چند و چونش رو در آوردن
چنگ به دل نزدن
چو انداختن
چوب چیزی را خوردن
چوب خدا صدا ندارد ، هر که بخورد دوا ندارد
چوب خط زدن
چوب در آستین کسی کردن
چوب دو سر طلا
چو برگیری از کوه و ننهی به جای/// سرانجام کوه اندر آید ز پای
چوب لای چرخ گذاشتن
چوب معلم گل است هر که نخورد خل است
چوپان دروغ گو
چو دانی و پرسی سوالت خطاست ( بخندید بر من که عقلت کجاست....)
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن (که میگوید که ملاحان سرودی....)
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا ( چو علم آموختی از حرص آنگه ترس ، کاندر شب.....)
چو دست از همه حیلتی در گسست /// حلال است شمشیر بردن به دست
چو دشنام گویی دعا نشنوی (به جز کشته خویشتن ندروی....)
چو دی رفت و فردا نیامد بدست /// حساب از همین یک نفس کن که هست