صفحه 6 از 12 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 113

موضوع: نوروز باستانی

  1. #51
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    من کورش،شاه هخامنشی.


    اکنون که کهن ترین نبشته ها را به خط پارسی باستان شناختیم. باید به چند پرسش هم پاسخ داده شود.


    1- آیا پارسی باستان را باید در تاریخی پیش از اریارمنه جستجو کرد؟


    2-آیا این خط در زمان اریارمنه یا کورش درست شده است؟


    3-یا خط میخی پارسی باستان در روزگاری پس از اریارمنه و ارشام و کورش پدید آمده است و از این روی نبشته های منسوب به این سه شاه نمی توانند از خود آنان باشند.


    بی گمان اگر تنها به پرسش سوم پاسخ داده شود، به پاسخ دو پرسش نخست نیز خواهیم رسید.


    میدانیم که هخامنشیان حدود700 پیش از میلاد، به رهبری هخامنش حکومت کوچکی در پیرامون کوه های بختیاری و مسجد سلیمان امروز بنیان گذاشتند. چیش پیش،پسر و جانشین هخامنش،موفق به گسترش قلمرو هخامنشیان شده و به عنوان شاه انشان شهرت پیدا کرده بود،به هنگام مرگ سرزمین های زیر فرمانروایی خود را میان دو پسر خود اریارمنه و کورش،نیای کورش بزرگ،تقسیم کرد. پارس از آن اریارمنه شد و بخش غربی فرمانروایی از آنِ کورش. در شاخه شرقی،پس از اریارمنه،حکومت به پسرش ارشام،پدربزرگ داریوش رسید و در شاخه غربی،پس از کورش پسرش کمبوجیه،پدر کورش بزرگ حکومت را به دست گرفت. کورش بزرگ توانست با نام نخستین شاه نیرومند هخامنشی،فرمانروایی بزرگ هخامنشیان را تثبیت کند وتقریبا ارشام را از عنوان بیندازد. شش سال پس از کورش،با مرگ پسر و جانشینش کمبوجیه،داریوش توانست در سال 522 پیش از میلاد، در حالی که هنوز پدرش و ویشتاسپ و پدر بزرگش ارشام زنده بودند،فرمانروایی بر امپراطوری جهانی هخامنشیان را به شاخه خود انتقال دهد.اکنون به پرسش سوم برمی گردیم. به نظر می رسد که در زمان فرمانروایان پیش از داریوش خط میخی پارسی باستان وجود نداشته و سنگ نبشته های منسوب به اینان وسیله شخص دیگری پدید آمده اند.


    1-در لوح زرین منسوب به اریارمنه،این شاه خود را شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس می خواند،اگر بپذیریم در آغاز از صفت بزرگ، به رسم همه شاهان، به طور سمبولیک استفاده شده است، نویساننده این لوح در ادامه با یک تیر دو نشان زده است: هم جد بزرگوارش را شاه خوانده است و هم نخواسته است این واقعیت را که فقط او شاه در پارس است انکار کند. خود اریارمنه هرگز نمی توانست. با وجود برادرش،کورش شاه(شاه در بخش غربی فرمانروایی هخامنشیان)، خود را شاه شاهان بخواند. زیرا کسی می توانست خود را شاه شاهان بخواند که بر چندین شاه فرمانروایی بی چون و چرا داشته باشد. نگرانی دیگر این که اریارمنه، با توانایی محدودی که داشته، نمی توانسته است پدپد آورنده خطی باشد که از آن تنها یک لوح بر جای ماند.


    2- اگر در زمان اریارمنه خط میخی پارسی باستان وجود می داشت، لازم می بود که علاوه بر لوح زرین، نشانه های دیگری از این خط به دست آید. بررسی های باستان شناسان دست کم تا به امروز نشان داده اند که امکان دست یافتن به چنین نوشته ای تقریبا وجود ندارد.


    3- اگر در زمان ارشام خط میخی پارسی باستان وجود می داشت و لوح زرین منسوب به او از آن خود او می بود، او نمی توانست، با وجود حضور شخصی مقتدر مانند کورش بزرگ، خود را شاه شاهان بخواند، می دانیم که ارشام در برابر قدرت کورش حتا عنوان شاهی خود را از دست می دهد و در زمان کورش بزرگ فرمانروایی، عملا و منحصرا از آنِ شاخه غربی هخامنشیان می شود.


    4-اگر اریارمنه و ارشام، نیاکان داریوش، به راستی شاه شاهان می بودند، چگونه داریوش در سنگ نبشته های خود، با وجود زنده بودن پدر و پدر بزرگش خود را شاه شاهان می نامند؟


    5-اگر خط میخی پارسی باستان در زمان کورش بزرگ وجود می داشت، لازم می آمد که در منشور مشهور او از خط میخی پارسی باستان هم استفاده می شد، یا نوشته های زیادی از زمان پرتحرک او به خط میخی پارسی باستان برجای می ماند.


    6-اگر در زمان کورش بزرگ خط میخی پارسی باستان وجود می داشت، بیشتر از اریارمنه و ارشام، او می توانست خود را شاه شاهان بخواند، اما در همه نبشته های منسوب به او تنها این چهار واژه آمده است: منم کورش شاه هخامنشی. این عبارت دروغ نیست، اما در مقایسه با لوح های اریارمنه و ارشام، در ارتباط با کورش بزرگ حق مطلب ادا نشده است.


    7- هزوارش ها پس از سنگ نبشته داریوش در بیستون ساخته شده اند. واژه شاه بیش از 100 بار در بیستون تکرار می شود، که اگر به صورت هزوارش نوشته می شد، در بیستون، 600 نشان خط میخی پارسی باستان کم تر کنده می شد. همچنین از هزوارش ها تنها هزوارش شاه در سنگ نبشته های(به غیر از بیستون) داریوش آمده است و پپداست که دیگر هزوارش ها پس از داریوش فراهم آمده اند. بنابر این دامن و آستین لباس کورش به راستی نمی توانسته اند در زمان خود او دارای نبشته ای به خط میخی پارسی باستان و استفاده از هزوارش شاه باشند.


    همچنین داریوش بزرگ در بند 70 متن ایلامی در بیستون، خود را پدپد آورنده خط آریایی می داند. ترجمه بند 70 متن ایلامی چنین است:


    1-دایوش شاه گوید: با


    2- یاری اهورامزدا خطی درست کردم


    3- از نوعی دیگر(یعنی) به آریایی


    4- آن که پیش از این نبود، هم بر روی لوح های گلی،


    5-هم بر روی پرگامنت. همچنین


    6-امضا و مهر کردم.


