حق طلبكار اين است كه اگر مال و طلب او را در اختيار دارى و مى توانى طلبش را ادا كنى ، او را سرگردان و معطل نگذارى ، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((مسامحه كارى بدهكار نسبت به پرداخت حق طلبكار ظلم است .))
و اما اگر حق طلبكار را اكنون در اختيار ندارى ، سعى كن كه با زبان خوش ، رضايت او را به دست آورى و مهلت گيرى و با لطف بازش گردانى ، نه اين كه هم مالش را به او ندهى و هم با او به درشتى و خشونت رفتار كنى ! زيرا اين كار فرومايگى است . ((و لا قوه الا بالله .))(523)
36 - حق معاشران
حق معاشر اين است كه از در نيرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوى ، اغفالش نكنى و چون دشمن بيرحم او را نكوبى . اگر به تو اعتماد كرد توانت را در مسير رعايت حال او به كارگيرى زيرا فريب دادن شخصى كه به تو اعتماد كرده چونان ربا و رباخوارى است . ((و لا قوه الا بالله )).(524)
37 - حق مدعيان و شاكيان
حق مدعى اين است كه اگر ادعايش بحق است و دلايلش صحيح و منطقى است او را رد نكنى ، بلكه خويش را در كنار او و همصداى او، عليه خويش ‍ به شمار آورى ! بى آن كه نيازى به شاهد باشد، تو خود هم گواه باشى و هم داور.
اين حق خدا بر توست .!
و چنانچه ادعاى او باطل و نارواست ، نرمش و تهديد را درهم آميزى و او را به دينش سوگند دهى و با ياد خدا، سرسختى او را درهم فرو ريزى . سخنان بيهوده و جنجال را به ميدان نياورى ، زيرا اين گونه سخنان نه خشم طرف مقابل را مى كاهد و نه تو را به مقصود مى رساند بلكه ناظران تو را متهم واقعى مى پندارند. سخن ناهنجار شراره بديها را مى افروزد و سخن نيك آتش شر را خاموش مى كند. ((و لا قوه الا بالله )).(525)
38 - حق كسانى كه مورد ادعا و شكايتند
حق كسانى كه عليه آنان شكايت و ادعا دارى اين است كه حق خويش و ادعاى خود را عليه او بنرمى طرح كنى زيرا ادعا هماره براى شخص مقابل ، ناراحت كننده است (و نرمش در گفتار قدرى از اين ناراحتى خواهد كاست ).
با ملايمت و آرامى و بيان روشن و لطيف استدلال كن ، به جاى دليل و برهان به جار و جنجال روى نياور! زيرا قيل و قال ، حرف حسابت را هم پايمال مى كند. و مشكلاتى جبران ناپذير به وجود مى آورد ((و لا قوه الا بالله )).(526)
39 - حق مشورت كنندگان و راءى خواهان
حق كسى كه با تو مشورت مى كند و نظر تو را درباره مساءله اى جويا مى شود اين است كه اگر نظر درست و بايسته اى دارى در نصيحت و راهنمايى او بكوشى و راهى را به او بنمايى كه اگر خودت جاى او بودى همان راه را برمى گزيدى .
در كار نصحيت ، بايد به شيوه اى رفتار كنى كه وحشت را از او بزدايى و او را در اقدام به عمل يارى دهى !
و چنانچه در مساءله مورد پرستش ، نظر قاطع و ديد روشنى ندارى و كسى را مى شناسى كه صاحب نظر و مورد اعتماد است ، مشورت خواه را به آن شخص راهنمايى كنى تا از او نظر خواهى كند. تو با اين روش مى توانى به او خدمتى شايان داشته باشى . ((ولا قوة الا بالله .))(527)
40 - حق مشاوران و رايزنان
حق كسى كه مورد مشورت تو قرار مى گيرد اين است كه وقتى نظر خويش را ابراز كرد و موافق ميل تو نظر نداد، او را متهم نكنى ! نظرها مختلف است و تو در انتخاب و پذيرش نظر او مجبور نيستى . بنابراين اگر او را شايسته مشورت دانسته اى ، متهمش نكن ! بلكه در برابر اظهار نظر وى ، از او تشكر و قدردانى كن .
و در صورتى كه نظر او با نظر تو موافق بود، از خدا سپاسگزارى كنى و از او - مشاور - تشكر نمايى و هماره در فكر تلافى لطف او باشى . ((ولا قوة الا بالله )).(528)
41 - حق نصيحت طلبان
كسى كه از تو نصحيت مى خواهد حقش اين است كه بينش و نظر درست خود را به او عرضه دارى و سخن در حد فهم و درك او گويى ، زيرا هر انديشه اى ، گنجايش و تحملى خاص دارد. روش به تو در نصيحت و راهنمايى ديگران بايد آميخته با رحمت و ملاطفت باشد! ((و لا قوة ابالله )).(529 )
42 - حق خيرخواهان نصيحت گويان
كسى كه از سير خيرخواهى به نصحيت تو مى پردازد، حقش اين است كه در برابر او نرم باشى و سرسختى نشان ندهى ، دلت را براى درك نصيحتش ‍ آماده كنى و خوب گوش فرا دهى . اگر سخنانش درست بود، خداى را سپاس گويى و راهنماييش را بپذيرى و قدردانى كنى ، و اگر مطالبش را درست نيافتى ، متهمش نكنى زيرا نهايت اين است كه او در تشخيص به خطا رفته است و با تو غرضى ندارد!
