صفحه 2 از 17 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 162

موضوع: ريشه ضرب المثلهاي ايراني و كاربرد آنها

  1. #11
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    پا را به اندازه گلیم خود دراز کن

    روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند. درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود.
    در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند. یکی از محارم شاه از او سوال کرد که : «شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟»
    شاه فرمود : «درویش اولی پایش خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود





    راستش یکی دیگه هم ریشه هست که من بلدم فکر کنم اون محتمل تر از این باشه حالا اگه کاملش رو پیدا کردم اونم میزارم خود دوستان قضاوت کنن
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #12
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    هم از گندم ری افتاد هم از خرمای بغداد

    این عبارت مثلی در مواردی به کار می­رود که کسی قصد تامین منابع از دو جانب را داشته باشد به این معنی که مقصودش از یک سو حاصل است و به علت حرص و طمع یا جهات دیگر بخواهد از طریق دیگر، خواه معقول و خواه نا معقول، به اقناع و ارضای مطامع خویش اقدام کند ولی نه تنها در این مورد مقصودش حاصل نیاید بلکه منافع اولیه را نیز از دست بدهد.
    ابن زیاد فرمان حکومت ری را به نام «عمربن سعدبن ابی وقاص» صادر کرد و او را با چهار هزار سپاهی ماموریت داد که پس از سرکوبی دیلمیان به حکومت آن سامان (ری) برود. عمر سعد یا به قول روضه خوانان «ابن سعد» مشغول تدارک سفر شد و حمام اعین را لشکرگاه ساخت تا به طرف ایران عزیمت کند و مانند پدرش که پس از فتح قادسیه بر سریر فرمانروایی تیسفون (مدائن) تکیه زده بود او نیز شیر مردان جبال دیلم را منکوب کرده برتخت حکمرانی شهر ری که در آن موقع از بلاد معظم ایران به شمار می­رفت جلوس نماید و از گندم سفید و معنبر ری که در آن عصر و زمان بهترین گندم­های خاورمیانه بوده است نان برشته و خوش خوراکی تناول کند !
    از آنجا که به قول معروف «گردش دهر نه بر قاعده­ی دلخواهست» واقعه­ی کربلا پیش آمد و ابن زیاد به او تکلیف کرد که قبلا به جنگ حسین بن علی برود و پس از آنکه کارش را یکسره کرد آن گاه به جانب ایران برای تصدی حکومت ری عزیمت کند.
    چون «ابن اثیر» مورخ قرن ششم هجری در این مورد حق مطلب را به خوبی ادا کرده است به منظور خودداری از اطناب سخن به نقل ترجمه­ی گفتارش می­پردازیم :

    «... چون کار حسین بدان گونه رسید ابن زیاد، عمربن سعد را خواند و گفت : «برو برای جنگ حسین که اگر ما از او آسوده شویم تو به محل ایالت خود خواهی رفت». عمربن سعد عذر خواست. ابن زیاد گفت : «قبول می­کنم به شرط اینکه فرمان ری را به ما پس بدهی
    چون آن سخن را شنید گفت : «یک روز به من مهلت بده که من مطالعه و مشورت کنم.» چون عمرسعد وارد سرزمین کربلا شد روزی حسین بن علی برایش پیغام داد که با تو سخنی دارم و بهتر آن است که امشب با من ملاقات کنی. عمر سعد اجرای امر کرد و با پسر و غلامش دور از انظار سپاهیان به ملاقات حسین رفت.
    حسین به او گفت : «تو می­دانی که من پسر کیستم. از این اندیشه ناصواب درگذر و سلوک طریقی اختیار کن که متضمن صلاح دنیا و آخرت تو باشد. از اهل ضلال ببر و به من پیوند و بر خارف دنیای غدار مغرور مشو.» عمر سعد جواب داد : «می­ترسم ابن زیاد خانه­ام در کوفه خراب کند
    حسین گفت : «سرایی بهتر از آن به تو می­دهم.» ابن سعد گفت : «در ولایت کوفه ضیاع و عقار دارم، از آن می­اندیشم که پسر مرجانه همه را تصرف و مصادره کند
    حسین مجددا گفت که اگر آن ضیاع و عقار هم تلف شوند تو را در حجاز مزارع سرسبزی می­بخشم که هزار بار از مزارع کوفه بهتر و مفیدتر باشد. چون عمرسعد متوجه شد که در مقابل سخنان راستین فرزند علی بن ابی طالب جوابی ندارد بدهد سردرپیش افکند و پس از لختی تامل گفت : «حکومت ری را چه کنم که دل در گروی آن دارم ؟»

