صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 113

موضوع: نوروز باستانی

  1. #41
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اوزاهاریس نیتی در زمان کمبوجیه از مصر به ایران آمده لیکن داریوش بزرگ بار دیگر او را به مصر میفرستد و به او مأموریت میدهد که معبد نیت را بسازد و در مصر به کتابخانهها کتاب بدهد، اینک ترجمه مطالبی را که در زیر مجسمه مذکور نوشته شده است:

    «شاهنشاه، پادشاه مصر بالا و پائین، داریوش شاه، به من فرمان داد که به مصر بازگردم، او که در این هنگام پادشاه بزرگ مصر و کشورهای دیگر است، در عیلام بسر میبرد، مأموریت من این بود که، ساختمان پر آنخا «قسمتی از معبد نیت» را که ویران شده بود بسازم، آسیائیان، مرا از کشوری به کشور دیگر بردند تا آنچنانکه فرمان شاهنشاه بود به مصر رسانیدند، به اراده شاهنشاه رفتار کردم به کتابخانهها کتاب دادم و جوانان را بدانها داخل کردم و آنها را به مردان آزموده سپردم و برای هر یک چیزی سودمند و ابزار کارهای لازم برابر آنچه در کتابهایشان آمده بود ساختم و فراهم آوردم، این چنین بود فرمان شاهنشاه زیرا، او سود و بهره دانش پزشکی را میدانست و میخواست جان بیماران را از مرگ و بیماری رهایی بخشد».

    اوزاهاریس نیتی متذکر است که: «به اراده شاهنشاه رفتار کردم، به کتابخانهها کتاب دادم و جوانان را در آنها داخل کردم و آنها را به مردان آزموده سپردم» این گفته او میتواند از روش کار کتابخانههای دوران هخامنشی برای ما نمونهای گویا و روشن بدست داده و نشان دهد که در ایران دوران هخامنشی به خصوص هنگام پادشاهی داریوش بزرگ جوانان را به کتابخانهها میسپردند تا در آنجا با سرپرستی مردان کارآزموده و دانشپژوه به تحقیق و مطالعه آثار برگزیدگان و فراگرفتن دانشهای گوناگون بپردازند و کتابخانهها نیز برای استفاده عامه مردم بوده است.

    اطلاعات ناچیز و مختصری که از فرهنگ و ادب دوران هخامنشی بدست ما رسیده است میتواند مبین این حقیقت باشد که در دوران درخشان تمدن هخامنشی کشور پهناور ایران (ایرانشهر) مرکز دانش و فرهنگ و هنر جهان آن روز بوده است و این تمدن درخشان تا هجوم اسکندر کجستک در سراسر آسیای میانه و شمال آفریقا پرتو افشانی میکرده است و در این دوران، در شهرهای بزرگ ایران شهر کتابخانهها و دانشگاهها وجود داشته و جوانان را به فرا گرفتن دانشهای سودمند راهبری و راهنمایی میکردهاند.

    اسکندر مقدونی پس از دست یافتن به گنجینههای هخامنشی با خشم و نفرتی فراوان که راییده حسد و بغض او بود بنا بود آثار گرانقدر هنر و ادبی ایران پرداخت و این وقایع شرمآور و ننگین آنچنان در جهان آن روز منعکس شد که مورخان یونانی نیز نتوانستند آنرا به فراموشی بسپارند و ندیده انگارند و منکر شوند.

