صفحه 10 از 17 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 162

موضوع: ريشه ضرب المثلهاي ايراني و كاربرد آنها

  1. #91
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چوبکاری نفرمایید


    این عبارت به لحاظ معنی و مفهوم واقعی یعنی کسی را با چوب زدن و به وسیله چوب تنبیه و سیاست کردن است ولی مجازاً کسی را خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی ، بیش ازحد معمول و انتظار از کسی پذیرایی و به کسی محبت کردن ، نیکی کردن به آن که نسبت به تو نیکی نکرده است ، وبالاخره با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده خجل کردن است .

    در تمام این موارد طرف مقابل خجلت و شرمساریش را با عبارت بالا به صور و اشکال زیر پاسخ می گوید :
    چوبکاری نفرمایید ، فلانی مرا چوبکاری می کند ، خودم شرمنده هستم دیگر چوبکاری نفرمایید ، و قس علی هذا .
    چوبکاری همان طوری که در بالا ذکر شده حاکی از سیاست و تنبیه طرف مقابل به وسیله چوب زدن است . این نوع تنبیه و مجازات از قدیمیترین ایام تاریخی بلکه از بدو خلقت بشرکه فقط چوب درختان جنگلی آلت و ابزار کار انسانهای اولیه بوده معمول و متداول بوده است . اطفال خردسال بازیگوش را با چوبهای نازک که به دست و پایشان می زدند تنبیه می کردند .
    مردان متاهل همسرانشان را - البته در دوره مردسالاری – با چوبهای ضخیم مخصوصاً چوب انار که ضربه هایش دردناک بوده و بدن را متورم و خون آلود می کرده است مجازات می کرده اند .
    چوبکاری براثر زمان پیشرفت کرد! و از درون خانه داخل سیاست شده گوشه ای از گوشمالی و مجازات سیاست پیشه گان گناهکار را بر عهده گرفته است . در این مورد اگرگناهکار محکوم به مرگ می شد او را به پشت می خوابانیدند و با چوبهای ضخیم آن قدر به شکمش می نواختند که روده هایش پاره می شد و محکوم بیچاره بر اثر خونریزی داخلی به فجیعترین وضعی جان می داد .
    چنانچه محکومیت گناهکار در حد مرگ و اعدام نبود این گونه محکومان را که اکثراً شاهزادگان و امرای ارتش وحکام ولایت بوده اند به طریق چوب زدن و نقره داغ ! کردن ، یعنی جریمه نقدی ، و نفی بلد و تبعید محکوم می کردند تا سایر ماموران دولت تکلیف خود را بدانند و سرجایشان بنشینند .
    به طوری که یادآور شد اگرچه چوب زدن از قدیمیترین ایام تاریخی رایج و معمول بود ولی چوبکاری رجال و زعمای قوم فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاد و بخصوص در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بنابرنقشه و تصمیم میرزا تقی خان امیرکبیر شاهزادگان و حکام ولایات و فرماندهان قشون را که در انجام وظایف محوله تهاون و قصور می ورزیدند بدین وسیله چوبکاری و مجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرخدمتگزاران و عمال دولت باشد .
    براثر نقشه و تدبیر امیرکبیر تا آنجا که مدارک موجود حکایت می کند علاوه بر حکام ولایات در حدود چهارده تن از عموها و عموزاده های شاه و حتی پسران خاقان مغفور به علت خطاهایی که مرتکب شده بودند چوب خورده جریمه شده اند ولی پس از قتل امیرکبیر این نظم و نسق و سختگیری بلاتفاوت نیز در عصر قاجار با خود او متروک شده است .
    به هرصورت در حال حاضر که جزء امثال وحکم در صحبتهایمان می گوییم فلانی مرا چوبکاری می کند از دوره قاجاریه به خصوص در زمان صدارت امیرکبیر که چوبکاری نسبت به تمام مقامات کشور رواج وکمال یافته به یادگار مانده است .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #92
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چو فردا شود فکر فردا کنیم


    وقتی که تمایلات و هوسهای نفسانی غلبه کند و از عقل سلیم به قضاوت و داوری استمداد نشود آدمی به دنبال لذایذ آنی و فانی می رود و آینده را به کلی فراموش می کند .
    برچنین فردی اگر خرده بگیرند و او را به مآل اندیشی و تامین سعادت آینده اش موعظه کنند شانه را بالا انداخته با خونسردی و بی اعتنایی پاسخ می دهد :« دم غنیمت است ، چو فردا شود فکر فردا کنیم .»
    پیداست که مصراع بالا از داستان نامدار ایران حکیم نظامی گنجوی است ولی چون واقعه تاریخی جالب و آموزنده ای آن را به صورت ضرب المثل درآورده است لذا آن واقعه شرح داده می شود .
    جمال الدین ابواسحاق اینجو از امیرزادگان دولت چنگیزی بود که به علت
    ضعف دولت مغول و امرای چوپانی بر قسمت جنوبی ایران دست یافت و در شهر شیراز به نام شاه ابواسحاق به سلطنت نشست .