بلى ! اگر ((نصيحت گو)) از آغاز براى تو شناخته شده و مورد اتهام باشد، در اين صورت مجالى براى پذيرش راءى او نيست . ((و لا قوة الا بالله .(530)))
43 - حقوق بزرگسالان
حق كسانى كه از تو بزرگسالترند اين است كه آنان را حرمت نهى . و اگر كسى از ايشان در ميدان دين و معنويت ، داراى سبقت و فضيلت است ، بدين خاطر نيز او را ارجمند بدارى !
از در مخالفت و خصومت با او رويارو نشوى . در راه رفتن بر او سبقت نگيرى ، كم خردش نپندارى ، اگر رفتار ناهنجارى از او ديده شد، شكيبا باشى و به دليل پيشينه ديندارى و كهنسالى وى ، احترام او را نگاه دارى ، زيرا حق سن و سال چون حق اسلام و ديندارى است . ((ولا قوة الا بالله )).(531)
44 - حق خردسالان و كوچكتران
خردسالان را بايد مورد رحمت قرار دهى و در تربيت و تعليمشان بكوشى ، از لغزشهايشان چشم پوشى و بر خطاهاى آنان پرده تغافل افكنى ، با ايشان سازگار باشى و ياريشان دهى .
پوشش خطاهاى كودكانه خردسالان ، زمينه اصلاح رفتار آنان است ((و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ايشان وجب تجرى و بى باكى و تحقير مى شود.))
بايد با كودك مدارا كرد و با او درنيفتاد. اين روش براى رشد و هدايت وى مناسبتر است .(532)
45 - حق نيازمندان و وامخوهان
حق آنان كه نزد تو اظهار نياز مى كنند و از تو طلب يارى دارند اين است كه در رفع گرفتارى و حاجتش تلاش كنى و براى گشايش دشواريهايش دعا نمايى .
اگر در صداقت و راستگوييش ترديد دارى و به او بدبين هستى ، نخست در اين نكته بينديش كه بى اعتمادى تو به معلول چيست ؟ آيا وساوس شيطانى سبب اين ترديد شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهى محروم كند و نگذارد به پرودگار تقرب جويى ! يا ترديد تو علتى معقول و منطقى دارد؟
به هر حال اگر تصميم ندارى نيازش را برآورده سازى ، آبرويش را نريز و با زبان خويش او را رد كن . هر چند اگر بتوانى بر ترديدها وسوسه هاى درونى غلبه پيدا كنى و حاجتش را برآورى ، نشان عزم راسخ توست .(533)
46 - حق نياز برآوران مسؤ ولان
حق كسى كه نياز خويش را نزد او اظهار مى دارى تا او نيازت را برآورد، اين است كه اگر خواسته ات را برآورد و چيزى به تو عطا كرد، با تشكر و سپاس ‍ از او بپذيرى و مراتب فضل او را قدردانى كنى و اگر عذرى آورد و گفت نمى تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذيرى و به او بدگمان نشوى و عذر او را بهانه جويى نپندارى . ((و بر فرض كه او بى جهت مالش را دريغ كرده باشد)) مال خود اوست و كسى را بر مالش توبيخ نمى كنند، هر چند در اين صورت او ظالم به شمار آيد. همانا انسان بسيار ستمگر و سياهكار و ناسپاس است .(534)
47 - حق شاد كنندگان و مسرت آفرينان
كسى كه وسيله خشنودى تو را فراهم آورده و خداوند از طريق او تو را مسرور گردانيده است ، حقش اين است كه اگر انگيزه اصلى او، شادمان ساختن تو بوده است ، نخست خداى را شكرگويى و سپس از خود آن شخص قدردانى نمايى و در فكر جبران لطف او باشى .
و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است ((كار را به انگيزه و هدف ديگرى انجام داده ولى در نهايت به نفع تو هم تمام شده است )) باز هم خداى را سپاس گو و بدان كه اراده الهى در رسيدن اين شادى به تو نقش ‍ داشته است . و به هر حال آن شخص را نيز دوست بدار و خيرخواهش باش ‍ زيرا وسيله لطف الهى در حق تو قرار گرفته ، هر چند نيت آن نداشته است . ((ولا قوة الا بالله )).(535)
48 - حق بدى كنندگان و جفا كاران
كسى كه واسطه شر شده و به وسيله او امرى ناگوار به تو رسيده است ، حقش اين است كه اگر به عمد بوده ، از او بگذرى تا با عفو تو، ريشه بدى و بدخواهى كنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والاى تو باشد. خداوند مى فرمايد: ((آنان كه پس از ستم ديدن در صدد انتقام برآيند مورد تعرض ‍ قرار نمى گيرند و... البته آن كس كه از انتقام چشم بپوشد و صبر كند نشان اراده محكم اوست .)) و نيز خداوند مى فرمايد: ((اگر انتقام مى گيريد به قدر ستمى كه ديده ايد انتقام بگيريد و اگر صبر كنيد البته بهتر است .))