    انگیزه اسکندر در نقل آثار ادبی و علمی ایران به اسکندریه و نابود ساختن و سوزاندن کتابخانههای ایران از آنجا سرچشمه میگرفت که به اعتراف مورخان یونانی تمدن خیره کننده هخامنشی او را گیج و مبهوت ساخته بود و نمیتوانست آن همه جلال و شکوه و ادب و فرهنگ و هنر پیشرفته را ببیند و تحمل خواری و زبونی کند، اسکندر و همراهانش خود را غالب میپنداشتند، لیکن آنگاه که با تمدن و فرهنگ و هنر ایران تلاقی کردند خود را مغلوب دیدند و برای محو آن آثار به منظور تخفیف در خفت و خواری بنابودی و پراکندگی آن آثار دست یازیدند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #42
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    بابِل : نویسندگان قدیم مسلمان همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خوانده اند ] واژة بابهل عبری است که آن نیز از باب ـ ال اکدی به معنای «دروازة خدا» است [ . خرابه های شهربابل هم اکنون در ۸۵ کیلومتری جنوب بغداد، بر سرراه بغداد ـ حلّه باقی است . با اینهمه این نویسندگان دربارة حدود بابل توافق ندارند. برخی قلمرو آن را منطقة وسیعی معرفی کرده و عده ای دیگر حوزة آن را کوچکتر دانسته اند. به عقیدة مورخان و جغرافیدانان مسلمان ، شهر اصلی بابل مدتها پیش از آنکه به دست مسلمانان بیفتد، ویران شده بود و فقط دهی کوچک به این نام در محل آن وجود داشت . این دهکده تا قرن چهارم ، دورة عباسیان ، برجای بوده است . به نوشتة ابن حوقل (ص ۲۴۴)، در زمان وی بابل دهی کوچک بوده است . او می گوید «بناهای بابل قدیمترین بناهای عراق به شمار می رود و خودِ شهر را شاهان کنعانی بنیان نهاده و به پایتختی برگزیده بودند. جانشینان اینان نیز در بابل مستقر بودند. بقایای این بناهای باشکوه گویای عظمت گذشتة آن است ».
    ابوالفدا (ص ۳۰۳) نیز آن مطلب را از ابن حوقل نقل می کند و می افزاید: «ابراهیم ] علیه السلام [ در همین شهر به آتش افکنده شد، و اکنون از این شهر جز خرابه هایی که دهکده ای کوچک برروی آنها قرار دارد، باقی نمانده است ».
    در قرن هفتم قزوینی خرابه های بابل را وصف کرده و نوشته است که مردم از آجرهای آن برای ساختن خانه های خود استفاده می کنند. این رسم تا سالهای اخیر نیز برقرار بوده است . قزوینی (ص ۲۰۲) در این باره می نویسد: «بابل نام دهکده ای است که پیش از این ، ساحل شاخه ای از فرات در عراق قرار داشته است . مردم معمولاً آجرهای ویرانه های آن را می برند. در آنجا چاهی است معروف به جُبّ دانیال که یهودیان و مسیحیان در برخی از روزهای سال یا اعیاد به زیارت آن می روند. بیشتر ساکنان عراق معتقدند که این گودال ، چاه هاروت و ماروت است ».
    بکری (ج ۱، ص ۲۱۸ـ۲۱۹) به برج بابل اشاره کرده و آن را المِجْدَل نامیده است . وی به پیروی از نویسندگان پیشین گفته است این برج را ـ که باستان شناسان امروز آن را یک زیگورات دانسته اند ـ نمرود ساخته و ارتفاع آن ۵۰۰۰ ذراع است ، و همان برجی است که قرآن کریم بدان اشاره کرده و گفته است : قَدْ مَکَرَالّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، فَاَتَی اللّهُ بُنْی'انَهُمْ مِنَالْقَواعِدِ فَخَّرَ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْْقِهِمْ وَاَتی'هُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا' یَشْعُروُنَ» (پیشینیانشان حیلت ساختند. فرمان خدا در رسید و آن بنا را از پایه ویران ساخت و برکند، سقف برسرشان فرود آمد و از سویی که نفهمیدند، عذاب آنها را فروگرفت ، نحل : ۲۶).
    دربارة تاریخ شهر بابل و درستی آن میان نویسندگان مسلمان اختلاف بسیار است . یاقوت حموی (ج ۱، ص ۴۴۷ـ۴۵۰) آرا و عقاید مختلف و افسانه های رایج میان این نویسندگان را در کتاب خود تلخیص کرده است . از جملة آنها یکی این است که حضرت نوح * علیه السلام نخستین کسی است که پس از طوفان ، بابل را بنیان نهاد و مقرّ خود قرار داد. به گفتة یزدجردبن مهماندار، ایرانیان معتقدند که بانی شهر بابل ضحاک * بوده است . به روایت ابن کلبی ، مساحت شهربابل دوازده فرسخ در دوازده فرسخ بوده و رود فرات از کنار دیوارهای آن می گذشته است تا آنکه بُخْتُنَّصر (نبوکد نصر) برای جلوگیری از ویرانی دیوارهای شهر، مسیررود را تغییر داد و آب آن را در مجرای کنونی انداخت و بابل همچنان آباد بود تا آنکه به دست اسکندر خراب شد.
    چنان که ملاحظه می شود، اطلاعات پیشینیان دربارة تمدن بابل پس از ویران شدنش ، بسیار درهم و متناقض است . در حقیقت ایشان دربارة این شهر جز آنچه در عهد عتیق آمده یا مورخان قدیمیونان نقل کرده اند و جز افسانه های رایج میان عوام ، اطلاعات دیگری نداشته اند.
    تااوایل قرن سیزدهم و ورود باستان شناسان به خرابه های این شهر، حقایق دربارة بابل روشن نشده بود. باستان شناسان بقایای عمارات و آثارهنری بسیاری را در شهر کشف کردند که از جملة آن ها لوحه هایی به خطّ میخی بود. پس از خواندن این نوشته ها، اطلاعات راجع به این شهر انسجام یافت و به افسانه های گوناگون و بی پایه ای که در گذشته دربارة بابل وجود داشت ، خاتمه داده شد و جای آن را اطلاعاتی متقن و قابل اعتماد گرفت . این اطلاعات در کتابهای متعددی که به زبانهای مختلف اروپایی دربارة این شهر تألیف شده در دسترس است .
    منابع : علاوه بر قرآن ؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، چاپ ترنبرگ ، لیدن ۱۸۵۱ـ۱۸۷۶، ج ۲، ص ۳۰۷،۳۹۵،۳۹۷ـ۳۹۸، ۴۰۰ـ۴۰۱، ج ۴، ص ۳۵۱، ۳۷۲، ج ۵، ص ۴۳۸ـ۴۳۹؛ ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹؛ ابن عبدالحق ، مراصدالاطلاع ، قاهره ۱۹۵۴، ج ۱، ص ۱۴۵؛ اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان ، چاپ رینود و دیسلان ، پاریس ۱۸۴۰؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، صفة المعموره ، چاپ طوغان ، ص ۲۳؛ ابراهیم بن محمد اصطخری ، المسالک و الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۸۷۰، ص ۱۰؛ عبداللّه بن عبدالعزیز بکری ، معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع ، چاپ مصطفی سقّا، قاهره ۱۳۶۴/۱۹۴۵؛ محمدبن جریر طبری ، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه ... ] و دیگران [ ، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، سلسلة اول ، ص ۲۲۹؛ کورکیس عوّاد، « آثار العراق »، سومر ، ج ۵ (۱۹۴۹)، ص ۷۲ـ۷۳؛ زکریابن محمد قزوینی ، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷؛ علی بن حسین مسعودی ، کتاب التنبیه و الاشراف ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۸۹۴، ص ۳۵؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ باربیه دمیناروپاوه دکورتل ، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷، ج ۲، ص ۱۱۵؛ یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳؛ احمدبن اسحاق یعقوبی ، تاریخ ، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳، ج ۱، ص ۲۳۵، ۳۲۱؛
