صفحه 29 از 29 نخستنخست ... 192526272829
نمایش نتایج: از شماره 281 تا 287 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #281
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم

    حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم


    عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران

    ساده‌دل من که قسم های تو باور کردم


    به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود

    زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم


    تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار

    گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم


    زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی

    که من از خار و خس بادیه بستر کردم


    در و دیوار به حال دل من زار گریست

    هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم


    در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم

    اشک‌ریزان هوس دامن مادر کردم


    اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت می کرد

    پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم


    بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی

    که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم


    ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در

    چشم را حلقه‌صفت دوخته بر در کردم


    جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی

    گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم


    شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال

    آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #282
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    نفسی داشتم و ناله و شیون کردم

    بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم


    گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من

    لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم


    لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست

    اشک چون لاله سیراب به دامن کردم


    در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ

    که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم


    شبنم از گونه گلبرگ نگون بود که من

    گله زلف تو با سنبل و سوسن کردم


    دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ

    شمع عشقی که به امید تو روشن کردم


    تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی

    تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم


    آشیانم به سر کنگره افلاک است

    گرچه در غمکده خاک نشیمن کردم


    شهریارا مگرم جرعه فشاند لب جام

    سال هابر در این میکده مسکن کردم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #283
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

    چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم


    چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

    به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم


    خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر

    من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم


    فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را

    زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم


    فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

    سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم


    صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

    ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم


    ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم

    حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم


    تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

    من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم


    حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری

    در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم


    ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها

    که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #284
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم

    خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم


    آن که می خواست برویم در دولت بگشاید

    با که گویم که در خانه به رویش نگشودم


    آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت

    من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم


    آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید

    آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم


    یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا

    که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم


    ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را

    گو به سر می رود از آتش هجران تودودم


    جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس

    این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم


    به غزل رام توان کرد غزالان رمیده

    شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #285
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
    بي‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

    نوشداروئي و بعد از مرگ سهراب آمدي

    سنگدل اين زودتر مي‌خواستي حالا چرا

    عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

    من که يک امروز مهمان توام فردا چرا

    نازنينا ما به ناز تو جواني داده‌ايم

    ديگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

    شور فرهادم بپرسش سر به زير افکنده بود
    اي لب شيرين جواب تلخ سربالا چرا

    وه که با اين عمرهاي کوته بي‌اعتبار

    اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا

    اي شب هجران که يک دم در تو چشم من نخفت
    اينقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

    آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي‌کند

    در شگفتم من نمي‌پاشد ز هم دنيا چرا

    در خزان هجر گل اي بلبل طبع حزين
    خامشي شرط وفاداري بود غوغا چرا

    شهريارا بي‌جيب خود نمي‌کردي سفر
    اين سفر راه قيامت ميروي تنها چرا
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #286
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن
    يا حريفي نشود رام چه خواهد بودن

    حاصل از کشمکش زندگي اي دل نامي است


    گو نماند ز من اين نام چه خواهد بودن


    آفتابي بود اين عمر ولي بر لب بام


    آفتابي به لب بام چه خواهد بودن


    نابهنگام زند نوبت صبح شب وصل

    من گرفتم که بهنگام چه خواهد بودن


    چند کوشي که به فرمان تو باشد ايام

    نه تو باشي و نه ايام چه خواهد بودن


    گر دلي داري و پابند تعلق خواهي

    خوشتر از زلف دلارام چه خواهد بودن


    شهرياريم و گداي در آن خواجه که گفت

    «خوشتر از فکر مي و جام چه خواهد بودن»
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #287
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4451
    Array

    پیش فرض

    آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفري
    ما هم از کارگه ديده نهان شد چو پري

    باز در خواب سر زلف پري خواهم ديد


    بعد از اين دست من و دامن ديوانه سري


    منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس


    سوخت در فصل گلم حسرت بي بال و پري


    خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت


    اينهمه عمر به بي‌حاصلي و بي‌خبري


    دوش غوغاي دل سوخته مدهوشم داشت

    تا به هوش آمدم از ناله‌ي مرغ سحري


    باش تا هاله صفت دور تو گردم اي ماه

    که من ايمن نيم از فتنه‌ي دور قمري


    منش آموختم آئين محبت، ليکن

    او شد استاد دل‌آزاري و بيدادگري


    سرو آزادم و سر بر فلک افراشته‌ام

    بي ثمر بين که ثمردارد از اين بي ثمري


    شهريارا بجز آن مه که بري گشته ز من

    پري اينگونه نديديم ز ديوانه بري
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 29 از 29 نخستنخست ... 192526272829

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/