پنبه­اش را زدند
اصطلاح بالا کنایه از این است که اسرارش را فاش و برملا کردند و به مردم فهمانیدند که توخالی است و چیزی در چنته ندارد. خلاصه آن طوری که بود (نه آن­چنان که می­نمود) شناسانیده و رسوا گردیده است.
یکی از مراسم جالب که در بعض اعیاد وجشن­ها ضمن سایر برنامه­ها اجرا می­شد، این بود که مسخره و دلقکی لباس مضحک می­پوشید که داخل و لابلای آن لباس پر از پنبه بود و قسمت­های لخت و عریان بدن او هم پوشیده از گلوله­های پنبه­ای بوده است که مسخره و دلقک را به صورت پهلوان پرباد و بروتی نشان می­داد.
این پهلوان نامدار ! با این ریخت مضحک با یک نفر حلاج که کمانی در دست داشت در مقابل تماشاچیان به رقص و پایکوبی می­پرداخت و حلاج در حال رقص و شلنگ اندازی کم کم پهلوان پنبه را با زدن کمان عور و برهنه می­کرد و این عمل را تا زمانی ادامه می­داد که تمام پنبه­های تن او بر باد می­رفت وچهره­ی واقعی و اندام نحیف و مردنی و استخوانیش نمودار می­گردید.
در واقع چون پهلوان پنبه از آیین پهلوانی چیزی نمی­دانست وازعلایم پهلوانی هم جز پنبه­های گلوله شده که او را به صورت یک پهلوان با سینه­های برجسته و بازوان سطبر نشان می­داد نشانی دیگرنداشت، لذا چون پنبه­اش را زدند دیگر چیزی از او باقی نمی­ماند تا اظهار وجود کند. به ناچار در مقابل شلیک خنده­ی تماشاچیان ازصحنه خارج می­شد و نوبت به پهلوانان واقعی می­رسید.