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #43
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تکمله . نام بابل یکبار در قرآن کریم (بقره : ۱۰۲) آمده است : «واتَّبَعُوا مَا تَتْلواْالشّیاطینُ عَلی ‘ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ماکَفَرَ سُلَیْمانُ و لکِنَّ الشّیاطینَ کَفَروا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِحْرَو مَآاُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروُتَ و ماروتَ..». دربارة محل بابل ، میان مفسّران اختلاف وجود دارد. طبری (ج ۱، ص ۳۶۵) در این باره دو روایت آورده است ، یکی آنکه برخی بابل را بابِل دُنْباوند (دماوند)، و بعضی آن را بابل عراق می دانند که قول مشهور و درست همین است زیرا در بقره آیة ۱۰۲، از روزگار پادشاهی سلیمان علیه السلام سخن رفته که کسانی در آن هنگام در بابل به مردم جادوگری می آموختند. روشن است که حوزة حکومت سلیمان علیه السلام و اطراف آن ، با بابلِ دماوند در شمال ایران ، مناسبتی نداشته و به شهر قدیمی بابل ـ در کنار فرات ـ نزدیکتر بوده است .
    دربارة معنی واژة بابل ، طبرسی آن را با «تَبَلْبَلَتِ الاَلْسُنُ» پیوند داده (ج ۱، جزء ۱، ص ۳۹۵) می گوید که چون در آنجا برای نخستین بار، زبان یکسان مردم به پراکندگی دچار شد، شهر مزبور را بابل نام نهادند. اما این سخن به آیه یا حدیثی مستند نیست و ظاهراً از سِفْرِ اوّل تورات (۱۱:۹) گرفته شده که می گوید: «از آن سبب آنجا را بابل نامیدند زیرا که خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوّش ساخت …» اما آلوسی بغدادی رأی مفسّران گذشته را نپسندیده است و بابل را چنانکه ابوحیّان به تصریح آورده ، نامی غیرعربی می داند. اخفش ، بابل را نام رود بزرگی در یکی از زبانهای باستانی عجمی دانسته که به سبب نزدیکی فرات با آن ناحیه ، نام بابل را برآن سرزمین نهاده اند (ج ۱، ص ۳۴۲؛ برای ریشه شناسی بابل رجوع کنید به آمریکانا ، ذیل «بابل »). مفسّران قرآن به مناسبت آیة ۲۶ از سورة نحل نیز نامی از «بابل » آورده اند و می گویند بنیانی که در آیة شریفه ذکر شده «برج بابل » است که نمرود * پسر کنعان آن را بناکرد (زمخشری ، ج ۲، ص ۶۰۲؛ نیز رجوع کنید به بابل * ).
    هرتسفلد ( دایرة المعارف الاسلامیة ، ذیل «بابل »)، با استشهاد به آیة ۱۰۳ از سورة بقره ، به چاهی در بابل اشاره می کند که دو فرشتة هاروت و ماروت * تا روز رستخیز در آنجا زندانی شده اند؛ در حالیکه در این آیه کمترین اشاره ای براین معنا نشده است و به گفتة قزوینی (ص ۳۰۴)، این شهرت عامیانه ای در میان مردم است (نه حقیقت قرآنی ).
    درحدیث نبوی نیز از بابل یادشده است و به گفتة محدّثان اسلام ، هنگامی که امام علی علیه السلام به جنگ صفّین می رفت ، در وقت نمازعصر به سرزمین بابل رسید ولی در آنجا نماز نگزارد و گفت : «إِنَّ حبیبی صلّی اللّه علیه وآله و سلّم نَهانی أَنْ اُصَلِّیَ بِأَرضِ الْمَقبَرةِ و نَهانی أَنْ اُصَلّیَ بِبابِلَ فَإنَّها مَلْعُونَةٌ» (دوستم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا از اینکه در گورستان نمازگزارم نهی کرد و همچنین از نمازگزاردن در بابل بازداشت زیرا که سرزمینی نفرین شده است ؛ ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۳۶). خطابی در اسناد این حدیث و حرام شمردن نمازگزاردن در بابل تردید کرده است (آلوسی ، ج ۱، ص ۳۴۲). با وجود این ، آثاری را که در این باره رسیده نمی توان بکلّی نادیده گرفت ؛ از جمله قول محدثان امامیه با روایتی از جُوَیْریة بن مسهر را که براساس آن ، امام علی علیه السلام در بازگشت از پیکار با خوارج بابل را سرزمینی نفرین شده نامید، زیرا سه بار در آن عذاب فرود آمده است ونخستین جایی است که در آن ، به بت پرستی پرداخته اند و برای هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری روانیست که در آنجا نمازگزارد (حرّعاملی ، ج ۳، ص ۴۶۸ـ۴۶۹). فقهای امامیّه هم نمازگزاردن در بابل را باطل نشمرده اند و آثار وارد شده را بر کراهت حمل کرده اند (نجفی ، ج ۳، ص ۴۴۲). نصربن مُزاحم در کتاب وقعة صفّین (ص ۱۳۵) گزارش دیگری آورده که با روایت نخستین موافقت دارد و نشان می دهد که در خبر جویریة بن مسهر اشتباهی رخ داده است . هرتسفلد از این گونه روایات بدین نتیجه شگفت رسیده است که امام علی علیه السلام بابل را نفرین کرده است ( دائرة المعارف الاسلامیة ، ذیل «بابل »).
    منابع : علاوه بر قرآن و کتاب مقدس (عهد عتیق )؛ محمودبن عبدالله آلوسی ، روح المعانی ، بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم ، بیروت ۱۴۱۲؛ محمدبن حسن حرّعاملی ، وسائل الشیعة ، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ دائرة المعارف الاسلامیة ، قاهره ] تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ [ ، ذیل «بابل » (نوشتة هرتسفلد)؛ محمودبن عمر زمخشری ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، بیروت ] بی تا. [ ؛ فضل بن حسن طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت ۱۳۸۰؛ محمدبن جریر طبری ، جامع البیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/۱۹۸۰ـ ۱۹۸۳؛ زکریابن محمد قزوینی ، آ ثارالبلاد و اخبارالعباد ، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ محمدحسن بن باقر نجفی ، جواهرالکلام ، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ نصربن مزاحم ، وقعة صفّین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #44
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نظر ایرانیان باستان درباره بیماریها و منشا آنها:

    بر طبق آیین و فرهنگ ایرانی نابود کننده تمام بدیها ،پلیدیها و کژاندیشی ها و زشتی ها همان کلام ایزدی (مانتره) است. نامهای خداوند(صد و یک نام خدا) مانتره می باشد. گاتها مقدس مانتره می باشد. یسنا مانتره می باشد ، نماز مانتره می باشد ،اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک مانتره می باشد. تمام آموزشهای زرتشت مانتره می باشد. نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است ، تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی هر چقدر که قوی باشد رو به سستی می گذارد. و یکی دیگر از این درمانبخشها فراگیری دانش و ادب برای رسیدن به کمال انسانی می باشد.
    رقیه بهزادی، نویسنده کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال حاصلخیز» درباره تاریخچه علم پزشکی در ایران باستان نوشته است: «به سبب تقسیم دو گانه جهان به یک آفرینش خوب و یک آفرینش بد، همه بیماری های جهانی از پدیده های انگرمینو (منیوی بد) به شمار می آمد. در وندیداد، اهورامزدا اعلام می دارد که انگرمینو ۹۹ هزار و ۹۹۹ بیماری آفرید که شمار آن البته به صورت های مختلف تخمین زده شده است. در بخش های مختلف اوستا، شمار قابل ملاحظه ای از نام های بیماری ها حفظ شده است.»
    گیگر نویسنده و پژوهشگر کتاب «فرهنگ ایران شرقی» خود به دقت نام بیماری های موجود در آثارایرانباستان را ذکر کرده است. اگر چه برای بسیاری از آنها نتوانسته است معادل دقیق و مشخص عنوان کند. اما انواع بیماری های تب، سر و پوست در میان آنها مشخص و تفکیک شده است.
    رقیه بهزادی از برخی بیماری های نام برده شده در کتابوندیداد، یاد کرده است:
    ۱٫ واورشی : احتمالا یک بیماری مقاربتی است
    ۲٫ تب زایمان یا نفاس:eclampcia and preeclampcia
    3. اسکندا: ممکن است به مفهوم بریدگی باشد
    ۴٫ اگهوستی: راشیتیسم
    ۵٫ دروکا: مسلما سنگ کلیه یا صفرا است
    ۶٫ کورگها: ظاهرا همان است که در فارسی امروزی به آن کورو یا کورک می گویند.
    ۷٫ آستائیریا: ظاهرا نام یک بیماری است که بر روی بدن جوش هایی مانند دانه های آبله یا سرخک ظاهری می شود.
    همین طور در میان شماری از بیماری هایی که کاملا ناشناخته است، سه بیماری با « اژ» آغاز می شود و احتمالا ناراحتی هایی است که بر اثر گزش مار به وجود می آید.

