نقاشی قهوه خانه پدیده ای نوظهور در تاریخ نقاشی این دیار بود که همراه با حفظ تمامی ارزش های منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران، به ضرورت نیاز و خواست مردم و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد. مردمی که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسه های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین و نقش و نگاری، که به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذر و نیازشان می خواستند. مردمی که در راستای گذر زمان، یلان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش می طلبیدند.
سوای استمرار و ادامه حیات هنر اسلامی و سنتی ایران به همت و عشق هنرمندان شیفته در این زمان، تولد و تبلور هنر جمعی از نقاشان گمنام و بی ادعای کوچه و بازار تحت نام و عنوان شمایل نگاران و پرده کشان، چه بسا که بار دیگر به دلیل ضرورت ایستادگی در برابر دسایس فرهنگی و هنری بیگانگان باید رویدادی جدی و کارساز تلقی شود. در این حرکت نوپای هنری که نخست، تاب چندانی در برابر هنر پر زور ندارد، جمعی نقاش صاحب ذوق پابه پای تعزیه داران و گویندگان ذکر مصیبت کربلا، پرده هایی نسبتاً عریض و طویل را عرصه نمایش نقش و نشانه های حماسه کربلا می سازند، دیگر بار ایمان و خیال و ذوق یکی می شوند، هنر نقش و نقاشی هنرمندان مردمی، گرچه در برابر زرق و برق نقاشی نقاش باشی های درباری ایرانی و فرنگی چندان رنگ و بویی ندارد، اما به دلیل محتوای ارزشمند و پرتقدسش، آرام آرام جایگاهی معتبر در برابر هنر رسمی و تشریفاتی آن روزگار می یابد.
نقاشی قهوه خانه را از لحاظ موضوع کلی آنها می توان به دو دسته تقسیم کرد: نقاشی های مذهبی و نقاشی های غیرمذهبی. نقاشی های مذهبی مجموعه ای از نمایی از پیشوایان و بزرگان دین و مذهب و صحنه هایی از جنگ ها و نبردهای معروف پیامبر اسلام(ص) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) و وقایع کربلا را دربر می گیرد. نقاشی های غیرمذهبی مجموعه ای بزرگ از داستان های رزمی و بزمی ایرانی را شامل می شود که حاوی رخدادهای افسانه ای، حماسی، تاریخی و چهره هایی از شاهان و قهرمانان شاهنامه و صحنه هایی از میدان های نبرد و عرصه های عشق ورزی و دلدادگی قهرمانان و بزم گاه های پادشاهان است.
حسین قوللر آغاسی، نخستین کار نقاشی از داستان های شاهنامه و واقعه کربلا را به سفارش مشهدی صفر اسکندریان، قهوه چی قهوه خانه معروف به مشد صفر در میدان سیداسماعیل، بالای آب انبار سیداسماعیل آغاز کرد. هفته ها، شبانه روز در این قهوه خانه می ماند و داستان هایی را که از زبان شاهنامه خوان و نقال قهوه خانه می شنید، بر روی پرده و بوم می آورد.
قوللر آغاسی یکی از دو تن بنیانگذاران شیوه خیالی نقاشی سنتی معروف به نقاشی قهوه خانه بود. او در نقش پردازی حماسه سازان و مذهبی و رمز قهرمان سازی با رنگ روغن و بهره گیری از واقعیات و انباشته های ذهن و خیال چیرگی و مهارت برجسته ای نشان داده است. از پرداختن به طبیعت و طبیعت سازی پرهیز می کرد و میان سبک و شیوه کار خود و نقاشان طبیعت ساز فرق عمده ای می گذاشت. او خود این فرق را چنین بیان کرده است: ما از همان اول از طبیعت سازی پرهیز کردیم. کتابی که نخوانده بودیم! دنیا را هم که نگشته بودیم! مداحی نوحه خوانده بود، آقایی منبر رفته بود، نقالی شاهنامه نقل کرده بود. ما هم چیزهایی در خیالمان پروردیم و جرأت کردیم و نقش این خیال را آشکار ساختیم. اگر ما طبیعت سازی می کردیم، اگر اصول را رعایت می کردیم که جایمان در قهوه خانه نبود. نقاش مردم که نمی شدیم.
وی در میان رنگ ها، رنگ های تلخ و تیره مانند قهوه ای را بیش از رنگ های دیگر دوست داشت. در پس زمینه نقاشی های تابلوهایش این رنگ ها به خوبی نمایان است. وی از پیشگامان نقاشی قهوه خانه ای به شمار می آمد. از آثار او، تیر زدن رستم به سینه اشکبوس است که اشکبوس چکمه سنگینی به پا کرده و قدرت حرکت ندارد. در این تصویر هیکل او بیش از جثه اسب خود تصویر شده است. حسین قوللر آغاسی فرزند استاد علیرضا قوللر آغاسی بود. پدرش هم در زمینه نقاشی روی قلمدان، هم در هنر میناکاری و هم در تصویرگری شاهنامه های چاپ سنگی و در اواخر عمرش به کاشیگری و کاشی پزی می پرداخت.
