسُ فـَقَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ أَكـْثـَرَ النَّاسُ فـِى الْعـَمُودِ قَالَ فَقَالَ لِى يَا يُونُسُ مَا تَرَاهُ أَ تَرَاهُ عَمُوداً مِنْ حَدِيدٍ يُرْفَعُ لِصَاحِبِكَ قَالَ قُلْتُ مَا أَدْرِى قَالَ لَكِنَّهُ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِكُلِّ بَلْدَةٍ يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَعْمَالَ تِلْكَ الْبَلْدَةِ قَالَ فَقَامَ ابْنُ فَضَّالٍ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا تَزَالُ تَجِى ءُ بِالْحَدِيثِ الْحَقِّ الَّذِى يُفَرِّجُ اللَّهُ بِهِ عَنَّا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 7
    ترجمه روايت شريفه :
    محمد بن عيسى بن عبيد گويد: من و ابن فضال نشسته بوديم كه يونس ‍ وارد شد و گفت : مـن خـدمـت امـام رضا عليه السلام رسيدم و عرضكردم : قربانت . مردم درباره عمود (از نور كـه بـراى امـام بـر افـراشته شود) سخن بسيار گويند، بمن فرمود: اى يونس ! تو چه عقيده اى دارى ؟ خيال مى كنى عمودى از آهن است كه براى امام افراشته مى شود؟ عرضكردم : نـمـى دانـم ، فـرمـود: او فـرشـتـه اى اسـت گـمـاشـتـه در هـر شـهـر كـه خدا بوسيله او اعمال مردم آن شهر را بامام رساند، ابن فضال برخاست و سر او را بوسيد و گفت : خدايت رحـمـت كـنـد اى ابـا مـحـمـد! كـه هـمـواره بـراى مـا حـديـث درسـتـى كـه خـدا بـدان مشكل ما را مى گشايد مى آورى .

  6. #46
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    8- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جـَعـْفَرٍ ع قَالَ لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ يُولَدُ مُطَهَّراً مَخْتُوناً وَ إِذَا وَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ وَقَعَ عَلَى رَاحـَتـِهِ رَافـِعـاً صـَوْتـَهُ بـِالشَّهـَادَتَيْنِ وَ لَا يُجْنِبُ وَ تَنَامُ عَيْنَاهُ وَ لَا يَنَامُ قَلْبُهُ وَ لَا يـَتـَثـَاءَبُ وَ لَا يـَتـَمـَطَّى وَ يـَرَى مـِنْ خـَلْفـِهِ كَمَا يَرَى مِنْ أَمَامِهِ وَ نَجْوُهُ كَرَائِحَةِ الْمِسْكِ وَ الْأَرْضُ مـُوَكَّلَةٌ بـِسَتْرِهِ وَ ابْتِلَاعِهِ وَ إِذَا لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَتْ عَلَيْهِ وَفْقاً وَ إِذَا لَبـِسـَهـَا غـَيـْرُهُ مـِنَ النَّاسِ طـَوِيـلِهِمْ وَ قَصِيرِهِمْ زَادَتْ عَلَيْهِ شِبْراً وَ هُوَ مُحَدَّثٌ إِلَى أَنْ تَنْقَضِيَ أَيَّامُهُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 8
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام بـاقر عليه السلام فرمود: امام را ده علامت است : 1ـ پاكيزه وختنه شده متولد شود. 2ـ چون بدنيا آيد كف دست بزمين نهاده ، بشهادتين آواز بردارد. 3ـ محتلم نشود (پليدى جنابت بـاو نـرسـد اگـر چه عسل بر او واجبست ). 4ـ چشمش بخوابد ولى قلبش بخواب نرود. 5 دهـن دره و بـغـل باز كردن ندارد. 6 از پشت سر ببيند چنانكه از پيش رو بيند. 7ـ مدفوعش بـوى مـشـك دهـد. 8ـ زمـيـن وظـيـفـه دارد آنـرا بـپـوشـانـد و فـرو بـرد. 9ـ چـون زره رسـول خـدا صـلى اللّه عليه وآله را پوشد بقامتش رساباشد و چون مرد ديگرى پوشد، كـوتـاه قـد بـاشد و يا دراز قامت يك وجب بلندتر آيد. 10ـ تا زمان زفاتش محدث باشد (فرشته باو خبر دهد).



    * كيفيت آفرينش بدنها و روحها و دلهاى ائمه عليهم السلام *
    بَابُ خَلْقِ أَبْدَانِ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْع
    1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع قـَالَ إِنَّ اللَّهَ خـَلَقـَنـَا مـِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شـِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 232 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: خـدا مـا را از عـليـين آفريد و ارواح ما را از بالاتر آن آفـريـد و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد و پيكرشان را پائين آن آفريد، پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان مشتاق ماست .



    شـرح:
    عـليـيـن در لسـان قـرآن و اخـبـار در مـقـام بـلنـد و رفـيـع استعمال شده است و لذا عبارات مفسرين در معنى اين كلمه چنين است : آسمان هفتم ، بالاترين مـكـان ، اشـرف مـراتـب ، اقـرب مـقـامـات بـه خـدا، نـامـه عـمـل نـيـكـو كـاران ، و شـايـد ايـن مقام بالاترين درجات ماده باشد كه پيكر ائمه و ارواح شـيـعـيـان از آنجا آفريده شده ولى روح ائمه عليهم السلام از مقامى بالاتر آفريده شده كه ماده را در آنجا راهى نيست و پيكر شيعيان از پائين تر آن خلق شده است تا يك درجه از پيكر ائمه پائين تر باشد، پس ‍ امام و شيعه در مرحله عليين هم افق و برابرند.2- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عـَنْ عـِمـْرَانَ بـْنِ إِسْحَاقَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعـَرْشِ فـَأَسـْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ طِينَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مـَخـْزُونـَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَ لِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ لِلنَّارِ وَ إِلَى النَّارِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود: خـدامـيـرالمؤ منين (ارواح ) ما را از نور عظمت خويش آفـريد، آنگاه آفرينش ما را (يعنى پيكر ما را با صورت مثالى ما را) از گلى در خزانه و پوشيده از زير عرش صورتگرى كرد و آن نور را در آن ، جايگزين ساخت ، و ما مخلوق و بـشـرى نـورانـى بوديم ، و براى هيچكس از آنچه در خلقت ما نهاد، بهره ئى قرار نداد و ارواح شيعيان ما را از گل ما آفريد و بدنشان را از گلى در خزانه و پوشيده پائين تر از گـل مـا. و خـدا هـيـچ كـس را جز انبياء از خلقت ايشان بهره ئى نداد، از اين رو ما و آنها آدمى شديم و مردم ديگر خرمگسانى كه سزاوار دوزخند و بسوى دوزخ مى روند.


    3- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ حَسَّانَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ غـَيـْرِهِ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ حـَسَّانَ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ عـَطـِيَّةَ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ رِئَابٍ رَفـَعَهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ لِلَّهِ نَهَراً دُونَ عَرْشِهِ وَ دُونَ النَّهَرِ الَّذِى دُونَ عَرْشِهِ نُورٌ نَوَّرَهُ وَ إِنَّ فِى حَافَتَيِ النَّهَرِ رُوحَيْنِ مَخْلُوقَيْنِ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحٌ مِنْ أَمْرِهِ وَ إِنَّ لِلَّهِ عَشْرَ طِينَاتٍ خَمْسَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ خَمْسَةً مِنَ الْأَرْضِ فَفَسَّرَ الْجِنَانَ وَ فَسَّرَ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا مَلَكٍ مِنْ بَعْدِهِ جَبَلَهُ إِلَّا نَفَخَ فِيهِ مِنْ إِحْدَى الرُّوحَيْنِ وَ جَعَلَ النَّبِيَّ ص مـِنْ إِحـْدَى الطِّيـنـَتـَيـْنِ قـُلْتُ لِأَبـِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع مَا الْجَبْلُ فَقَالَ الْخَلْقُ غَيْرَنَا أَهْلَ الْبـَيـْتِ فـَإِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِنَ الْعَشْرِ طِينَاتٍ وَ نَفَخَ فِينَا مِنَ الرُّوحَيْنِ جَمِيعاً فَأَطْيِبْ بِهَا طِيباً وَ رَوَى غَيْرُهُ عَنْ أَبِى الصَّامِتِ قَالَ طِينُ الْجِنَانِ جَنَّةُ عَدْنٍ وَ جَنَّةُ الْمَأْوَى وَ جـَنَّةُ النَّعـِيـمِ وَ الْفـِرْدَوْسُ وَ الْخـُلْدُ وَ طـِيـنُ الْأَرْضِ مـَكَّةُ وَ الْمـَدِيـنـَةُ وَ الْكُوفَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ الْحَائِرُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 233 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    امـيرالمؤ منين عليه السلام فرمود: براى خدا نهريست نزد عرش و نزد آن نهر نوريست كه خدايش فروزان ساخته و در دو جانب نهر دو روح آفريده شده : روح القدس و روح وابسته بـه امـر خـدا، و براى خدا ده طينت (سرشت ، گل ) است : پنج تاى آنها از بهشت است و پنج ديگر از زمين ، آنگاه بهشتى و زمينى را تفسير نمود سپس فرمود: هر پيغمبر و فرشته اى را كه خدا از پيغمبر سرشته است ، يكى از اين دو روح را در او دميده ، و پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله را از يـكـى از آن دو قـسـم طـيـنت سرشته است بجز ما خاندان راوى گويد به موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم : سرشتن چيست ؟ فرمود: آفريدن است همانا خداى عـزوجل ما خانه آن را، از آن ده طينت آفريد و از هر دو روح در ما دميد، و چه طينت پاكيزه ئى !! و ديـگـرى از ابوالصامت روايت كرده كه امام عليه السلام (در تفسير بهشتى و زمينى ) فـرمود: طينت بهشتى ، بهشت عدن و بهشت ماءوى و بهشت نعيم و فردوس و خلد است . و طينت زمينى : مكه و مدينه و كوفه و بيت المقدس و حائر (امام حسين عليه السلام ) است .



    شـرح:
    عـلامـه مـجـلسـى (ره ) در تـفـسـيـر نـهـر و نـور و طـيـنـت مـطـالبـى از بعض ‍ محققين نـقل فرموده و سخن شيخ بهائى و محدث استر آبادى را هم ذكر مى كند، و چون توضيح و تـفـصـيـل آنـهـا را از عـهـده ايـن مـخـتـصـر خـارجـسـت ، عـلاقـمـنـدان مـى تـوانـنـد از مـرآت العقول ج 1 س 293استفاده كنند.4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِى نَهْشَلٍ قَالَ حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بـْنُ إِسـْمـَاعـِيلَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعـْلَى عـِلِّيِّيـنَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تـَهـْوِى إِلَيـْنـَا لِأَنَّهـَا خـُلِقـَتْ مـِمَّا خـُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلاّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِى عـِلِّيِّينَ. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِى إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خـُلِقـَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ كَلاّ إِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفِى سِجِّينٍ. وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 234 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـوحـمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: همانا خدا ما را از اعلى عليين آفريد و دلهاى شيعيان ما را از آنچه ما را آفريد، آفريد. و پيكرهايشان را از درجه پـائيـنش آفريد، از اين رو دلهاى شيعيان به ما متوجه است ، زيرا از آنچه ما آفريده شده ايـم ، آفريده شده اند، سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((اصلا نامه نيكان در عليين است ، تـو چه چه دانى عليين چيست ؟ كتابى است نوشته كه مقربان شاهد آنند 98 سوره 83 )) و دشـمـن مـا را از سـجـيـن آفـريـد و دلهاى پيروانشان را از آنچه آنها را آفريده آفريد و پـيـكـرهـايشان را از پائين تر آن آفريد، از اين رو دلهاى پيروانشان به آنها متوجه است زيـرا ايـنـهـا آفـريـده شـدنـد از آنچه آنها آفريده شدند سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ((اصلا نامه بدكاران در سجين است ، تو چه دانى سجين جيست ؟ كتابيست نوشته 8 سوره 83 ـ)).



