وصل تو کجا و من مهجور کجا

دردانه کجا حوصله مور کجا

هر چند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا



تا درد رسید چشم خونخوار ترا

خواهم که کشد جان من آزار ترا

یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز

دردی نرسد نرگس بیمار ترا



گفتی که منم ماه نشابور سرا

ای ماه نشابور نشابور ترا

آن تو ترا و آن ما نیز ترا

با ما بنگویی که خصومت ز چرا



یا رب ز کرم دری برویم بگشا

راهی که درو نجات باشد بنما

مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم

جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما



یا رب مکن از لطف پریشان ما را

هر چند که هست جرم و عصیان ما را

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم

محتاج بغیر خود مگردان ما را



گر بر در دیر می‌نشانی ما را

گر در ره کعبه میدوانی ما را


اینها همگی لازمه‌ی هستی ماست

خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را



تا چند کشم غصه‌ی هر ناکس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست

دادم سه طلاق این فلک اطلس ر