حسین در چنین محیطی و در جوار پدر رشد کرد. او در نوجوانی بر کاشی نقاشی ها می زد و با امضای: «عمل حسین بن علیرضا» به یادگار می گذاشت. در همان ایام نوجوانی اش بود که محمد مدبر که همسال او بود به کارگاه کاشیگری استاد علیرضا قوللر آغاسی آمد و بدین سان یک عمر دوستی پرثمر میان حسین قوللر آغاسی و محمد مدبر شکل گرفت.
حسین قوللر آغاسی می گوید: روزی که من و محمد مدبر و سایرین به این نقاشی جان دادیم، اصلا فکر رقابت و چشم و هم چشمی با نقاشان تحصیلکرده و از فرنگ برگشته درسرمان نبود. همه از سر ساختمان ها، از کنار کوره های کاشی پزی و از سنگ تراشی ها آمده بودیم، عقل و ذوقمان را روی هم گذاشته بودیم، هرکه هنری داشت به کار می گرفت. یکی اسلیمی خوب بلد بود، یکی خوب رنگ می ساخت، یکی صورت خوب می ساخت... برای ما مهم بود که مردم، کارمان را بپسندند و قبولمان کنند. قهوه چی ها هم کمک کردند، چای و دیزی مان را به راه انداختند، خرج زندگی زن و بچه هایمان را دادند، ما هم کار کردیم.
قصه نقاشی قهوه خانه ای از این قرار است که «مرشد محمد»، نقال صاحب نام قهوه خانه ها، روزی با صدای خفه اش مرگ سهراب را فریاد می کشید و از سردلتنگی و غم، دست بر زانو می کوبید، حسین قوللر به میان جمع می آید و با فریاد می گوید: مردم! من فردا حکایت مرگ سهراب را برتن دیوار خواهم کشید. نخستین و مهم ترین خصلت نقاشی قهوه خانه ای دراندیشه ها و معیارهای مشترکی است که به طور نانوشته درمیان همه هنرمندان این نوع از نقاشی جاری است.
دومین خصلت نقاشی قهوه خانه ای که کم از نخستین ویژگی آن ندارد، در عدم تأثیرپذیری آن از فلسفه نقاشی اروپایی است، هرچند که از رنگ و روغن که ابزاری اروپایی است بهره می گیرد. نقاشان قهوه خانه ای از آن جا که اساسا معیارهای نقاشی غربی را نه می شناسند و نه قبول دارند، درحالتی بی تکلف، با صفا و بکر به ساخت و پرداخت آثارشان می پردازند.
وحدت فرم و محتوا نزد همه نقاشان قهوه خانه ای از آئین و آداب مشترکی ریشه می گیرد که همه آنان به آن آداب ایمان قلبی دارند.
این نقاشان از سویی برصفای باطن و دانسته های ارزشی خود تکیه دارند و از سوی دیگر یزیدیان را منفور و خاندان ولایت را محبوب خود می دانند، این نکات گوشه ای از آئین و آداب مشترک میان این نقاشان است. چرخه تولید پرده های قهوه خانه ای از چهار رکن: قهوه خانه، نقال، نقاش و مردم تشکیل می شود.
سه رکن نخست، همه تمهیدات را به کار می گرفتند تا رکن اصلی، یعنی مردم را به قهوه خانه بکشانند.
قهوه خانه، محل کسب اندیشه های جوانمردانه و فضائل اخلاقی و انسانی بود، که به مدد نقال و نقاش سلیم النفس فراهم می شد. قهوه خانه دار، به نوعی اقتصاد هنر را اداره می کرد و با به نمایش گذاردن مجلس نقالی و پرده خوانی و جذب مردم به قهوه خانه ها، این چرخه میان مردم و هنرمند و قهوه خانه دار شکل می گرفت و بدین ترتیب میان مردم و هنر، در مکانی به نام قهوه خانه رابطه ای برقرار می شد که در اصطلاح امروز به آن مولتی مدیا (Multi media) یا چند رسانه ای (متن، صدا و تصویر) می گویند. حسین قوللر آغاسی و محمد مدبر به نقاشی قهوه خانه ای جان دادند، حسین قوللر آغاسی می گفت: «آدم وقتی معرفت آشنایی با هنر را پیدا کرد، آن وقت می فهمد که در این اقیانوس بیکران، چندان شناگر ماهری هم نیست. تا چشم ات کار می کند آب است، هرچه شنا کنی می بینی به جایی نرسیده ای...»
او می گفت: «اگر چهار تا نقش و چند تا رنگ را شناختیم، خودمان را گم نکنیم، غرور مال هنرمند نیست... هنرمند باید مردم دار و متواضع باشد.»
نقاشی قهوه خانه ای در یک کلام ادای دین به خاندان عصمت و طهارت است. هنرمند سلیم النفس ایرانی با استناد به پرده های قهوه خانه ای ضمن ابراز عقاید دینی خود، به آداب و رسوم ملی و فرهنگی سرزمین اش نیز عنایت ویژه داشته است. دو نکته فنی و مهم در نقاشی قهوه خانه ای قابل ذکر است: یکی چهره پردازی، که بدون آن یک پرده قهوه خانه ای عملا کاربردی ندارد و دوم خطوط کناره نما، که با قاطعیت همه تغییر اندازه ها و اهم و فا لاهم های موردنظر نقاش را از یکدیگر تفکیک و صحنه را برای دیدن مهیا می سازد.
break









مهدی فرخی