    ابواسحاق پادشاهی خوش خلق و پاکیزه سیرت بوده اما همواره به عیش و عشرت اشتغال داشته معظمات امور پادشاهی را وقعی نمی نهاده است .
    حکایت کنند در سال 754 هجری محمد مظفر از یزد لشکر کشید و به قصد ابواسحاق به شیراز آمد . شاه ابواسحاق به عیش و عشرت مشغول بود و هر چه امرا و بزرگان گفتند که :« اینک خصم رسید » تغافل می کرد تا حدی که گفت :« هرکس از این نوع سخن در مجلس من بگوید اورا سیاست کنم » به همین جهت هیچ کس جرئت نمی کرد خبر دشمن به او دهد تا اینکه مظفر امیرمبارزالدین و سپاهیانش به دروازه شیراز رسیدند . موقع باریک و حساس بود ناگزیر به شیخ امین الدوله جهرمی ندیم و مقرب شاه ابواسحاق متوسل شدند و او چون خطر را از نزدیک دید از شاه خواست که بر بام قصر رویم زیرا تماشای بهار و تفرج ازهار در جای بلند و مرتفع بیشتر نشاط انگیزد و انبساط آورد !
    خلاصه با این تدبیر شاه را بر بام کوشک برد . شاه ابواسحاق دید که دریای لشکر در بیرون شهر موج می زند . پرسید که :« این چه آشوب است ؟» گفتند :« صدای کوس محمد مظفر است » فرمود که :« این مردک گرانجان ستیزه روی هنوز اینجاست ؟» و یا به روایت دیگر تبسمی کرد و گفت :« عجب ابله مردکی است محمد مظفر ، که در چنین نوبهاری خود را و ما را از عیش دور می گرداند !» این بیت از اسکندرنامه بر خواند و از بام فرود آمد :
    همان به که امشب تماشا کنیم
    چو فردا شود فکر فردا کنیم
    حاصل کلام آنکه محمد مظفر شهر شیراز را بدون زحمت و درگیری فتح کرد و شاه ابواسحاق متواری گردید و سرانجام پس از سه سال در به دری و سرگردانی به سال 757 هجری در اصفهان دستگیر شد . او را به شیراز بردند و به دستورامیرمحمدمظفر یعنی همان ابله مردک به کسان و بستگاه امیرحاج ضراب که از سادات و اسخیای شیراز بود و بدون علت و سبب به فرمان شاه ابواسحاق کشته شده بود سپردند که به انتقام خون پدر او را بکشند.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #93
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چو مردی بود کز زنی کم بود


    پیداست درعصرحاضرکه زن و مرد درکنار یکدیگر در جامعه گام برمیدارند واز کلیه حقوق ومزایای ملی و اجتماعی به تساوی برخوردار هستند ضرب المثل بالا معنی و مفهومی ندارد ولی این ضرب المثل در قرون متمادی مورد استناد و اصطلاح بوده و هم اکنون نیز گاهگاهی آن را از باب شوخی و مطایبه – نه طنز و تحقیر – بر زبان می آورند .
    به طوری که می دانیم مصراع بالا از عنصری ملک الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی بوده و بیت کامل آن این است :
    چو از راستی بگذری خم بود
    چو مردی بود کز زنی کم بود
    به طوری که در کتب تاریخی به ویژه تذکره دولتشاه و قابوسنامه مندرج است ، مجدالدوله دیلمی بعد از وفات پدرش فخرالدوله هفده سال در عراق عجم و دیلم سلطنت کرد ولی چون طفل بود مادرش سیده دختر ابودلف دیلمی که زنی عاقله و با کفایت بود زمام امورکشور را در دست داشت و با لیاقت وکاردانی حکومت می کرد .
    گویند سلطان محمود غزنوی از سیده باج و خراج طلب کرد و به وی نوشت :« بیشتر اهل ایران و هند مطیع و منقاد من شدند تو نیز فرزندت را روانه کن تا دررکاب همایون من باشد وباج وخراج قبول کن وگرنه دو هزار فیل جنگی به دیار تو فرستم ...»
    سیده رسول را اکرام نمود و در جواب سلطان نوشت : « سلطان محمود مردی غازی و صاحب دولت است و اکثر ایران و هند او را مسلم ، اما تا شوهرم فخرالدوله در حیات بود مدت دوازده سال از تاختن و خصومت سلطان محمود اندیشناک بودم ، تا شوهرم به رحمت حق واصل شده آن اندیشه از خاطرم محو است ، چرا که سلطان پادشاهی بزرگ و صاحب ناموس است . لشکر بر سر پیرزنی نخواهد کشید . اگر لشکر کشید و جنگ کند مقرراست که من نیز جنگ خواهم کرد . او خویشتن نیکو داند که کار جنگ و جدال حسابی ندارد و در پیکارها هم احتمال شکست . اگرظفر مرا باشد تا دامن قیامت مرا شکوه است و به همه عالم نویسم که :« سلطان محمود را بشکستم که صدپادشاه را شکسته بود واگر ظفر او را باشد مردم گویند پیرزنی را شکست داد و فتحنامه ها در ممالک چگونه نویسند ؟ چه مردی بود کز زنی کم بود . می دانم که سلطان مردی عاقل و فاضل است . هرگز اقدام به چنین کاری نخواهد کرد ومن باری آسوده ام و بر بساط کامرانی و رفاهین غنوده ...»
