قسمت هشتم محمد حسن خان هر طور بود برای جیران و فرزندش تخت روانی مهیا کرد و آنها را در تخت جا داد و عده ای از سواران اشاقه باش را هم با جیران و پسرش فرستاد و به همسرش گفت که بعد از ورود به استرآباد به خانه بنکداری به اسم سید مفید که سالها است او را می شناسد و با وی طرف معامله می باشد و محصولات حیوانی وی را خریداری می نماید برود و در آنجا سکونت کند تا اینکه خبر وی ، به او برسد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)