اما اگر عمدى در كار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا كرده است ، نبايد در فكر انتقام باشى و نبايد خطا را با عمد مكافات دهى بلكه با شيوه اى شايسته او را از كردارش بازگردان . ((و لا قوة الا بالله )).(536)
49 - حقوق همكيشان
حق آنان همكيش تواند اين است كه مايه رحمت آنان باشى ، با بد رفتارانشان مدارا كنى و به صلاح دعوتشان نمايى و از نيك رفتارشان تشكر كنى ... پس به همه همكيشان خويش دعا كن ، همه را يارى ده ، موقعيت ارزشى هر يك را رعايت كن ، كهنسالان را به جاى پدر، كودكان را به جاى فرزند و ميانسالان را به جاى برادر خود به شمار آور، هر كس نزد تو آمد با وى لطف و مهربانى كن و حقوق برادرى را در حقش مراعات كن . ((ولا قوة الا بالله )).(537)
50 - حق اهل ذمه ((كافرانى كه در پناه حكومت اسلامى اند))
حق ذميان و يهود و نصارى و مجوس كه در جامعه اسلامى و يا در پناه حكومت اسلامى زندگى مى كنند و حاكميت سياسى اسلام را پذيرفته اند، اين است كه آنچه خداوند از ايشان پذيرفته ، تو هم بپذيرى ، عهد و پيمان خدا را در حقشان رعايت كنى ، تنها چيزى را از آنان طلب كنى كه در قرار داد و پيمان با ايشان قيد شده و خود پذيرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار كنى و به احترام خدا و رسول آنها را نيازارى . زيرا از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((هر كس به كافرى كه در پناه اسلام قرار گرفته ، ستم روا دارد، با من دشمنى ورزيده است و من دشمن اويم )). پس تقواى الهى را درباره كافران ذمى رعايت كن ((و لا حول قوة الا بالله )).(538)
استمداد از خداوند در ايفاى حقوق
در پايان رساله حقوق پس از ترسيم حقوق الهى و اجتماعى و فردى مؤ منان ، چنين آمده است :
((اين حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگى انسان سايه افكنده است و آدمى به هر حال از مجموعه اين قوانين و حقوق نمى تواند به دور بماند. عمل بر طبق اين حقوق ضرورى است و بايد در ايفاى اين وظايف خطير از خداوند استعانت و يارى جست .
هيچ نيرو و توانى نيست مگر متكى به خداى يگانه .
سپاس همه جانبه ، مخصوص خداوند، پرودگار جهانيان است .(539)
صحيفه سجاديه
در كنار روايات متعددى كه از امام سجاد (عليه السلام ) در كتابهاى حديثى ياد شده است ، آثار مستقلى نيز در زمينه معارف اسلامى به آن حضرت نسبت داده اند، مانند تدوين نسخه هاى متعددى از قرآن كريم ، كه هم اكنون برخى از آنها در موزه ها نگهدارى مى شود.(540)
اما در ميان اين آثار، آنچه از همه مهمتر و متقن تر به شمار مى آيد، صحيفه كامله سجاديه است كه برخى آن را دومين كتاب تدوين يافته در جهان اسلام دانسته اند.(541)
اهل دانش اذعان دارند كه صحيفه سجاديه از نظر جايگاه ارزشى ، پس از قرآن و نهج البلاغه قرار دارد و در شمار ارزنده ترين منابع معرفتى جاى گرفته است .
محتواى معرفتى ، توحيدى ، اخلاقى و حتى حكمتهاى سازنده و نصايح و رهنمودهاى اجتماعى نهفته در لابلاى مضامين اين كتاب ، خود گوياترين گواه بر ارزش آن است . آنچه از صحيفه اكنون در اختيار ماست ، مشتمل بر پنجاه و چهارباب است كه هر باب در بردارنده نيايشى ويژه مى باشد.
در برخى از احاديث ، تعداد دعاهاى صحيفه هفتاد و پنج دعا دانسته شده است .(542) اين مجموعه به صورت كامل ، اكنون در دسترس نيست و آنچه بيشتر آشناست ، نسخه ((بهاء الشرف )) مى باشد كه تنها پنجاه و چهار نيايش را در بردارد.
مستدركات صحيفه
از آنجا كه تمامى ادعيه و نيايشهاى امام سجاد (عليه السلام ) در صحيفه كامله نيامده است . برخى از عالمان درصدد برآمدند تا آن ادعيه را به عنوان مستدركات صحيفه ثبت كنند از آن جمله :
محدث بزرگ ، محمدبن حسن حر عاملى (رحمة الله عليه ) ((متولد 1104 هجرى )) نويسنده كتاب ارجمند ((وسايل الشيعه )) صحيفه اى در تكميل صحيفه سجاديه تاءليف كرده و نام آن را ((اخت الصحيفه )) نهاده است .
برخى نقل كرده اند كه شيخ محمدبن على حرفوشى نيز كه چهل سال قبل از صاحب وسائل بدرود حيات گفته است ، مستدركاتى بر صحيفه سجاديه داشته است .(543)
مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب ((الذريعه ))(544) و نيز مرحوم سيد محمد مشكوة در مقدمه صحيفه سجاديه ، كسان ديگرى را با مستدركاتى ديگر ياد كرده اند كه براى اطلاع فزونتر مى توان به اين دو منبع مراجعه كرد.
شرحهاى نگاشته شده بر صحيفه
از جمله دلايل اهميت جايگاه صحيفه در ميان انديشمدان اسلامى اين است كه بر آن شروح و حواشى متعددى نگاشته اند. كثرت اين شروح گواه اهتمام آنان به مضامين و محتواى صحيفه و ارزش گذارى آنان به سند آن مى باشد.