    سلطان محمود با شنیدن پیغام بر عقل و کیاست سیده آفرین کرد و گفت :« ما می خواستیم شعبده ای ببازیم اما این زن را خود پیش بینی زیاده از مردان است و تا سیده زنده بود قصد مملکت فخرالدوله نکرد ولی پس از مرگ سیده به طوری که در کتب تاریخی نوشته شده فرزندش مجدالدوله را با پسر و نوابش دربند کرده به غزنین فرستاد و فرزند ارشد خویش مسعود غزنوی را به حکومت ری منصوب داشت .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #94
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حرف به گوشش نمی رود

    برابر : حرف به خرجش نمی رود.
    یعنی هرچه بگوییم انگار نمی شنود و باز کار خودش را ادامه می دهد
    حرف گوش نمی کند
    عقلم به رنجش گفت از او بردار دل گفتم به چشم اما کجا این حرفها جانا به گوشم می رود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #95
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حیدری و نعمتی



    هر گاه میان دو طایفه یا قبیله اتفاق افتد آنرا اصطلاحا حیدری و نعمتی تابیر می کنند .
    این ضرب المثل صرفا در مواقع بروز اختلاف و افتراق در میان قبا یل و طوایف به
    کار نمی رود بلکه در عهد واعصار گذشته هنگامی که قدرت و نفوذ قبایل مختلفه فزوتی
    میگرفت ودستگاه مرکزی یا احکام ولایت راجرات ونوانایی سرکوبی آنها درخفا دست به
    تحریک و ایجاد اختلاف می زدند وبا اتخاذ شیوه حیدری ونعمتی قبایل وطوایف زورمند
    را به جان یکدیگر می انداختند وبا تضعیف آنها به حکومت خویش ادامه می دهند.
    اما ریشه تاریخی آن:
    ضرب المثل بالا مربوط به پیروان دو مرد بزرگ ودومرد بزرگ ودوعارف عالیقدر ایران
    است که البته مقام ومرتبت قطب ومراد نعمتی ها به مراتب بالا تر و والا تر از حیدری ها
    است .قبل از آنکه به کیفیت وچگونگی اختلاف حیدری ها ونعمتی ها بپردازیم لا زم می اید
    حیدرونعمت یا بهتر گفته می شود شیخ حیدر وشاه نعمت الله ولی شناخته شوند تا حقیقت مطلب
    عریان شودوریشه تاریخی ضرب المثل بال به دست آید:
    شیخ حیدر فرزند سلطان جنید از اعقاب شیخ صفی الدین اردبیلی جد اعلای سلا طین صفوی
    است.حیدر از خدیجه بیگم خواهر امیر حسن –اوزون حسن-پادشاه معروف سلسله آق قویونلو
    زاییده شد و با دختر همین امیرحسن یعنی دختر داییش به نام حلیمه بیگی آغاملقب به علمشاه
    بیگم ازدواج کرد.ثمره این پیوند چهار فرزند به نام سلطانعلی واسماییل میرزا وابراهیم میرزا
    وسلیمان میرزا بودند که اسماییل میرزا بعدابه نام شاه اسماعیل اول بر تخت سلطنت نشست و
    سلسله صفویه را تشکیل داد.
    تا وقتی که اوزون حسن در قید حیات بودودر خطه آذربایجان حکمرانی می کرد شیخ حیدر
    مورد کمال عنایت بود وازگزند اجانب وآفاق دشمنان ومخالفان ایمنی داشت ولی در دوران
    فرمانروایی سلطان خلیل ویعقوب –فرزندان اوزون حسن –موارد اختلاف فیمابین به سعایت
    ارباب غرض پدید آمد وسر انجام کار به جنگ وستیزکشید.
    یعقوب با کمک شروان شاه بر شیخ حیدر وهفت هزار نفر از مریدانش حمله برد تا کارش را
    بسازد.حیدر ابتدا قشون شروان شاه را به سختی شکست داد وچیزی نمانده بود شاهد فتح و
    فیروزی را در بر گیرد که در این موقع سلیمان سردار اعزامی یعقوب با چهار هزار نفر
    سرباز تازه نفس به کمک شروان شاه رسید وتیراندازش ناگهان باران تیر به جانب شیخ
    حیدر رها کرد ند ویکی از آن تیرها به حلقومش نشست وبا همان تیر جان سپرد.893هجری
    ابتدا جسد شیخ حیدر را پنهان کردند ولی بیست ویک سال بعد شاه اسماعیل صفوی نعش
    پدر را با تجلیل فراوان به حرم اردبیل نقل دادو مقابر اجدادش به خاک سپرد .نقل می کند
    که سلطان کرامات و اعتقاداتی داشت در علم نجوم متبحر بود وپیشگویهای او غالبا جامه
    عمل می پو شید .