    شـرح:
    پـيـداست كه عليين و سجين از مطالبى است كه خداى تعالى نخواسته است بشر آن را بنحو تفصيل و توضيح بداند، از اين رو به پيغمبرش مى فرمايد: تو چه دانى سجين چـيـسـت ؟ و سـپـس هم به كتاب نوشته توضيحش مى دهد، دانشمندان و مفسرين اسلامى هم در مـعـنى اين دو كلمه اقوال و عقايد مختلف و محتملى ذكر نموده اند كه بعضى از آنها در حديث اول اين باب ذكر شد.
    * در بيان تسليم و فضيلت مسلمين *
    بَابُ التَّسْلِيمِ وَ فَضْلِ الْمُسَلِّمِينَ

    شرح :
    مـقـصـود از مـسـلمـيـن در ايـن بـاب تـسـليـم شـونـد گـانـنـد، نـه اهـل اسـلام در بـرابـر يـهود و نصارى ما انشاء الله در آخر اين باب توضيحى راجع به تسليم بيان مى كنيم .1- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سـَدِيـرٍ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبـِى جـَعْفَرٍ ع إِنِّى تَرَكْتُ مَوَالِيَكَ مُخْتَلِفِينَ يَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 235 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    سـدير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : من دوستان شما را در حالى ترك گفتم (و بسوى شما آمدم ) كه اختلاف داشتند و از يكديگر بيزارى مى جستند، فرمود: ترا بـا وضـع آنها چكار؟ همانا مردم سه تكليف دارند: شناختن ائمه و تسليم بودن در برابر آنها و ارجاع اختلافات خود را به ايشان .



    شـرح:
    شدت اختلاف شيعيان در مسائل دينى و موضوعات مذهبى سدير را ناراحت كرده ، به امـام عليه السلام شكايت مى كند، حضرت مى فرمايد، اختلاف آنها به تو زيانى ندارد و در آن بـاره فـكـر مـكـن و بـدانكه تو و هر يك از شيعيان سه تكليف داريد كه بايد انجام دهـيـد: 1ـ ائمـه و پـيـشـوايـان خـود را بـشـناسيد تا بدام شيادان گمراه كننده نيفتيد. 2ـ در بـرابـر پـيـشـوايان خود تسليم باشيد، يعنى آنها را چنانكه هستند بشناسيد تا خود به خود تسليم و منقادشان شويد و او امر و نواهى آنها را بپذيرد و به گفتار و رفتار و قيام يـا خـانـه نـشستن و ساير اعمال آنها اگر چه بر خلاف سليقه شما باشد اعتراض نكنيد، زيـرا اعمال و رفتار آنها طبق دستور خدا و پيغمبر است . 3ـ اگر در موضوعى با يكديگر اخـتلاف نظر پيدا كرديد، مطلب را به آنها ارجاع دهيد چنانكه خداى تعالى فرمايد: ((اى مـؤ مـنـان از خدا و رسول اطاعت كنيد و اگر در موضوعى اختلاف و مشاجره كرديد، آن را به خـدا و رسـول ارجاع دهيد)) و معلوم است كه ائمه اوصياء و جانشينان پيغمبرند و در نبودن پيغمبر بايد اختلافات به آنها ارجاع شود.2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بـْنِ عـُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شـَرِيـكَ لَهُ وَ أَقـَامـُوا الصَّلَاةَ وَ آتـَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِى صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِى قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يـُحـَكِّمـُوكَ فـِيـمـا شـَجـَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 235 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردمى خداى يگانه بى شريك را عبادت كنند و نماز گـزارنـد و زكـاة دهـنـد و حـج خـانه خدا بجا آرند و ماه رمضان را روزه دارند، و پس از همه ايـنـهـا نـسبت به چيزى كه خدا يا رسولش كرده بگويند: چرا بر خلاف اين نكرد؟ يا اين مـعـنـى را در دل خـود احـسـاس كنند (بى آنكه به زبان آورند) به همين سبب مشرك باشند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ((نه ، به پروردگارت سوگند، ايمان ندارند تا ترا در اخـتـلافـات خـويـش حـاكـم كـنـنـد، سـپـس در دلهـاى خـويـش ‍ از آنـچـه حـكـم كـرده ئى مـلال و گـرفـتـگـى نـيابند و بى چون و چرا گردن نهند65 سوره 4ـ)) سپس امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به تسليم .


    3- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ عِنْدَنَا رَجُلًا يـُقـَالُ لَهُ كـُلَيـْبٌ فـَلَا يَجِى ءُ عَنْكُمْ شَيْءٌ إِلَّا قَالَ أَنَا أُسَلِّمُ فَسَمَّيْنَاهُ كُلَيْبَ تَسْلِيمٍ قـَالَ فـَتـَرَحَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِيمُ فَسَكَتْنَا فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 236 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    زيـد شحام گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : در نزد ما مردى است كه نامش كـليـب اسـت او هـر دسـتـورى كـه از شما مى رسد، مى گويد من تسليمم ، از اين رو ما او را كليب تسليم ناميده ايم ، حضرت به او رحمت فرستاد و سپس فرمود: مى دانيد تسليم چيست ؟ مـا سـكـوت كـرديـم . خـودش فـرمـود: بـه خـدا تـسـليـم فـروتـنـى اسـت ، خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: ((كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و كـارهاى شايسته كردند و در برابر پرودگارشان فروتنى نمودند 23 سوره 11ـ)).


    4- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى جـَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً قَالَ الِاقْتِرَافُ التَّسْلِيمُ لَنَا وَ الصِّدْقُ عَلَيْنَا وَ أَلَّا يَكْذِبَ عَلَيْنَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 236 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    امام باقر عليه السلام درباره قول خداى تبارك و تعالى ((و هر كه كار نيكى انجام دهد، براى او نسبت به آن نيكى افزائيم 22 سوره 42 ـ)) فرمود: انجام دادن كار نيك ، تسليم بودن نسبت به ما، و راست بودن به امام است و اينكه بر ما دروغ نبندد.



    شـرح:
    مجلسى (ره ) از مرحوم طبرسى نقل مى كند كه در تفسير آيه گفته است : هر كه طاعت و عبادتى انجام دهد علاوه بر دادن ثواب به او، نيكى آن را مى فزائيم ، و راست بودن با ائمـه مـراد ايـن اسـت كه : اخبار راست و درست را از آنها روايت كند: و مراد بدروغ نبستن بر آنها اين است كه : اخبار جعلى و دروغ را به آنها نسبت ندهد.5- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ كَامِلٍ التَّمَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قـَدْ أَفـْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ أَ تَدْرِى مَنْ هُمْ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ فَالْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 236 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    كـامـل تـمـار گـويد: امام باقر عليه السلام فرمود: ((براستى كه مؤ منان رستگارند 1 سـوره 23 ـ)) مـيـدانـى كيانند؟ عرض كردم : شما بهتر مى دانيد، فرمود: براستى كه مؤ منان تسليم شوندگان رستگارند تسليم شوندگان همان نجيبانند، پس مؤ من غريب است و خـوشـا حـال غـريـبان . (يعنى چون مؤ من با تسليم كمياب است پس او غريب است ، زيرا هم انس ندارد و انس تنها با خداست

  7. #47
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    6- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ بـَعـْضِ أَصـْحَابِنَا عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَبِيعٍ الْمـُسـْلِيِّ عـَنْ يـَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنْ سـَرَّهُ أَنْ يـَسـْتـَكـْمـِلَ الْإِيمَانَ كُلَّهُ فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّى فِى جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِى عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِى
    اصول كافى جلد 2 صفحه 237 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود: هـر كـه را خـوش آيـد كـه تـمـام مـراتـب ايـمان را كـامـل كـنـد، بـايـد بـگـويـد: گـفـتـار مـن نـسـبـت بـه هـر مـوضـوعـى گـفـتـار آل مـحـمـد اسـت در آنـچـه (بـواسطه تقيه يا عدم فهم مخاطب ) پنهان كنند و در آنچه آشكار دارند، در آنچه از ايشان به من برسد و در آنچه به من نرسد.


    7- عـَلِيُّ بـْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَوْ بُرَيْدٍ عَنْ أَبـِى جـَعـْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لَقَدْ خَاطَبَ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فِى كِتَابِهِ قَالَ قُلْتُ فِى أَيِّ مـَوْضـِعٍ قَالَ فِي قَوْلِهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهـُمُ الرَّسـُولُ لَوَجـَدُوا اللّهَ تـَوّابـاً رَحـِيـماً. فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شـَجـَرَ بـَيـْنـَهـُمْ فـِيمَا تَعَاقَدُوا عَلَيْهِ لَئِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَلَّا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِى بَنِى هَاشِمٍ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْقَتْلِ أَوِ الْعَفْوِ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 237 روايت 7
    ترجمه روايت شريفه :
    زراره يـا بـريـد گـويـد: امـام بـاقر عليه السلام فرمود: به تحقيق كه خدا اميرالمؤ منين عـليـه السـلام را در كـتـابـش مـخـاطـب سـاخـته است ، عرض ‍ كردم : در كجا؟ فرمود: در اين قـول : ((اگـر آنـهـا زمانيكه به خويش ستم كردند پيش تو آمده و از تو آمرزش خواسته بـودنـد و پـيـغـمـبـر بـر ايـشـان آمـرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند، نه به پروردگارت سوگند ايمان ندارند تا ترا در مشاجرات خويش حاكم قرار دهـنـد)) يـعـنـى در پيمانيكه بستند، كه اگر خدا محمد را مى رانيد، امر خلافت را به بنى هـاشـم بـر نـگـردانـنـد ((سـپـس در دل خود از آن چه حكم كرده ئى )) از كشتن يا بخشيدن ((ملالى نيابند و بى چون و چرا گردن نهند)).



    شرح :
    خـطـاب در جـمـله جـاؤ وك مـتـوجـه اميرالمؤ منين عليه السلام است نه پيغمبر، زيرا سپس مى فـرمـايـد: و پـيـغمبر صلى اللّه عليه و آله بر ايشان آمرزش خواسته بود و اگر خطاب متوجه پيغمبر بود بايد بفرمايد و تو بر ايشان آمرزش ....8- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ الَّذِيـنَ يـَسـْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لاِلِ مُحَمَّدٍ الَّذِينَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِيثَ لَمْ يَزِيدُوا فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصُوا مِنْهُ جَاءُوا بِهِ كَمَا سَمِعُوهُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 237 روايت 8
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـوبـصـيـر گـويـد: امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـه قول خداى عزوجل ((كسانيكه سخنان را مى شنوند و از نيكوترش پيروى مى كنند، تا آخر آيـه 18 سـوره 39 ـ)) فـرمـود: ايـشـان تـسـليـم شـونـدگـان در بـرابـر آل مـحـمـدنـد، هـمـان كـسـانـيكه چون حديثى شنوند، كم و زيادش نكنند، و چنانكه شنيده اند تحويل دهند.



    شرح :
    مـقـصـود ار روايـاتـيـكـه در ايـن بـاب ذكـر شد تسليم بودن و گردن نهادن شيعيانست در بـرابـر ائمـه هـدى عـليـهـم السـلام نـسـبـت بـه او امـر و نـواهـى و حالات مختلف و اوضاع گـونـاگـون ايـشـان ، و عـدم اعـتـراض و انـتـقـاد در مـقـام زبـان و دل نسبت به آنچه از ايشان صادر مى شود.
    پـيـداسـت كـه پـايـه و ريـشـه عـقـايـد شـيـعـه و نـيـز اصـل واقـع و حـقـيقت اينست كه : خدا براى رهبرى و هدايت بشر بعد از پيغمبر اسلام دوازده نـفـر مشخص ‍ و مخصوص را معين فرموده و ايشانرا از خطا و لغزش و گناه معصوم داشته و عين حقيقت و واقع را بآنها الهام كرده است ، غير از ايشان هر بشرى در دنيا جايزالخطاست ، گـنـاه و آلودگـى دارد، اشتباه و فراموشى عارضش شود و از گمراهى و پشيمانى مصون نـبـاشـد، بـعـد از پـيـغـمـبـر اسلام (ص ) تنها 12 نفر بودند كه بشهادت تاريخ و حتى دشـمـنـانـشـان هيچيك از اين نقائص دامنگير آنها نبود پيداست كه وقتى انسان باور كرد كه چنين ، پيشوايانى دارد، از دل و جان تسليم آنها ميشود و رشته اطاعت و انقيادشانرا بگردن مياندازد، زيرا ميداند كه عقل و فكر و فراست و تيزبينى و دور انديشى ايشان از خود او و از تـمام افراد بشر معاصر خود بهتر و برتر است و هر چند عقيده او نسبت بامام و رهبرش سست تر باشد، فرمانبرى و گردن نهادن او در برابر آن رهبر كمتر و ضعيف تر است .
    از روايات اين باب بدست ميآيد كه در ميان شيعه افراديكه ائمه خود را بخوبى شناخته و تسليم و منقاد محض ايشان گشته اند، وجود دارند، اما بسيار اندك و غريب وارند و نيز در ايـن روايـات ذكـر لازم و اراده مـلزوم اسـت ، يـعـنـى اگـر چـه منطوق صريح آنها اينستكه : تـسـليـم امـام و پـيشواى خود باشيد، ولى مقصود اينستكه : امام و پيشواى خود را بخوبى بـشـنـاسـيـد تـا طـبـعـا و نـاچـار تـسـليـمـش شـويـد و بـدانـيـد كه آنگاهست كه ايمان شما كامل شود، نماز و روزه و حج شما سود بخشد، خدا ثواب شما را زياد كند، رستگار شويد و، و، و، پروردگارا بحق ائمه معصومين عليهم السلام آنها را چنانكه هستند بما معرفى كن تا چنانكه بايد مطيع و تسليمشان باشيم .
    * در ايـــنـــكـه بـر مـردم لازمست پس از اداى حج خدمت امام آيند و معالم دينشان را بپرسند وولايت و دوستى خود را عرضه دارند *
    بـَابُ أَنَّ الْوَاجـِبَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ مَا يَقْضُونَ مَنَاسِكَهُمْ أَنْ يَأْتُوا الْإِمَامَ فَيَسْأَلُونَهُ عَنْ مَعَالِمِ دِينِهِمْ وَ يُعْلِمُونَهُمْ وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ لَهُ
    1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى جـَعـْفـَرٍ ع قـَالَ نَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ فَقَالَ هَكَذَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِى الْجـَاهـِلِيَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَنْفِرُوا إِلَيْنَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 238 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    فـضـيـل گـويـد: امـام باقر عليه السلام بمردميكه گرد كعبه طواف ميكردند، نگاه كرد و فـرمـود: در زمـان جـاهـليـت ايـنگونه طواف ميكردند. همانا مردم دستور دارند كه گرد كعبه طـواف كنند و سپس سوى ما كوچ كنند و ولايت و دوستى خود را بما اعلام دارند و يارى خود را نسبت بما عرضه كنند، سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((دلهاى برخى از مردم را متوجه ما گردان 36 سوره 14)).



