صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: کتاب خواجه تاجدار (زندگی آغا محمد خان قاجار)

  1. #21
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیستم شیرزنی به نام جیران
    از همان روز که حاکم استرآباد جیران را دید و به فکر تمتع از او افتاد متوجه گردید که محمد حسن خان، شوهر جیران نباید به استرآباد بیاید چون اگر به استرآباد بیاید و زن خود را به صحرا ببرد دست وی از جیران کوتاه خواهد شد و دیگر نخواهد توانست به او دسترسی داشته باشد.


    اگر محمد حسن خان به استرآباد بیاید و همانجا بماند باز دست وی از جیران کوتاه می شود و لذا باید کاری بکند که محمد حسن خان به استرآباد نیاید و به زن جوانش ملحق نشود تا روزیکه او به مقصود خود برسد و بعد از آن

    آمدن محمد حسن خان به استرآباد بدون اشکال خواهد بود.
    از صحبت هایی که زن های خانواده حاکم استرآباد با جیران کرده بودند و آن زن، ضمن صحبت، همه چیز را به زن ها گفته بود، سبزعلی بیک فهمید که محمدحسن خان به مناسبت سیل که وضع زندگی طائفه اشاقه باش را به کلی آشفته کرده به زودی به استرآباد خواهد آمد و پس از این که از تمشیت وضع طایفه فارغ شد ممکن است که نزد نادر برود و بکوشد که خود را به وی برساند و از او بخواهد که خراج سال جاری را از او نگیرد.
    سبزعلی بیک پیشاپیش نامه ای برای دوست خود میرزا مهدی استرآبادی که در دستگاه نادرشاه مقامی بزرگ داشت و منشی مخصوص نادر بود نوشت و از او درخواست کرد که اگر محمد حسن خان وارد مشهد شد ( مشهد در آن موقع پایتخت ایران بود ) میرزا مهدی استرآبادی به عنوان میهمانی و یا به هر عنوان دیگر که مقتضی بداند او را نگاه دارد تا این که وی به زودی مراجعت ننماید.
    سبزعلی بیک یقین داشت که میرزامهدی استرآبادی درخواست وی را خواهد پذیرفت و اگر محمد حسن خان برای دیدن نادر وارد مشهد شود وی را نگاه خواهد داشت.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #22
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و یکم اما ممکن بود که محمد حسن خان به مشهد نرود و از صحرای ترکمان به استرآباد بیاید که زن خود را ببرد و چون سبز علی بیک حاکم استرآباد مأمور وصول مالیات هم بود و خراج طوائف اشاقه باش و یوخاری باش را دریافت می کرد در صدد برآمد که کأموری را به صحرا نزد محمد حسن خان بفرستد تا ببهانه مذاکره راجع به خراج آن سال با توجه به واقعه سیل که زندگی طائفه اشاقه باش را دیگر گون کرده، محمد حسن خان را سرگرگم نماید و نگذارد که راه استرآباد را پیش گیرد.



    مأمور حاکم استرآباد میباید در یصورت اقتضا محمد حسن خان را امیدوار نماید و به او بفهماند که ممکن است سبز علی بیک برای وصول خراج آن سال به او مساعدت کند.
    او می دانست که محمد حسن خان می داند که محال است مسئله پرداخت مالیات و خراج، منتفب شود زیرا محال است که یک حاکم یا محصل مالیات بتواند به نادر شاه گزارش بدهد که شخصی به مناسبت یک واقعه غیر منتظره نمی تواند مالیات یا خراج خود را بپردازد. مأمور وصول مالیات یا خراج، خواه حاکم، خواه محصل مالیات، مکلف بود که مالیات را از مودی وصول کند یا این که سرش را برای نادر شاه بفرستد و اگر پول یا سر بریده را نمی فرستاد سر خود او بر باد می رفت.
    فقط در یک موقع حاکم، یا محصل مالیات، دست از مودی بر می داشتند و آن اینکه نادرشاه، پرداخت مالیات را برای یک یا چند سال ببخشاید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #23
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و دوم اما حاکم یا محصل مالیات، در حدود اختیارات خود می توانستند با مودی کمک کنند که مالیات را چند ماه دیرتر بدهد یا مالیات سالیانه را با اقساط تادیه نماید مشروط بر این که آخرین قسط آن قبل از پایان سال پرداخته شود که آنها بتوانند حساب مالیات را قبل از پایان سال پس بدهند.


