صفحه 25 از 46 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 241 تا 250 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #241
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ساقی خیز و پر کن آن جام

    کافتاده دلم ز عشق در دام


    تا جام کنم ز دیده خالی

    وز خون دو دیده پر کنم جام


    ایام چو ما بسی فرو برد

    تا کی بندیم دل در ایام


    خیزیم و رویم از پس یار

    گیریم دو زلف آن دلارام


    باشیم مجاور خرابات

    چندان بخوریم بادهٔ خام


    کز مستی و عاشقی ندانیم

    کاندر کفریم یا در اسلام


    گر دی گفتیم خاصگانیم

    امروز شدیم جملگی عام


    امروز زمانه خوش گذاریم

    تا فردا چون بود سرانجام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #242
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر شب نماز شام بود شادیم تمام

    کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام


    خورشید هر کسی که شب آید فرو رود

    خورشید ما برآید هر شب نماز شام


    روز فراق رفت و برآمد شب وصال

    ای روز منقطع شو و ای شب علی الدوام


    ای دوست تا تو باشی اندوه کی بود

    تا جان بود به تن تو خداوند و من غلام


    هر گه که خدمت آیم ای دوست پیش تو

    شادی حلال گردد اندوه و غم حرام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #243
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام

    وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام


    خسته او را که او از غمزه تیر انداخته‌ست

    من دل و جان را به تیر غمزهٔ او خسته‌ام


    هر کجا شوریده‌ای را دیده‌ام چون خویشتن

    دوستی را دامن اندر دامن او بسته‌ام


    دوستانم بر سر کارند در بازار عشق

    من چو معزولان چرا در گوشه‌ای بنشسته‌ام


    چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

    با سلامت هم نشینم وز ملامت رسته‌ام


    این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

    تا نه پنداری که از دام ملامت جسته‌ام


    تو بدان منگر که من عقد نشاط خویش را

    از جفای دوستان از دیدگان بگسسته‌ام


    باش تا بر گردن ایام بندد بخت من

    عقدهای نو که از در سخن پیوسته‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #244
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلبرا تا نامهٔ عزل از وصالت خوانده‌ام

    ای بسا خون دلا کز دیده بر رخ رانده‌ام


    بر نشان هرگز ندیدم بر دل بی رحم تو

    گر چه هر تیری که اندر جعبه بد بفشانده‌ام


    ظن مبر جانا که من برگشته‌ام از عاشقی

    یا دل از دست غم هجران تو برهانده‌ام


    زان همی کمتر کنم در عشق فریاد و خروش

    کاتش دل را به آب دیدگان بنشانده‌ام


    حق خدمتهای بسیار مرا ضایع مکن

    زان که روزی خوانده بودم گرچه اکنون رانده‌ام


    هم تو رس فریاد حالم حرمت دیرینه را

    رحم کن بر من نگارا ز آنکه بس درمانده‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #245
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام

    ور چه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام


    مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل

    نیست روی رستگاری زو مرا تا زنده‌ام


    از هوای هر که جز تو جان و دل بزدوده‌ام

    وز وفای تو چو نار از ناردان آگنده‌ام


    عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیده‌ام

    خواجگی در راه تو در خاک راه افگنده‌ام


    تا بدیدم درج مروارید خندان ترا

    بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکنده‌ام


    تا به من بر لشگر اندوه تو بگشاد دست

    از صلاح و نیکنامی دستها بفشانده‌ام


    دست دست من بد از اول که در عشق آمدم

    کم زدم تا لاجرم در ششدره درمانده‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #246
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صنما تا بزیم بندهٔ دیدار توام

    بتن و جان و دل دیده خریدار توام


    تو مه و سال کمر بسته به آزار منی

    من شب و روز جگر خسته ز آزار توام


    گر چه از جور تو سیر آمده‌ام تا بزیم

    بکشم جور تو زیرا که گرفتار توام


    زان نکردی تو همی ساخت بر من که ترا

    آگهی نیست که من سوختهٔ زار توام


    گر چه آرایش خوبان جهانی به جمال

    به سر تو که من آرایش بازار توام


    نه عجب گر بکشم تلخی گفتار ترا

    زان که من شیفتهٔ خوبی دیدار توام


    دزد شبرو منم ای دلبر اندر غم تو

    چون سنایی ز پی وصل تو عیار توام


    گر چه عشاق دل آسودهٔ گفتار منند

    من همه ساله دل آزردهٔ گفتار توام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #247
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بستهٔ یار قلندر مانده‌ام

    زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام


    تا همه رویست یارم همچو گل

    من همه دیده چو عبهر مانده‌ام


    بر دم مار آمدم ناگاه پای

    زان چو کژدم دست بر سر مانده‌ام


    در هوای عشق و بند زلف او

    هم معطل هم معطر مانده‌ام


    بر امید آن دوتا مشکین رسن

    پای تا سر همچو چنبر مانده‌ام


    چنگ در زنجیر زلفینش زدم

    لاجرم چون حلقه بر در مانده‌ام


    دورم از تو تا به روزی چشم و دل

    در میان آب و آذر مانده‌ام


    از خیال او و اشک خود مقیم

    دیده در خورشید و اختر مانده‌ام


    هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل

    اندر آبان و در آذر مانده‌ام


    دخل و خرج روز شب را در میان

    در سیه رویی چو دفتر مانده‌ام


    افسری ننهاد ز آتش بر سرم

    تا چنین نی خشک و نی تر مانده‌ام


    سالها شد تا از آن آتش چو شمع

    مرده فرق و زنده افسر مانده‌ام


    مفلس و مخلص منم زیرا مرا

    دل نماند و من ز دلبر مانده‌ام


    عیسی اندر آسمان خر با زمین

    من نه با عیسی نه با خر مانده‌ام


    بی منست او تا سنایی با منست

    با سنایی زین قبل درمانده‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #248
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا بر آن روی چو ماه آموختم

    عالمی بر خویشتن بفروختم


    پاره کرده پردهٔ صبر و صلاح

    دیدهٔ عقل و بصر بردوختم


    رایت عشق از فلک بفراختم

    تا چراغ وصل را فروختم


    با بت آتش رخ اندر ساختم

    خرمن طاعت به آتش سوختم


    اسب در میدان وصلش تاختم

    کعبهٔ وصلش ز هجران توختم


    جامهٔ عفت برون انداختم

    رندی و ناراستی آموختم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #249
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از همت عشق بافتوحم

    پا بستهٔ عشق بلفتوحم


    بربود ز بوی زلف عقلم

    بفزود ز آب روی روحم


    از موی سیاه اوست شامم

    وز روی نکوی او صبوحم


    یک بوسه ازو بیافتم بس

    آن بود ز عشق او فتوحم


    زان بوسهٔ همچو آب حیوان

    اکنون نه سناییم که نوحم


    نی نی که برفت نوح آخر

    من نوح نیم که روح روحم


    آن روز گریخت از سنایی

    آن توبه که گفت من نصوحم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #250
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم

    به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم


    چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمی‌دیدم

    همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم


    کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی

    که از رندی و قلاشی نهادستند بنیادم


    مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشی

    کجا سودم کند پندت بدین طالع که من زادم


    مرا یک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه

    رسید ای ساقیان یک ره به جام باده فریادم


    نیندوزم ز کس چیزی چنان فرمود جانانم

    نیاموزم ز کس پندی چنین آموخت استادم


    ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم

    که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم


    الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری

    که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 25 از 46 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/