قسمت بیست و هشتم ولی چهارپادار و شاگردانش همین که باری را تکان می دادند میدانستند که وزن آن چقدر می باشد و دو لنگه هموزن را برای بار کردن بر پشت یک اسب یا قاطر طناب پیچ می نمودند.
به طوریکه گفتیم جیران با تخت روان به استرآباد رفته بود ولی بعد از سه روز که آبهای سیل فروکش کرد تخت روان و اسب های حامل وسائل سفر را به صحرا برگردانید تا ای که در هزینه صرفه جوئی نماید، و آن زن مثل تمام بانوان کدبانو به صرفه جوئی علاقه داشت.
این بود که وقتی خواست از استرآباد مراجعت کند ناچار شد که اسب و قاطر کرایه نماید و یک روز قبل از این که براه بیفتد، چهارپادار و شاگردانش به خانه سید مفید رفتند و بارهای جیران را که همه جزو لوازم سفر بود بستند.
وقتی چهارپادار و شاگردانش با بسته های طناب به سوی خانه سید مفید می رفتند هر کس آنها را می دید می فهمید به جایی می روند که باید بارهای یک یا چند مسافر را ببندند.
دکاندارهائی که جنب خانه سید مفید استرآبادی دکان داشتند وقتی مشاهده کردند که چهارپادار و شاگردانش با بسته های طناب وارد منزل سید می شوند فهمیدند که جیران قصد عزیمت دارد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)