    سبز علی بیک به مامور خود گفت بعد از اینکه به ترکمن صحرا رفت بفهمد که آیا قصد دارد به مشهد نزد نادر برود یا نه؟

    و در صورت مثبت آیا اول به استرآباد خواهد آمد و از آنجا به مشهد خواهد رفت یا مستقیم راه پایتخت را پیش خواهد گرفت و اگر خواست اول به استرآباد بیاید او را منصرف نماید ولو بدروغ بگوید که امسال به حکم نادر شاه موقع پرداخت مالیات و خراج جلو افتاده و اگر او به استرآباد برود و از آنجا راه مشهد را پیش بگیرد، مدتی خواهد گذشت و او فرصت نخواهد داشت که از نادر شاه، درخواست بخشودن مالیات را بکند و همان بهتر که از صحرای ترکمان، مستقیم، به مشهد برود.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #24
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و سوم در حالی که حاکم استرآباد برای دور کردن محمد حسن خان از جیران متوسل به اقدامات فوق شد زنی سالخورده از محارم خود به اسم ( زبیده ) را بعد از دادن تعلیم به خانه سید مفید فرستاد تا در آنجا جیران را ببیند و با او مذاکره کند و بفهمد که آن زن، چگونه است و آیا حاضر می باشد که با وی مناسبات خصوصی داشته باشد یا نه؟

    زبیده زنی بود عامی و بی اطلاع و خرافه پرست و تصور می کرد که می تواند یک زن زیبا و جوان چون جیران را بفریبد. زن سالخورده مدتی راجع به کلیات صحبت کرد و آنگاه به عنوان دلسوزی وضع زندگی جیران را نامناسب دانست و گفت حیف است که یک زن جوان و خوشگل چون تو، به تنهایی زندگی کند و اگر شوهرت به تو علاقه داشت تو را در اینجا تنها نمی گذاشت.
    جیران گفت شوهرم کمال علاقه را به من دارد ولی او رئیس یک طائفه بزرگ می باشد و مجبور است گاهی به سفر برود و به تازگی هم سیل ناگهانی سبب شد که او مرا به استرآباد بفرستد و یقین دارم همین که از وضع طائفه خود اطمینان حاصل کرد به من ملحق خواهد گردید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #25
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و چهارم زن سالخورده که نتوانست از اشاره و کنایه نتیجه بگیرد صریحتر صحبت کرد و به جیران فهمانید که حاکم استرآباد خواهان اوست و وقتی همسر محمد حسن خان آن حرف را شنید از فرط خشم برافروخته شد و گفت ای پیرزن بی شرم، آیا خجالت نمی کشی این حرف ها را به کسی می زنی که نوه تو محسوب می گردد و بعد خدمه خود را احضار نمود و گفت این عجوزه بی حیا و بی آبرو را از این خانه بیرون کنید.
    هنگامی که خدمه جیران زن سالخورده موسوم به به زبیده را از آن خانه بیرون می کردند پیرزن که خود را متکی به قدرت و حمایت حاکم می دانست فریاد زد و کمک خواست.

    در آن موقع سید مفید در خانه بود و از آن فریادها حیرت کرد و درصدد بر آمد که بداند برای چه آن صداها برخواسته است و اجازه خواست که نزد جیران برود و از او بپرسد که آن پیرزن کیست و چرا خدمه اش او را بیرون می کردند.
    جیران چگونگی واقعه را برای سید مفید حکایت کرد و آن مرد به فکر فرو رفت.
    جیران پرسید برای چه به فکر فرو رفتی؟
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #26
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و پنجم سید مفید گفت کاری که شما کردید به قاعده بود و این پیرزن بی شرم باید، از خانه بیرون انداخته شود ولی من از عاقبت کار بیمناک هستم.
    جیران پرسید برای چه؟
    سید مفید گفت برای اینکه سبز علی بیک مردی است که به زودی دست از شما بر نمی دارد و عمل او نشان می دهد که باز درصدد مزاحمت شما برخواد آمد.
    این مرد به قدری وقیح و متهور است که برای فریب دادن زنی چون شما که همسر محمد حسن خان هستید دلاله به این خانه فرستاد و یک چنین مرد بی عفت و متهور به زودی دست بردار نیست.