    7- این خط نوشته شد و برایم


    8- خوانده شد. سپس فرستادم


    9- این خط را به همه کشور ها.


    10-مردم این خط را آموختند.


    مجموع این دلایل ثابت می کند که پیش از داریوش بزرگ خط میخی پارسی باستان وجود نداشته و این خط به دستور داریوش برای اینکه جوابگوی امپراطوری چند ملیتی ایران باشد به یکباره ابداع گردید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #52
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نحوه رمز گشایی خط میخی فارسی باستان

    --------------------------------------------------------------------------------

    خط میخی فارسی باستان پس از انقراض دولت هخامنشی از رواج افتاد و خواندن آن فراموش شد؛ تا اینکه ، اخبار و گزارش هایی که جهانگردان و سیاحان اروپایی از اوایل قرن هفدهم میلادی به این سوی، به هنگام سیر و سیاحت در شرق و بازدید از ویرانه های تخت جمشید ، فراهم کرده بودند، توجه دانشمندان اروپایی را به آن جلب نمود. در قرن هجدهم میلادی ،چندین کتیبه به خط میخی فارسی باستان در اروپا منتشر شد ، از آن جمله است رونوشت کامل یکی از کتیبه های داریوش در تخت جمشید ( DPC ) که ، شاردن Chardin جهانگرد معروف فرانسوی ، در سال ۱۷۱۱ ، آن را منتشر کرد ؛ همچنین کتیبه ای از خشایارشا بر روی گلدانی از سنگ مرمر که کنت کایلوس Count Caylus ، در سال ۱۷۶۲ ، گزارشی درباره آن به محافل علمی آن روزگار ارائه نمود .
    در سال ۱۷۶۵ ، کارستن نیبور Carsten Niebuhr رونوشتهای دقیقتری از کتیبه سه زبانی تخت جمشید تهیه کرد و پس از بازگشت از شیراز ، در سال ۱۷۷۸ ، به انتشار آن پرداخت . نیبور از بررسی این اسناد به خوبی دریافت که ، کتیبه ها از چپ به راست و به سه گونه نظام خطی کاملا متفاوت از هم نوشته شده اند . چند صباحی بعد ؛ در سال ۱۷۹۸ م ؛ اولاف گرهارد تیخسن Olav Gerhard Tychsen پی برد که این سه نظام خطی متفاوت در کتیبه ها ، در حقیقت ، مبین سه زبان مختلف هستند و نشانه میخ مانند موربی که در ساده ترین نوع این سه شیوه کتابت به طور منظم پس از چند علامت تکرار می شود ، ظاهرا نشانه مقسم کلمات بوده است . اما او ، به اشتباه ، این کتیبه ها را متعلق به دوره اشکانیان دانست . در سال ۱۸۰۲ م ؛ فردریش مونتر Friedrich Munter مستقل از تیخسن ، علامت واژه جداکن را در این کتیبه ها تشخیص داد و تصور کرد که ، گروهی از نشانه هایی که در این سنگ نبشته ها بیشتر از نشانه های دیگر تکرار می شود ، احتمالا بر مفهوم « شاه » و « شاه شاهان » دلالت می کند . او از روی برخی از قراین احتمال داد که کتیبهها متعلق به دوره هخامنشی هستند . علیرغم مساعی مستمر این دانشمندان و چند تن دیگر ، هنوز پیشرفت واقعی در گشودن رموز خط میخی فارسی باستان حاصل نشده بود ، تا اینکه گئورگ فردریش گروتفند Georg Friedrich Grotefend آلمانی ، در سال ۱۸۰۲ ، به این کار همت گماشت .
    گروتفند کار خود را با تطبیق و مقابله دو کتیبه از تخت جمشید ( کتیبه های DPA و XPE ) شروع کرد و دیری نگذشت که به موفقیتی چشمگیر دست یافت . او نیز ، تصور کرد که کتیبه ها به سه شیوه خطی متفاوت نوشته شده اند ، میخ مورب در آنها علامت یا نشانه واژه جداکن است ؛ کتیبه ها به پادشاهان هخامنشی تعلق دارند و اساسا حاوی اسامی و القاب این پادشاهان اند ، و زبان ساده ترین نوع این نبشته ها – که در اصل به فارسی باستان بود - شبیه و همانند زبان اوستایی است . او همچنین ، احتمال داد که القاب و عناوین پادشاهان هخامنشی مشابه القاب پادشاهان ساسانی است و القاب پادشاهان اخیر در آن زمان ، توسط سیلوستر دوساسی Silvestre de sacy به این صورت معلوم شده بود : « X شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه ایران و انیران ، پسر Y شاه بزرگ »
    پیش از ذکر جزئیات مربوط به نحوه کار گروتفند ، برای سهولت مقایسه ، آوانوشت دو کتیبه ای که اساس کار او در رمز گشایی خط میخی فارسی باستان بود ، در ذیل ارائه می شود :
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #53
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    گروتفند به روشنی دریافت که در این دو کتیبه گروهی از نمادها عینا تکرار می شود و گروهی دیگر با هم تفاوت دارد . بنابراین ؛ نتیجه گرفت که کتیبه ها متعلق به دو پادشاه هستند ؛ گروهی از نشانه هایی کهعینا یا با جزئی اختلاف تکرار می شود ، معرف کلمه « شاه » است و گروهی که با هم تفاوت دارد ، بر اسامی این دو شاه دلالت می کند . بر پایه این استدلال و نیز ، بر اساس الگوی یاد شده کتیبه های ساسانی ، او از این دو نبشته ، کتیبه دوم ، یعنی کتیبه خشایارشا را ، موقتا ، به صورت زیر ترجمه کرد :
    « X شاه بزرگ ، شاه شاهان ، Y شاه را پسر ، هخامنشی »