    2.فخر العاشقین امیر سید نور الدین شاه نعمت ولی ماهانی کرمانی در سنه 731هجری در
    قصبه کوه بنان کرمان ویا به قولی در قصبه کهستان هرات متولد شد .
    علوم ظاهری را از رکن الدین شیرازی وشمس الدین مکی وسید جلال الدین خوارزمی و
    قاضی عضدالدین فرا گرفت.
    در مکه معظمه به خدمت شیخ عبدالله یا فعی رسیده ارادات گزید وقطب الدین رازی را
    نیز درمکه یافت .سلطان حسین اخلاطی مصری را دیده از او در گذشت.مدتها درخراسا ن
    ویزدوهرات به سر برده سپس به کوهستان کرمان در آمد و درقصبه ماهان اقامت گزید
    وبه تعلیم وارشاد مجذوبان پرداخت.
    شاه از مشاهیر عرفا واولیا وموسس سلسله مشهور نعمت اللی است .جامع علوم عقلیه و
    صاحب مراتب ذوقیه وکشفیه وکرامات وخوارق عادات بوده است.به سال جنت الفردوس
    که مطابق حروف 834هجری قمری می شود وفات یافت.ملقب به شاه وتخلص او سید بوده
    است.مرقدومدفنش درقریه ماهان کرمان است که شهاب الدین احمد ولی دکنی بر اثر خوابی
    که دیده بود نسبت به سید اخلاص پیدا کردومخارج بنای مرقدش را بر عهده گرفت.شاهرخ
    فرزند امیر تیمورواحمدشاه بهمن شاه دکن وجمعی از دانشمندان آن عصر به حضرتش ارادات
    داشته اند.
    حیدری ها همان اعقاب ومریدان شیخ حیدر یعنی ترکان صفوی ونعمتی ها در واقع ترکان
    آن قو یونلو بوده اند که ایمان و اعتقاد خاص و خالصی به شاه نعمت الله ولی داشته اندوچون
    خانواده آق قویونلو راسلاطین صفوی تدریجا از میان بردند لذا عناد وعداوت عمیق وپیگیری
    در میان این دو طایفه حیدری ونعمتی به وجود آمد که بعدهابه صورترسم وسنت در میان
    قبایل وطوایف در آمده است .النها یهاین رسم وسنت در ده اول محرم انجام می گرفت به این
    ترتیب که هنگام عزاداری چون یکی از فرقه ها به تزیین مساجد وتکایا وتدارک کتل وعلم
    می پرداخت فرقه دیگر صرفا به منظور ایذا واصرار نه قتل وغارت به مساجد وتکایای
    آنها یورش می بردند وعلمها وکتلها وسایر زیور وزینتها راضایع می کردند.راه و روش
    دیگر این بود که اهالی یک محله به محله دیگر حمله می بردند بدون آنکه داخل خانه شوند
    ویا چیزی با خود ببرند.تنها کاری که می کردند این بود که با تبر یا تیشه نشانی وعلامتی
    دال بر فتح و فیروزی در خانه بجای می گذاشتند ومی رفتند زیرا همان طوری که اشاره شد
    مقصود هر طایفه فقط تحصیل فتح وموفقیت بودلاغیر.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #96
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حاشیه رفتن



    عبارت مثلی بالا کنایه از بیان مطلبی است که با موضوع مناسب باشد ولی لازم و ضروری به نظرنرسد . اهل ادب و اصطلاح این ضرب المثل را به شکل معترضه گویی هم استعمال می کنند که مقصود این است راجع به موضوعی بیش از حد لزوم و ضرورت بحث کرده موجبات تصدیع و مزاحمت شنونده یا خواننده را فراهم کنند . در چنین مواردی گفته می شود : فلانی حاشیه می رود .
    باید دید این حاشیه چیست که متن را تحت الشعاع قرار داده به صورت ضرب المثل درآمده است . به طوری که می دانیم لغت حاشیه از حشو و به معنی زاید آمده است . سابقاً که صنعت چاپ اختراع نشده بود دانشمندان و محققان وقتی کتابی را مطالعه می کردند نظرات و عقاید خویش را در تلو عبارتی مختصر و مغلق در حاشیه همان کتاب می نوشتند .
    حاشیه بر متن نوشتن که آن را به اصطلاح دیگر تحشیه یا حاشیه نویسی می گویند چون کاری ساده و آسانتر از تالیف بوده است لذا این عمل از قدیم تعمیم پیدا کرد و صاحب نظران از این رهگذر برای اظهار نظر در رد یا تکمیل نظر مولف کتاب بیشتراستفاده می کردند . (بر حاشیه کتاب چون نقطه ی شک ، بیکار نیم اگرچه در کار نیم )
    برای آنکه تاریخچه و کیفیت حاشیه نویسی کاملاً روشن شود بهتر دانستیم از لغتنامه دهخدا که وافی به مقصود است در این مورد استفاده کنیم .