صاحب الذريعة متجاوز از شصت كتاب را ياد كرده كه در اين باره تاءليف شده است .(545)
برخى آن شرحها چنين است :
1 - شرح : از ابوجعفر محمدبن منصور بن احمدبن ادريس حلى ((متوفاى 589 هجرى ))؛
2 - شرح : از ابوالعباس احمدبن يوسف بن حسن بن رافع بن حسين سووان شيبانى موصلى ((متوفاى 680 هجرى ))؛
3 - شرح : از ابن فتاح ((مفتاح )) زيدى ((متوفاى 877 هجرى ))؛
4 - شرح : از تقى الدين ابراهيم بن على بن حسن بن محمدبن صالح بن اسماعيل كفعمى ، صاحب مصباح ((متوفاى 905 هجرى ))؛
5 - شرح : از نورالدين ابى الحسن على بن عبدالعالى كركى (متوفاى 940 هجرى )؛
6 - شرح : از عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى والد شيخ بهائى ((متوفاى 984 هجرى ))؛
7 - شرح از سيد حسين بن حسن بن ابى جعفر محمد موسى كركى ((متوفاى 1001 هجرى ))؛
8 - شرح : از حاشيه شيخ بهايى معروف به ((حديقة الهلاليه )) ((متوفاى 1030 هجرى ))؛
9 - شرح : از ابوجعفر محمدبن جمال الدين ابى منصور حسن بن شهيد ثانى ((متوفاى 1030))؛
10 - شرح : از از مير محمدباقر حسينى استرآبادى معروف به محقق داماد ((متوفاى 1040 هجرى ))؛
11 - شرح : از حاشيه فخرالدين محمد على طريحى ، صاحب البحرين ((متوفاى 1085 هجرى ))؛
12 - شرح : از محمدبن شاه مرتضى معروف به مولى محسن فيض كاشانى ((متوفاى 1091 هجرى ))؛
13 - شرح : از ((فرائد الطريفه )) از علامه محمد باقر مجلسى ((متوفاى 1111 هجرى ))؛
14 - شرح : از نعمة الله بن عبدالله موسوى تسترى معروف به سيد نعمت الله جزايرى ((متوفاى 1112 هجرى ))؛
15 - شرح از رياض السالكين از علامه سيدعلى خان حسينى مدنى ((متوفاى 1118 هجرى ))؛
16 - شرح : از آقا حسين بن حق سليمانى جيلانى ((متوفاى 1129 هجرى ))؛
17 - شرح : از علامه ميرزا عبدالله افندى ، صاحب كتاب ((رياض ‍ العلماء)) ((متوفاى 1130 هجرى ))؛
18 - شرح : از سيد محسن شامى ((متوفاى 1251 هجرى ))؛
19 - شرح : از سيد محمد عباس تسترى هندى ((متوفاى 1306 هجرى ))؛
20 - شرح : از علامه ميرزا محمد على چاردهى جيلانى مشهدى ، ((متوفاى 1334 هجرى ))؛(546)
سند و رجال صحيفه كامله سجاديه
شهرت و حضور صحيفه كامله سجاديه در محافل علمى شيعه به پايه اى است كه برخى دعاهاى ثبت شده در صحيفه را متواتر دانسته و آن را بى نياز از بررسى سندى شمرده اند.
به طور مسلم نسخه هاى مختلف صحيفه ، در تعداد دعاها و نيز تقديم و تاءخير آنها با يكديگر تفاوتهايى دارند، اما در مجموع ، اين كتاب و انتساب آن به امام سجاد (عليه السلام ) مجال تشكيك ندارد.
در مقدمه صحيفه آمده است :
((اهميت دادن اهل بيت و شيعيان به صحيفه موجب شد تا آن را با اسانيد بسيارى نقل كنند و اجازات فراوانى در نقل آن بدهند)).(547)
علامه فقيد شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:
((سند صحيفه سجاديه در هر طبقه و عصرى سرانجام به امام باقر (عليه السلام ) و زيد شهيد منتهى مى شود كه آن دو بزرگوار آن را از على بن الحسين (عليه السلام ) نقل كرده اند.))
سپس مى نويسد: ((اين صحيفه از متواترات نزد اصحاب است .))(548)
محقق بزرگ سيد محمد باقر، مشهور به داماد، در شرح خويش بر صحيفه سجاديه مى نويسد:
((اساتيد شيوخ حديث در نقل صحيفه كامله سجاديه متواتر است و از طرق مختلف آن را نقل كرده اند.))(549)
محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى (رحمة الله عليه ) مى گويد:
اسانيد تمام نسخه هاى صحيفه - با تفاوتهايى كه در اصل نسخه ها وجود دارد - همگى به ((متوكل بن عمير)) يا ((متوكل بن هارون )) باز مى گردد و صحيفه را بزرگان طايفه روايت كرده و تلقى به قبول كرده اند و كسى در مقام انكار برنيامده است .(550)
البته صحيفه اى كه اكنون موجود است از نظر سند به ((نجم الدين بهاء الشرف ، ابوالحسن محمدبن حسن بن احمدبن على بن عمربن يحيى علوى حسينى )) مى رسد كه از علماى قرن ششم بوده است .