    ترجمه « Y شاه را پسر » بر اساس این تصور بود که واژه Y در سنگ نوشته اول ، نخستین کلمه ای بود که کتیبه با آن شروع می شد و به نظر می رسید نام پادشاهی باشد که کتیبه به نام او نوشته شده است ، اما همین نام در کتیبه دوم در جایگاهی پس از عنوان « شاه شاهان » با یک لاحقه اضافی به کار رفته بود . به همین دلیل ، او تصور کرد که این واژه از طریق همین لاحقه اضافی با واژه بعدی ، که مفهوم « پسر » داشت ، ارتباط یافته است . علاوه بر این ، گروتفند متوجه شد نامی که کتیبه اول با آن آغاز می شود ، در کتیبه دوم در جایگاه نام پدر « X شاه » قرار گرفته است . از سوی دیگر ، در کتیبه دوم پس از نام پدر کلمه شاه به کار رفته ، در حالی که در کتیبه اول پس از نام پدر ، این کلمه استعمال نشده بود . از این امر او نتیجه گرفت که ، این دو کتیبه متعلق به پدر و پسری است که هر دو شاه بودند ، اما پدربزرگ پسر، شاه نبود. بنابراین، او در فهرست شاهان هخامنشی که از روی منابع یونانی به دست آمده بود، به دنبال نام پدر و پسری گشت که دارای مشخصات فوق باشند. در میان پادشاهان هخامنشی، نام کوروش و کمبوجیه از یک سو، و نام داریوش و خشایارشا از دیگر سو، می توانست مشمول این احتمال باشد. از این اسامی، گروتفند نام کوروش و کمبوجیه را کنار گذاشت؛ چون تصور می کرد این دو نام باید با حروف یکسانی شروع شوند ، در حالی که اسامی مذکور در کتیبه ها با دو حرف مختلف شروع شده بودند. البته، در اینجا یک تصادف محض به یاری او شتافت؛ چون نام کوروش و کمبوجیه در خط فارسی باستان بنا به پاره ای از دلایل کتابتی با دو حرف مختلف شروع می شوند . به هر حال ، مجموع این دلایل گروتفند را به این عقیده رهنمون گشت که نویسنده کتیبه دوم باید خشایارشا باشد و نویسنده کتیبه اول پدرش، داریوش، که پدر او گشتاسب ( ویشتاسپ ) عنوان شاه نداشت . مرحله بعدی ، تعیین ارزش آوایی این علایم به عبارت دیگر تلفظ پارسی باستان این اسامی بود . در این مورد ، گروتفند به صورت این اسامی در متون متاخر ایرانی توجه کرد و ارزش آوایی کلمات مورد بحث را به صورت زیر مشخص نمود :
    ● گونه صحیح اسامی در کتیبه ها
    ▪ تلفظ پیش نهادی گروتفند
    ▪ V - i - s - T - a - S – p
    ▪ g-o-sch-t-a-s-p
    ▪ D - A - R - Y - V - U - s
    ▪ d-a-r-h-e-u-sch
    ▪ X - s - Y - A - R - S - A
    ▪ Kh-sch-h-a-r-sch-a
    بدین ترتیب، گروتفند توانست ارزش آوایی ۱۵ نشانه از حروف خط میخی فارسی باستان را معین کند . البته، بعدها، معلوم شد که از این ۱۵ حرف ، فقط ارزش آوایی ۱۰ حرف صحیح بوده است . علاوه بر سه نام یاد شده، لغات « بزرگ » و « شاه » تنها کلماتی بودند که گرتفند به درستی آنها را تشخیص داد و بعدها، در سال ۱۸۱۵، نام کوروش را در کتیبه مرغاب CMA شناسایی کرد .
    پس از تلاش های گروتفند ، به دنبال یک وقفه نسبتا طولانی ، در امر رمز گشایی، خط میخی فارسی باستان، دانشمندان دگرباره ، به این کار اهتمام ورزیدند . در سال ۱۸۲۶ م؛ راسموس راسک R. Rask دانمارکی در عبارت «شاه شاهان» لاحقه اضافی جمع را شناسایی کرد. در سال ۱۸۳۶ م؛ اوژن بورنوف O. Burnouf اوستا شناس فرانسوی توانست ارزش آوایی تعداد زیادی از حروف فارسی باستان را در یکی از کتیبه ها مشخص کند. او در سال ۱۸۳۹، پی برد که تعدادی از صامت های متصل به مصوت a را شناسایی کرد. او در سال ۱۸۳۹، پی برد که تعدادی از صامت ها فقط پیش از مصوت i و تعدادی دیگر پیش از مصوت u به کار می روند؛ در سال ۱۸۴۶، راولینسون H. Rawlinson و هینکس Hinks ؛ در سال ۱۸۴۷، اوپرت Oppert هر یک مستقل از دیگری دریافتند که این صامتها هر کدام یک مصوت i یا u به همراه دارند.
    اوپرت همچنین، ساخت آواگروه های ai و au را در کتیبه های فارسی باستان روشن کرد و ، یادآوری نمود که صامت های غنه m و n در خط فارسی باستان پیش از واج های انسدادی به کتابت در نمی آیند. بدین تریتیب ، رمز خواندن خط میخی فارسی باستان گشوده شد و نهایتا، راه برای خواندن خطوط میخی دیگر و به تبع آن دستیابی به ادبیات غنی بین النهرین هموار گشت.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #54
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    یکتا پرستی در ایران باستان
    نوسنده : "ابوالقاسم جعفریت"تحقیقات تاریخی و دین پژوهی بر وجود پیامبران الهی و حکیمان یکتا پرست در ایران باستان صحه می گذارد. این موضوع از چند لحاظ حایز اهمیت است: نخست این که ریشه وحیانی بعضی از تعالیم دینی ایران باستان، مانند اعتقاد به خالق متعال و بهشت و دوزخ، مشخص می سازد؛ ثانیاً این عقیده که همه مردم ایران، آتش پرست، خورشید پرست و مانند آن بودند را رد می کند و در مقابل، این احتمال را قوت می بخشد که هنگام ورود اسلام به ایران، آثاری از تعالیم انبیاء الهی و حکیمان یکتا پرست باقی بوده است؛ چنان که ایرانیان «اهل کتاب» قلمداد شدند و در نتیجه خدمات متقابل اسلام و ایران، تمدن اسلامی به شکوفایی رسید؛ ثالثاً سخنان حکیمانی مانند شیخ اشراق، مبنی بر وجود حکمت ویژه ای منسوب به حکیمان یکتا پرستِ ایرانباستان اثبات می شود.
