گنجم چو گهر در دل گنجینه شکست
رازم همه در سینهٔ بی کینه شکست
هر شعلهٔ آرزو که از جان برخاست
چون پارهٔ آبگینه در سینه شکست
گنجم چو گهر در دل گنجینه شکست
رازم همه در سینهٔ بی کینه شکست
هر شعلهٔ آرزو که از جان برخاست
چون پارهٔ آبگینه در سینه شکست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست
و آنشب که ترا با من مسکین جنگست
شب کور و خروس گنک و پروین لنگست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دور از تو فضای دهر بر من تنگست
دارم دلکی که زیر صد من سنگست
عمریست که مدتش زمانرا عارست
جانیست که بردنش اجلرا ننگست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
ره مینبریم وهم طمع مینبریم
نتوان دانست بو که نتوان دانست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
نردیست جهان که بردنش باختنست
نرادی او بنقش کم ساختنست
دنیا بمثل چو کعبتین نردست
برداشتنش برای انداختنست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آواز در آمد بنگر یار منست
من خود دانم کرا غم کار منست
سیصد گل سرخ بر رخ یار منست
خیزم بچنم که گل چدن کار منست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
مهر ابوتراب دمساز منست حیدر بجهان همدم و همراز منست
این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا
مشکن بالم که وقت پرواز منست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمیشود مگر خویش منست
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
از گل طبقی نهاده کین روی منست
وز شب گرهی فگنده کین موی منست
صد نافه بباد داده کین بوی منست
و آتش بجهان در زده کین خوی منست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست
نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
رفت او زمیان همین خدا ماند خدا
الفقر اذا تم هو الله اینست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)