((نجم الدين بهاء الشرف )) اسناد صحيفه را تا ((على بن الحسين (عليه السلام ))) يكايك ياد كرده است .
حديث صحيفه
در مقدمه صحيفه سجاديه حديثى ثبت شده است كه از چگونگى دست يابى ((متوكل بن هارون )) به كتاب صحيفه سخن مى گويد. آن حديث چنين است :
((متوكل بن هارون )) مى گويد پس از شهادت زيدبن على بن الحسين فرزندش يحيى را ملاقات كردم .
يحيى بن زيد عازم خراسان بود.(551)
او از خانواده و خويشاوندان خود و پسر عموهايش احوال پرسيد. بويژه از حال امام صادق (عليه السلام ) سوال كرد.
به او گفتم آن حضرت در سلامتند و براى شهادت مظلومانه پدرت سوگوارند.
يحيى گفت : آرى عمويم محمد بن على (عليه السلام ) - باقر العلوم - قبل از خروج پدرم عليه بنى اميه ، به او يادآور شد كه خروج و قيام او منتهى به شهادت خواهد شد. ولى پدرم - زيدبن على - به هر حال از مدينه خارج شد و سرانجام آنچه امام باقر (عليه السلام ) براى او پيش بينى كرده بود، رخ داد.
در اين هنگام يحيى رو به جانب من كرد و پرسيد:
آيا از پسر عمويم - جعفر بن محمد (عليه السلام ) - درباره سرنوشت من چيزى شنيده اى ؟
من در پاسخ گفتم : بلى مطالبى شنيده ام ولى دوست ندارم با بازگو كردن آنها خاطر تو را پريشان سازم ؟
يحيى گفت : آيا مرا از مرگ مى ترسانى !
ناگزير، حقيقت را به او گفتم و يادآور شدم كه امام صادق (عليه السلام ) سرنوشتى چونان سرنوشت زيدبن على (عليه السلام ) برايش پيش بينى كرده است و او نيز به دار آويخته خواهد شد!
رنگ يحيى با شنيدن اين مطلب تغيير يافت و گفت : يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب .(552)
يعنى ؛ خداوند آنچه را اراده كند محو مى كند ((سرنوشت را مى تواند تغيير دهد)) و آنچه را بخواند تثبيت مى نمايد و نزد خداست ((ام الكتاب )).
سپس يحيى ادامه داد و گفت :
اى توكل ! اين تقدير الهى است كه براى ما علم و شمشير قرار داده ولى پسر عموهاى ما - امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) را تنها به وسيله علم تاءييد كرده است !
متوكل مى گويد:
من به يحيى گفتم : براستى چرا گرايش مردم به امام صادق (عليه السلام ) بيش از گرايش به تو و پدرت زيد است ؟
يحيى گفت : زيرا آنها - امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) مردم را به زندگى مى خوانند و ما مردم را به مرگ و شهادت دعوت مى كنيم !
گفتم : آيا آنها داناترند يا شما؟آ
يحيى مدت سر به زير افكند ((گويى به اهميت سؤ ال متوكل مى انديشيد، چون ((علم برتر)) مى توانست درستى روش اما صادق (عليه السلام ) را اثبات كند، زيرا حركت و قيامى ارزشمندتر است كه متكى به علم و آگاهى بيشتر باشد. يحيى كه تا اين لحظه سعى داشت بر حقانيت روش خود و پدرش اصرار ورزد، با اين حال چشم از سخن حق نپوشيد و واقعيت را گفت )).
يحيى پس از لختى اظهار داشت : ماخاندان ، هر كداممان بهره اى از علم داريم با اين فرق كه آنچه ما مى دانيم امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) ميدانند ولى آنچه آنها مى دانند ما نمى دانيم . ((يعنى دايره علم و دانش ائمه (عليه السلام ) از ساير افراد گسترده است .))
يحيى در ادامه اين گفتگو پرسيد:
آيا از امام صادق (عليه السلام ) مطالبى يادداشت كرده اى و فرا گرفته اى ؟
بخشى از آموخته هايم را براى او بازگو كردم ، از آن جمله دعايى بود كه امام صادق (عليه السلام ) آن را بر من املا كرده بود. و گويا آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام ) دريافت داشته بود و آن را از دعاهاى صحيفه كامله مى دانست .
يحيى نگاهى به دعا انداخت و آن را مطالعه كرد و گفت :
آيا اجازه مى دهى نسخه اى از اين دعا را بنويسم ؟
گفتم : اى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيا از من اجازه مى گيريد در حالى كه از خود شما خاندان و متعلق به شماست !
يحيى گفت : اينك به تو صحيفه اى را خواهم داد كه پدرم زيد از پدرش ‍ على بن الحسين (عليه السلام ) دريافت كرده است ...
من با اين خبر پيشانى يحيى را بوسيدم و گفتم ، محبت شما بر ما واجب است ...
يحيى بسته اى را باز كرد، صحيفه اى را بيرون آورد، بر مهر آن بوسه زد و گريست ! صفحه را گشود و به چشمان خويش كشيد. آن گاه گفت :
اگر نبود كه پسر عمويم - امام صادق (عليه السلام ) از شهادت من خبر داده است ، اين صحيفه را به تو نمى دادم ، ولى اكنون به تو مى دهم تا در حفظ و نگهدارى آن بگوشى ، بيم دارم كه اين صحيفه به دست بنى اميه بيفتد و آن را از اهلش دريغ دارند...