    دانشمندان غربی با بیش از دو قرن تلاش، احیاگران کیش زرتشت در عصر معاصر محسوب می شوند. آنان به دنبال آموزه های نابی بودند تا بتوانند آنها را جایگزین کاستی های آیین مسیح سازند. به همین دلیل متون دینی ادیانی مانند بودا و زرتشت را، که در حال تبدیل شدن به ادیان خاموش بودند، با خود به غرب برده به احیای آنها همت گماشتند. آنان «اوستا» را ترجمه کردند و از طریق علم زبان شناسی، تاریخ زندگی زرتشت را تخمین زدند. پروفسور مری بویس، استاد ادیان و زبان های ایران باستان، بخشی از این تلاش را چنین بازگو می کند: «در نتیجه آمیخته شدن کیش مسیحیت با آشنایی با اساطیر یونانی، این یقین در اروپا پیدا شده بود که شرک، از ویژگی های روزهای کودکی نسل آدمی است و ملل متمدن، یکتا پرست هستند. گذشته از این، مسیحیان پروتستان – کیشی که اکثریت پژوهشگرانِ زرتشتی گری را در دامن خود پرورانده بود- به هرگونه آداب و رسومی، حتی در مورد خدای یگانه، با بدبینی می نگریستند. پس پذیرفتن زرتشتی گریِ رایج و کوشش در پی بردن به تعالیم آن به وسیله سنت موجود و زنده، خارج از ظرفیت و حوصله و توانایی کشش شعور پژوهشگران غربی بود» .
    ریشه های یکتا پرستی در ایران باستان را باید از عقاید مشترک هندو- ایرانیان و از زمانی پیش از زرتشت دنبال کرد. مقایسه آموزه های «ودا» و «اوستا» ، برخی از این مشترکات را مشخص می کند. شاید مهم ترینِ آنها اعتقاد به «اهورا مزدا» یعنی خدای حکیم، عالَم پس از مرگ و اصل «اشه» ، که معادل ودایی آن «رته» است، باشد. «اشه» اساس تعالیم زرتشت را تشکیل می دهد وسه اصل «پندار نیک» ، «گفتار نیک» و «کردار نیک» از آن استخراج شده است. «اشه» یعنی نظمی که حاکم بر جهان است و انسان ها به دلیل هماهنگی این نظم با جهان، موظف به رعایت راستی و کسب فضایل اخلاقی اند. آنچه که به زرتشت نسبت داده می شود، تاکید بر عظمت اهورا مزدا، به عنوان آفریننده «اشه» و تقبیح «دیوان» است. بر اساس سنت، زرتشت از میان خدایان، «اهورا مزدا» را برگزید و دیگر خدایان را «دیو» نامید و نفی کرد و «امشاسپندان» و «اهریمن» را در جایگاهی پایین تر از اهورا مزدا قرار داد.
    بدین ترتیب اگر آموزه ثنویت را از تعالیم خود زرتشت بدانیم، این ثنویت فقط در اعتقاد است و در مقام پرستش، عملاً فقط اهورا مزدا پرستش می شود. علامه مجلسی در بحارالانوار، پس از نقل و نقد نظرات نحله های مختلف مجوس می گوید: «اکثریت مجوس معترف اند که ابلیس(اهریمن) قدیم نیست، بلکه مخلوق است و از آنجا که هر مخلوقی نیازمند خالق است، پس آفریده خدای متعال است» .
    قاضی صاعد اندلسی، فیلسوف و مورخ سده پنجم هجری در کتاب «التعریف بطبقات الامم» از دانش ملت فارس تجلیل می کند و از برخی کتاب های آنها مانند «احکام نجوم» ، «صور درجات فلک» که منسوب به زردشت است، و کتاب «تفسیر» و به ویژه از کتاب ارزشمند «جاماسب» یاد می کند، چنان که گویا به آنها دسترسی داشته و آنها را مطالعه کرده است. سپس می گوید: «ایرانیان، به اعتقاد برخی از مورخان، در ابتدا یکتا پرست و بر دیانت حضرت نوح(ع) بودند. تا این که یوذاسف مشرقی به نزد تهمورث، سومین پادشاه ایرانیان، آمد و دیانت حنفا را، که همان دیانت صابئی است، بیاورد. پس تهمورث از او پذیرفت و مردم را مجبور به پذیرش آن نمود. حدود سال به آن معتقد بودند تا این که با ظهور زردشت فارسی در زمان گشتاسب، همگی مجوسی شدند» . جای تامل است که قاضی صاعد اندلسی، دیانت حنفا را با آیین صابئی یا مهرپرستی و آن هر دو دین را با آیین بودایی از یک مقوله به شمار می آورد و گفته شده است که وی، این قسمت از مطالب خود را از مسعودی برگرفته است.
    علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «انما انت منذر و لکل قوم هاد» می نویسند: «از این آیه شریفه بر می آید که زمین هیچ وقت از هدایتگری که مردم را به سوی حق هدایت کند خالی نمی شود. یا باید پیغمبری باشد و یا هادی دیگری که به امر خدا هدایت کند» . نسبت پیامبر به هادی را نسبت علت محدثه به علت مبقیه دانسته اند؛ یعنی پیامبر، شریعت را می آورد و هادی، نگهدارنده و پیش برنده آن است. بحار الانوار به نقل از «احتجاج» طبری، مکالمه ای را میان امام صادق(ع) و یک زندیق می آورد. زندیق از حضرت می پرسد: «آیا خداوند پیامبری به سوی مجوس فرستاده است؟ من کتاب هایی محکم، مواعظی بلیغ و امثالی شافی از آنها یافتم که اقرار به ثواب و عقاب دارند و شرایعی دارند که به آن عمل می کنند» . امام صادق(ع) فرمودند: «هیچ امتی نیست مگر این که انذار دهنده ای در میان آنان بوده است. پیامبری از سوی خداوند به همراه کتاب، به سوی آنان فرستاده شد، پس او را انکار کردند و از قبول کتابش سر باز زدند» . زندیق پرسید: «او چه کسی بود؟ آیا زرتشت بود؟» حضرت فرمود: «زرتشت اورادی را برای آنها آورد و ادعای نبوت کرد. پس قومی به او ایمان آوردند و قومی انکار کردند. سپس او را اخراج کردند و در بریه ای به وسیله جانوران درنده کشته شد» .
    گرچه سند این روایت موثق نیست و متن آن نیز اضطراب دارد، ولی چاره ای جز بررسی و نزدیک شدن به حقیقت وجود ندارد. در این روایت، توجه به دو نکته جالب توجه است:. اول این که ایران باستان پیامبری منذر داشته است که بالا تر از هادی و راهنما است و دوم این که آن پیامبر بزرگ، لزوماً زرتشت نیست. البته نبوت زرتشت انکار نشده است ولی باید به دنبال پیامبر بزرگ تری در ایران باستان بود که فراتر از زمزمه (گاهان) آورده باشد.
    روایات دیگری وجود دارد که بر وجود نبی در ایران تصریح می کند. شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» روایت می کند که: «از مجوس جزیه گرفته می شود؛ زیرا پیامبر فرمود: با آنان همانند اهل کتاب رفتار کنید. آنان پیامبری به نام داماسب داشتند که او را به قتل رساندند و کتابی داشتند به نام جاماسب که بر دوازده هزار قطعه پوست گاو نوشته شده بود که آن را سوزاندند» .
