زان میخوردم که روح پیمانهٔ اوست
زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
دودی به من آمد آتشی با من زد
زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
زان میخوردم که روح پیمانهٔ اوست
زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
دودی به من آمد آتشی با من زد
زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آن مه که وفا و حسن سرمایهٔ اوست
اوج فلک حسن کمین پایهٔ اوست
خورشید رخش نگر و گر نتوانی
آن زلف سیه نگر که همسایهٔ اوست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بر ما در وصل بسته میدارد دوست
دل را به فراق خسته میدارد دوست
منبعد من و شکستگی بر در دوست
چون دوست دل شکسته میدارد دوست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
جور تو از آنکشم که روی تو نکوست
مردم گویند بهشت خواهی یا دوست
ای بیخبران بهشت با دوست نکوست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای خواجه ترا غم جمال ماهست
اندیشهٔ باغ و راغ و خرمن گاهست
ما سوختگان عالم تجریدیم
ما را غم لا اله الا اللهست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
در کار کس ار قرار میباید هست
وین یار که در کنار میباید هست
هجریکه بهیچ کار میناید نیست
وصلی که چو جان بکار میباید هست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست
سودی ندهد یاری هر یار که هست
تا زحمت سرمای زمستان نکشد
پر گل نشود دامن هر خار که هست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
در درد شکی نیست که درمانی هست
با عشق یقینست که جانانی هست
احوال جهان چو دم به دم میگردد
شک نیست در این که حالگردانی هست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)