    ازآنجا که حاشیه نویسی بر کتب و اظهار نظر در تالیف دیگران آسانتر از تالیف است ، از قدیم عمومیت بسیار یافته است ولیکن پیش ازمائه دهم اکتفا می کردند و حاشیه های این دوره ها عموماً واضح و روشنتر از متن می باشد . برعکس در دوره صفوی و قاجاریه که می توان آن را حاشیه نویسی نامید عده حاشیه ها بسیار است و عبارات حاشیه از متن مغلقتر و پیچیده تر شده است و هر قدر در تاریخ پیش آییم این خاصیت آشکارتر گردد و حاشیئی که در این دوره نوشته شده بر سه قسمت است .
    1- حاشیه بر کتب ادبی . و بخصوص کتابهای درسی که تعداد زیادی حواشی بر آنها تعلیق شده و این حواشی بیشتر جنبه شرح و توضیح و تعلیل و استدلالات بیجا به نفع نویسنده متن کتاب است و کمتر به انتقاد صحیح پرداخته اند .
    2- حواشی بر کتب دینی . وآنها یا شامل مسایل اصولی و کلامی است و یا مسایل عملی و فروع دین است . حواشی اصولی و کلامی بیشتر مشتمل بر توضیحات و استدلالات عقلی برای ماتن است نه اظهار عقیده . و کتب ردود و معارضات را کمتر به صورت حاشیه می نوشتند بلکه آنها را مستقلاً تالیف می کردند و در آنها بدون توجه به غث و سمین کلام طرف را ابطال می کردند و بیشتر حواشی کتب فروع دین و مسایل عملی مختصر و فتوایی است که مجتهدان استنباطات خود را در احکام مذهبی بدان وسیله اظهار کنند و این حاشیه برای مدت زندگانی نویسنده آن که مرجع تقلید است مورد استفاده و پس از او ره کلی بی ارزش است . در این حواشی مفتی یا محشی دلیل خود را ذکر نکند و فقط به رای و فتوی اکتفا ورزد و از زمانی که صنعت چاپ رایج شده مفتیان و مراجع تقلید به جای اینکه این حاشیه ها را در کناره صفحات رساله عملیه اسلاف خود نویسند آنها را به صورت غلطنامه مانند یک کتابچه جداگانه چاپ می کنند .
    3- حاشیه های کتب معقول . چون در اواخر عهد تیموری نهضتی مختصر در افکار فلسفی و عرفانی آغاز شده و دانشمندان تا اندازه ای حق اظهار نظر در این مطالب را داشتند در دوره حاشیه نویسی بدین مسایل بیشتر توجه می شد چنان که مولفی رساله فلسفی می نوشت و آن رساله در زمان حیات مولف مورد حاشیه نویسی قرار می گرفت به طوری که خود یا طرفداران او مجبور می شدند برآن حواشی حاشیه نویسند و چه بسا که حاشیه ها که در درجات بعد به عنوان محاکمات میان دو حاشیه سابق نوشته می شد . برای مثال تجرید خواجه طوسی را می بینیم که قوشچی آن را شرح کرده و ملا جلال دوانی اول آن را حاشیه نوشته و به حاشیه قدیمه دوانیه معروف است و چون کسانی بر آن حاشیه نوشتند دوانی دوباره حاشیه ای به عنوان حاشیه جدید نوشته و برای مرتبه سوم نیز حاشیه به عنوان حاشیه اخیره یا حاشیه اجد بر آن کتاب نوشت و پس از فوت او غیاث الدین منصور دشتکی مکرراً حاشیه ها بر حاشیه های دوانی نوشته است و همچنین دوانی حاشیه ای برتهذیب المنطق تفتازانی نوشته و ابوالفتح شریفی حاشیه ای بر حاشیه شریفی نوشته و شیروانی حاشیه بر حاشیه غیاثی نوشته است .
    این حاشیه ها برخی مدون و به صورت کتاب مستقل درآمده و برخی به همان گونه در کنار صفحات محشی علیه باقی مانده است .
    نتیجه ای که از این شروح و حواشی و حاشیه بر حاشیه نویسیها به دست می آید به عقیده مستشرق نامدار انگلیسی ادوارد براون خیلی شبیه است به عبارت خواجه نصیرالدین افندی که ترکی زیرک بوده و می گوید :« این آب آبگوشت خرگوش است » یعنی غذایی عاری از طعم و قوت که به کلی مواد اصلیه در آن مستهلک شده و نمی توان ترکیب اصلی آن را دریافت کرد .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #97
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حاجی حاجی مکه


    عبارت مثلی بالا که مصطلح میان عارف و عامی است در مواردی به کار می رود که دوست و آشنایی پس از دیرزمان به ملاقات و دیدار آمده و اصولاً همین رویه را تعقیب کند و دیردیربه سراغ دوستان و بستگان آید . یا کسی وامی را که گرفته مسترد نکند ، و یا بالاخره کسانی که مالی را به رعایت گیرند و باز نگردانند و... در این گونه موارد اصطلاحاً و از باب تمثیل و کنایه گفته می شود حاجی حاجی مکه و یا به عبارت دیگر می گویند حاجی حاجی را به مکه ببیند که البته صورت اولیه به علت روانی و سهولت و ایجاز کلام بیشتر مورد استفاده قرار دارد .