    اساس علم پزشکی در کتاب اوستا، سه چیز است: کارد، گیاهان درمانی و کلام که به نظر می رسد منظور جراحی، پزشکی و دعا و نیایش باشد. در کتاب «قوم های کهن…» آمده است : چنین به نظر می رسد که اوستا به معالجه به وسیله دعایا افسون بیش از همه چیز اهمیت می دهد. به طوری که مانتر بیشاز، یعنی کلام شفابخش را پزشک پزشکان می نامد. در واقع، به کلام شفابخش یا کلام مقدس، شخصیت داده شده و از او به عنوان یکی از ایزدان یاد می شود: ای کلام مقدس، ای درخشان، مرا شفا ببخش.
    در وندیدا، کلام مقدس مفهومی بیش از دعا دارد و به معنی ورد و افسونی برای دور کردن بیماری هاست: بیماری را به عقب می رانم، مرگ را عقب می رانم، درد و الم را به عقب می رانم، سردرد را به عقب می رانم… آبله را به عقب می رانم
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #45
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    قانونهای پزشکی در ایران باستان:

    در وندیداد، احکامی نیز برای پزشکی ذکر شده است، مثلا آمده است که داوطلب پزشکی برای آزمایش جراحی نباید از مزداپرستان استفاده کند، بلکه باید یکی از دیوپرستان را مورد آزمایش قرار دهد. هر گاه بیماری را جراحی کند و در نتیجه بیمار هلاک شود و این کار بار دوم و سوم تکرار شود، داوطلب پزشکی برای همیشه از حرفه پزشکی محروم خواهد شد. اگر در این کار اصرار ورزد و به یک نفر مزدایی آسیب برساند، متهم به جنایتی معادل آدمکشی خواهد شد. اما پس از سه بار تجربه موفقیت آمیز، وی به عنوان یک پزشک شایسته، به شمار خواهد آمد.
    همچنین پزشکان، وظایف و مزد ویژه ای داشتند. رقیه بهزادی، برخی از این وظایف را این گونه برمی شمارد: پزشک باید به شتاب به عیادت بیمار برود. هر گاه شخص شب هنگام بیمار شد، پزشک باید تا پیش از پاس دوم شب خود را به او برساند، اگر در طول شب بیمار شود، پزشک باید تا پیش از سپیده دم بر بالای سر بیمار برسد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #46
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    حق ویزیت ! در ایران باستان:

    دستمزد پزشک دقیقا تناسب با مقام بیمار داشت و موبدان، تنها با دعا و دادن برکت، به پزشک دستمزد می دادند!
    رییس خانواده یا قبیله یا ده یا فرمانده استان به ترتیب یک خر، یک اسب، یک شتر و یا چهار اسب به عنوان دستمزد به پزشک می پرداختند. بیماران زن، به پزشک چهار پای ماده به عنوان دستمزد می پرداختند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #47
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اخلاق پزشکی در ایران باستان:


    درکتاب «قوم های کهن…» شرایط یک پزشک کامل در ایران باستان، این طور نقل شده است: باید اندام های بدن و مفاصل و درمان بیماری های آن ها را بداند. باید ارابه شخصی و دستیار داشته باشد و باید مهربان باشد و حسود نباشد. آرام سخن بگوید و هیچ گونه غروری نداشته باشد. دشمن بیماری ولی دوست بیمار باشد. حجت و حیا را رعایت کند و به دور از جنایت، آسیب رسانی و زورگویی باشد. شتابان به کار بپردازد، یار بیوه زنان باشد. رفتاری نجیبانه داشته باشد. پاسدار شهرت خوب باشد. به خاطر سود کار نکند، بلکه پاداشی معنوی را در نظر داشته باشد. در دادن گیاهان درمان بخش مهارت نشان دهد تا جسم را از بیماری برهاند و فساد و ناپاکی را دور کند. آرامش بیشتری ببخشد و لذایذ حیات را افزون سازد.
    از اوستا که بگذریم در دوره های پس از زرتشت این دانش همچنان نزد ایرانیان رو به رشد و نمو نمود. عمده کار پزشکی و دانش پزشکی نزد موبدان و مغان ایرانی بود. بهترین آموزگاران دانش پزشکی و ستاره شناسی مغان ایران بوده اند و این علوم پشت به پشت از آنها به شاگردانشان انتقال پیدا می کرده. متاسفانه در یورش بی رحمانه مقدونیان(اسکندر)، اعراب ، تاتارها و افغانها بسیاری از نوشته ها و کتابهای ارزشمند دانشمندان ایرانی را از بین رفته و کتابهای پزشکی نیز از این قانون مستثنی نبوده است. از پزشکان نامور ایران نیز در دوره های بعد می توان از مانی؛ روزبه و بزرگمهر نام برد. در دوره هخامنشی نیز پزشکان بی شماری بوده اند که دانشمندان یونانی و دیگر ملل از آنان بهره برده اند. عمده دانش پزشکی آن دوره و حتی دوره ماد و دوره های پسین بر دانش اوستایی استوار بوده.
    دوره ساسانیان نیز دانشمندان دیگر کشورها در دانشگاه گندی شاپور برای فراگیری دانشهای گوناگون از جمله پزشکی مشغول درس خواندن بودهاند ، مانند دیوژن. فرهنگستان گندیشاپور (که بصورت نیمهعربیوار جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال ۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در خوزستان بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندیشاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانشهای فلسفی و پزشکی تدریس میشد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در گندیشاپور روی داده است.

    گندیشاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی دژ نظامی شاپوربوده است. برخی پژوهشگران بر اینند که بنگاهی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته است. شهری به نام گندیشاپور را شاپور دوم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور دوم گندیشاپور را پایتخت خود قرار داد.
    نامآوری گندیشاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندیشاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترینهای دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.
    بنابراین فرهنگستان گندیشاپور از کانونهای اصلی دانشورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانشآموختگان دانشگاه گندیشاپور شده است. کتاب تاریخ الحکمه (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله میپردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.
    تمامی کتابهای شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندیشاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندیشاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان خاور و باختر گشت. گندیشاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندیشاپور در خوزستان بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.
    در سالهای آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندیشاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانشآموختگان (فارغالتحصیلان) دانشکده پزشکی گندیشاپور بوده است.
    دانش پزشکی در ایران پس از حمله و یورش اعراب چند قرنی رو به کاهش و افتادگی گذاشت لیکن با کوشش بزرگمردان و دانشمندان و با عنایت اورمزد این دانش مانند گذشته و بهتر از آن رو به بالندگی گذاشت. به طوریکه دانشمندان بی شماری از دوره ی اسلامی به بعد از یاران به دانش جهان کمک شایانی کردند و کمتر کسی مانند آنها را میتوان یافت ، بزرگانی چون ابن سینا؛ محمد زکریا رازی؛ فارابی؛ خیام که نامشان همواره در تاریخ پزشکی جهان می درخشد و موجب افتخار و سربلندی مردم ایرانزمین در تمام دوره ها می باشند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #48
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    زبان پارسی باستان