    چه به گفته «حمدالله مستوفی» ملک ری به عظیمی بوده که آرزوی حکومتش در دل عمر سعد علیه العنه باعث قتل امیرالمومنین حسین بن علی شد. حسین بن علی پس از شنیدن این سخن از حب جاه و حرص و آز پسر سعد و قاص در شگفت شد و فرمود : «لااکلت من برالری» یعنی : «امیدوارم از گندم ری نخوری.» عمرسعد با وقاحت جواب داد : «اگر گندم نباشد جو توان خورد
    پس از واقعه کربلا و شهادت حسین بن علی و یارانش بر اثر حوادث متواتری که رخ داده است عمرسعد نه تنها به مقصود نرسید و از گندم ری نخورد بلکه سر بر سر این سواد گذاشت و به فرمان برادر زنش مختاربن ابوعبیده ثقفی که بر کوفه تسلط یافته عبیدالله زیاد و اکثر قاتلان جانباختگان کربلا را از میان برداشت و عمرسعد و فرزندش حفض نیز به هلاکت رسیدند.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #13
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن
    عبارت مثلی بالا درباره­ی کسی بکار می­رود که : «او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد
    آدمی در زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی می­شود و بر اثر آن دست به کاری می­زند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود. فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام. ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف : «نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش
    در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل می­گویند : «بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند
    یعنی کاری دستش داده­اند که نمی­داند چه بکند.

    اکنون ببینیم دست و پای آدمی چگونه در پوست گردو جای می­گیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل می­جویند.
    گربه این حیوان ملوس و قشنگ و در عین حال محیل و مکار که در بیشتر خانه­ها بر روی بام و دیوار و معدودی هم در آغوش ساکنان خانه­ها به سر می­برند حیوانی است از رسته­ی گوشتخواران که چنگال­ها و دندان­ها و دو نیش بسیار تیز دارد.
    گربه مانند پلنگ از درختان نیز بالا می­رود و مکانیسم بدنش طوری است که از هر جا و از هر طرف به سوی زمین پرتاب می­شود با دست و پا به زمین می­آید و پشتش به زمین نمی­رسد. گربه­های نیمه وحشی در سرقت و دزدی، ید طولایی دارند و چون صدای پایشان شنیده نمی­شود و به علاوه از هر روزنه و سوراخی می­توانند عبور کنند، هنگام شب اگر احیانا یکی از اطاق­ها در و پنجره­اش قدری نیمه باز باشد و یا به هنگام روز که بانوی خانه بیرون رفته باشد فرصت را از دست نداده داخل خانه می­شوند و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می­ربایند و به سرعت برق از همان راهی که آمده­اند خارج می­شوند. خدا نکند که حتی یک بار طعم و بوی مرغ بریان و گوشت سرخ شده­ی آشپزخانه ذائقه­ی گربه را نوازش داده باشد در آن صورت گربه­ی دزد را یا باید کشت و یا به طریق دیگری دفع شر کرد. چه محال است دیگر دست از آن خانه بردارد و از هر فرصت مغتنم برای دستبرد و سرقت استفاده نکند. برای رفع مزاحمت از این نوع گربه­های دزد و مزاحم فکر می­کنم نوشته­ی شادروان «امیرقلی امینی وافی» به مقصود نزدیک­تر باشد که می­نویسد :
    «... سابقا افراد بی­انصافی بودند که وقتی گربه­ای دزدی زیادی می­کرد و چاره­ی کارش را نمی­توانستند بکنند قیر را ذوب کرده در پوست گردو می­ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می­بردند و او را سُر می­دادند. بیچاره گربه در این حال، هم به زحمت راه می­رفت و هم چون صدای پایش به گوش اهل خانه می­رسید از ارتکاب دزدی بازمی­ماند
    آری، گربه­ی دزد با این حال و روزگاری که پیدا می­کرد، نه تنها سرقت و دزدی از یادش می­رفت بلکه غم جانکاه بی­دست و پایی کافی بود که جانش را به لب برساند و از شدت درد و گرسنگی تلف شود.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #14
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آخرش نفهميدم رفيق منی يا گرگ؟

    گويند دو نفر به شکار گرگفتند و چون يکی شان ماشه ی تفنگ را کشيد و خواست نشانه برود، رفيقش مانع شد
    و گفت: آنجايش را که نشانه گرفته ای او را نمی کشد بلکه عصبانيش می کند و همچنان مانع تير اندازی به گرگ
    شد تا آنجا که طرف گفت« آخرش نفهميدم رفيق منی يا رفيق گرگ»
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #15
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آدم کلاه خود را بايد قاضي کند.