متوكل بن هارون مى گويد: صحيفه همراه من بود تا خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيدم ، صحيفه را به آن حضرت نشان دادم و ايشان بسيار مسرور شد و فرمود:
((سوگند به خداوند! اين خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين (عليه السلام ) است )).
آن گاه امام صادق (عليه السلام ) به پسرش اسماعيل رو كرد و فرمود: آن صحيفه اى را كه به تو سپرده ام بياور!
اسماعيل صحيفه اى را آورد، امام آن را بوسيد و به چشمانش كشيد و فرمود: اين صحيفه به خط پدرم - امام باقر (عليه السلام ) و املاى جدم على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام ) است .
متوكل مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) در خواست كردم كه دو صحيفه را با هم مقابله كنم .
امام اجازه فرمود و من دو صحيفه را مقابله كردم و هيچ تفاوتى ميان آن دو نديدم ..
گستره معارف در صحيفه سجاديه
چنان كه در گذشته ياد كرديم ، صحيفه سجاديه هر چند سراسر دعا و نيايش ‍ است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نياز انسان با پروردگار خويش ارائه شده است ، ولى تاءمل و تحقيق در گستره مفاهيم و معارفى كه امام سجاد (عليه السلام ) در نيايشهاى خود جاى داده است بروشنى مى نماياند كه دعاهاى صحيفه فراتر از مناجاتهاى فردى و راز و نيازهايى است كه يك انسان در خلوت تنهايى خود و در بحران مشكلات زندگى ، با خداى خويش دارد.
مناجاتهاى صحيفه ، در حقيقت نجواى علم و اخلاق و عقيده و سياست است با روح موحدان و مناجاتيانى كه در محراب عبادت و ميدان جهاد و صحنه مبارزه با شيطانهاى درونى و بيرونى حضور دارند.
امام سجاد (عليه السلام ) از محراب نيايش ، مكتبى سرشار از آموزش و پرورش پديد آورده و بايسته ترين خصلتها و ارزنده ترين انديشه ها را با لطافت و عطر مناجات درهم آميخته و شيفتگان جمال حق را تا جايگاه شناخت حقايق اوج داده است .
دعاهاى صحيفه با ذخاير معرفتيش ، نمودى كامل و ارزنده از ((هنر تبليغ و هدايتگرى )) است .
هنر تبليغ و هدايتگرى
تبليغ و رساندن پيام وحى به ژرفاى جان انسانها و هدايت آنان به سوى ارزشهاى الهى و جاودان ، از آشكارترين وظايف هر امام و پيشواى الهى است .
امام سجاد (عليه السلام ) همان مسئووليتى را دارا بود كه اميرالمؤ منين ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) بر عهده داشت و حسن بن على (عليه السلام ) و حسين بن على (عليه السلام ) آن را بر عهده داشتند و ايفا كردند.
رسالتها و وظايف امامان (عليه السلام ) در اصل و بنيان با هم برابر است ولى شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاى مردم هر عصر متفاوت است .
تفاوت شرايط و مقتضيات نمى تواند اصول را جابجا كند و آنها را از ارزش و اعتبار ساقط نمايد، ولى مى بايد شيوه ها و روشها را تغيير دهد. به عنوان مثال على بن ابى طالب (عليه السلام ) وظيفه داشت تا با ظلم و انحراف مبارزه كند و خلافت بحق خويش را به مردم بشناساند و رهبرى امت اسلامى را به سوى نظام عقيدتى ، سياسى و اخلاقى اسلام ناب بر عهده گيرد و همين رسالتها را حسن بن على و حسين بن على (عليه السلام ) نيز بر عهده داشتند. در حالى كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ مى نماياند كه هر يك از اين امامان روش ويژه اى را در ايفاى رسالت و مسووليت يگانه خود اتخاذ كردند. اين در حالى است كه عقيده و پيام و هدف آنها كمترين تمايزى با يكديگر نداشته است .
تفاوت و تمايزى كه در زندگى ائمه مشهود مى باشد، مربوط به روشها و برنامه هايى است كه مى بايست با توجه به شرايط و امكانات و مقتضيات عصر اتخاذ شود و نه مربوط به تفاوت مبانى و باورها.
اين نكته مهم در مدارك روايى و منابع دينى مورد تاءييد تصريح قرار گرفته است و هم با مطالعه تاريخ و سيره و سخنان ائمه (عليه السلام ) بروشنى استفاده مى شود. ما در اين فصل از كتاب ، درصدد هستيم تا حقيقت ياد شده را در زندگى و شخصيت امام سجاد (عليه السلام ) تحقيق كرده و بنمايانيم كه بر خلاف برخى پندارهاى سست و سطحى ، امام سجاد (عليه السلام ) تنها پيشواى اهل عبادت و محراب نبوده است بلكه در ميدان سياست داراى همان اصول علوى و حسينى بوده و در صحنه علم و اخلاق حضورى انكارناپذير داشته است ولى اين همه را به متقاضيان شرايط و امكانات عصر خويش در لابلاى دعاها و مناجاتها به پيروان و شيعيان خود رسانده است .