    شرح :
    از ايـن روايـت فـهـمـيـده مـيـشـود كـه حـج كـامل و درست آنست كه حاج پس ‍ از پايان مناسك و اعـمـال حـج و در زمـان ائمـه عـليـهـم السـلام بـايـد خـدمـت آنـهـا رود و از حـلال و حـرام و اصـول عـقـايد خود سؤ ال كند و تجديد عهد امر ولايت نمايد وگر نه تنها بجا آوردن صورت اعمال حج بدون ولايت همان حج گزاردن مردم زمان جاهليت است .2- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبـِى عـُبـَيْدَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ رَأَى النَّاسَ بِمَكَّةَ وَ مَا يَعْمَلُونَ قَالَ فَقَالَ فِعَالٌ كـَفـِعـَالِ الْجـَاهـِلِيَّةِ أَمـَا وَ اللَّهِ مـَا أُمِرُوا بِهَذَا وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا أَنْ يَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ فَيَمُرُّوا بِنَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 239 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام بـاقر عليه السلام مردم را در مكه ديد كه چه ميكنند، سپس فرمود: كارهائى است مانند كـارهـاى جاهليت ، همانا بخدا سوگند كه چنين دستور ندارند، آنچه دستور دارند اينستكه : حـج خـود را انـجـام دهـنـد و بـنذر خود وفا كنند و نزد ما آيند و ولايت خود را بما خبر دهند و نصرت خويش را بر ما عرضه كنند.



    شرح :
    مقصود از نذر همان كشتن گوسفند و شتر است و يا نذريكه قبلا كرده كه فلان عبادت را در اوقات حج بجا آورم و يا نذريكه اگر حج گزاردم چنين كنم .3- عـَلِيُّ بـْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِى جَمِيلَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ دَاخِلٌ وَ أَنَا خَارِجٌ وَ أَخَذَ بِيَدِى ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ فـَقـَالَ يـَا سـَدِيـرُ إِنَّمـَا أُمـِرَ النَّاسُ أَنْ يـَأْتـُوا هـَذِهِ الْأَحـْجـَارَ فـَيـَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فـَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثـُمَّ نـَظـَرَ إِلَى أَبـِى حـَنـِيـفـَةَ وَ سـُفـْيـَانَ الثَّوْرِيِّ فـِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ هُمْ حَلَقٌ فِي الْمـَسـْجِدِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخـَابـِثَ لَوْ جـَلَسـُوا فـِى بـُيـُوتـِهـِمْ فـَجـَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ ص حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ ص
    اصول كافى جلد 2 صفحه 239 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    سدير گويد: زمانيكه امام باقر عليه السلام وارد مسجدالحرام ميشد و من خارج ميشدم ، دست مـرا گـرفـت و رو بـكـعبه ايستاد و فرمود: اى سدير! همانا مردم ماءمور شدند كه نزد اين سـنـگها (كعبه ) آيند و گرد آن طواف كنند. سپس نزد ما آيند و ولايت خود را نسبت بما اعلام دارنـد، و هـمـيـنـسـت گفته خدا ((همانا من آمرزنده ام آنكه را ايمان آورد و كار شايسته كند و سـپس رهبرى شود 82 سوره 20 ـ)) آنگاه با دست بسينه اش اشاره كرد و فرمود: بسوى ولايت ما (رهبرى شود).
    سـپـس فـرمـود: اى سـدير: كسانيكه مردم را از دين خدا جلوگير ميشوند بتو مينمايم ، آنگاه بـابـوحـنـيـفـه و سـفيان ثورى كه در آنزمان جلوگير دين خدا بودند و در مسجد حلقه زده بودند، نگريست و فرمود: اينهايند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندى آشكار، از دين خدا جـلوگـيرى مى كنند، همانا اين پليدان اگر در خانه هاى خود نشينند، مردم بگردش افتند و چون كسيرا نيابند كه از خداى تبارك و تعالى و رسولش بآنها خبر دهد، نزد ما آيند، تا ما بآنها از خداى تبارك و تعالى و رسولش خبر دهم .



    * فـــرشـــتـــگـان بـخـانـه ائمـه در آيند و بر فرشتگان گام نهند و بر ايشان اخبار آورند*
    بـَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ تـَدْخـُلُ الْمـَلَائِكـَةُ بـُيُوتَهُمْ وَ تَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ تَأْتِيهِمْ بِالْأَخْبَارِ ع
    1- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مِسْمَعٍ كِرْدِينٍ الْبَصْرِيِّ قَالَ كـُنـْتُ لَا أَزِيـدُ عـَلَى أَكْلَةٍ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَرُبَّمَا اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَجـِدُ الْمـَائِدَةَ قـَدْ رُفـِعـَتْ لَعـَلِّى لَا أَرَاهـَا بـَيـْنَ يَدَيْهِ فَإِذَا دَخَلْتُ دَعَا بِهَا فَأُصِيبَ مَعَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ لَا أَتَأَذَّى بِذَلِكَ وَ إِذَا عَقَّبْتُ بِالطَّعَامِ عِنْدَ غَيْرِهِ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى أَنْ أَقِرَّ وَ لَمْ أَنَمْ مِنَ النَّفـْخـَةِ فـَشـَكـَوْتُ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ أَخْبَرْتُهُ بِأَنِّى إِذَا أَكَلْتُ عِنْدَهُ لَمْ أَتَأَذَّ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا سـَيَّارٍ إِنَّكَ تـَأْكـُلُ طـَعـَامَ قـَوْمٍ صـَالِحِينَ تُصَافِحُهُمُ الْمَلَائِكَةُ عَلَى فُرُشِهِمْ قَالَ قُلْتُ وَ يـَظـْهـَرُونَ لَكـُمْ قـَالَ فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى بَعْضِ صِبْيَانِهِ فَقَالَ هُمْ أَلْطَفُ بِصِبْيَانِنَا مِنَّا بِهِمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 240 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    مسمع كردين بصرى گويد: من در شبانه روز بيش از يكمرتبه غذا نمى خوردم . گاهى از امـام صـادق عـليه السلام اجازه شرفيابى حضورش ‍ را ميگرفتم كه فكر مى كردم سفره بـرچـيـده شـده و حـضـرت را در بـرابر سفره نخواهم ديد (تا مبادا امر بخوردن كند و مرا زيـان دهد) ولى چون وارد مى شدم سفره مى طلبيد من هم همراه حضرت غذا مى خوردم و از آن ناراحت نمى شدم ، ولى هرگاه در منزل ديگرى غذا روى غذا مى خوردم ، آرام نميگرفتم و از نفخ شكم خوابم نمى برد:
    من اين مطلب را بحضرت ياد آور شدم و گزارش دادم كه هرگاه نزد او غذا مى خوردم آزارم نـمى دهد فرمود: اى ابا سيار! تو غذاى مردم صالحى را مى خورى كه فرشتگان با آنها روى فـرشـشان مصافحه ميكنند، عرضكردم : براى شما آشكار هم مى شوند؟ حضرت دست خود را بيكى از كودكانش كشيد و فرمود آنها نسبت بكودكان ما از خود ما مهربانترند.



    شرح :
    پيداست كه جواب امام صادق عليه السلام اثبات آشكار شدن فرشته را در نظر آنها نمى كـنـد تـا ايـن روايـت مـخالف رواياتى باشد كه در سابق ذكر شد كه پيغمبر صلى اللّه عليه وآله فرشته را مى بيند و امام عليه السلام او را نمى بيند، زيرا مهربانى فرشته بـا كـودكان هيچگونه تلازم و يا دلالتى بر رؤ يت او ندارد و همچنين روايات ديگرى كه راجع بپر فرشتگان در اين باب ذكر مى شود، دلالت بر ديدن خود آنها ندارد.2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِى الْعَلَاءِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ يَا حُسَيْنُ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى مَسَاوِرَ فِى الْبَيْتِ مَسَاوِرُ طَالَ مَا اتَّكَتْ عَلَيْهَا الْمَلَائِكَةُ وَ رُبَّمَا الْتَقَطْنَا مِنْ زَغَبِهَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    حسين بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السلام دستش را بمتكاهائى كه در خانه بود زد و فـرمـود: اى حـسـين ! اينها متكاهائى است كه فرشتگان بارها بر آن تكيه داده اند و ما گاهى پرهاى كوچك شان را از زمين برچيده ايم .


    3- مـُحـَمَّدٌ عـَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنِى مَالِكُ بْنُ عَطِيَّةَ الْأَحْمَسِيُّ عَنْ أَبـِي حـَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَاحْتُبِسْتُ فِي الدَّارِ سَاعَةً ثُمَّ دَخَلْتُ الْبَيْتَ وَ هُوَ يَلْتَقِطُ شَيْئاً وَ أَدْخَلَ يَدَهُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ فَنَاوَلَهُ مَنْ كَانَ فِى الْبَيْتِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الَّذِى أَرَاكَ تَلْتَقِطُهُ أَيُّ شَيْءٍ هُوَ فَقَالَ فَضْلَةٌ مِنْ زَغَبِ الْمَلَائِكَةِ نَجْمَعُهُ إِذَا خَلَّوْنَا نَجْعَلُهُ سَيْحاً لِأَوْلَادِنَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ إِنَّهُمْ لَيَأْتُونَكُمْ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّهُمْ لَيُزَاحِمُونَّا عَلَى تُكَأَتِنَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 241 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـو حـمـزه ثـمالى گويد. خدمت حضرت على بن الحسين عليهماالسلام رسيدم ، ساعتى در حـيـاط تـوقـف كردم و سپس وارد اتاق شدم ، حضرت چيزى از زمين برميچيد و دستش را پشت پـرده مـى بـرد و بـكسى كه در آن اطاق بود مى داد. من عرضكردم : قربانت ، چيست كه مى بينم برميچينى ؟ فرمود: زياديهائى از پر فرشتگانست كه چون از نزد ما ميروند، (با ما خـلوت مـيـكـنـند) آنها را جمع ميكنيم ، و تسبيح (بازوبند) فرزندان خود ميكنيم . عرضكردم : قـربـانـت ، فـرشـتـگان نزد شما ميآيند؟ فرمود: اى اباحمزه ! آنها روى متكاها جا را بر ما تنگ ميكنند.



    شرح :
    راجع به پر ملائكه در مقدمه جلد اول بمناسبت توضيحى بيان كرديم .4- مـُحـَمَّدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ ع قـَالَ سـَمـِعـْتُهُ يَقُولُ مَا مِنْ مَلَكٍ يُهْبِطُهُ اللَّهُ فِى أَمْرٍ مَا يُهْبِطُهُ إِلَّا بَدَأَ بِالْإِمَامِ فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 242 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: فرشته ئى نيست كه خدايش براى امرى بزمين فرو فرستد جز اينكه ابتدا نزد امام آيد و آن امر را باو عرض ‍ كند: و رفت و آمد ملائكه از نزد خداى تبارك و تعالى بسوى صاحب الامر است .