    یکی از دلایل روشن تاریخی بر وجود دین الهی وخداپرستی در ایران پیش از اسلام، شیوه برخورد فاتحان مسلمان با ایرانیان است. مسلمانان بر مبنای سخن پیامبر اکرم (ص)، ایرانیان را اهل کتاب دانستند و با آنان مانند مسیحیان و یهودیان رفتار کردند. مسلمانان از اهل کتاب، در مقابل برقراری امنیت و ارائه خدمات، جزیه می گرفتند ولی با مشرکان چنین رفتاری نداشتند. تقریباً همه محققان اتفاق نظر دارند که مجوس، اهل کتاب شمرده می شده اند. این رفتار مسلمانان با زرتشتیان را محققان سختگیری مانند پروفسور بویس نیز پذیرفته اند و اعتراف می کنند که: «علی رغم تردیدهایی که قرن ها بر آن پافشاری می شد با زردشتیان نیز به عنوان اهل ذمه رفتار شد» .
    مری بویس تاکید دارد که با ورود اسلام، زرتشتیان اصرار داشتند تا عقاید خود را حفظ کنند و تغییر کیش برخی از زرتشتیان، علل متفاوتی مانند آزادی از بردگی، فشار حکومتی، فرار از جزیه و در مواردی نیز رهایی از آداب دشوار عبادی بوده است: «بسیاری از زردشتیان هرچند به ستوه آمده و مطیع شده بودند، ولی توانستند، وقتی هراس های این فتح از سرگذشت، رسوم پیشین خود را پی گیرند. اما در مواجهه دین باستانی شان با اسلام، زمانه، کفه را به سود اسلام سنگین تر کرده بود» .
    ولی او به این سوال پاسخ نمی دهد که چرا آنچه از باورهای ایرانیان عهد هخامنشیان تا عهد ساسانی در منابع ارمنی، یونانی و سریانی آمده است در نوشته های خود زردشتیان، که بعد از اسلام نوشته شد، دیده نمی شود؟ درحالی که: هیچ مانعی برای ثبت و انتقال آن مفاهیم وجود نداشت. پاسخ کریستین سن، ایران شناس معروف به این پرسش چنین است: «گاهی شخص به فکر می افتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلامی نابود شده است؟ می دانیم که مسلمانان، زردشتیان را اهل کتاب می شمرده اند؛ بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمی توان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و بیشتر قسمت های اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی هنوز موجود بوده یا لااقل ترجمه پهلوی آنها به انضمام تفسیر معروف به زند را در دست داشته اند. مسلماً صعوبت زندگانی مادی، که در آن تاریخ گریبان گیر زردشتیان شده بود، مجال نمی داد که نسلاً بعد نسل ، این مجموعه بزرگ مقدس را رونویس کنند و از این جا پی می بریم که چرا نسک های حقوقی و نظایر آن در طاق نسیان مانده است. زیرا که در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسک های حقوقی بی فایده و خالی از اهمیت و اعتبار می نمود.� .
    دکتر زرین کوب نیز با تاثیر از سخنان کریستن سن، وضعیت پایانی عهد ساسانی را تشریح می کند و نتیجه می گیرد که شریعت زردشتی در پایان عهد ساسانی چنان میان تهی و سست شده بود که وقتی اسلام پدید آمد و موبدان، حمایت دولت ساسانی را از دست دادند، خود را ناچار دیدند که در آن آیین اصلاحاتی را اِعمال کنند و با تهذیب و تلخیص اوستا و حذف پاره ای خرافات و اوهام، آن را به صورتی تازه درآوردند تا بتوانند در معرکه مجادلات اوایل عهد عباسی از محتوای آن در مقابل مسلمانان، با منطق و استدلال، دفاع کنند. سپس اضافه می کند: «در واقع ، قسمت عمده ای از اوستا بعد از غلبه عرب از میان رفت. با این همه چنان نبود که تعصب مسلمانان آن اجزاء گمشده را از میان برده باشد؛ زیرا مسلمانان با پیرواناوستا تقریباً همان معامله ای را که با دیگر اهل کتاب کردند روا می داشته اند.
    پس اگر در ایران باستان، انبیایی وجود داشته اند، حکیمان و عارفانی نیز تربیت شده و آموزه های خود را نسل به نسل انتقال داده اند تا این که سرانجام عروس حکمت فهلوی به دست شوریدگان جسوری چون شیخ اشراق، از پس پرده راز به بازار عکاظ می افتد و شهره آفاق می شود. وجود نماد های مشترک، از اوستا گرفته تا آثار حکیمان اشراقی، که شاید مهم ترین آنها سیمرغ باشد، این ادعا را تایید می کند. در اوستا، سیمرغ بر روی درخت شگفت انگیز آشیان دارد. در «عقل سرخ »سهروردی، آشیانه سیمرغ بر درخت طوبی است. سیمرغ سهروردی را صدرالمتالهین شیرازی، عنقا یا جبرییل می داند. جبرییل در حکمت اشراق، آفرینش گر و واسطه فیض وجود موجودات دنیایی است و معادل« سروش» در ایران باستان است و سر انجام در روایتی از سلمان فارسی نقل شده است که:« سروش روز، نام فرشته ای است که موکل نگهداری عالم است و او جبرئیل است ».
    این سخن سلمان، در«مستدرک الوسایل »و «بحار الانوار»در ضمن حدیث مفصلی درباره خواص روزها به نقل از کتاب« العددالقویه لدفع المخاوف الیومیه »تالیف شیخ رضی الدین علی ابن یوسف حلی، برادر علامه حلی آمده است. در مراجعه به چنین منابعی باید از علم نجوم قدیم بهره داشت ومنظور استادان این فنون را از سعد و نحس ایام و اصطلاحات آن مد نظر داشت. آنچه از سلمان فارسی نقل شد، تأییدی بر وجود آموزه های حکیمانه انبیا(ع) در ایران باستان و آگاهی سلمان فارسی از آن حکمت است.
    منبع :
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #55
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ایران باستان سرآمد پوشاك و لباس در جهان