    زبان ایرانیان در زمان هخامنشیان پارسی باستان یا فرس قدیم نامیده می شود که ریشه ی زبان فارسی کنونی است. کتیبه های شاهان هخامنشی و لوح های زرین و سیمین که از آن روزگار بر جای مانده به این زبان نوشته شده است. مجموع واژه های اصلی کتبیبه ها از چهارصد کلمه تجاوز نمی کند و مطالب آن عبارت است از نام و شرح خاندان شاهان، شرح فتوحات، ستایش یزدان، نکوهش دروغ و ناپاکی و سفارش به راستی و نیکو کاری. این کتیبه ها غالبن به چند زبان است و غیر از پارسی باستان، به زبان های آسوری ،ایلامی و آرامی که میان ملل دست نشانده ی هخامنشیان معمول بوده، نگاشته شده است. مجموع کتیبه های هخامنشی بالغ بر چهل کتیبه است و مهم ترین آن ها در تخت جمشید، همدان، شوش، نقش رستم، بیستون، وان و الوند، است که کتیبه ی بیستون از همه مفصل تر و مشتمل بر ٤٢٠ سطر و هیجده هزار و نهصد کلمه است که داریوش در این کتیبه چه گونگی فرونشاندن شورش های داخلی و غلبه و تسلط به کشورهای خارجی و حدود متصرفات خود را شرح می دهد و در پایان، مجد و بزرگواری کشور ایران را آرزو می کند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #49
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    آخرین اخبار از یافته های باستان شناسی



    تابوت مربوط به دوره اشکانی مرمت می شود
    یکشنبه 9 اسفند1388
    سرپرست پژوهشی میراث فرهنگی ، صنایع دستی وگردشگری خوزستان از انتقال تابوت دوره اشکانی جهت انجام اقدامات مرمتی به کارگاه وپایگاه هفت تپه چغازنبیل خبر داد. به گزارش روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی ، صنایع دستی وگردشگری خوزستان سید محسن حسینی در این باره اظهار داشت: با توجه به کاوشهای باستان شناسی در آذر ماه سال جاری به منظور تعیین حریم در محوطه باستانی تل رضوان شهرستان رامشیر یک تابوت سفالی حاوی کودک با قدمت مربوط به دوران اشکانی کشف گردید وپس از عملیات نجات بخشی توسط هیئت باستان شناسی با مجوز پژوهشکده باستان شناسی این تابوت به فرمانداری این شهرستان انتقال یافت. وی با بیان اینکه تا کنون تابوت مکشوفه دوران اشکانی در فرمانداری تحت مراقبت گروه باستان شناسی وکارشناسان مرمت بوده است افزود: این تابوت باهماهنگی شهرستان رامشیر جهت انجام اقدامات مرمتی در تاریخ 4 اسفند ماه به کارگاه وپایگاه هفت تپه چغازنبیل انتقال داده شد.حسینی ضمن تقدیر وتشکر از فرمانداری رامشیر در راستای حفظ وحراست از میراث گرانبهای این شهرستان خاطر نشان کرد: بعد از انجام اقدامات مرمتی این تابوت با هماهنگی فرمانداری وایجاد نمایشگاه تخصصی باستان شناسی دررامشیر جهت بازدید علاقه مندان به نمایش گذاشته شود. گفتنی است : محوطه تل رضوان در بین مزارع کشاورزی واقع گردیده ونزدیک به 150هکتار می باشد که قدمت آن مربوط به دوره اشکانی و قبل از آن بر می گردد.این تابوت بر اثر جاری شدن سیل در قسمتی از تپه کشف گردیده است.
    شف آثاري 4000 ساله در ويتنام



    باستانشناسان در يکي از استانهاي مرکزي ويتنام موفق به کشف اشايي چهار هزار ساله شدند، که نگرشي دوباره را در شناخت يکي از مهمترين قبايل بومي اين کشور به دنبال داشت.

    به گزارش ميراث آريا(chtn)، با همکاري موسسه باستانشناسي ويتنام و سازمان موزههاي اين کشور، کاوشهايي در منطقه کوانگ انگاي و در نواحي کوهستاني منطقه حفاظتي نوک تراگ صورت گرفت که منجر به شناسايي يافتههايي از قديميترين اقوام ساکن در اين کشور شد.