  8. #48
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    * جـــن نـــزد ائمـــه آيـــنـد و مـسـائل ديـنى خود را بپرسند و در كارهاى خود بآنها روى آورند.*
    بَابُ أَنَّ الْجِنَّ يَأْتِيهِمْ فَيَسْأَلُونَهُمْ عَنْ مَعَالِمِ دِينِهِمْ وَ يَتَوَجَّهُونَ فِي أُمُورِهِمْ
    1- بـَعـْضُ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يَحْيَى بْنِ مُسَاوِرٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ أَتـَيـْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِى بَعْضِ مَا أَتَيْتُهُ فَجَعَلَ يَقُولُ لَا تَعْجَلْ حَتَّى حَمِيَتِ الشَّمْسُ عـَلَيَّ وَ جـَعـَلْتُ أَتـَتـَبَّعُ الْأَفـْيـَاءَ فـَمـَا لَبِثَ أَنْ خَرَجَ عَلَيَّ قَوْمٌ كَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الصُّفْرُ عـَلَيـْهِمُ الْبُتُوتُ قَدِ انْتَهَكَتْهُمُ الْعِبَادَةُ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَأَنْسَانِى مَا كُنْتُ فِيهِ مِنْ حُسْنِ هـَيـْئَةِ الْقـَوْمِ فـَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ قَالَ لِى أَرَانِى قَدْ شَقَقْتُ عَلَيْكَ قُلْتُ أَجَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَنـْسـَانِى مَا كُنْتُ فِيهِ قَوْمٌ مَرُّوا بِى لَمْ أَرَ قَوْماً أَحْسَنَ هَيْئَةً مِنْهُمْ فِى زِيِّ رَجُلٍ وَاحِدٍ كَأَنَّ أَلْوَانـَهـُمُ الْجـَرَادُ الصُّفـْرُ قـَدِ انـْتَهَكَتْهُمُ الْعِبَادَةُ فَقَالَ يَا سَعْدُ رَأَيْتَهُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أُولَئِكَ إِخْوَانُكَ مِنَ الْجِنِّ قَالَ فَقُلْتُ يَأْتُونَكَ قَالَ نَعَمْ يَأْتُونَّا يَسْأَلُونَّا عَنْ مَعَالِمِ دِينِهِمْ وَ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 242 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    سـعـد اسـكـاف گـويـد: راجـع بـبـعـضـى از كـارهـاى خـود بـمـنزل امام باقر عليه السلام رفتم (هر چه ميخواستم وارد اتاق شوم ) مى فرمود، عجله مـكـن تـا آنـكـه آفـتـاب مـرا سـوخـت و هـر جـا سايه ميرفت ميرفتم ناگاه بر خلاف انتظار اشـخـاصـى از اتـاق خـارج شده بسوى من آمدند كه مانند ملخهاى زرد بودند، و پوستين در بـر كـرده . از كـثـرت عـبـادت لاغر شده بودند، بخدا كه از سيماى زيباى آنها وضع خود (انـتـظار در هواى گرم ) را فراموش كردم . چون خدمتش رسيدم ، بمن فرمود: گويا تو را ناراحت كردم ، عرض كردم ، آرى ، بخدا من از وضع خود فراموش كردم ، اشخاصى از نزد من نگذشتند همه يكنواخت و من مردى خوش ‍ قيافه تر از آنها نديده بودم ، آنها مانند ملخهاى زرد بـودنـد و عـبـادت لاغـرشـان كـرده بـود فرمود: اى سعد! آنها را ديدى ؟ گفتم : آرى ! فرمود: ايشان برادران تو از طايفه جن هستند، عرض كردم : خدمت شما ميآيند؟ فرمود: آرى ميآيند و مسائل دينى و حلال و حرام خود را از ما ميپرسند.


    2- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ سـَهـْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ ابـْنِ جـَبَلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كُنَّا بِبَابِهِ فَخَرَجَ عَلَيْنَا قَوْمٌ أَشْبَاهُ الزُّطِّ عَلَيْهِمْ أُزُرٌ وَ أَكْسِيَةٌ فَسَأَلْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْهُمْ فَقَالَ هَؤُلَاءِ إِخْوَانُكُمْ مِنَ الْجِنِّ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـن جـبـل گـويـد: در خـانـه امـام صادق عليه السلام ايستاده بوديم كه مردمى شبيه سياه پـوسـتـان سـودانـى بـيرون آمدند كه لنگ و روپوشى در برداشتند، از امام صادق عليه السلام راجع بآنها پرسيديم ، فرمود: ايشان برادران جن شما هستند.


    3- أَحـْمـَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ أَتَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أُرِيدُ الْإِذْنَ عَلَيْهِ فَإِذَا رِحَالُ إِبِلٍ عَلَى الْبَابِ مَصْفُوفَةٌ وَ إِذَا الْأَصْوَاتُ قَدِ ارْتَفَعَتْ ثُمَّ خَرَجَ قَوْمٌ مُعْتَمِّينَ بِالْعَمَائِمِ يـُشـْبـِهُونَ الزُّطَّ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِى جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَبْطَأَ إِذْنُكَ عَلَيَّ الْيَوْمَ وَ رَأَيْتُ قَوْماً خَرَجُوا عَلَيَّ مُعْتَمِّينَ بِالْعَمَائِمِ فَأَنْكَرْتُهُمْ فَقَالَ أَ وَ تَدْرِى مَنْ أُولَئِكَ يَا سَعْدُ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ فَقَالَ أُولَئِكَ إِخْوَانُكُمْ مِنَ الْجِنِّ يَأْتُونَّا فَيَسْأَلُونَّا عَنْ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ وَ مَعَالِمِ دِينِهِمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    سـعـد اسـكـاف گـويـد: خـدمت امام باقر عليه السلام رهسپار شدم و مى خواستم اجازه ورود بـگـيـرم كـه ديـدم جـهـازهـاى شـتـر در خـانـه صـف كشيده و برديف است ، ناگاه صداهائى بـرخـاست و سپس مردمى عمامه بسر شبيه سودانيها بيرون آمدند، من خدمت حضرت رسيدم و عـرضـكـردم : قـربـانـت ، امـروز بمن دير اجازه فرمودى ، و من اشخاصى عمامه بسر ديدم بـيرون آمدند كه آنها را نشناختم ، فرمود: ندانستى آنها كيانند؟ عرضكردم : نه ، فرمود: آنـهـا بـرادران جـن شـمـا هـسـتـنـد كـه نـزد مـا مـيـآيـنـد و حلال و حرام و مسائل دينى خود را از ما ميپرسند.


    4- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ مـُحـَمَّدِ بـْنِ الْحـُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِى الْبِلَادِ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ أَوْصَانِي أَبُو جَعْفَرٍ ع بِحَوَائِجَ لَهُ بِالْمَدِينَةِ فَخَرَجْتُ فَبَيْنَا أَنَا بَيْنَ فَجِّ الرَّوْحَاءِ عَلَى رَاحِلَتِى إِذَا إِنْسَانٌ يَلْوِى ثَوْبَهُ قَالَ فَمِلْتُ إِلَيْهِ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ عَطْشَانُ فـَنـَاوَلْتـُهُ الْإِدَاوَةَ فـَقـَالَ لِى لَا حـَاجـَةَ لِى بـِهـَا وَ نَاوَلَنِى كِتَاباً طِينُهُ رَطْبٌ قَالَ فَلَمَّا نـَظـَرْتُ إِلَى الْخـَاتـَمِ إِذَا خـَاتـَمُ أَبِى جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ مَتَى عَهْدُكَ بِصَاحِبِ الْكِتَابِ قَالَ السَّاعـَةَ وَ إِذَا فِى الْكِتَابِ أَشْيَاءُ يَأْمُرُنِى بِهَا ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا لَيْسَ عِنْدِى أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ قـَدِمَ أَبـُو جـَعـْفـَرٍ ع فـَلَقـِيتُهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ رَجُلٌ أَتَانِى بِكِتَابِكَ وَ طِينُهُ رَطْبٌ فَقَالَ يَا سَدِيرُ إِنَّ لَنَا خَدَماً مِنَ الْجِنِّ فَإِذَا أَرَدْنَا السُّرْعَةَ بَعَثْنَاهُمْ
    وَ فـِى رِوَايـَةٍ أُخـْرَى قـَالَ إِنَّ لَنَا أَتْبَاعاً مِنَ الْجِنِّ كَمَا أَنَّ لَنَا أَتْبَاعاً مِنَ الْإِنْسِ فَإِذَا أَرَدْنَا أَمْراً بَعَثْنَاهُمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 243 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    سـديـر صوفى گويد: امام باقر عليه السلام مرا بحوائجى كه در مدينه داشت سفارش فـرمـود، چون بيرون شدم و در ميان دره روحاء بر شتر سوار بودم ، ناگاه انسانى ديدم جـامـه در نـورديده ، بسويش رفتم ، گمان كردم تشنه است ، ظرف آب را باو دادم ، گفت : احـتـيـاجى بآن ندارم ، و نامه اى بمن داد كه مهرش هنوز تر بود، چون نگاه كردم ديدم مهر امام باقر عليه السلام است ، گفتم كى نزد صاحب اين نامه بودى ؟ گفت : هم اكنون ، و در نامه مطالبى بود كه حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه شدم كسى را نزد خـود نـديـدم (آورنـده نـامـه غـايـب شـد) سـپـس ‍ امـام بـاقر عليه السلام وارد مدينه شد، من مـلاقـاتـش كـردم و عـرضـكـردم : قـربـانـت ، مـردى نامه شما را بمن داد و مهرش تر بود، فـرمـود. اى سـدير ما خدمتگزارانى از طايفه جن داريم كه هرگاه شتاب داريم ، آنها را مى فرستيم .
    و در روايـت ديـگـر فـرمود: ما پيروانى از جن داريم چنانكه پيروانى از انس ‍ داريم ، چون اراده كارى كنيم ، آنها را ميفرستيم .


    5- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَحْرَشٍ قَالَ حـَدَّثـَتْنِى حَكِيمَةُ بِنْتُ مُوسَى قَالَتْ رَأَيْتُ الرِّضَا ع وَاقِفاً عَلَى بَابِ بَيْتِ الْحَطَبِ وَ هـُوَ يـُنـَاجـِى وَ لَسـْتُ أَرَى أَحـَداً فـَقـُلْتُ يَا سَيِّدِى لِمَنْ تُنَاجِى فَقَالَ هَذَا عَامِرٌ الزَّهْرَائِيُّ أَتـَانـِى يـَسْأَلُنِى وَ يَشْكُو إِلَيَّ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ كَلَامَهُ فَقَالَ لِى إِنَّكِ إِنْ سـَمـِعـْتِ بـِهِ حـُمـِمْتِ سَنَةً فَقُلْتُ يَا سَيِّدِى أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ فَقَالَ لِيَ اسْمَعِي فَاسْتَمَعْتُ فَسَمِعْتُ شِبْهَ الصَّفِيرِ وَ رَكِبَتْنِيَ الْحُمَّى فَحُمِمْتُ سَنَةً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 244 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    حـكـيـمـه دختر موسى بن جعفر عليه السلام گويد: امام رضا عليه السلام را ديدم در هيزم خـانـه ايـستاده و آهسته سخن مى گويد و من ديگرى را نمى ديدم . گفتم : آقاى من ! با كى آهـسـتـه سـخـن ميگوئى فرمود: اين عامر زهرائى است كه نزد من آمده ، و چيزى ميپرسد و درد دل مـيـكـند. عرضكردم : سرورم ! دوست دارم سخنش را بشنوم ، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بـشـنـوى يـكـسال تب ميكنى ، عرض كردم : آقايم ! دوست دارم بشنوم . فرمود: بشنو، من گـوش دادم صـدائى مـانـنـد سـوت شـنـيـدم و تـب مـرا گـرفـت تـا يكسال .