    --------------------------------------------------------------------------------

    میدانیم كه بیشتر مردمان جهان پوشاك كهن خود را به دلیل دست و پاگیر بودن كنار گذاشتهاند و اكنون پوشاكی را بر تن میكنند كه هم زیبا و هم راحت باشد. با وجود این، برخی از پوشاكهای كهن به دلیل آنكه در همان روزگاران كهن دو ویژگی زیبایی و راحتی را با خود داشتهاند هم چنان ماندگار شدهاند و خواهان دارند. در این میان یكی از پوشاكهای كهن ایرانی، یعنی كت و شلوار، نه تها تا روزگار ما به جای مانده بلكه پوشاكی جهانی شده است و در بیشتر همایشهای سیاسی، ورزشی، علمی و فرهنگی، پوشاك رسمی به شمار میآید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #56
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    كت ایرانی در نگارگری اصفهانی

    در یكی از كتابهای روت ترنر ویل كاكس، از پژوهشگرن برجستهی تاریخ پوشاك، كه با عنوان «تاریخ لباس» به فارسی ترجمه شده، دو نوآوری ایرانیان در پوشاك یادآوری شده است. نخست، این كه ایرنیان باستان زیر بالاپوش خود «پیراهن و شلوار زیر و جوراب میپوشیدند و این در تاریخ برای نخستین بار است كه لباس زیر، آن هم نوع دوخته شدهی آن مطرح گردیده است.» دوم این كه بالاپوشهای دراز ایرانی «جای خود را به كتی داد كه روی شلوار پوشیده میشد و بیگمان خاستگاه كت و شلوار استاندارد امروزی مردان است.»

    شواهد بسیاری نشان میدهد كه شلوار از عناصر اصلی پوشاك ایرانیان بوده و در فرهنگهای دیگر وجود نداشته است. علاوه بر سنگنگارههای تخت جمشید، نوشتههای تاریخنگاران یونانی مانند هرودوت نیز بازتابدهندهی این نوآوری ایرانی است. یونانیها ایرانیان را به دلیل پوشیدن شلوار به سخره میگرفتند و از این رو هنگامی كه اسكندر شیفتهی پوشاك ایرانی شد، از پوشیدن شلوار سرباز زد.

    در زمان اشكانیان شلوار و بالاپوشهای آستیندار تنپوش مرسوم در سراسر خاور نزدیك شد. نمونهای از شلوار و پیراهن این دوره را در پیكرهی فلزی از یك سردار اشكانی میتوان دید كه در موزهی ایران باستان نگهداری میشود. نمونهی كت و شلوار دورهی ساسانی را میتوان روی بشقابهای نقرهای دید كه شاهان ساسانی را در حال شكار نشان میدهند. حتی نمونهای از كت پشمی ایرانی در مصر كشف شده است و در موزه نگهداری میشود.

    شواهد بسیاری از اثرپذیری مردمان فرهنگهای دیگر از پوشاك ایرانی در دست است. برای مثال، چینیها در دورهی تانگ پوشاك ایرانی را پسندیدند و به نوشتهی ایرن فرانك در كتاب «جاده ابریشم» در آغاز سدهی هفتم میلادی: «زنان چینی كه بر پایهی سنت میبایست در كالسكههای سربسته رفت و آمد میكردند، به تنهایی سوار بر اسب میشدند و گستاخترین زنان چینی از مد صحرایی شلوار و نیم چكمههای سواری پیروی میكردند.» عربها نیز پس از ورود به ایران به پوشیدن شلوار روی آوردند و آن را سروال نامیدند و به صورت سراویل جمع بستند.

    كت ایرانی كه برای تزار روس ساخته شده بود و تزار در سال 1644 آن را به ملكهی سوئد هدیه كرد

    كت و شلوار ایرانی از این رو در فرهنگهای دیگر پذیرفته شد و همچنان تا روزگار كنونی خواهان پیدا كرد كه هم زیباست و هم دست و پاگیر نیست، چرا كه از همان آغاز به صورت پوشاك بیرون از اندرونی و مناسب كار طراحی شد. از این روست كه آن را بر تن شاهان ساسانی به هنگام شكار میبینیم یا زنان چینی به هنگام سواركاری شلوار میپوشیدند. همین گونه است در میان عربها كه به هنگام سرازیر شدن به غرب سرزمین ایران اسبهای اندكی داشتند اما هنگامی كه به شرق رسیدند هم اسبهای بیشتری داشتند و هم شلوارپوش شده بودند.

    اكنون جای این پرسش است كه چرا پوشاك ایرانی كه در گسترهی جهانی خواهان دارد در كشور ما چندان آشنا به نظر نمیرسد و ما شیفتهی پوشاكی شدهایم كه نه تنها در فرهنگ ایرانی جایگاهی ندارد بلكه در چشم جهانیان نیز جلوهگری نمیكند.

    بالاپوش مردانه پیدا شده در گورهای مصری یادگار فرمانروایی ایرانیان بر این سرزمین

    ریشه نام كراوات
    هرچند که این پوشش از فرانسه به جاهای دیگر جهان رفت و فرانسویان نیز آن را در سال ۱۶۵۶ ،در زمان لویی چهاردهم از کروات ها گرفته اند .اما جالب است بدانیم کرواتها (کرواسی) در جنوب شرق اروپا در اصل گروهی از ایرانیان خراسان کهن بودند به نام خروات(خور آوات ) یا ( خور آباد) که به دلایلی به شبه جزیره ی بالکان کوچ کرده اند . اینان پارچه ی زیبایی را به گردن خود برای زیبایی می آویختند و این جامه به نام خودشان نامیده شد و امروزه در سراسر جهان پوشیده می شود .

    پژوهشگر انگلیسی ، نوئل مالکوم در کتاب خود به نام “تاریخچه مختصر بوسنی” پژوهش ارزشمندی در مورد پیوندهای ایرانیان و گذشته مردمان یوگسلاوی پیشین انجام داده است.
    وی در این کتاب مینویسد: “واژه کراوات ، یا هراوات (Hravat) در زبان صربی” ریشه در این زبان ندارد. این واژه برگرفته از نامی ایرانیست که در لوحی سنگی در ناحیه یونانی نشین جنوب روسیه پیدا شده است.

    ریشه آن نام، خراوات(“Khoravat”) در اوستا به معنای ” دوستانه” است. پژوهشهای تاریخی نشان میدهد که نژاد کنونی کرواسی ، کرواتها، از ۳۰۰۰ سال پیش شروع به مهاجرت از سرزمین مادریشان ، ایران به سوی کرواسی، صربستان و بوسنی نمودهاند. البته موج بزرگ از مهاجرت این قوم ۱۷۰۰ سال پیش اتفاق افتاده است. شاید دلیل این مهاجرت سرکوب مانویان در دوران ساسانیان بوده است
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #57
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    وضع زندان درایران باستان

    --------------------------------------------------------------------------------

    با اینكه راجع به وضع زندانهای ایران در دوران باستان اسناد و مداركی در دست نیست اما آنچه كه مسلم است در قلعهها، زندانهایی بنا میشد و پادشاهان و حكمرانان، مخالفین خود را در آنجا زندانی میكردند.

