صابونش به تن ما خورده است
صاف و پوست کنده
صالح و طالح متاع خویش نمودند (.... تا چه قبول افتد و چه نظر اید)
صبح اوازش بلند میشود
صبر ایوب داشتن
صبر کوتاه خدا سی سال است
صبر و ظفر هردو دوستان قدیمند /// بر اثر صبر نوبت ظفر اید
صحبت احمق بسی خون ها که ریخت
صدایش از جای گرم بیرون میاید
صدتا یه غاز
صد تومان میدهم که یک شب بچه ام بیرون نخوابد وقتی خوابید چه یک شب چه هزار شب
صد جان فدای انکه دلش با زبانش یکیست
صد چاقو بسازد یکیش دسته ندارد
صد خانه اگر به طاعت اباد کنی /// زان به نبود که خاطری شاد کنی
صد دینار میگیرد سگ اخته میکند یک عباسی میدهد حمام میرود که غسل کند
صد رحمت ایزدی به ان مرد /// که از کیسه خود بود جوانمرد
صد سر را کلاه است و صد کور را عصا
صدق پیش ار که اخلاص به پیشانی نیست ( طاعت ان نیست که بر خاک نهی پیشانی...)
صد من گوشت شکار به یک ناز تازی نمی ارزد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)