آخرش نفهميدم رفيق منی يا گرگ؟

گويند دو نفر به شکار گرگفتند و چون يکی شان ماشه ی تفنگ را کشيد و خواست نشانه برود، رفيقش مانع شد
و گفت: آنجايش را که نشانه گرفته ای او را نمی کشد بلکه عصبانيش می کند و همچنان مانع تير اندازی به گرگ
شد تا آنجا که طرف گفت« آخرش نفهميدم رفيق منی يا رفيق گرگ»