نسلها و زمانها نه هميشه از خطابه هاى آتشين و خطبه هاى اديبانه و حكيمانه استقبال مى كند و نه در هر شرايطى آمادگى روحى براى ستيز و نبرد را دارند بلكه از پس هر بحران و ابتلائى بزرگ و طولانى ، ملتها درونگرا مى شوند و به التيام دردها مى انديشند. در چنين شرايطى فراخوانى مردم به صحنه هاى جدى نبرد، چه بسا با شكست مواجه شود ولى از سوى ديگر نمى توان آنها را به خود وانهاد تا براى تسكين آلام خويش به انزوا و افيون و راههاى ويرانگر كشيده شوند.
پيشواى هشيار و حكيم سعى مى كند حتى از چنين شرايطى به نفع هدايت و ارشاد مردم و زنده نگاهداشتن ارزشها در جان نسلها استفاده كند.
تاريخ نشان مى دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجاد (عليه السلام ) با جراحتهاى سنگينى كه از روزگار غصب خلافت و جنگ صفين و نهروان و جمل و روزگار احساس مى كردند، مجالى براى نبردى دوباره با دستگاه اموى نداشتند.
فشارهاى روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامى قيامهاى توابين ، بذر ياءس و نااميدى را در روحها پراكنده ساخته بود.
در چنين شرايطى ، امام سجاد (عليه السلام ) نه اجازه داشت كه به طور رسمى و علنى مانند امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) به تعليم و آموزش ‍ پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند على بن ابى طالب (عليه السلام ) قوايى را عليه دستگاه اموى گرد آورد.
اين دو مشكل در ميدان فرهنگ و سياست و جامعه مى توانست براى مدتى طولانى انديشه و معارف شيعى را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسيده ، معرفى كند!
هنر رهبرى در هدايت و تبليغ جامعه ، اقتضا مى كرد تا رهبرى على رغم همه دشواريها، ارتباطش را با امت حفظ كند پيامش را به آنان برساند و اصول را در ذهن ايشان زنده نگاه دارد.
صحيفه سجاديه و نيايشهاى سراسر رمز و راز آن با محتواى عقيدتى ، اخلاقى و سياسى خود، نمودى روشن از اين گونه رهبرى و هنر هدايتگرى است .
اكنون به بيان گوشه اى از معارف نهفته در صحيفه سجاديه مى پردازيم تا ابعاد علمى ، اخلاقى و سياسى و اجتماعى آن را به گونه اى ملموس ترسيم كنيم .
باورهاى اصولى ، در صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه در لابلاى مطالب فراوان خود، اصول عقايد و باورهاى بنيادين شيعه را كه برگرفته شده از اسلام ناب محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) منبع زلال قرآنى است ، مطرح ساخته است .
ما بدون اين كه درصدد كاوشى همه جانبه باشيم به بخشى از آن حقايق اشاره خواهيم داشت :
توحيد و شناخت خداوند
با توجه به ارتباط جدايى ناپذير دعا نيايش با شناخت معبود، فرازهاى صحيفه سجاديه از غنى ترين منابع معرفت خداوند و صفات جمال و جلال او به شمار مى آيد.
فراوانى مطالب در اين زمينه به قدرى است كه حتى يادآورى فهرست گونه آنها در مجال اين نوشته نمى گنجد. از اين رو بدون اينكه ادعاى استقصا داشته باشيم به بخشى از آن معارف گسترده اشاره مى كنيم .
خداوند، خود معرف خويش
و الحمدلله على ما عرّفنا من نفسه ، و الهمنا من شكره ، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته و دلنا عليه من الاخلاص له فى توحيده .(553)
((سپاس ويژه خداوند، بدان خاطر كه ((به وسيله وحى و برانگيختن رسولان )) خويش را به ما معرفى كرد و شكرگزارى در برابر نعمتهايش را به ما الهام نمود و درهايى از علم به مقام پرودگاريش را بر روى ماگشود و ما را به اخلاص در توحيد راهمايى كرد.))
خداوند، يگانه و بى همتا
اللهم انى اشهدك وكفى بك شهيدا، و اشهد سماءك و ارضك و من اسكنتهما من ملائكتك و سائر خلقك فى يومى هذا و ساعتى هذه و ليلتى هذه ، انى اشهد انك انت الله الذى لا اله الا انت .(554)
((خداوندا! تو را گواه مى گيرم و گواهى تو خود كافى است . و آسمان و زمين و ساكنان آن دو - فرشتگان و ساير مخلوقات - را نيز در اين روز و ساعت و در اين شامگاه به گواهى مى طلبم كه من به يگانگى تو شهادت مى دهم و تو آن خدايى هستى كه جز تو معبودى نيست .))
خداوند، بى ضد و بى شريك
اللهم ... انى لااجعل لك ضدا و لا ادعوا معك ندا(555)
((خداوندا!... من براى تو ضد ((وجود و نيرويى كه بتواند مستقل از تو و در قبال تو عرض اندام نمايد)) قرار نمى دهم و هيچ چيز و هيچ كسى را در پرستش ، شريك تو نمى خوانم )).
ويژگى اين دعاها و نيايشها اين است كه ((بايدها)) را به صورت اخبار درآورده و با زبان خير و شيوه اقرار، انسان را به تفكر وامى دارد و نهاد او را به پايبندى و تعهد در قبال آنچه اقرار مى كند، فرا مى خواند و اين همان رسالاتى است كه از شيوه كار آمد نيايش بر مى آيد.