    حبس جزء مجازاتها نبود بلكه وسیلهای برای از میان بردن بی سر و صدای اشخاص بلند مرتبتی بود كه وجودشان برای كشور و یا پادشاه خطر داشت.قلعه مستحكمی در گل گرد (در مشرق شوشتر در خوزستان) بود كه «گیل گرد یا اندهشن» نام داشت و آنرا «انوشبرد یا قلعه فراموشی» نیز میخواندند زیرا نام زندانیان و حتی آن مكان را كسی نباید بر زبان میراند.در تاریخ نقل شده كه قباد پادشاه ایران به مذهب مزدك گروید مغان و بزرگان قوم اجتماع كرده او را خلع و جاماسب برادر او را بر تخت نشاندند.

    جاماسب برادر خود قباد را (در سال ٤٩٨ میلادی) در قلعه فراموشی حبس كرد.پس از حمله اعراب نیز هر حاكم و صاحب نفوذی در حوزه قدرت خود، محلی را برای حبس كردن افراد بنا نموده و متهمین را در آنجا نگهداری میكرد. زندانیان وضع رقتباری داشتند.
    قدیمیترین زندان بزرگ پایتخت نیز در دوره حكومت قاجار بنا شد، زندانی به نام انبار شاهی كه در زیر نقارخانه ارك (محل فعلی بانك ملی بازار) قرار داشت و زیر نظر حاجب الدوله (رئیس تشریفات) اداره میشد . فراشباشی، رئیس اجرائیات و فراشها نگهبانان انبار شاهی بودند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #58
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دشمنی ایران و یونان باستان
    جنگهای بزرگ ایران و یونان بعد از كوروش در گرفت اما اساس آن در دوره ی كوروش گذاشته شدو آنچه سبب بروز دشمنی بین ایران و یونان شد رقابت شدید اقتصادی در منطقه ای بود كه در قدیم نامهای مختلفی داشت و امروز به اسم مدیترانه خوانده می شود.هنوز 6 سال كامل از رسیدن مرز غربی ایران به سواحل مدیترانه نگذشته بود كه ((پلوتی سن)) نویسنده اهل آتن گفت ایران به تجارت ما خیلی لطمه زده است و با ادامه ی این روند تجارت ما از بین خواهد رفت و ما اگر بخواهیم تجارت خود رادر دریایی كه از دریای سیاه تا مدخل اقیانوس اطلس ادامه داردحفظ نماییم باید یك نیروی دریایی قوی به وجود آوریم.این گفته كه در 25 قرن قبل از این به زبان آورده شده مانند حرفی است كه تا نیم قرن قبل هم به زبان می آوردندو می گفتند هر دولت كه می خواهد بر دریا حكومت كند باید نیروی دریایی قوی داشته باشد.تا وقتی كه كوروش بود یونانی ها نتوانستند كه یك نیروی دریایی قوی به وجود بیاورند و آن كارها را بعد از مرگ كوروش و آغاز سلطنت كمبوجیه شروع نمودند.علت اینكه یونانیان نتوانستند در دوره سلطنت كوروش یك نیروی دریایی قوی به وجود آورنداین بود كه كوروش با یونانیان قراری گذاشت مبنی بر اینكه یونانیان حق ندارند كشتی هایی بسازند كه دارای ظرفیت بیش از 70 بشكه باشد.كوروش می دانست كشتی هایی كه ظرفیت آن از 70 بشكه تجاوز نمی كند یك كشتی جنگی قوی نیست و نمی تواند با امواج دریامبارزه كند و بیشتر در طول سواحل حركت می كند.محدود شدن ظرفیت كشتی های جنگی یونانیان نه تنها نیروی دریایی سرزمین های یونان را ضعیف می كردبلكه برای یونیان موهن بود.تا آن روز یونانی ها محكوم آسیایی ها شده بودند و بعد از اینكه مجبور گردیدند شرط كوروش هخامنش را بپذیرند گرفتار عقده حقارت شدند و نسبت به ایرانیان كینه پیدا كردند.اما نمی توانستند خصومت خود را نشان بدهند تا اینكه شاه هخامنش زندگی

    را بدرور گفت و كمبوجیه جای او پادشاه شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #59
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    مهر پرستی در ایران باستان