    در عصر حاضر زایران ایرانی خانه خدا علی الاکثر با هواپیماهای سریع السیر به کشور عربستان سعودی رهسپار می شوند که طول زمان پرواز آنان در مدت رفتن و بازگشتن ، روی هم رفته بیش از چند ساعت طول نمی کشد به همین جهت حاجیان مناطق مختلفه ایران در طول مدت عمر خویش چند و بلکه چندمین بار می توانند به مکه و مدینه مشرف شوند و دیدار تازه کنند .
    به علاوه ارتباطات بین المللی پست و تلگراف و تلفن و علم جدید اینترنت سرتاسری ایران نیز مانع از تداوم دوستی و آشنایی آنان نمی شود ، ولی در قرون قدیمه که ناگزیر بودند با اسب و قاطر و شتر و کجاوه از صحاری سوزان و بیابانهای بی آب و علف عبور کنند این مسافرتها بین چهار الی شش ماه طول می کشید تا اگر احیاناً از گردبادهای بنیان کن و دستبرد قاطعان طریق و حرارت سوزان و عطش جانکاه و بی آبی و جز اینها ، جان سالم به در می بردند به زیارت خانه خدا و مدینه النبی نایل آیند .
    با توجه به علل و جهات گوناگون حجاج ایرانی که از گوشه و کنار ایران در مکه دیدار می کردند چون امکان دیدار و ملاقات در ایران برای آنان میسر نبود – زیرا هر کدام به دیار خویش می رفتند – لذا هنگامی که مراسم حج برگزار می شد و آهنگ بازگشت به وطن و زادگاه خود می کردند پس از تودیع و خداحافظی از باب طنز و طیبت و در لفافه تعریض و ظرافت ، و گاهی هم به جد و حقیقت به یکدیگر می گفتند حاجی حاجی مکه ، یعنی دیگر امکان دیدار و ملاقات به دست نمی آید مگر آنکه دست تقدیر و سرنوشت بار دیگر تدارک سفر حج کند و در مکه معظمه و مدینه منوره یکدیگر را ببینیم و خاطرات شیرین گذشته را تجدید نماییم .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #98
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حاتم بخشی


    کسانی که در گشاده دستی ، اندازه نگاه ندارند و برای بخشندگی حدی قفی قایل نباشند این گونه افراد را حاتم صفت و عمل آنان را از باب تجلیل یا نکوهش به حاتم بخشی تعبیر و تمثیل می کنند و حتی مولانا جلال الدین محمد مولوی کلمه حاتم را با کده ترکیب کرده و به صورت حاتم کده آورده از آن معنی :« جای جود و سخا و بخشش » خواسته است چنان که می فرماید :
    محتسب بود او اگر بحر آمده
    هر سر مویش یکی حاتم کده
    عبارت حاتم بخشی از امثله سائره ای است که ورد زبان خاص و عام و تکیه کلام شاعران و نویسندگان قدیم و ندیم می باشد . اکنون ببینیم حاتم کیست وصیت شهرتش چگونه طومار زمان را در هم نوردیده است که عرب و عجم به سخا و کرم وی مثل زنند :
    حاتم بن عبدالله بن سعد بن الحشرج مکنی به ابوسفانه ومعروف و مشهور به حاتم طایی از قبیله طی مردی بخشنده و جوانمرد بود . این صفت عالیه را از مادرش عتبه دخترعفیف به ارث برده بود زیرا عتبه با وجود ثروت و مکنت فراوان هر چه به دستش می امد به مسکینان و مستمندان می بخشید . کسانی او را از این کار منع کردند چون سودی نبخشید او را یک سال زندانی کردند و نان و آب قلیل به او می رسانیدند تا بلکه رنج و سختی بکشد و از افراط در بخشندگی خودداری کند . پس از یک سال آزادش کردند و قسمتی از اموالش را از او مسترد داشتند . قضا را روزی زنی مستمند نزدش آمد و چیزی خواست . عتبه تمام اموالش را یکسره به آن مستمند ارزانی داشت و گفت :« در آن سختی و گرسنگی که مرا رسید سوگند یاد کردم که چیزی را از سائل و خواهنده دریغ ندارم »
    حاتم ازآن زمره مردان روزگار بود که در وجود و سخا کمتر نظیر و بدیل داشت . هر چه به دست می آورد جز اسب و سلاح که آنها را نمی بخشید چیزی نگاه نمی داشت . عجب آنکه بیش از ده بار اموالش را بخشید ولی باز به چندین برابر آن دست یافت .