    6- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بـْنِ عـُثـْمـَانَ عـَنْ إِبـْرَاهِيمَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ بـَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى الْمِنْبَرِ إِذْ أَقْبَلَ ثُعْبَانٌ مِنْ نَاحِيَةِ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ فـَهـَمَّ النَّاسُ أَنْ يـَقـْتُلُوهُ فَأَرْسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ كُفُّوا فَكَفُّوا وَ أَقْبَلَ الثُّعْبَانُ يَنْسَابُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمِنْبَرِ فَتَطَاوَلَ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَشَارَ أَمِيرُ الْمـُؤْمـِنـِيـنَ ع إِلَيْهِ أَنْ يَقِفَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ أَقْبَلَ عَلَيْهِ فـَقـَالَ مـَنْ أَنْتَ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ خَلِيفَتِكَ عَلَى الْجِنِّ وَ إِنَّ أَبِى مَاتَ وَ أَوْصَانِى أَنْ آتـِيـَكَ فـَأَسـْتـَطـْلِعَ رَأْيـَكَ وَ قـَدْ أَتـَيْتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا تَأْمُرُنِى بِهِ وَ مَا تَرَى فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَنْصَرِفَ فَتَقُومَ مَقَامَ أَبِيكَ فِى الْجـِنِّ فـَإِنَّكَ خـَلِيـفـَتِى عَلَيْهِمْ قَالَ فَوَدَّعَ عَمْرٌو أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ انْصَرَفَ فَهُوَ خَلِيفَتُهُ عَلَى الْجِنِّ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَيَأْتِيكَ عَمْرٌو وَ ذَاكَ الْوَاجِبُ عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 244 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    جـابر گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: در آنميان كه اميرالمؤ منين عليه السلام (در مـسـجـد كـوفـه ) بـر مـنبر بود، اژدهائى از طرف يكى از درهاى مسجد روى آورد، مردم آهنگ كـشـتـنـش كـردند اميرالمؤ منين عليه السلام كس فرستاد تا دست نگه دارند، مردم از كشتنش خـوددارى كردند و او سينه كشان ميرفت تا پاى منبر رسيد، برخاست و روى دمش ‍ ايستاد و بـامـيـر المـؤ مـنـيـن عليه السلام سلام كرد، حضرت اشاره فرمود كه بنشيند تا خطبه اش تـمـام شـود، چـون از خـطـبه فارغ گشت ، متوجهش شد و فرمود: كيستى گفت : من عمر و بن عـثمان خليفه شما بر طايفه جنم ، پدرم مرد و بمن سفارش كرد خدمت شما آيم و راءى شما را بدست آورم ، اكنون نزد شما آمدم تا چه دستور و نظر فرمائى .
    امـيـرالمؤ منين عليه السلام فرمود: ترا بتقواى خدا سفارش ميكنم و اينكه باز گردى و در ميان جنيان بجاى پدرت باشى ، و تو خليفه من هستى بر ايشان .
    عـمـرو با اميرالمؤ منين عليه السلام خداحافظى كرد و باز گشت . و او خليفه آنحضرتست بـر جـنـيـان من بحضرت عرضكردم : قربانت ، عمرو خدمت شما ميآيد و آمدن بر او واجبست ؟ فرمود: آرى .



    شـرح:
    مـجـلسـى (ره ) گـويد: اگر چه اين روايت ضعيف است ولى مضمونش محتواتر است و بـاب ثـعـبـان (در اژدهـا) در مـسـجد كوفه مشهور بوده ، و گويند: بنى اميه براى از بين بـردن ايـن اسـم ، فـيـلى بـر آن در مـيـبـسـتـنـد تـا بـبـاب الفيل مشهور گشت .
    7- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ صـَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنِ النُّعـْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ كُنْتُ مُزَامِلًا لِجَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ فَلَمَّا أَنْ كُنَّا بِالْمَدِينَةِ دَخـَلَ عـَلَى أَبـِى جـَعـْفَرٍ ع فَوَدَّعَهُ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ مَسْرُورٌ حَتَّى وَرَدْنَا الْأُخَيْرِجَةَ أَوَّلَ مَنْزِلٍ نَعْدِلُ مِنْ فَيْدَ إِلَى الْمَدِينَةِ يَوْمَ جُمُعَةٍ فَصَلَّيْنَا الزَّوَالَ فَلَمَّا نَهَضَ بِنَا الْبَعِيرُ إِذَا أَنـَا بِرَجُلٍ طُوَالٍ آدَمَ مَعَهُ كِتَابٌ فَنَاوَلَهُ جَابِراً فَتَنَاوَلَهُ فَقَبَّلَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ إِذَا هُوَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ وَ عَلَيْهِ طِينٌ أَسْوَدُ رَطْبٌ فَقَالَ لَهُ مَتَى عَهْدُكَ بـِسـَيِّدِى فـَقـَالَ السَّاعـَةَ فـَقـَالَ لَهُ قَبْلَ الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَقَالَ بَعْدَ الصَّلَاةِ فـَفـَكَّ الْخـَاتَمَ وَ أَقْبَلَ يَقْرَؤُهُ وَ يَقْبِضُ وَجْهَهُ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِ ثُمَّ أَمْسَكَ الْكِتَابَ فـَمـَا رَأَيْتُهُ ضَاحِكاً وَ لَا مَسْرُوراً حَتَّى وَافَى الْكُوفَةَ فَلَمَّا وَافَيْنَا الْكُوفَةَ لَيْلًا بِتُّ لَيـْلَتـِى فـَلَمَّا أَصْبَحْتُ أَتَيْتُهُ إِعْظَاماً لَهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ خَرَجَ عَلَيَّ وَ فِي عُنُقِهِ كِعَابٌ قَدْ عـَلَّقـَهـَا وَ قَدْ رَكِبَ قَصَبَةً وَ هُوَ يَقُولُ أَجِدُ مَنْصُورَ بْنَ جُمْهُورٍ أَمِيراً غَيْرَ مَأْمُورٍ وَ أَبْيَاتاً مـِنْ نـَحـْوِ هـَذَا فـَنـَظـَرَ فـِى وَجْهِى وَ نَظَرْتُ فِى وَجْهِهِ فَلَمْ يَقُلْ لِى شَيْئاً وَ لَمْ أَقُلْ لَهُ وَ أَقـْبـَلْتُ أَبـْكـِى لِمـَا رَأَيْتُهُ وَ اجْتَمَعَ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِ الصِّبْيَانُ وَ النَّاسُ وَ جَاءَ حَتَّى دَخَلَ الرَّحَبَةَ وَ أَقْبَلَ يَدُورُ مَعَ الصِّبْيَانِ وَ النَّاسُ يَقُولُونَ جُنَّ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ جُنَّ فَوَ اللَّهِ مَا مَضَتِ الْأَيَّامُ حَتَّى وَرَدَ كِتَابُ هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ إِلَى وَالِيهِ أَنِ انْظُرْ رَجُلًا يُقَالُ لَهُ جـَابِرُ بْنُ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ ابْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَالْتَفَتَ إِلَى جُلَسَائِهِ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ قَالُوا أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَانَ رَجُلًا لَهُ عِلْمٌ وَ فَضْلٌ وَ حـَدِيـثٌ وَ حـَجَّ فـَجـُنَّ وَ هـُوَ ذَا فـِى الرَّحـَبـَةِ مَعَ الصِّبْيَانِ عَلَى الْقَصَبِ يَلْعَبُ مَعَهُمْ قَالَ فـَأَشـْرَفَ عـَلَيـْهِ فـَإِذَا هـُوَ مـَعَ الصِّبـْيـَانِ يـَلْعَبُ عَلَى الْقَصَبِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى عَافَانِى مِنْ قَتْلِهِ قَالَ وَ لَمْ تَمْضِ الْأَيَّامُ حَتَّى دَخَلَ مَنْصُورُ بْنُ جُمْهُورٍ الْكُوفَةَ وَ صَنَعَ مَا كَانَ يَقُولُ جَابِرٌ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 245 روايت 7
    ترجمه روايت شريفه :
    نـعمان بن بشير گويد: با جابربن يزيد جعفى هم كجاوه بودم ، چون بمدينه رسيديم ، جابر خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و از او خداحافظى كرد و شادمان از نزدش بيرون شـد، تـا روز جـمـعـه به چاه اخيرجه رسيديم و آنجا نخستين منزلى است كه از فيد بسوى مدينه بر ميگرديم ، چون نماز ظهر را گزاريدم و شتر ما حركت كرد، مرد بلند قامت گندم گونى پيدا شد كه نامه ئى داشت و آنرا بجابر داد. جابر آن را گرفت و بوسيد و بر ديـده گـذاشـت ، در آن نوشته بود: از جانب محمد بن على بسوى جابر بن يزيد، و بر آن نامه مهر سياه وترى بود.
    جـابـر بـاو گـفـت : كـى نزد آقايم بودى ؟ گفت : هم اكنون ، جابر گفت : پيش از نماز يا بعد از نماز؟ گفت : بعد از نماز، جابر مهر را برداشت و شروع بخواندن كرد و چهره اش را درهـم مى كشيد تا به آخر نامه رسيد، سپس ‍ نامه را نگهداشت و تا بكوفه رسيد او را خـنـدان و شـادان نـديـدم . شـبـانـگاه بكوفه رسيديم من خوابيدم ، چون صبح شد، بخاطر احـتـرام و بـزرگداشت او نزدش رفتم ، ديدمش بيرون شده بجانب من مى آيد. و بجولها را بگردنش آويخته و بر نى سوار شده مى گويد: اءجد منصور بن جمهور اءميراء غير ماءمور (مـنـصـور بـن جـمـهـور را فـرمـانـدهـى مـى بـيـنـم كـه فـرمـانبر نيست ) و اءشعارى از اين قبيل مى خواند.
    او بـه مـن نـگـريـست و من به او، نه او چيزى بمن گفت و نه من باو، من از وضعى كه از او ديدم شروع بگريستن نمودم ، كودكان و مردم گرد ما جمع شدند. و او آمد تا وارد رحبه شد و با كودكان مى چرخيد مردم مى گفتند: ديوانه شد جابر بن يزيد، ديوانه شد.
    بـخـدا سـوگـنـد كه چند روز بيش نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامه ئى بواليش رسـيـد كه مردى را كه نامش جابربن يزيد جعفى است پيدا كن و گردنش را بزن و سرش را بـراى مـن بـفـرست ، والى متوجه اهل مجلس شد و گفت : جابربن جعفى كيست ؟ گفتند: خدا تـرا اصـلاح كـنـد. مـردى بـود دانـشـمـند و فاضل و محدث كه حج گزارد و ديوانه شد، و اكـنـون در ربـحـه برنى سوار مى شود و با كودكان بازى مى كند والى آمد و از بلندى نـگريست ، او را ديد بر نى سوار است و با بچه ها بازى مى كند، گفت : خدا را شكر كه مـرا از كـشتن او بر كنار داشت ، روزگارى نگذشت كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و آنچه جابر مى گفت عملى شد.



    شـرح:
    آنـچـه جـابر مى گفت همان مصراع اءجد منصور بن جمهور اميرا غير ماءمور است و اين خـبـر غيبى را از امام باقر عليه السلام استفاده كرده بود، زيرا منصور بن جمهور از جانب يـزيـدبـن وليـد، بـعـد از عـزل يـوسـف بـن عـمـر در سنه 126 والى كوفه شد و آن 12 سال بعد از وفات امام باقر عليه السلام بوده .