    علاوه بر کشف تبرها و دستههاونهايي سنگي، باستانشناسان موفق به کشف ظروفي سفالي شدند، که توسط اقوام کين(Kinh)، يکي از پرجمعيتترين قبايل ويتنام در دورههاي حکومتي سه سلسله پادشاهي اين کشور ساخته شده بودند. اين يافتهها نشان داد، قبايل کين مردماني تاجر بوده و مراودات و تبادلات بازرگاني خود را با قبايل همسايه خود مدتها زودتر از تصورات قبلي انجام ميدادند.

    باستانشناسان اعلام کردند، اين يافتهها دانشمندان و محققان را در شناخت اصالت فرهنگ مناطق مرکزي ويتنام ياري خواهد کرد./
    كشف مجسمه 13 هزار ساله در ژاپن
    خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ يك مجسمه گلي كه طبق بررسي هاي اوليه باستان شناسان متعلق به سيزده هزار سال پيش است در سايت باستاني هيگاشيمو ژاپن كشف شد.

    مجسمه كشف شده اثر كوچكي است به بلندي 3.1 سانتي متر كه 14.6 گرم وزن دارد و دراصل نيمتنه بي سر يك زن است.

    طبق همين گزارش اين مجسمه كه در مجموعه هاي باستاني خاصي معروف به «آيداني كوماهارا» بدست آمده يك محوطه باستاني مربوط به فرهنگ سفال گري جومون است.

    پيش از اين نيز مجسمه گلي ديگري نيز تقريبا در همان منطقه اما در ماتسوساكا در سال 1996 بدست آمده بود.
    سرپرست گروه کاوش تپه اشرف اعلام کرد:
    آثاری از دوره ساسانی در تپه اشرف اصفهان کشف شد
    یران نامه- شاهین سپنتا،معصومه شهباز: آثار معماری از دوره ساسانی به همراه سفالهایی از آن دوره در کنار آثاری از قرن چهارم هجری و بقایای کاخ تخریب شده اشرف افغان در نخستین روزهای اولین فصل کاوش در تپه تاریخی اشرف در نزدیکی پل شهرستان اصفهان و در کنار زاینده رود به دست آمد. دکتر علیرضا جعفریزند سرپرست گروه کاوش باستانشناسی تپه اشرف با اعلام این خبر درباره اهمیت کاوش در تپه اشرف گفت: در اصفهان از قرن چهارم هجری به بعد آثار ملموسی در دست است ولی درباره قبل از آن بهخصوص اصفهان پیش از اسلام اطلاعات ما اندک است و تپه اشرف تنها تپه تاریخی است که در محدوده شهر اصفهان قرار دارد؛ چون اصفهان شهری است که در طول تاریخ هیچ وقت نمرده برای همین لایههای تاریخی روی همدیگر قرار گرفته اند و مثل شوش یا فیروز آباد نیست که امروز شهر به حال خودش رها شده باشد و باستان شناسان بتوانند به راحتی روی آن کاوش کنند. اصفهان کهن زیر اصفهان فعلی است. تنها چیزی که از آثار کهن در سطح باقی مانده، این تپه اشرف است و من معتقدم که بخشی از اصفهان پیش از اسلام اینجا نهفته است و کاوش در این تپه برای دستیابی به تاریخچه گمشده اصفهان بسیار اهمیت دارد. پس با نظر به این که بخشی از تاریخ شهر اصفهان و ایران در اینجا نهفته است این کاوشها آغاز شد و با جدیتی که مهندس حیدری پور رئیس میراث فرهنگی اصفهان انجام داد، این قدم بزرگ در تاریخ اصفهان برداشته می شود و به نظر من اگر بیش از این تعللی صورت بگیرد، زیان های غیر قابل جبرانی به تاریخ شهر اصفهان وارد می شود.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #50
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سازنده خط میخی پارسی باستان کیست؟

    --------------------------------------------------------------------------------

    کهن ترین نبشته هایی که که به این خط به دست ما رسیده اند یکی لوح های زرین اریارمنه و ارشام و سنگ نبشته های منسوب به کورش بزرگ در پاسارگاد می باشند. متن لوح زرین آریارمنه چنین است:


    اریارمنه شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،پسر چیش پیش شاه،نوه هخامنش.اریارمنه گوید، این کشور که من دارم، دارای اسبان خوب و مردان خوب است، خدای بزرگ اهورامزدا به من داد. به خواست اهورامزدا من شاه در این کشورم. اریارمنه شاه گوید،اهورامزدا مرا پشتیبانی فرمایاد.


    لوح زرین ارشام پسر اریارمنه، با تفاوتی بسیار ناچیز دارای همان متن لوح اریارمنه است.و نبشته منسوب به کورش تنها از چهار واژه درست شده است. که در پاسارگاد در چهار جا تکرار شده است:
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/