    نوار همسر حاتم طایی نقل می کند که :« سالی خشکسالی در رسیده قحط غلاً گریبانگیر خرد و کلان شده بود . شیر دهندگان را شیر در پستان بجوشید و شتران را جز پوستی بر استخوان نمانده و هر مال و ثروتی که بود نابود شد و هلاک را یقین کردیم .»
    در یکی از شبهای بسیار سرد فرزندان ما عبدالله و عدی و سفانه از گرسنگی فریاد می کردند . حاتم به سوی پسران رفت و من به طرف دختر رفتم و تا پاسی از شب نگذشت آرام نگرفتند . حاتم سخن گرفت و بدان سخن مرا مشغول می داشت . مراد او دریافتم و خود را به خواب زدم و چون دیری از شب گذشته بود خیمه بالا رفت . حاتم گفت :« کیست ؟» آن کس گفت :« زنی از همسایگانم و از نزد کودکانی که از گرسنگی فریاد می کنند می آیم و پناهگاهی جز تو نمی دانم .» حاتم او را گفت: « آنها را نزد من آر که خداوند تو و آنها را سیر گرداند .» زن برفت و در حالی که دو کودک در آغوش گرفته بود و چهار تن دیگر گرداگرد او ، بازگشت . حاتم به سوی اسب خود رفت و آن را بکشت و کارد به دست زن داد وگفت :« از آن به کاربر» پس بر آن گوشت گرد آمدیم و بریان کردن و خوردن گرفتیم . پس به خیمه های قبیله روی آورد و یکایک را گفت :« برخیزید و آتش برافروزید » همگی گرد آمدند و حاتم جامه به خود پیچید و در کنجی بایستاد و مارا نگریست و با آنکه او را احتیاج به غذا بود پاره ای از آن گوشت نخورد و چیزی نگذشت که جز استخوان و سم اسب بر جای نماند . پس من حاتم را بر این کار ملامت کردم و وی گفت :« نوار، از چیزی که فانی و زوال ناپذیر است ملامت و سرزنش مکن ، چه بخیل و ممسک در طریق مال فقط یک راه می بیند در حالی که جواد و بخشنده راههای زیادی می نگرد .»
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #99
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حرفش را به کرسی نشاند


    هرگاه کسی در اثبات مقصود خویش پافشاری کند و سخنش را به دیگری یا دیگران تحمیل نماید مجازاً عبارت بالا را به کار می برند و می گویند :« بالاخره فلانی حرفش را به کرسی می نشاند » که باید دید واژه کرسی در این ضرب المثل چرا و به چه جهت به کار گرفته شده است .
    ریشه تاریخی ضرب المثل بالا را در جریان عروسیهای ایران در ازمنه و اعصار گذشته باید جستجو کرد .
    توضیح آنکه سابقاً در ایران معمول بود پس از انجام مراسم خواستگاری و بله بران و برگزاری جشن شیرینی خوری و انگشتر زدن به فاصله چند ماه برنامه عقدکنان و عروسی اجرا می شد .
    امروزه برای آنکه پسرو دختر پس از بله بران مدتی با یکدیگر معاشرت کنند و از اخلاق و روحیات و طبابع و سلیقه های همدیگر در کلیه امور و شئون زندگی آشنایی حاصل کنند مراسم برگزاری عقد را جلو می اندازند تا از نظر حفظ شعایر مذهبی و رعایت آداب و سنن خانوادگی در زمینه معاشرت آنان خدشه و اشکالی رخ ندهد و آزادانه بتوانند سروش عشق زندگی را در گوش یکدیگر زمزمه و ترنم کنند .
    در حال حاضر فاصله عقد و عروسی به علل و جهات مالی یا تحصیلی دختر و پسر ازیک تا چند سال هم ممکن است ادامه پیدا کند و از طرف خانواده عروس و داماد ابراز مخالفت نشود زیرا پسر و دختر شرعاً وعرفاً بر یکدیگر حلال هستند و نزدیکی آنان تا به حد تصرف هم مانع قانونی نخواهد داشت ولی در زمانهای قدیم چنین نبود و رسوم و سنن معمول و متعارف ایجاب می کرد که بین بله بران تا عقد و عروسی اقلاً چند ماه فاصله باشد و در خلال این مدت دختر و پسر جز از طریق پنهانی و دور از چشم خانواده عروس با یکدیگر تماس و نزدیکی نداشته باشند .