  9. #49
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    * هـرگـاه امـر امـامـت ائمـه عـليـهـم السـلام آشكار شود بحكم داود و خاندانش حكم كنند و گواهنخواهند *
    بـَابٌ فـِي الْأَئِمَّةِ ع أَنَّهـُمْ إِذَا ظـَهـَرَ أَمـْرُهـُمْ حـَكـَمـُوا بـِحـُكْمِ دَاوُدَ وَ آلِ دَاوُدَ وَ لَا يَسْأَلُونَ الْبَيِّنَةَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ الرَّحْمَةُ وَ الرِّضْوَانُ
    1- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ فَضْلٍ الْأَعْوَرِ عَنْ أَبـِى عـُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ كُنَّا زَمَانَ أَبِى جَعْفَرٍ ع حِينَ قُبِضَ نَتَرَدَّدُ كَالْغَنَمِ لَا رَاعِيَ لَهَا فَلَقِينَا سَالِمَ بْنَ أَبِى حَفْصَةَ فَقَالَ لِى يَا أَبَا عُبَيْدَةَ مَنْ إِمَامُكَ فَقُلْتُ أَئِمَّتِى آلُ مُحَمَّدٍ فَقَالَ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ أَ مَا سَمِعْتُ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مـَاتَ مـِيـتـَةً جـَاهـِلِيَّةً فـَقُلْتُ بَلَى لَعَمْرِى وَ لَقَدْ كَانَ قَبْلَ ذَلِكَ بِثَلَاثٍ أَوْ نَحْوِهَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَزَقَ اللَّهُ الْمَعْرِفَةَ فَقُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ سَالِماً قَالَ لِى كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِنَّهُ لَا يَمُوتُ مِنَّا مَيِّتٌ حَتَّى يُخَلِّفَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْمَلُ بـِمـِثـْلِ عـَمـَلِهِ وَ يـَسِيرُ بِسِيرَتِهِ وَ يَدْعُو إِلَى مَا دَعَا إِلَيْهِ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِنَّهُ لَمْ يُمْنَعْ مَا أُعـْطـِيَ دَاوُدَ أَنْ أُعـْطـِيَ سـُلَيْمَانَ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ص حَكَمَ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 247 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    ابو عبيده حذاء گويد: ما در زمان امام باقر عليه السلام (براى تعيين جانشين او) مانند گله بـى چـوپـان سـرگردان بوديم ، تا سالم بن ابى حفصه را (كه بعدا زيدى مذهب شد و امام صادق عليه السلام او را لعن و تكفير كرد) ملاقات كرديم ، بمن گفت : اى ابا عبيده ! امـام تـو كـيـست ؟ گفتم : ائمه من ، آل محمد هستند گفت : هلاك شدى و مردم را هم هلاك كردى ، مـگـر مـن و تـو از امام باقر عليه السلام نشنيديم كه مى فرمود ((هر كه بميرد و بر او امامى نباشد، بمرگ جاهليت مرده است ))؟ گفتم : چرا بجان خودم چنين است ، سپس حدود سه روز گـذشـت كه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و خدا معرفت او را بمن روزى كرد (او را بـجانشينى شناختم ) بحضرت عرضكردم : سالم بمن چنين و چنان گفت . فرمود: اى ابا عـبـيـده هـمـانـا كـسـى از مـا (ائمـه ) نـمـيـرد جز اينكه كسى را جانشين خود كند، كه كردار و رفتارش مانند خود او باشد و بآنچه او دعوت ميكرد، دعوت كند.
    اى ابـا عـبـيده آنچه خدا بداود عطا فرمود، مانع آنچه بسليمان عطا كرد، نگشت (پس مقام و فضيلتى را كه خدا بپدرم عطا فرمود بمن هم عطا مى فرمايد) سپس فرمود: اى ابا عبيده ! زمانيكه قائم آل محمد عليه السلام قيام كند، بحكم داود و سليمان حكم دهد و گواه نطلبد.



    شـرح:
    مـقـصـود از حـكـم داود، حـكـم دادن پـيـغـمـبر و امامست طبق علم و يقينى كه خودش دارد و بگواهان و ادله و قرائن احوال طرفين دعوى توجه نمى كند، زيرا جناب داود عليه السلام قضاوتش اينگونه بوده است . و اين مساءله در ميان فقهاء و متكلمين اسلامى مورد اختلافست .
    عـلامـه مـجـلسـى (ره ) در كتاب مرآت العقول ج 1 ص 297 گويد: شيخ مفيد قدس سره در كـتـاب المـسـائل فـرمـوده است : امام مى تواند طبق علم و يقين خود حكم كند، چنانكه طبق ظاهر شـهـادتـها حكم مى كند و هرگاه بداند حقيقت و واقع بر خلاف شهادت گواهانست ، گواهى آنـهـا را رد مى كند و طبق آنچه خدا به او فهمانيده حكم مى كند، و بعقيده من ممكن است گاهى حـقـيـقـت و باطن امر از امام پنهان شود و طبق ظاهر حكم كند اگر چه برخلاف واقع و حقيقتى بـاشـد كه خدا آن را مى داند، و ممكن است خدا امام را آگاه كند و گواه راستگو را از دروغگو بـرايـش مـشـخـص ‍ سـازد و حـقـيـقـت حـال از امـام پوشيده نگردد اين امور بسته با لطافت و مصالحى است كه كسى جز خداى عزوجل آن را نداند، و طايفه اماميه را در اينجا سه قولست :
    1 بـرخـى گـويند: قضاوتهاى ائمه همواره طبق ظواهر است و هرگز طبق علم خود حكم نمى كنند.
    2 بـعـضـى گـويند: قضاوتهاى ايشان طبق باطن و حقيقت است نه طبق ظواهرى كه ممكن است خلافش آشكار شود.
    3 دسـتـه اى مـانـنـد آنـچـه مـن اخـتـيار كردم عقيده دارند (يعنى عقيده دارند، امام عليه السلام گـاهـى طـبـق ظـاهـر و گـاهـى طـبـق بـاطـن حـكـم مـى كـنـنـد)پـايـان نـقـل مـجـلسـى (ره ) ولى از اخـبـار اين باب و از عفوانى كه مرحوم كلينى اتخاذ كرده است معلوم مى شود كه ائمه عليهم السلام هرگاه مبسوط اليد بوده و در تقيه نباشند طبق واقع و باطن قضاوت مى كنند.2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يـَقـُولُ لَا تـَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنِّى يَحْكُمُ بِحُكُومَةِ آلِ دَاوُدَ وَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً يُعْطِى كُلَّ نَفْسٍ حَقَّهَا
    اصول كافى جلد 2 صفحه 248 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود: دنـيـا پـايان نيابد تا آنكه مردى از فرزندان من بيرون آيد كه طبق حكومت آل داود حكم كند، گواه نخواهد و حق هر كس را باو عطا كند.


    3- مـُحـَمَّدٌ عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قـُلْتُ لِأَبـِي عـَبـْدِ اللَّهِ ع بـِمـَا تَحْكُمُونَ إِذَا حَكَمْتُمْ قَالَ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ دَاوُدَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْنَا الشَّيْءُ الَّذِي لَيْسَ عِنْدَنَا تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 248 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    عـمـار سـاباطى گويد: بامام صادق عليه السلام عرض كردم : هرگاه شما حاكم شويد، چگونه حكم كنيد؟ فرمود: طبق حكم خدا و حكم داود، و هرگاه موضوعى براى ما پيش آيد كه آنرا ندانيم . روح القدس آن را بما القا كند و برساند.


    4- مـُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عِمْرَانَ بـْنِ أَعـْيـَنَ عـَنْ جـُعَيْدٍ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ بِأَيِّ حُكْمٍ تَحْكُمُونَ قَالَ حُكْمِ آلِ دَاوُدَ فَإِنْ أَعْيَانَا شَيْءٌ تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 249 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    جعيد همدانى گويد: از على بن الحسين عليهما السلام پرسيدم : شما طبق چه حكمى حكم مى دهيد؟ فرمود: طبق حكم آل داود و اگر در موضوعى در مانديم ، روح القدس بما القا كند.


    5- أَحـْمـَدُ بـْنُ مـِهـْرَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مَنْزِلَةُ الْأَئِمَّةِ قَالَ كَمَنْزِلَةِ ذِى الْقَرْنَيْنِ وَ كـَمـَنْزِلَةِ يُوشَعَ وَ كَمَنْزِلَةِ آصَفَ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ قَالَ فَبِمَا تَحْكُمُونَ قَالَ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ آلِ دَاوُدَ وَ حُكْمِ مُحَمَّدٍ ص وَ يَتَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 249 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    عـمـار سـابـاطـى گـويـد: بـه امام صادق عليه السلام عرضكردم : ائمه چه مقامى دارند؟ فرمود: مانند مقام ذى القرنين و يوشع و آصف همدم سليمان ، گويد: (گفتم ) بچه حكم مى كـنـيـد؟ فـرمـود: بـحـكـم خـدا و حـكم آل داود و حكم محمد صلى اللّه عليه و آله و آن را روح القدس بما القا مى كند.



    * سرچشمه علم از خانه آل محمد عليهم السلام است *
    بَابُ أَنَّ مُسْتَقَى الْعِلْمِ مِنْ بَيْتِ آلِ مُحَمَّدٍ ع
    1- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبـِى الْحـَسـَنِ صـَاحـِبُ الدَّيـْلَمِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْكـُوفـَةِ عـَجـَباً لِلنَّاسِ أَنَّهُمْ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ كُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ يـَرَوْنَ أَنَّ أَهْلَ بَيْتِهِ لَمْ يَأْخُذُوا عِلْمَهُ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ ذُرِّيَّتُهُ فِى مَنَازِلِنَا نَزَلَ الْوَحْيُ وَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ الْعِلْمُ إِلَيْهِمْ أَ فَيَرَوْنَ أَنَّهُمْ عَلِمُوا وَ اهْتَدَوْا وَ جَهِلْنَا نَحْنُ وَ ضَلَلْنَا إِنَّ هَذَا لَمُحَالٌ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 249 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    صـاحـب ديـلم گـويـد: شـنـيـدم امـام جـعـفـر عـليـه السـلام هـنـگـامـيـكـه جـمـاعـتـى از اهـل كـوفـه خـدمتش بودند مى فرمود: شگفتا از اين مردم كه علم را از رسولخدا صلى اللّه عـليـه و آله گـرفـتـنـد و بـه آن عـمـل كـردنـد و هـدايـت شـدنـد، و بـاز عـقـيـده دارنـد كـه اهـل بـيـتـش عـلم او را فـرا نـگـرفـتـه انـد، مـا هـسـتـيـم اهـل بـيـت و ذريـه او كه وحى خدا در مـنـازل ما فرود آمده و علم از ما بايشان رسيده است ، آيا عقيده دارند كه آنها دانستند و هدايت يافتند و ما ندانستيم و گمراه شديم ؟! چنين چيزى محالست .



    شـرح:
    مجلسى (ره ) در اينجا بمناسبت براى دليل اءعلم بودن اميرالمؤ منين عليه السلام از ابـوبـكـر و سـاير مشابه از قول ابن خطيب اءعلم علماء اشعريين چنين گويد: على از نظر سـرشـت و فـطـرت در نـهـايـت هـوش و فـهـم و اسـتـعـداد بـود و بتحصيل علم كمال اشتياق داشت و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله هم به تعليم و تربيت او نـهـايـت عـلاقـه و اشـتـياق را نشان مى داد و على از كودكى هميشه همراه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بود، پيداست كه چنين شاگردى در مكتب چنان استادى ببالاترين مقام علمى خواهد رسـيـد و امـا ابـوبـكر در پيرى خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله رسيد و آن هم گاهى ، شبانه روزى يكمرتبه و در مدت كوتاه پايان ـ.
    هـمـين دليل را نسبت به يازده نفر از اولاد اميرالمؤ منين عليه السلام مى توان جارى ساخت . زيـرا هـر يك از آنها علاوه بر جنبه وراثت علم از پيغمبر، در خانه پدر خود و زير دست او تربيت يافته اند. و از اين روايت استفاده مى شود كه در زمان آن حضرت مردمى بيشعور و يـا مـغـرض ‍ بـوده اند كه علاوه بر اينكه ابوحنيفه و امثالش را بر آنحضرت ترجيح مى دادند، نسبت جهالت و گمراهى هم العياذ بالله به آنحضرت مى داده اند.
    2- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ قَالَ لَقِيَ رَجُلٌ الْحُسَيْنَ بـْنَ عـَلِيٍّ ع بـِالثَّعـْلَبـِيَّةِ وَ هـُوَ يـُرِيـدُ كـَرْبـَلَاءَ فـَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحـُسـَيـْنُ ع مـِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ قَالَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَخَا أَهْلِ الْكُوفَةِ لَوْ لَقـِيـتـُكَ بِالْمَدِينَةِ لَأَرَيْتُكَ أَثَرَ جَبْرَئِيلَ ع مِنْ دَارِنَا وَ نُزُولِهِ بِالْوَحْيِ عَلَى جَدِّي يَا أَخَا أَهْلِ الْكُوفَةِ أَ فَمُسْتَقَى النَّاسِ الْعِلْمَ مِنْ عِنْدِنَا فَعَلِمُوا وَ جَهِلْنَا هَذَا مَا لَا يَكُونُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 250 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    حكم بن عتيبه گويد: هنگامى كه حسين بن على عليهما السلام رهسپار كربلا بود، مردى در ثـعـلبـيـه بـاو بـرخـورد و خدمتش رسيد و سلام كرد، حسين عليه السلام به او فرمود: از كـدام شـهـرى ؟ عـرضـكـرد: اهـل كـوفـه هـسـتـم ، فـرمـود: هـان بـخـدا اى بـرادر اهـل كـوفـه ! اگـر در مـديـنـه بـتـو بـر مـى خـوردم عـلامـت آمـدن جـبـرئيـل را در خـانـه خـود و وحـى آوردنـش را بـر جـدم بـتـو نـشـان مـيـدادم اى بـرادر اهـل كـوفـه ! سـرچـشـمـه عـلم مـردم از نـزد مـا بـود سـپـس آنـهـا عـالم شـدنـد و مـا جاهل ؟!! اين چيزيست نشدنى .