    --------------------------------------------------------------------------------

    مهر به چه معناست؟
    در اوستا و زبان پارسی پارسی باستان واژه مهر برابر میترا Mithra و در زبان سانسکریت برابر با میترا Mitra و در زبان پهلوی برابر با میتر Mitr یا Mithr است که جمله این لغات از ریشه ی میت MITH سانسکریت به معنای پیوستن و هبوط گرفته شده است . پاره ای نیز مهر را واسطه و رابطه میان فروغ حوادث و فروغ ازلی می دانند و یا به عبارت دیگر مهر را میان پروردگار و آفریدگان واسطه می دانند .
    مهر در اوستا
    در کتاب اوستا نامه ی دینی ایرانیان باستان نام مهرآمده و سرودی به نام مهر یشت به آن اختصاص داده شده است. میترا خدایی است شکست ناپذیر و در اوستا آمده است که میترا در میدان نبرد باعث پیروزی یاران خود می گردد. اوست که در راه چیرگی به شر پیکار می کند و هم اوست که هم چون دستیار ایزد نیکی فاتح خواهد گشت .
    در متون اوستا میترا ایزدی است که در رویداد قیامت و مساله سنجش اعمال درروز واپسین و داوری در کار ارواح دخالت دارد.چنانکه در مهر یشت وی داور ارواح مردگان خوانده شده است. در مهریشت همواره عده ای از ایزدان که در اطراف وی هستند نام برده شده است. در سوی راستش ایزد سروش (سراوشا) و در طرف چپش ایزد رشنو و در برابرش ورث رغن یا ایزد بهرام ، ایزد جنگ و پیروزی و در جلوش گرازی خشمگین و دژم در حال دویدن است . میترا ایزد جنگ وبهرام ایزد پیروزی است که همواره در نقش ها به حالت حمله نشان داده می شود. در بند های 99و100 یشت دهم آمده است هنگامی که مهر سوار بر گردونه ی خود تاخت کنان از افق نمودار می شود. در طرف راستش سروش و سوی چپش رشن قرار دارند .
    صفات ایزد مهر در اوستا بسیار است . او را دارنده دشت های فراخ ،آگاه از کلام راستین ،دارنده هزار گوش ،زبان آور ،زورمند،دارنده هزار چشم ،بسیار توانا،ایزد مینوی فر بخشنده سرکوب کننده دیوان، بخشنده ی زندگی ، نگهبان سعادت نوع بشر، در بر دارنده ی زره زرین ،دلیر رزم آزما و سرور با شکوه خوانده اند.
    روند مهر پرستی در ایران
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #60
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    عصر هخامنشیان
    در زمان هخامنشیان میترا مورد توجه بود و بارها با ایزد بانو آناهیتا مورد ستایش واقع شده است که البته هر دو در کنار اهورامزدا قرار دارند . شاهانی چند خود را وابسته ی او دانسته و درخواست حمایت و پشتیبانی می کردند .در نیایش می خواستند تا گواه آنان در ایمان به او باشند و در شب پیش از جنگ مراسم نیایش برایش برگزار می کردند . اشراف نیز از شاهان خود پیروی کرده و به گونه ای می کوشیدند تا موجب خشنودی ایزد شوند . بسیاری از نام ها ترکیب هایی است که نام میترا بخشی از آن است به همین جهت میترا در دین رسمی مقامی ارجمند یافت . در تقویم و گاهنامه ی رسمی نام هفتمین ماه سال منسوب به اوست .نیز نام روز شانزدهم از هر ماه به نام وی می باشد . به همین جهت چون تقارن نام ماه و روز می شد یعنی 16 مهر ماه که روز مهر نام داشت جشنی باشگوه در سراسر قلمرو شاهنشاهی بر پا می شد و مهرگان در دوران هخامنشی از نوروز با اهمیت تر و باشکوه تر برگزار می شد .
    گزنفون Xenophon در کتاب سیروپدی Cyropedia می نویسد که پادشاهان هخامنشی به مهر سوگند یاد می کردند.پلوتارک ( پلوتارخوس،Plutarchos ) نیز به نوبت خود نقل می کند از آنکه داریوش در یک امر مهمی به یکی از خواجگان خود امر می کند که راست بگوید و از مهر بترسد. از این دو بر می آید که از قدیم مهر گواه راستی و دروغ بوده و دروغگویان را به سزا می رسانید .
    کوریتوس Curitus می نویسد که داریوش در جنگ بر ضد اسکندر در نزدیک اربلا Arbela از مهر استغاثه نمود که به لشکرش نصرت دهد. این خبر نیز موافق است با آنچه در اوستا آمده که مهر فرشته ایست که بخصوص در میدان های جنگ از او یاری خواسته می شود. استرابون Strabon می گوید که ایرانیان خورشید را به اسم میترس می ستایند . از این خبر می توان دانست که در یک قرن پیش از مسیح مهر با خورشید مشتبه شده است و این دو را یکی می پنداشته اند .
    از کتیبه های باقی مانده از عصر هخامنشیان نیز می توان به پرستش مهر به عنوان یکی از ایزدان پی برد. اردشیر دوم هخامنشی در یک سنگ نبشته می گوید : " به خواست اهورامزدا این هدیش Hadish "کاخ" را که آسایشگاهی است من ساختم بکند اهورامزدا او آناهیتا و میترا مرا و آنچه را من ساخته ام از همه بد کشان نگاهداری کنند ". و باز درسنگ نبشته ی دیگری که از شوش به دست آمده است می گوید : " این آپدانه Apadand " کاخ" را داریوش از نیاکان من ساخت. در روزگار اردشیر پدر بزرگم ،آتش آن را ویران کرد من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و میترا آن را دیگر باره ساختم .بکند اهورامزدا و آناهیتا و میترا مرا نگاه دارند و آنچه را من ساخته ام تباه نسازند و از آسیب برکنار دارند . "
    عصر اشکانیان
    هنگام فرمانروایی اشکانیان که پیرو آئین مهر بودند کیش مهری به کشور روم رفت و جهانگیر شد. سه خانواده اشکانی که آنها را آرشاک ها یا ارشک ها و پارث ها یا پارت ها هم می نامیدند در ایران در وراء رود (ماوراءالنهر) و در تکه ی خاوری آسیای کوچک فرمانروایی کردند . خانواده ی بزرگتر ، فرمانروای ایران ، پایتخت اش در آغاز در شهر نسا نزدیک اشک آباد(عشق آباد ) و در پایان در مداین بود . از ان رو آئین مهر ، آئین نسا وآئین نسارا نام گرفت. واژه ی نسا از ناصره زادگاه حضرت عیسی (ع) نیست و دین نصرانی به جز آئین " نسارا" است .
    خانواده ی سوم پادشاهی ارمنستان را داشت . تیرداد اول شاه ارمنستان ،در هنگام تاجگذاری خویش در سال 57 پس از میلاد نرو امپراتور روم را حکمران بزرگ خود اعلام کرد ،آداب و تشریفات مهر پرستی را به نمایش گذاشت و اعلام کرد که ایزد پییمان و دوستی ،رابطه دوستانه ای را بین ارمنیان و رومیان مقتدر برقرار نموده است . میتراداد یا مهرداد ششم ،احتمالا یک مهر پرست بوده است و متحدانش یعنی دریانوردان کیلیکیه در حدود 67 سال پیش از میلاد آداب و مناسک میترایی را برگزار می کردند .
    عصر ساسانیان
    به روزگار ساسانیان هم که زرتشتی بودند مهر بسیار ارجمند یوده است .شاپور دوم ساسانی در نامه یی که به دیران Diran پادشاه ارمنستان نوشته ه او دلگرمی داده و به مهر سوگند یاد کرده که به پادشاه ارمنستان آسیبی نرساند. همین شاپور بزرگ در نامه یی که به Constantinus امپراتور روم نوشته خود را برادر مهر خوانده است . در نقش رستم آنجا که آناهیتا چنبر شاهی به نرسی پادشاه ساسانی می بخشد مهر ایزد پیمان در سوی راست نرسی ایستاده و گواه بستن پیمان بخشایش است. باز هم در نقش رستم آنجا که اهورامزدا چنبرشاهی به اردشیر یکم می بخشد مهر در پشت سر اردشیر با برسمش ایستاده و گواه این بخشش است .
    دین زرتشت که به جز اهورامزدا دیگر ایزدان را گمراه کننده خوانده است کامیاب نشده که مهر وناهید را از مردم بگیرد چون که مهر و ناهید در دل مردم ریشه کرده بودند.از این رو آن ها را پس از اهورامزدا جای داده و برایشان یشت فرو آورده است .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 6 از 12 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/