انت الذى لم يعنك على خلقك شريك و لم يوازرك فى امرك وزير ولم يكن لك مشاهد و لانظير.(556)
((خداوندا! تو آنى كه كار آفرينش و رسيدگى به خلق ، شريكى ندارى كه تو را يارى دهد و در انجام و تدبير امور، وزيرى ندارى كه تو را كمك نمايد و براى تو ناظر و نظيرى نيست .))
انت الذى لاضد معك فيعاندك ، و لاعدل لك فيكاثرك ، و لاند لك فيعارضك .(557)
((خداوندا! تو آنى كه نيروى معارضى در كنارت نيست تا به عناد و ستيز با تو برخيزد و كسى همگون و همانندت نيست تا بر تو فزونى جويد و شريك ندارى تا به مقابله و معارضه تو اقدام كند)).
اهميت اعتقاد به توحيد
اللهم ... و انى و ان لم اقدم ما قدموه من الصالحات فقد قدمت توحيدك و نفى الاضداد و الاشباه عنك .(558)
((خداوندا!... هر چند من مانند تلاشگران در ميدان طاعت و عبادت ، اعمال نيك و صالحى را براى جهان آخرت پيش فرستاده ام ((هر چند تهيدست و فرومايه ام اما يك اندوخته گرانبها دارم و آن اين است كه )) اعتقاد به توحيد دارم و اين باور مقدس را توشه خويش ساخته ام و هرگونه ضد و شريك و شبيه را از تو نفى كرده ام )).
امام سجاد (عليه السلام ) با اين بيان به انسان تعلم مى دهد كه اعتقاد به توحيد از چنان اهميتى برخوردار است كه انسان مى تواند همه كاستيها و نارساييهاى خود را در پرتو اهميت و كمال آن جبران كند و انتظار داشته باشد كه خداوند به خاطر اين اندوخته ، او را بپذيرد.
صفات خداوند
از آنجا كه ذات يكتاى خداوند فراتر از آن است كه در محدوده ذهن آدميان بگنجد و برتر از آن است كه در قلمرو حس درآيد، شناخت صفات آن حقيقت نامحسوس ، و بر شمردن آن صفات ، راهى است هموار، براى نزديك شدن به حريم معرفت او و مناجات و راز و نياز با حضرت يگانه اش .
صحيفه سجاديه به دليل اين كه بنيانش بر نيايش وگفتگوى با خدا نهاده شده است ، به گونه طبيعى ياد و نام و صفات خدا، بيش از هر ياد و سخن ديگرى در آن نمايان است . ولى امتياز آشكارى كه صحيفه سجاديه و ساير ادعيه ائمه (عليهم السلام ) با دعاها و نيايشهاى ديگران دارد اين است كه - علاوه بر محتواى پيامدها - در بعد اسما و صفات الهى از غنا و فراگيرى ويژه اى برخوردار است .
مناجاتيان ، معمولا با بينش و گرايش ويژه فكرى ، علمى ، سياسى و اجتماعى خود تنها خدا را با صفاتى مى خوانند كه خويش را بدانها محتاجتر مى بينند.
آنان كه اشتياق به بهشت و نعمتهاى اخروى در وجودشان شعله ورتر است به رحمت و فضل و وسعت و امتنان الهى بيشتر تمسك مى جويند و آنان كه از لهيب سوزان جحيم و رنجاى قبر و قيامت بيشتر بيمناكند، خدا را با اوصاف غفور و تواب و وهاب و... مى خوانند. ولى دعاهاى صحيفه و ساير ادعيه رسيده از معصومين (عليه السلام ) همان گونه كه در محتواى علمى و معرفتى غنى و فراگير است در توجه به ابعاد صفات و جلوهاى حق نيز ممتاز مى باشد.
بديهى است كه امام (عليه السلام ) با ياد كردن هر صفت از صفات الهى ، هدف خاصى را دنبال كرده و پيام ويژه اى را به شاگردان و پيروانش ابلاغ نموده است ولى اين نوشته ، گنجايش آن بررسى تفصيلى را ندارد. از اين رو به بيان اجمالى و فهرست گونه بخشى از آن صفات مى پردازيم .
بخشى از صفات الهى كه امام سجاد (عليه السلام ) خداوند را بدانها ياد كرده ، از اين قرار است :
((الاول ، الاخر، الحميد، الجواد، الكريم ، العزيز، القدير، العظيم ، القديم ، القريب ، المجيب ، السميع ، العليم ، الغفور، الرئوف ، المنان ، المعيد، التواب ، الواحد، الاحد، الصمد، الوهاب ، الشاكر، المحسن ، المجل ، المالك ، العفو، المحب ، الضامن ، الخالق ، المصور، المقدر، الواسع ، الحافظ، الحليم ، الشديد، المحمود، الناصر، الولى ، الرزاق ، الوارث ، الفرد، الكبير، العلى ، الرحمن ، الرحيم ، البصير، الخبير، الدائم ، الناظر الحنان ، المجيد، الكافى )).
در كنار اين صفات ، صفتهاى تركيبى بسيار گسترده اى در مضامين صحيفه ، وجود دارد كه احصاى همه آنها به طور مى انجامد، از آن جمله :