    جیران گفت او اگر مرا می شناخت این عجوزه را برای فریب دادن من به این خانه نمی فرستاد.
    سید مفید گفت هر کس، قادر به شناختن دیگری نیست و تا انسان خود، مزایایی نداشته باشد نمی تواند دیگری را بشناسد و از رفتار این شخص معلوم می شود که در گذشته به وسیله دلاله، زن هایی را فریفته و تصور کرده که شما هم مثل سایرین هستید و اگر می دانست که همسر محمد حسن خان یک شیر زن است، درصدد بر نمی آمد که او را بفریبد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  12. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #27
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و ششم جیران گفت من از حاکم استرآباد کوچکترین وحشت ندارم زیرا دارای اسب تند روی کوکلانی هستم و تفنگ دورزن کلبی و چون تو گفتی که سبز علی بیک دست بردار نیست، برای تو مشوش شده ام و به محمد حسن خان می نویسم که عده ای از مردان طائفه را به این جا بفرستد تا محافظ تو باشند.
    سید مفید گفت من اینکار را به صلاح نمی دانم چون امروز سبز علی بیک مورد توجه نادرشاه است و همه می دانند که نادرشاه نسبت به همسر شما محمد حسن خان نظری خوب ندارد و سبز علی بیک می تواند دسیسه ای بکند و فتنه ای به وجود بیاورد تا این که شوهر شما را به کلی از چشم نادر بیندازد.
    جیران گفت مدتی است که شوهر من از چشم نادرشاه افتاده و گرنه، مجبور نمیشد به او خراج بپردازد.


    سید مفید گفت با این وصف نادرشاه به دریافت خراج اکتفا می نماید و در صدد مزاحمت محمد حسن خان بر نمی آید.
    ولی لجلجت و دسیسه سبز علی بیک ممکن است نادرشاه را وادارد که در صدد مزاحمت همسر شما برآید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  14. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #28
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و هفتم جیران پرسید تو می گویی چه کنم؟
    سید مفید گفت من عقیده دارم که شما از استرآباد بروید و همچنان در طایفه خودتان ( اشاقه باش) زندگی کنید تا از دسترس حاکم استرآباد دور باشید.


    جیران گفت اگر من از اینجا بروم، سبز علی بیک برای تو ایجاد مزاحمت نخواهد کرد؟
    سید مفید جواب داد حاکم می فهمد شما بزرگتر از این رسم طناب پیچ کردن بارها که قدیم در فرانسه نیز مرسوم بود این که یک روز قبل از عزیمت، چهارپادار و شاگردانش به خانه مسافر می رفتند و بارهای او را طناب پیچ می کردند تا اینکه بتوانند بار چهارپایان نمایند.
    چون اگر بارها طناب پیچ نمی شد نمی توانستند بر پشت اسب و قاطر بگذارند و طناب پیچ کردن بارها مثل گره زدن بر طناب کشتی ها فن مخصوصی بود که خود مسافر از عهده آن بر نمی آمد و او، نمی دانست که برای طناب پیچ کردن بارها چه طناب را انتخاب کند و نه می دانست بارها را با دست، توزین و آنگاه طناب پیچ نماید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  16. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #29
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قسمت بیست و هشتم ولی چهارپادار و شاگردانش همین که باری را تکان می دادند میدانستند که وزن آن چقدر می باشد و دو لنگه هموزن را برای بار کردن بر پشت یک اسب یا قاطر طناب پیچ می نمودند.

    به طوریکه گفتیم جیران با تخت روان به استرآباد رفته بود ولی بعد از سه روز که آبهای سیل فروکش کرد تخت روان و اسب های حامل وسائل سفر را به صحرا برگردانید تا ای که در هزینه صرفه جوئی نماید، و آن زن مثل تمام بانوان کدبانو به صرفه جوئی علاقه داشت.

    این بود که وقتی خواست از استرآباد مراجعت کند ناچار شد که اسب و قاطر کرایه نماید و یک روز قبل از این که براه بیفتد، چهارپادار و شاگردانش به خانه سید مفید رفتند و بارهای جیران را که همه جزو لوازم سفر بود بستند.
    وقتی چهارپادار و شاگردانش با بسته های طناب به سوی خانه سید مفید می رفتند هر کس آنها را می دید می فهمید به جایی می روند که باید بارهای یک یا چند مسافر را ببندند.
    دکاندارهائی که جنب خانه سید مفید استرآبادی دکان داشتند وقتی مشاهده کردند که چهارپادار و شاگردانش با بسته های طناب وارد منزل سید می شوند فهمیدند که جیران قصد عزیمت دارد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  18. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/