    * هـــر حـــقـــى كـه در دسـت مـردمـست از نزد ائمه عليهم السلام آمده و هر چه از نزد آنها نيامدهباطلست *
    بـَابُ أَنَّهُ لَيـْسَ شـَيْءٌ مـِنَ الْحـَقِّ فِي يَدِ النَّاسِ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ الْأَئِمَّةِ ع وَ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ عِنْدِهِمْ فَهُوَ بَاطِلٌ
    1- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بـْنِ مـُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ وَ لَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِى بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الْأُمُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ الصَّوَابُ مِنْ عَلِيٍّ ع
    اصول كافى جلد 2 صفحه 250 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: نزد هيچكس از مردم مطلب حق و درسـتـى نـيـسـت و هـيـچـيـك از مردم بحق قضاوت نكند. جز آنچه از خاندان ما بيرون آيد و هنگامى كه امور مردم متشتت و پراكنده گردد، خطا از آنها و صواب از على عليه السلام است (يعنى وقتى گفتار و عقيده مردم بر خلاف گفتار و عقيده على عليه السلام باشد، همه آنها بر باطل و على بر حق است و پيداست كه فرزندان معصوم على عليه السلام هم مو بمو از پدر خود تبعيت كنند و اين حكم درباره آنها هم جاريست ).


    2- عـِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَةَ قَالَ كُنْتُ عـِنـْدَ أَبـِى جـَعـْفـَرٍ ع فـَقـَالَ لَهُ رَجـُلٌ مـِنْ أَهـْلِ الْكـُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع سـَلُونـِى عـَمَّا شـِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّى عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 251 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    زراره گـويـد: خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام بـودم كـه مـردى از اهـل كـوفـه از آنـحـضـرت راجـع بـقـول امـيـرالمؤ منين عليه السلام : ((هر چه خواهيد از من بـپـرسـيـد هـر چـه از مـن بـپـرسـيـد؛ شـمـا خـبـر دهـم )) سـؤ ال كـرد، حضرت فرمود: هيچ كس علمى ندارد جز آنچه از اميرالمؤ منين عليه السلام استفاده شـده ، مـردم هـر كـجـا خواهند بروند، به خدا علم درست جز اينجا نيست و با دست اشاره به خانه خود كرد (مقصود خانه وحى و نبوت است ، نه خصوص خانه ملكى آنحضرت ).



    شرح :
    ابـن عـبدالبر در كتاب استيعاب خود گويد: هيچكس از صحابه جز على بن ابيطالب نگفت ((هـر چـه خـواهـيـد از مـن بـپـرسـيـد)) و احـمـد بـن حـنـبـل هم در مسندش اين سخن را از سعيد نقل مى كند.
    عـلامـه مجلسى (ره ) در اينجا مى گويد: هر كس اين ادعا را كرد رسوا شد، چنانكه موافق و مخالف اعتراف دارند.3- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِى مَرْيَمَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 251 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام بـاقـر عـليـه السلام بسلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه (كه هر دو زيدى مذهب و ملعون امام بـودند) فرمود: بمشرق رويد و بمغرب رويد، علم درستى جز آنچه از ما خانواده تراوش كند، پيدا نكنيد.


    4- مـُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يـَحـْيـَى الْحـَلَبـِيِّ عـَنْ مـُعـَلَّى بـْنِ عـُثـْمـَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ لِى إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عـُتَيْبَةَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ فـَلْيـُشـَرِّقِ الْحـَكـَمُ وَ لْيـُغـَرِّبْ أَمـَا وَ اللَّهِ لَا يُصِيبُ الْعِلْمَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 251 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    ابوبصير گويد: (امام باقر عليه السلام ) بمن فرمود: حكم بن عتيبه از كسانى است كه خـدا فـرمـوده ((بعضى از مردم مى گويند: بخدا و روز قيامت ايمان آورديم ، در صورتى كـه مـؤ مـن نـيـسـتـنـد 8 سوره 2 ـ)) حكم بمشرق رود و بمغرب رود، بخدا كه علم را جز از خاندانى كه جبرئيل عليه السلام بر آنها نازل شده بدست نياورد.

  10. #50
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    5- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَهَادَةِ وَلَدِ الزِّنَا تَجُوزُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ يَزْعُمُ أَنَّهَا تَجُوزُ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تَغْفِرْ ذَنْبَهُ مَا قَالَ اللَّهُ لِلْحَكَمِ إِنَّهُ لَذِكـْرٌ لَكَ وَ لِقـَوْمـِكَ فـَلْيـَذْهـَبِ الْحَكَمُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ لَا يُؤْخَذُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ ع
    اصول كافى جلد 2 صفحه 252 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    ابـو بـصـيـر گـويـد: از امـام بـاقـر عليه السلام پرسيدم : شهادت زنازاده نافذ است ؟ فـرمـود: نـه ، عـرضـكـردم : حـكم بن عتيبه عقيده دارد كه پذيرفته و نافذ است ، فرمود: خـدايـا گـنـاهـش را نـيـامـرز، خدا به حكم نفرموده ((قرآن براى تو وقومت يادآور است 44 سـوره 43 ـ)) (بـلكه نسبت بحد ما فرموده است ) پس حكم به راست رود و بچپ رود (بهر در بـزنـد) بـخـدا دانـش جـز از خـانـدانـى كـه جـبـرئيـل عـليـه السـلام بـر آنـهـا نازل شده بدست نيايد.


    6- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ بَدْرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِى سـَلَّامٌ أَبـُو عـَلِيٍّ الْخـُرَاسـَانـِيُّ عـَنْ سَلَّامِ بْنِ سَعِيدٍ الْمَخْزُومِيِّ قَالَ بَيْنَا أَنَا جَالِسٌ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ عَبَّادُ بْنُ كَثِيرٍ عَابِدُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ ابْنُ شُرَيْحٍ فَقِيهُ أَهـْلِ مـَكَّةَ وَ عـِنـْدَ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع مـَيْمُونٌ الْقَدَّاحُ مَوْلَى أَبِى جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَهُ عَبَّادُ بْنُ كـَثـِيـرٍ فـَقـَالَ يـَا أَبـَا عـَبـْدِ اللَّهِ فِى كَمْ ثَوْبٍ كُفِّنَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ فِى ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ ثَوْبَيْنِ صُحَارِيَّيْنِ وَ ثَوْبٍ حِبَرَةٍ وَ كَانَ فِى الْبُرْدِ قِلَّةٌ فَكَأَنَّمَا ازْوَرَّ عَبَّادُ بْنُ كـَثـِيـرٍ مـِنْ ذَلِكَ فـَقـَالَ أَبـُو عـَبـْدِ اللَّهِ ع إِنَّ نَخْلَةَ مَرْيَمَ ع إِنَّمَا كَانَتْ عَجْوَةً وَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمـَاءِ فـَمَا نَبَتَ مِنْ أَصْلِهَا كَانَ عَجْوَةً وَ مَا كَانَ مِنْ لُقَاطٍ فَهُوَ لَوْنٌ فَلَمَّا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ قَالَ عَبَّادُ بْنُ كَثِيرٍ لِابْنِ شُرَيْحٍ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِى مَا هَذَا الْمَثَلُ الَّذِى ضَرَبَهُ لِى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ ابْنُ شُرَيْحٍ هَذَا الْغُلَامُ يُخْبِرُكَ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ يَعْنِى مَيْمُونٌ فَسَأَلَهُ فَقَالَ مَيْمُونٌ أَ مـَا تـَعـْلَمُ مَا قَالَ لَكَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ قَالَ إِنَّهُ ضَرَبَ لَكَ مَثَلَ نَفْسِهِ فَأَخْبَرَكَ أَنَّهُ وَلَدٌ مِنْ وُلْدِ رَسـُولِ اللَّهِ ص وَ عـِلْمُ رَسـُولِ اللَّهِ عـِنْدَهُمْ فَمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِهِمْ فَهُوَ صَوَابٌ وَ مَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِهِمْ فَهُوَ لُقَاطٌ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 252 روايت 6
    ترجمه روايت شريفه :
    مـخـزونـى گـويـد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم كه عبادبن كثير خداپرست بصريان و ابن شريح فقيه اهل مكه وارد شدند، و ميمون قداح غلام امام باقر عليه السلام هـم خـدمـتـش بـود. عبادبن كثير از امام پرسيد و عرضكرد: اى اباعبداللّه ! رسولخدا صلى اللّه عـليـه وآله در چـنـد پـارچـه كـفـن شـد؟ فـرمـود: در سـه پارچه : دو پارچه صحارى (صـحـار قـريـه اى است در يمن ) و يك پارچه حبره (كه نوعى از برد يمنى است ) و برد كمياب بود (از اين جهت دو پارچه ديگر را صحارى كردند)
    عـبـادبـن كـثـيـر از ايـن سخن روى در هم كشيد (گويا كمياب بودن برد را انكار داشت ) امام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: درخت خرماى مريم عليهما السلام (كه پس از زائيدن عيسى ماءمور بخوردن از آن شد) خرماى عجوه (بهترين نوع خرما) بود و از آسمان فرود آمد، پس از ريـشـه آن روئيـد، عـجـوه شـد و آنـچـه هـسـته اش از اين سو و آن سو گرفته و كاشته شدلون (خرماى پست ) گرديد.
    چون از نزد حضرت بيرون رفتند، عباد بن كثير به ابن شريح گفت ، بخدا من نفهميدم اين چـه مـثـلى بود كه امام صادق عليه السلام براى من بيان كرد، ابن شريح گفت : اين غلام يعنى ميمون قداح بتو خبر مى دهد، زيرا او از آنهاست (چون كه در خانه آنها بزرگ شده ) مـيـمـون گـفـت : فـرمـايـش او را نـفـهـمـيـدى ؟ گـفـت نـه بـخـدا، گـفـت او مـثـل خودش را براى تو بيان كرد و بتو خبر داد كه او فرزند رسولخدا صلى اللّه عليه وآله اسـت و عـلم پـيـغمبر نزد آنها است ، پس آنچه از نزد آنها آيد، درست است (مانند خرماى عجوه ) و آنچه از نزد ديگران آيد از اين سو و آن سو گرد آمده (و مانند خرماى لون ) است .



    * در بيان آنچه وارد شده كه حديث ائمه صعب و مستصعب است *
    بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ

    شرح :
    صـعب به معنى دشوار و مشكل و سركش است و مستصعب مبالغه آن است يعنى بسيار دشوار و يـا آن كه ((صعب )) چيزى است كه خودش ‍ دشوار باشد و ((مستصعب )) آنست كه مردم او را دشـوار شـمـرنـد، در هـر حـال مـا پـس از پـايـان تـرجمه احاديث اين باب ، در اين باره توضيح بيشترى بيان مى كنيم انشاءاللّه تعالى .1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قـَالَ قـَالَ أَبـُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بـِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنـْكـَرْتـُمـُوهُ فـَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسـُولِ وَ إِلَى الْعـَالِمِ مـِنْ آلِ مـُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدِّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 253 روايت 1
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه وآله فـرمـود: حـديـث آل مـحـمـد صـعـب و مـسـتـصـعـب اسـت ، جـز فـرشـتـه مـقـرب يـا پـيـغـمـبـر مـرسـل يـا بـنده اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده ، به آن ايمان نياورد. پس ‍ هر حديثى كـه از آل مـحـمـد صـلى اللّه عـليـه و آله بـشـمـا رسـيـد و در بـرابـر آن آرامـش دل يـافـتـيـد و آنـرا آشـنا ديديد، بپذيريد. و هر حديثى را كه دلتان از آن رميد و ناآشنا ديـديـد، آنـرا بخدا و پيغمبر و عالم آل محمد صلى اللّه عليه وآله رد كنيد، همانا هلاك شده كـسـى اسـت كـه تحديثى را كه تحمل ندارد، برايش باز گو كنند، و او بگويد بخدا اين چنين نيست ، و انكار مساوى كفر است .


