قسمت بیست و چهارم زن سالخورده که نتوانست از اشاره و کنایه نتیجه بگیرد صریحتر صحبت کرد و به جیران فهمانید که حاکم استرآباد خواهان اوست و وقتی همسر محمد حسن خان آن حرف را شنید از فرط خشم برافروخته شد و گفت ای پیرزن بی شرم، آیا خجالت نمی کشی این حرف ها را به کسی می زنی که نوه تو محسوب می گردد و بعد خدمه خود را احضار نمود و گفت این عجوزه بی حیا و بی آبرو را از این خانه بیرون کنید.
هنگامی که خدمه جیران زن سالخورده موسوم به به زبیده را از آن خانه بیرون می کردند پیرزن که خود را متکی به قدرت و حمایت حاکم می دانست فریاد زد و کمک خواست.
در آن موقع سید مفید در خانه بود و از آن فریادها حیرت کرد و درصدد بر آمد که بداند برای چه آن صداها برخواسته است و اجازه خواست که نزد جیران برود و از او بپرسد که آن پیرزن کیست و چرا خدمه اش او را بیرون می کردند.
جیران چگونگی واقعه را برای سید مفید حکایت کرد و آن مرد به فکر فرو رفت.
جیران پرسید برای چه به فکر فرو رفتی؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)