    اما عقد و عروسی فاصله محسوسی نداشت و مدت آن از یک یا چند روز ***** نمی کرد . در عصر حاضرچون مبل و صندلی در خانه ها وجود دارد عروس را چه پس ازبرگزاری عقد و چه هنگام عروسی بر روی صندلی می نشاند تا کلیه بانوان و دوشیزگان محله یا آبادی او را تماشا کنند و اقارب و بستگان نقل و نبات و پول بر روی عروس بپاشند ولی در قرون و اعصار گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و زروخرج توافق حاصل می شد و قباله عقد – عقدنامه – را می نوشتند در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک می دیدند و عروس را بزک کرده بر کرسی می نشاندند و در معرض دید و تماشای همگان قرارمی دادند زیرا در قرون گذشته نه مبل وجود داشت و نه صندلی به شکل و هیئت فعلی ساخته و پرداخته می شد . کرسی بود و چهارپایه که البته مهتران و بزرگان بر کرسی جلوس می کردند و کهتران بر روی چهارپایه می نشستند .
    ازآنجا که عروس را هنگامی بر کرسی می نشانیدند که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع می شود و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و مجازاً در مورد قبولانیدن هرگونه حرف و عقیده و پیشنهاد صحیح یا سقیم به کار رفت و رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #100
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    حرف مفت می گوید


    همه حرف و همه حرف وهمه حرف به حرف مفت وقت ما شود صرف

    قبل از شروع مطلب که مربوط به ماجرای اولین خطوط تلگراف و مواصلات تلگرافی در ایران است برای مزید اطلاع جوانان ایرانی یادآور می شود که تلگراف در قدیم به صورت نظری بوده است و اختراع این تلگراف را به ایرانیان نسبت می دهند بدین معنی که از شوش و همدان به اطراف کشور ایران با فاصله های منظم تپه های طبیعی را برای محل مخابرات معین می نمودند و در نقاط دیگر که کوه و تلهای طبیعی یافت نمی شد تپه های مصنوعی بلند ساخته و بر بالای آن نگهبان می گماشتند که در روز با حرکت دادن دست و بیرق و با ایجاد دود ، و در شب با افروختن آتش ، اخبار فوری را به فاصله های نسبتاً دوری اطلاع دهند که بقایای بعضی از این تپه های مصنوعی اگر دقت شود هنوز در مسیر جاده ها دیده می شود که بر بالای آنها ساخته یا درختکاری کرده اند .
    روزی که تلگرافخانه در تهران افتتاح شد مردم باور نمی کردند که از شهری به شهر دیگر امکان مخابره تلگرافی باشد و مقاصد و منویات افراد را بتوان از مسافات بعیده اصغاء نمود . مهمتر آنکه بی سواد و خرافاتی که به وجود ارواح شیاطین! در سیمهای تلگراف معتقد بودند مردم را از مخابرات تلگرافی مطلقاً برحذر می داشتند .
    به همین جهات و ملاحظات و با وجود تشویق دولت که مطالب مهم و فوری را مصلحت آن است که به وسیله تلگراف انجام دهند مع هذا مردم زیر بار نمی رفتند و این موضوع را بیشتر به شوخی و مطایبه تلقی می کردند .
    وزیر تلگراف وقت مرحوم علیقلی خان مخبرالدوله چون از تشویق و تبلیغ پیرامون مخابرات تلگرافی طرفی نیست تدبیری به خاطرش رسید و با اجازه شاه یکی دو روز را به مردم اجازه داد که مجانی با دوستان یا طرف خود که در شهرهای اصفهان یا شیراز و تبریز و نقاط دیگر بودند صحبت کنند . چیزی بپرسند و جواب بخواهند تا مردم یقین کنند که تلگراف شعبده بازی نیست . مردم هم ازدحام کردند و سیل مخابرات به ولایات روان شد . هرکس هر چه در دل داشت از سلام و تعارف و احوالپرسی و گله و گلایه و شوخی و جدی بر صفحه کاغذ آورده به طرف مخاطب مخابره نمود زیرا حرف مفت بود و فطرت آدمی به سوی هر چه که مفت باشد گرایش پیدا می کند .
    چون چندی بدین منوال گذشت و مقصود دولت در جلب تلگرافی حاصل گردید مخبرالدوله در پاسخ متصدیان تلگرافخانه ها که از مراجعات متقاضیان و طومارهای سلام و تعارف و احوالپرسی آنان برای مخابره – البته حرف مفت و مجانی – به ستوه آمده بودند دستور دادند این جمله را بر روی صفحه کاغذی بنویسند و بر بالای در ورودی تلگرافخانه الصاق نمایند « از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی شود » و برای هر کلمه مثلاً یک عباسی – یک پنجم ریال – حق المخابره باید پرداخت کنند .
    پیداست برای آنهایی که به حرف مفت عادت کرده بودند به هیچ وجه قابل قبول نبود که متصدیان مربوط به آنها بگویند حرف مفت نزن و حرف مفت نگو زیرا حرف قیمت دارد و بی تامل نباید به گفتار دم زد و به همین جهت از آن روز به بعد کلمه حرف مفت در اذهان مردم جزء کلمات ناخوشایند تلقی گردید و افرادی را که بدون تامل و اندیشه و غالباً به منظور تحقیر و توهین مطلبی اظهار کنند با عبارت حرف مفت نزن یا حرف مفت نگو متقابلاً پاسخ می گویند .
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 10 از 17 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/