    گويند: شخصي سر و کارش به ديوان قضا کشيد ، در هر وقت مقرر پيش از آنکه به محکمه قاضي برود در
    خانه کلاه خود را قاضي فرض مي کرد و آن چه مي بايستي در محکمه در حضور قاضي تقرير کند براي
    آن تقرير مي کرد تا خوب در خاطرش بماند و نزد قاضي سخني به ضرر خود نگويد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #16
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آدم گرسنه ايمان ندارد

    گويند مردي از گرسنگي رو به مرگ گرديد . شيطان براي او غذايي آورد به شرط آن که ايمان خود را به
    او بفروشد ، مرد پس از سيري ، از دادن ايمان به او ابا کرد و گفت: آنچه را که در گرسنگي فروختم
    توهمي بيش نبود .چون آدم گرسنه ايمان ندارد.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #17
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آستين نو پلو بخور

    گويند ملا نصرالدين روزي با لباس ساده و کهنه براي صرف ناهار به ميهماني رفت . دربان او را به خانه
    راه نداد. ديگر روز با لباس نو و فاخر به همان محل رفت ميزبان او را با احترام پذيرفت و هنگام ناهار

    خوردن او را بالاي سفره نزد خود جاي داد و تعارف فراوان به خوردن غذا نمود . ملا آستين بلند تن

    پوش خود را به طرف بشقاب پلو برده گفت : آستين نو پلو بخور. علت اين کار را پرسيدند ملا جواب

    داد: چند روز پيش با لباس ساده آمدم مرا راه ندادند. امروز لباس مرا راه داده اند و او بايد پلو بخورد.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #18
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آسيا باش درشت بستان نرم بازده


    گويند: روزي شيخ ابو سعيد با جمع صوفيان به در آسيايي رسيد. سر اسب کشيد و ساعتي توقف کرد.

    پس گفت: ((مي دانيد اين آسيا چه مي گويد؟))
    مي گويند: (( تصوف اين است که من در آنم . درشت مي ستانم و نرم باز مي دهم))
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #19
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آش نخورده دهن سوخته
    گویند روزی شخصی به خانه ی یکی از آشنایانش رفت. صاحب خانه آش داغی برای او آورد.
    مهمان هنوز دست به سفره نبرده بود که دندانش به شدت درد گرفت و از شدت درد ، دست جلوب دهانش برد .
    صاحب خانه به خیال این که چون مهمان عجله کرده و مهلت نداده آش سرد شود دهانش سوخته است ،
    به او گفت ((اگر صبر می کردی ، آش سرد می شد ، دهانت نمی سوخت))مهمان از شنیدن حرف صاحب خانه ،
    عرق شرم بر پیشانیش نشست و در جواب گفت : (( بله آش نخورده ، دهن سوخته))
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #20
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    از این ستون به آن ستون فرج است

    بشر به امید زنده است و در سایه ی آن هر ناملایمی را تحمل می کند. نور امید و خوشبینی در همه جا می درخشد و
    آوای دل انگیز آن در تمام گوش ها طنین انداز است : «مایوس نشوید و به زندگی امیدوار باشید» مفهوم این جمله را

    مردم و اکثریت افراد کشور در تلو عباراتی دیگر زمزمه می کنند :«مگر دنیا را چه دیدی؟ ستون به ستون فرج است»
    می گویند در ازمنه گذشته جوان بی گناهی به اعدام محکوم شده بود زیرا تمام امارات و قراین ظاهری بر ارتکاب
    جرم و جنایت او حکایت می کرد. جوان را به سیاستگاه بردند و به ستونی بستند تا حکم اعدام را اجرا کنند. طبق

    روال به او پیشنهاد کردند که در این واپسین دقایق عمر خود اگر تقاضایی داشته باشد در حدود امکان برآورده خواهد
    شد. محکوم بی گناه که از همه طرف راه خلاصی را مسدود دید نگاهی به اطراف و جوانب کرد و گفت : «اگر برای
    شما مانعی نداشته باشد مرا به آن ستون مقابل ببندید.» درخواستش را اجابت کردند و گفتند : «آیاتقاضای دیگری نداری؟»
    جوان بیگناه پس از لختی سکوت و تامل جواب داد : «می دانم که زحمت شما زیاد می شود ولی میل دارم مرا ازاین

    ستون باز کنید وبه ستون دیگر ببندید.» عمله ی سیاست که تاکنون مسئول و تقاضایی به این شکل و صورت ندیده و
    نشنیده بودند از طرز و نحوه درخواست جوان محکوم دچار حیرت شده پرسیدند : «انتقال از ستونی به ستون دیگر
    جز آنکه اجرای حکم را چند دقیقه به تاخیر اندازد چه نفعی به حال تو دارد؟» محکوم بی گناه که هنوز بارقه امید در
    چشمانش می درخشید سر بلند کرد و گفت : «دنیا را چه دیدی؟ از این ستون به آن ستون فرج است
    مجددا عمله سیاست برای انجام آخرین درخواستش دست به کار شدند که بر حسب اتفاق یا تصادف و یا هر طور
    دیگر که محاسبه کنیم در خلال همان چند دقیقه از دور فریادی به گوش رسید که : «دست نگهدارید، دست نگهدارید،

    قاتل دستگیر شد.» و به این ترتیب جوان بی گناه از مرگ حتمی نجات یافت.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 2 از 17 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/