    2- أَحـْمـَدُ بـْنُ إِدْرِيـسَ عـَنْ عـِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع قـَالَ ذُكـِرَتِ التَّقـِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عـَلِمَ أَبـُو ذَرٍّ مـَا فـِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بـِسـَائِرِ الْخـَلْقِ إِنَّ عـِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ
    اصول كافى جلد 2 صفحه 254 روايت 2
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام فرمود: روزى نزد على بن الحسين عليهما السلام سخن از تقيه پـيـش آمـد آن حـضـرت فـرمـود: بـخـدا اگـر ابـوذر مـى دانـسـت آنـچـه در دل سـلمـان بـود. او را مـى كـشـت ، در صـورتيكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ميان آن دو بـرادرى بـرقـرار كـرد، پـس دربـاره مـردم ديگر چه گمان داريد؟ همانا علم علماء صعب و مستصعب است ، جز پيغمبر مرسل يا فرشته مقرب يا بنده مؤ منى كه خدا دلش را به ايمان آزموده طاقت تحمل آن را ندارد، سپس فرمود: و سلمان از اين رو از جمله علماء شد كه او مردى است از ما خانواده و از اينجهت او را در رديف علماء آوردم ،



    شـرح:
    مـقصود از آنچه در دل سلمانست ، مراتب معرفت خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و مـسـائل غـامـض قـضـاء و قدر و امثال آنست كه اگر آنها را به ابوذر مى گفت ، ابوذر او را بـدروغ و ارتـداد نسبت مى داد و محكوم بقتلش مى دانست و يا آن مطالب را بديگران ميگفت و آنها سلمان را مى كشتند.
    چـنـانـچـه خود سلمان رضى اللّه عنه در خطبه خود گويد: علم زيادى بمن عطا شده ، اگر هـمـه آنـچـه را مـى دانـم بـشـما بگويم ، دسته اى گويند: سلمان ديوانه شده و دسته اى گـويـنـد: خـدايـا كـشـنـده سـلمـان را بـيـامـرز و مـمـكـن اسـت فـاعـل قـتـله علم باشد و ضمير مفعول راجع بابى ذريعنى : علومى كه سلمان به ابى ذر مـيـگـفـت . او را مـى كـشـت ، زيـرا تـحـمـل نـمـى كـرد و انـكـار مـى ورزيـد و يـا آنـكـه تحمل كتمانش را نداشت و به مردم مى گفت و او را مرتد و كافر مى دانستند و مى كشتند.
    و بودن سلمان از اهل البيت از اين جهت است كه اميرالمؤ منين عليه السلام درباره او فرموده و ان سـلمـان مـنـا اهـل البيت و مقصود اين است كه : سلمان بواسطه اختصاصى كه بما پيدا كرده و از همه بريده و بسوى ما آمده و بواسطه پرتوى كه از نور علم ما گرفته : از ما شده و منسوب بما گشته است . مرآت ص 300 ـ.3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ أَوْ غَيْرِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قـَالَ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخـْلَاقٌ حـَسـَنَةٌ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ عَلَى بَنِى آدَمَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فـَمـَنْ وَفَى لَنَا وَفَى اللَّهُ لَهُ بِالْجَنَّةِ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا وَ لَمْ يُؤَدِّ إِلَيْنَا حَقَّنَا فَفِى النَّارِ خَالِداً مُخَلَّداً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 255 روايت 3
    ترجمه روايت شريفه :
    امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: حـديـث مـا صـعـب و مـسـتـصـعـب اسـت ، تـحـمـل آنـرا نـدارد جـز سـيـنه هاى نورانى ، يا دلهاى سالم ، يا اخلاق نيكو، همانا خدا از شيعيان ما پيمان (بولايت ما) گرفت ، چنانكه از بنى آدم (به ربوبيت خود) پيمان گرفت و فـرمـود: ((آيا من پروردگار شما نيستم ؟)) پس هر كه نسبت بما (بپيمان خويش ) وفا كند، خدا بهشت را باو پاداش دهد، و هر كه ما را دشمن دارد و حق ما را بما نرساند، هميشه و جاودان در دوزخ است .


    4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِى الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَعْنَى قَوْلِ الصَّادِقِ ع حَدِيثُنَا لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مـُقـَرَّبٌ وَ لَا نـَبـِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَجَاءَ الْجَوَابُ إِنَّمَا مَعْنَى قـَوْلِ الصَّادِقِ ع أَيْ لَا يـَحـْتـَمـِلُهُ مـَلَكٌ وَ لَا نـَبـِيٌّ وَ لَا مـُؤْمِنٌ إِنَّ الْمَلَكَ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يـُخـْرِجـَهُ إِلَى مـَلَكٍ غـَيْرِهِ وَ النَّبِيُّ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يُخْرِجَهُ إِلَى نَبِيٍّ غَيْرِهِ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يُخْرِجَهُ إِلَى مُؤْمِنٍ غَيْرِهِ فَهَذَا مَعْنَى قَوْلِ جَدِّى ع
    اصول كافى جلد 2 صفحه 255 روايت 4
    ترجمه روايت شريفه :
    يـكـى از اصـحـاب گويد: بحضرت ابوالحسن العسكرى عليه السلام نوشتم : قربانت ، مـعـنـى قـول امـام صـادق عليه السلام چيست كه فرمايد: ((حديث ما را هيچ فرشته مقرب و پـيـغـمـبـر مـرسـل و مـؤ مـنـى كـه خـدا قـلبـش را بـه ايـمـان آزمـوده تـحـمـل نـكـنـد؟)) پـاسـخ آمد كه همانا معنى قول امام صادق عليه السلام كه فرمايد هيچ فـرشـتـه و پـيـغـمـبـر و مـؤ مـنـى آن را تـحـمـل نـكـنـد، ايـن اسـت كـه فـرشـتـه آن را تـحـمـل نـكـنـد تـا آن را بـه فـرشـتـه ديـگـر بـرسـانـد و پـيـغـمـبـر آن را تـحـمـل نـكـنـد تـا بـه پـيـغـمـبـرى ديـگـر بـرسـانـد و مـؤ مـن تـحـمـل نـكـنـد و آن را بـه مـؤ مـن ديـگـر بـرسـانـد، ايـن اسـت مـعـنـى قول جدم عليه السلام .


    شـرح:
    تـحـمـل حـديـث در ايـن روايـت غـير از تحمل در روايات ديگر است ، زيرا در آن روايت تحمل فرشته و پيغمبر و مؤ من اثبات شده بود و در اين روايات نفى شده است . پس معنى تحمل در اين روايت نگه داشتن و ذخيره كردن حديث و مضايقه كردن از نشر و تبليغ آن است حتى نسبت به اءهلش ، ولى معنى تحمل حديث در ساير روايات اين باب پذيرفتن و گردن نهادن در برابر آن است ، كه نسبت به فرشته و پيغمبر و مؤ من اين معنى اثبات شده و از ديگران نفى گرديده است .5- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عـَنْ عـَبـْدِ اللَّهِ بـْنِ مـُسـْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ وَ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يـَا أَبـَا مـُحـَمَّدٍ إِنَّ عـِنـْدَنـَا وَ اللَّهِ سـِرّاً مـِنْ سـِرِّ اللَّهِ وَ عـِلْمـاً مـِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا يـَحـْتـَمـِلُهُ مـَلَكٌ مـُقـَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ اللَّهِ مَا كَلَّفَ اللَّهُ ذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ أَمَرَنَا اللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ فـَلَمْ نـَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لَا أَهْلًا وَ لَا حَمَّالَةً يَحْتَمِلُونَهُ حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مـِنْ طـِيـنـَةٍ خـُلِقَ مـِنـْهـَا مـُحـَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّيَّتـُهُ ع وَ مـِنْ نـُورٍ خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ وَ صـَنـَعـَهـُمْ بـِفـَضـْلِ رَحْمَتِهِ الَّتِى صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّيَّتَهُ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ مَا أَمَرَنَا بـِتـَبـْلِيـغِهِ فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ فَبَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ وَ بَلَغَهُمْ ذِكـْرُنـَا فـَمـَالَتْ قـُلُوبـُهـُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِيثِنَا فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ لَا وَ اللَّهِ مَا احْتَمَلُوهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ النَّارِ فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كـَمَا بَلَّغْنَاهُمْ وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَيْنَا وَ لَمْ يَحْتَمِلُوهُ وَ كَذَّبُوا بِهِ وَ قَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِكَ ثُمَّ أَطْلَقَ اللَّهُ لِسَانَهُمْ بـِبـَعـْضِ الْحَقِّ فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ لِيَكُونَ ذَلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طـَاعـَتـِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا عُبِدَ اللَّهُ فِى أَرْضِهِ فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ فـَاكـْتـُمـُوا عـَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالسَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ عَنْهُ قَالَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَ بَكَى وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ فَاجْعَلْ مَحْيَانَا مَحْيَاهُمْ وَ مـَمـَاتَنَا مَمَاتَهُمْ وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِى أَرْضِكَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً
    اصول كافى جلد 2 صفحه 255 روايت 5
    ترجمه روايت شريفه :
    ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اى ابا محمد! همانا به خدا كه سرى از سـر خـدا و عـلمـى از عـلم خـدا نـزد مـاسـت كـه بـه خـدا هـيـچ فـرشـتـه مـقـرب و پـيـغـمـبـر مـرسـل و مـؤ مـنـى كـه دلش را بـه ايـمـان آزمـوده آن را تـحـمل نكند، به خدا سوگند كه خدا آن را به احدى جز ما تكليف نفرموده و عبادت با آن را از هـيـچ كـس جز ما نخواسته است (ما وظايف خاصى كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله عليه براى اميرالمؤ منين و حسنين عليهم السلام با وصيت تعيين كرد).
    و نـيـز نـزد مـا سـرى اسـت از سـر خـدا و عـلمى است از علم خدا كه ما را به تبليغش ماءمور فرموده و ما آن را از جانب خداى عزوجل تبليغ كرديم و برايش محلى و اهلى و پذيرنده ئى نـيـافـتـيـم تـا آنـكـه خـدا بـراى پـذيـرش آن مـردى را از هـمـان طـيـنـت و نورى كه محمد و آل و ذريـه او را آفـريـد، خـلق كـرد و آنـهـا را از فـضـل و رحـمت خود ساخت چنانكه محمد و ذريه او را ساخت ، پس چون ما آنچه را از جانب خدا بـه تـبـليـغـش مـاءمـور بـوديـم ، تـبـليـغ كـرديـم آنـهـا پـذيـرفـتـنـد و تـحـمـل كـردنـد (تـبـليـغ مـا بـه آنـهـا رسـيـد، ايـشـان هـم پـذيـرفـتـنـد و تـحمل كردند) و ياد ما به آنها رسيد پس دلهاى ايشان به شناسائى و به حديث ما متوجه گـشـت ، اگـر آنـهـا از آن طـيـنـت و نـور خـلق نـمـى شـدند، اين چنين نبود، نه به خدا آن را تحمل نمى كردند.
    سـپـس فـرمـود: هـمـانا خدا مردمى را براى دوزخ و آتش آفريد (يعنى دانست كه سركشى و نافرمانى كنند و به دوزخ و آتش گرايند) و به ما دستور داد كه به آنها تبليغ كنيم و مـا هـم تـبليغ كرديم ولى آنها چهره در هم كشيدند و دلشان نفرت پيدا كرد و آن را به ما بـرگـردانـدنـد و تحمل نكردند و تكذيب نمودند و گفتند: جادوگر است ، دروغ گو است ، خـدا هـم بـر دلشان مهر نهاد، و آن را از يادشان برد، سپس خدا زبانشان را به قسمتى از بـيـان حـق گـويـا سـاخـت كـه بـه زبـان مـى گـويـنـد و بـه دل باور ندارند (مانند سخنانى كه گاهى بعضى از كفار و فساق به نفع خداپرستان و عـليـه خـود گـويـنـد) تا همان سخن از دوستان و فرمانبران خدا دفاعى باشد و اگر چنين نبود، كسى در روى زمين خدا را عبادت نمى كرد، و ما ماءمور شديم كه از آنها دست برداريم و حـقـائق را پـوشـيـده و پـنـهـان داريـم ، شـمـا هـم (اى گروه شيعه ) از آنكه خدا به دست بـرداشـتـن از او امر فرموده ، پنهان داريد و از آنكه به كتمان و پوشيدگى از او دستور داده پوشيده داريد.
    راوى گـويـد: سـپـس امـام دسـت بـه دعا برداشت و گريه كرد و فرمود: بار خدايا ايشان (شـيـعـيـان ) مـردمـى اندك و ناچيزند پس زندگى ما را زندگى آنها و مرگ ما را مرگ آنها قـرار ده (آنها را با ما در ايمان و عمل صالح و پاداش اخروى شريك گردان ) و دشمن خود را بر ايشان مسلط مكن كه ما را به آنها مصيبت زده كنى ، زيرا اگر ما را به آنها مصيبت زده كنى ، هرگز در روى زمين پرستش نشوى و صلى اللّه على محمد و آله و سلم تسليما.

صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/