صفحه 27 از 29 نخستنخست ... 1723242526272829 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 261 تا 270 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #261
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود

    طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود


    سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست

    سر ما خاک در دردکشان خواهد بود


    پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم

    چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود


    تا جهان باقی و آئین محبت باقی است

    شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود


    هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات

    گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود


    حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است

    تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود


    صحبت پیر خرابات تو دریافته ام

    روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود


    هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است

    به هواداری آن سرو روان خواهد بود


    تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم

    دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود


    زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد

    تا نسیم سحری مشک فشان خواهد بود


    ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار

    عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود


    شهریارا به گدایی در میکده ناز

    که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #262
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود

    عقلی درید پرده که دیوانه تو بود


    خم فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست

    خود جرعه نوش گردش پیمانه تو بود


    پیرخرد که منع جوانان کند ز می

    تابود خود سبو کش میخانه تو بود


    خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر

    ته سفره خوار ریزش انبانه تو بود


    تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل

    هر جا گذشت جلوه جانانه تو بود


    دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو

    مرغان باغ را به لب افسانه تو بود


    هدهد گرفت رشته صحبت به دلکشی

    بازش سخن ز زلف تو و شانه تو بود


    برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک

    کورا هوای دام تو و دانه تو بود


    بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز

    هر چند آشنا همه بیگانه تو بود


    همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار

    تا بانک صبح ناله مستانه تو بود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #263
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود

    شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود


    در کهن گلشن طوفانزده خاطر من

    چمن پرسمن تازه بهار آمده بود


    سوسنستان که هم آهنگ صبا می رقصید

    غرق بوی گل و غوغای هزار آمده بود


    آسمان همره سنتور سکوت ابدی

    با منش خنده خورشید نثار آمده بود


    تیشه کوهکن افسانه شیرین میخواند

    هم در آن دامنه خسرو به شکار آمده بود


    عشق در آینه چشم و دلم چون خورشید

    می درخشید بدان مژده که یار آمده بود


    سروناز من شیدا که نیامد در بر

    دیدمش خرم و سرسبز به بار آمده بود


    خواستم چنگ به دامان زنمش بار دگر

    نا گه آن گنج روان راهگذار آمده بود


    لابه ها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت

    آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود


    چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب

    روز پیری به لباس شب تار آمده بود


    مرده بودم من و این خاطره عشق و شباب

    روح من بود و پریشان به مزار آمده بود


    آوخ این عمر فسونکار بجز حسرت نیست

    کس ندانست در اینجا به چه کار آمده بود


    شهریار این ورق از عمر چو درمی پیچید

    چون شکج خم زلفت به فشار آمده بود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #264
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود

    وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود


    امروز در میانه کدورت نهاده پای

    آن روز در میان من و دوست جانبود


    کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست

    اول حبیب من به خدا بی وفا نبود


    دل با امید وصل به جان خواست درد عشق

    آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود


    تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت

    غم با دل رمیده ما آشنا نبود


    از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی

    با چون منی بغیر محبت روا نبود


    گر نای دل نبود و دم آه سرد ما

    بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود


    سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار

    گر همره ترانه ساز صبا نبود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #265
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود

    از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود


    مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود

    دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود


    دیگر شکسته بود دل و در میان ما

    صحبت بجز حکایت سنگ و سبو نبود


    او بود در مقابل چشم ترم ولی

    آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود


    حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت

    با روی زشت زیور گوهر نکو نبود


    اشکش نمی‌مکیدم و بیمار عشق را

    جز بغض شربت دگری در گلو نبود


    آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق

    با اشک نیز دست و دل شستشو نبود


    از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود

    او بود بی‌وفا و در این گفتگو نبود


    ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است

    عطری نماند از گل رنگین که بو نبود


    آزادگان به عشق خیانت نمی کنند

    او را خصال مردم آزاده خو نبود


    چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار

    جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #266
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید

    از در آشتیم آن مه بی مهر درآید


    آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان

    با دم عیسویم ایندم آخر به سر آید


    خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب

    به تماشای من از روزنه کلبه درآید


    دلکش آن چهره که چون لاله بر افروخته از شرم

    بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید


    سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل

    گر تو هم یادت ازین قمری بی‌بال و پرآید


    شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست

    تا نسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید


    رود از دیده چو با یادمنش اشک ندامت

    لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید


    شهریارا گله از گیسوی یار اینهمه بگذار

    کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #267
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار

    من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار


    تا بهار است دری از قفس من نگشاید

    وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار


    هرگز این دور گل و لاله نمی خواستم از بخت

    که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار


    هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد

    که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار


    گل بجوشید و گلابش همه خیس عرق شرم

    که به یک خنده طفلانه چه بود آنهمه آزار


    چشم نرگس نگرانست ولی داغ شقایق

    چشم خونین شفق بیند و ابر مه آزار


    ابر از آن بر سر گلهای چمن زار بگرید

    که خزان بیند و آشفتن گلهای چمن زار


    شهریارست و همین شیوه شیدایی بلبل

    بگذارید بگرید بهوای گل خود زار
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #268
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز

    سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز


    وامداریم سرافکنده ز خجلت در پیش

    که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز


    توسن بخت نه رام است خدا می داند

    ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز


    نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان

    از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز


    نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ

    من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز


    به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی

    چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز


    توئی آن کشور افسانه که خشت و گل تست

    با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز


    سرورانت مگر از سرو روانت زادند

    که در آفاق بلندند و به نام ای شیراز


    قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی

    همچنان مانده در افواه انام ای شیراز


    خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست

    تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز


    زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی

    جرعه ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز


    زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم

    گوشه ای نیز مرا بخش مقام ای شیراز


    ترک جوشی زده ام نیم پز و نامطبوع

    تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز


    شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر

    که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز


    شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی

    شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #269
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز

    خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز


    در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم

    پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز


    دارم آن حجب جوانی که زبانبند منست

    لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز


    فرخ خاطر من خاطره شهر شماست

    خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز


    دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست

    زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز


    با منت سایه کم از گلشن آزادی چیست

    می برم شکوه ات ای سرو به شمشاد هنوز


    یاد گلچین معانی و نوید و گلشن

    نوشخواری بود و نعشه معتاد هنوز


    بیست سال است بهار از سرما رفته ولی

    من همان ماتمیم در غم استاد هنوز


    صید خونین خزیده به شکاف سنگم

    که نفس در نفسم با سگ صیاد هنوز


    شهریار از تو و هفتاد تو دلشاد ولی

    خود به شصت است و ندیده است دل شاد هنوز
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #270
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز

    بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز


    به گوشوار دلاویز ماه من نرسد

    ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز


    به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا

    گشوده پرده پائیز خاطرات انگیز


    چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز

    بهار عشق و شبابست این شب پائیز


    عروس گل که به نازش به حجله آوردند

    به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز


    شهید خنجر جلاد باد می غلتند

    به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز


    خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد

    بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز


    خزان صحیفه پایان دفتر عمر است

    باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز


    به سینمای خزان ماجرای خود دیدم

    شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز


    هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی

    به غیر خون دلم باده در پیاله مریز


    شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد

    دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز


    عزیز من مگر از یاد من توانی رفت

    که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز


    پری به دیدن دیوانه رام می گردد

    پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز


    نوای باربدی خسروانه کی خیزد

    مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز


    به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک

    که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز


    تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی

    که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 27 از 29 نخستنخست ... 1723242526272829 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/