صفحه 10 از 46 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 455

موضوع: گزیده اشعار سنایی

  1. #91
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست

    وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست

    نفس اماره و لوامه‌ست و دیگر ملهمه

    مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست


    خاک و باد و آب و آتش در وجود خود بدان

    رو درین معنی نظر کن صدهزاران روزنست


    چار نفس و چار طبع و پنج حس و شش جهت

    هفت سلطان باده و دو جمله با هم دشمنست


    نفس را مرکب مساز و با مراد او مرو

    همچو خر در گل بماند گر چه اصلش تو سنست


    از در دروازهٔ لا تا به دارالملک شاه

    هفهزار و هفصد و هفتاد راه و رهزنست


    خواجه دارد چار خواهر مختلف اندر وجود

    نام خود را مرد کرده پیش ایشان چون زنست


    در شریعت کی روا باشد دو خواهر یک نکاح

    در طریقت هر دو را از خود مبرا کردنست


    سوزنی را پای بند راه عیسی ساختند

    حب دنیا پای بندست ار همه یک سوزنست


    هیچ دانی از چه باشد قیمت آزاده مرد

    بر سر خوان خسیسان دست کوته کردنست


    بر سر کوی قناعت حجره‌ای باید گرفت

    نیم نانی می‌رسد تا نیم جانی در تنست


    گر ز گلشنها براند ما به گلخنها رویم

    یار با ما دوست باشد گلخن ما گلشنست


    ای سنایی فاقه و فقر و فقیری پیشه کن

    فاقه و فقر و فقیری عاشقان را مسکنست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #92
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوش رفتم به سر کوی به نظارهٔ دوست

    شب هزیمت شده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست

    از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش

    ماه دیدم رهی و زهره سما کارهٔ دوست


    گوشها گشته شکر چین که همی ریخت ز نطق

    حرفهای شکرین از دو شکر پارهٔ دوست


    چشمهای همه کس گشته تماشاگه جان

    نز پی بلعجبی از پی نظارهٔ دوست


    پیش یکتا مژهٔ چشم چو آهوش ز ضعف

    شده شیران جهان ریشه‌ای از شارهٔ دوست


    کرده از شکل عزب خانهٔ زنبور از غم

    دل عشاق جهان غمزهٔ خونخوارهٔ دوست


    هر زمان مدعی را ز غرور دل خویش

    تازه خونی حذر اندر خم هر تارهٔ دوست


    چون به سیاره شدی از پی چندین چو فلک

    از ستاره شده آراسته سیارهٔ دوست


    لب نوشینش بهم کرده بر نظم بقاش

    داد نوشروان با چشم ستمگارهٔ دوست


    دوش روزیم پدید آمده از تربیتش

    بازم امروز شبی از غم بی‌غارهٔ دوست


    چه کند قصه سنایی که ز راه لب و زلف

    یک جهان دیده پر آوازهٔ آوارهٔ دوست


    هست پروارهٔ او را رهی از بام فلک

    همت شاه جهان ساکن پروارهٔ دوست


    شاه بهرامشه آن شه که همیشه کف او

    سبب آفت دشمن بود و چارهٔ دوست


    زخم و رحم و بد و نیکش ز ره کون و فساد

    تا ابد رخنهٔ دشمن بود و یارهٔ دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #93
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اندر دل من عشق تو نور یقینست

    بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگینست

    در طبع من و همت من تا به قیامت

    مهر تو چو جنانست و وفای تو چو دینست


    تو بازپسین یار منی و غم عشقت

    جان تو که همراه دم بازپسینست


    گویی ببر از صحبت نا اهل بر من

    از جان به برم گر همه مقصود تو اینست


    آن را غرض صحبت دیدار تو باشد

    او را چه غم تاش و چه پروای تکینست


    امید وصال تو مرا عمر بیفزود

    خود وصل چه چیزست که امید چنینست


    گفتم که ترا بنده نباشد چو سنایی

    نوک مژه بر هم زد یعنی که همینست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #94
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شور در شهر فگند آن بت زنارپرست

    چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

    پردهٔ راز دریده قدح می در کف

    شربت کفر چشیده علم کفر به دست


    شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش

    نیست حاصل شود آنرا که برون شد از هست


    چون بت ست آن بت قلاش دل رهبان کیش

    که به شمشیر جفا جز دل عشاق نخست


    اندر آن وقت که جاسوس جمال رخ او

    از پس پردهٔ پندار و هوا بیرون جست


    هیچ ابدال ندیدی که درو در نگریست

    که در آن ساعت زنار چهل گردن بست


    گاه در خاک خرابات به جان باز نهاد

    خاکیی را که ازین خاک شود خاک پرست


    بر در کعبهٔ طامات چه لبیک زنیم

    که به بتخانه نیابیم همی جای نشست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #95
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست

    از باقیات مردان پیری قنلدریست


    پیری که از مقام منیت تنش جداست

    پیری که از بقای بقیت دلش بریست


    تا روز دوش مست و خرابات اوفتاده بود

    بر صورتی که خلق برو بر همی گریست


    گفتم و را بمیر که این سخت منکرست

    گفتا که حال منکری از شرط منکریست


    گفتم گر این حدیث درست ست پس چراست

    کاندر وجود معنی و با خلق داوریست


    گفت آن وجود فعل بود کاندرو ترا

    با غیر داوری ز پی فضل و برتریست


    آن کس که دیو بود چو آمد درین طریق

    بنگر به راستی که کنون خاصه چون پریست


    از دست خود نهاد کله بر سر خرد

    هر نکته از کلامش دینار جعفریست


    گفتم دل سنایی از کفر آگهست

    گفت این نه از شما ز سخنهای سر سریست


    در حق اتحاد حقیقت به حق حق

    چون تو نه‌ای حقیقت اسلام کافریست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #96
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست

    جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست

    «رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز شوق

    پس به دل گفتن «انا الا علی» چو هامان شرط نیست


    از پی عشق بتان مردانگی باید نمود

    گر چو زن بی همتی پس لاف مردان شرط نیست


    چون اناالله در بیابان هدی بشنیده‌ای

    پس هراسیدن ز چوبی همچو ثعبان شرط نیست


    از پی مردان اگر خواهی که در میدان شوی

    صف کشیدن گرداوبی گوی و چوگان شرط نیست


    ور همی دعوی کنی گویی که «لی صبر جمیل»

    پس فغان و زاری اندر بیت احزان شرط نیست


    چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو

    پس نشستن ایمن اندر شهر کنعان شرط نیست


    ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست

    پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #97
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که در راه عشق صادق نیست

    جز مرایی و جز منافق نیست


    آنکه در راه عشق خاموش ست

    نکته گویست اگر چه ناطق نیست


    نکتهٔ مرد فکرتست و نظر

    وندر آن نکته جز دقایق نیست


    آه سرد و سرشگ و گونهٔ زرد

    هر سه در عشق بی حقایق نیست


    هر که مست از شراب عشق بود

    احتسابش مکن که فاسق نیست


    تو به از عاشقان امید مدار

    عشق و توبه بهم موافق نیست


    دل به عشق زنده در تن مرد

    مرده باشد دلی که عاشق نیست


    ور سنایی نه عاشق ست بگو

    سخنش باطلست و لایق نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #98
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست

    وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست

    پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا

    سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست


    با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا

    چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست


    عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان

    زان که هر بیگانه‌ای شایستهٔ این نام نیست


    خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما

    کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست


    تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا

    کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست


    هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانه‌ای

    دانهٔ دام هوا جز جام جان انجام نیست


    جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی

    عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #99
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت

    بامدادان پگه دست منست و دامنت


    چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین

    نه همین آب و زمین بخشید باید با منت


    سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست

    تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت


    آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد

    گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت


    گر نگیری دستم ای جان جهان در عشق خویش

    پیشت افتم باژگونه خون من در گردنت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #100
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد

    قوت جانم زد و یاقوت شکر بار نداد


    آن درختی که همه عمر بکشتم به امید

    دوش در فرقت او خشک شد و بار نداد


    شب تاریک چو من حلقه زدم بر در او

    بار چون داد دل او که مرا بار نداد


    این چنین کار از آن یار مرا آمد پیش

    کم ز یک ماه دل و چشم مرا کار نداد


    شربتی ساخته بود از شکر و آب حیات

    نه نکو کرد که یک قطره به بیمار نداد


    هر که او دل به غم یار دهد خسته شود

    رسته آنست که او دل به غم یار نداد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 10 از 46 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/