بیمار غمت را، بجز از صبر دوا نیست

صبرست، دوای من و دردا، که مرا نیست


از هیچ طرف راه ندارم، که ز زلفت

بر هیچ طرف نیست، که دامی، ز بلا نیست


عشق است، میان دل و جان من و بی‌عشق

حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست


زاهد دهدم، توبه، ز روی تو، زهی روی

هیچش، ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست


مهری و وفایی که تو را نیست، مرا هست

صبری و قراری که تو را هست مرا نیست