قسمت دوم یکی از مردها پرسید الله وردی تو چقدر از خدا عمر گرفته ای.
مرد سالخورده جواب داد من درست هشت دوره دووازده ساله از خدا عمر گرفته ام اکنون نود و شش سال از عمرم می گذرد.
افراد طائفه (اشاقه باش) که یکی از دو شاخه بزرگ ایل قاجار بودند. حساب عمر را با دوره های دوازده ساله نگاه می داشتند زیرا به دوازده جانور عقیده داشتند که هر سال منسوب به یکی از آنها بود و لذا حساب سنوات دوازده گانه را بدقت نگاه می داشتند.
در همان موقع در سایر عشایر ایران، کمتر اتفاق می افتاد کسی حساب عمر خود را بداند و گاهی در حساب عمر، بیست سال اشتباه می کردند لیکن در طائفه اشاقه باش به علت فوق زن و مرد، حساب عمر خود را به خوبی داشتند.
وقتی الله وردی گفت که نود و شش سال از عمرش می گذرد چون در سن بیست سالگی برای اولین بار آن ستاره دنباله دار را دیده بود همه فهمیدند که پیرمرد، در هفاد و شش سال قبل آن ستاره را دیده است.
مرد سالخورده که با دیدن ستاره دنباله دار، خاطرات دوره بیست سالگی را بیاد آورد گفت این ستاره که شما اکنون می بینید همان است که من در سن بیست سالگی دیده بودم و اگر هزار سال هم عمر کنم نشانی های آن را فراموش نخواهم کرد.
در آن موقع هم این ستاره همین طور که می بینید دو چشم داشت و دارای دم و دو شاخه بوود و با چشم های ناپاک خود ما را می نگریست.
یکی از زن ها گفت الله وردی، به این ستاره ناسزا نگو زیرا اوقاتش تلخ می شود و به ما غضب می کند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)