تو آن ور جوی من این ور جوی
توانا بود هرکه دانا بود(... ز دانش دل پیر برنا بود)
توانگری به قناعت است نه به بضاعت
توانگری نه به مال است پیش اهل کمال/// که مال تا لب گور است بعد از آن اعمال
تو اول بگو با کیان زیستی/// من آنگه بگویم که تو کیستی
توبره اش سنگین است سر خودش است
توبه گرگ مرگ است
توپش پر است
تو را چکار به این و آن ، نونت رو بخور، خرت را بران
تو راضی و من راضی گور پدر ناراضی
تو ز هجران خبری می شنوی
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
تو کز محنت دیگران بی غمی /// نشاید که نامت نهند آدمی
تو کوک کسی یا چیزی رفتن
تو که لشکرت نبود جنگت چه بود؟
تو گفتی که بهرام هرگز نبود( در دخمه کردند سرخ و کبود....)
تو مو میبینی و من پیچش مو /// تو ابرو من اشارت های ابرو
تو نخ کسی رفتن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)