صفحه 2 از 12 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 113

موضوع: نوروز باستانی

  1. #11
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    جشن بهمنگان
    دومین روز از بهمن ماه یاستانی (26 دی خورشیدی)
    بهمن از واژه اوستایی وهومن(Vohuman) به معنی اندیشه نیک می باشد، وهومن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا می باشد. اشوزرتشت برای دریافت پیام های اهورایی از وهومن یاری می گیرد. پاسبانی چهارپایان سودمند در عالم جسمانی به این امشاسپند واگذار می شود. از این رو زرتشتیان در جشن بهمنگان یا بهمنجه که در روز بهمن از ماه بهمن واقع می شود از کشتار حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می نمایند و برخی از زرتشتیان پرهیز از خوردن و کشتار را در تمام روزهای بهمن ادامه می دهند. این جشن حامی مردان درستکار می باشد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #12
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    چهارشنبه سوري؛ آيينها و ريشهها

    چهارشنبه سوري نام واپسين چهارشنبهي تقويم خورشيدي ايراني است، كه شب آن با رسوم و آيينهايي ويژه، خصوصاً پرش از روي آتش مشخص ميشود. نامهاي محلي گوناگون اين روز عبارت است از: گول چارشمبه (اردبيل)، گوله گوله چارشمبه (گيلان)، كوله چووارشمبه (كردستان)، چووارشمبه كولي (قروه، نزديك سنندج)، و چارشمبه سرخي (اصفهان). برخي دانشمندان واژهي «سوري» را با «سور» (ميهماني، جشن) ارتباط داده و آن را به معناي «وابسته به سور، جشنآميز» گرفتهاند، برخي ديگر، به طور موجهتري، سور را گونهاي ديگر از واژهي سرخ ميپندارند (مانند گل سوري ”گل سرخ“) و آن را اشارهاي به خود آتش يا به «سرخي»، به مفهوم تندرستي يا بلوغ، كه به طور فرضي با پرش از روي آتش به دست ميآيد، ميانگارند. كاربرد عنوان متفاوت چارشمبه سرخي در اصفهان و قرار داشتن گونهي گويشي رايج سور در برابر سرخ، تأييد ديگري است بر اين ديدگاه.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #13
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سپندارمذگانsepand
    در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!
    اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است.
    فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند.سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن.
    زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #14
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    زبانهای ایرانی باستان


    زبان شناسان با توجه به اسناد و مدارکی که چگونگی دگرگونی و تکامل زبانهای ایرانی را در درازنای تاریخ نشان میدهند،زبانهای ایرانی را از دیدگاه تحول زبانی به سه دوره بخش کرده اند:

    1)دوره ی باستان 2)دوره ی میانه 3)دوره ی نو

    درباره ی زبانهای ایرانی میانه،در شماره آبانگان صحبت شد.اکنون میخواهیم به بررسی و پژوهش در زبانهای ایرانی باستان بپردازیم.

    باید توجه داشت که این نامگذاری،پیش از آن که ناظر به دوره ی زمانی ویژه ای باشد،بر اساس ساختمان زبان و درجه ی تحول و دگرگونی آن است.با این وجود زبان شناسان،زمان رواج زبانهای ایرانی باستان را از دیرینه ترین زمانها تا پایان شاهنشاهشی هخامنشی میدانند.
    زبانهای ایرانی باستان با توجه به مدارک و اسناد موجود به چهار شاخه ی مادی،سکایی،پارسی باستان و اوستایی بخشبندی میشوند.دور از ذهن نیست که زبانهای دیگری نیز افزون بر این چهار مورد، در دوره ی باستان وجود داشته بوده باشند اما شوربختانه سند و مدرکی از آنها نمانده است.

    زبان مادی

    شاهنشانی ماد،نخستین دولتی است که با استناد به سالنامه های دولتهای میان رودان و یونانی از آن آگاهی داریم. با این وجود از این زبان، نوشته ای باز نمانده است.برخی از سندهای هخامنشیان علاوه بر پاسارگاد، شوش و بابل در هگمتانه نیز نگهداری میشد.بدون شک دولت ماد نیز نیاز داشته است که سندهای دولتی و رسمی را به نگارش در بیاورد اما سندی نیست که نشان بدهد این اسناد حتماً به زبان مادی نوشته شده باشند.
    دینون مینویسد که در نیمه ی نخست سده ی ششم پیش از میلاد، سرایندگانی در دربار شاهان مادی بوده اند و موضوع سروده های خود را از داستانهای ملی برداشت میکرده اند.چندین داستان و افسانه از دوره ی مادها در نوشته های تاریخ نگاران یونانی آورد شده که از روی آنها میتوان دریافت که در زمان مادها،داستان ها یا منظومه هایی داستانی وجود داشته است اما شوربختانه هیچ یک از آنها اکنون در دسترس نیستند.
    از زبان مادی شماری واژه در نوشته های پارسی باستان و یونانی مانده است که چند نمونه از آن را که در پارسی باستان به جای مانده است، در زیر می آوریم:
    Wazaraka = بزرگ
    Khshaayathya= شاه
    Mithra =مهر
    از این زبان پس از دوره ی هخامنشی هیچ آگاهی در دست نیست.

    سکایی

    سکاها دسته ای از ایرانیان بودند که در خاور دربای کاسپین و باختر آن پراکنده بودند.سکاهای باختری، چندی بر مادها مسلط بودند و هیچ دور از ذهن نیست که در این مدت این دو زبان از همدیگر اثر گرفته باشند.این زبان با زبانهای مادی و پارسی یکسان نبوده اما تفاوت فراوانی هم نداشته است چنانچه هرودوت مینویسد که هووَخشتَر "پادشاه ماد"، با گروهی از سکاییان جنگجو که به پناه آورده بودند؛ به احترام رفتار کرد و دسته ای از کودکان ماد را به ایشان سپرد تا زبان خود را به آنان بیاموزانند. همین مورخ برخی از افسانه های ملی و داستانهای سکایی را درباره اصل و نژاد و تاریخ کهن این قوم آورده است. استرابون (جغرافیایی نویس یونانی سده نخست میلادی) به نزدیکی فراوان زبانهای سکایی و مادی و پارسی باستان اشاره کرده است.
    از زبان سکاهای خاوری و باختری،چند واژه که بیشتر آنها نام خاص هستند باقی مانده است که در زیر چند نمونه از زبان سکاییان باختری را که در نوشته های یونانی و لاتینی به جای مانده است، می آوریم:
    Arvant= تند و سریع
    Aspa= اسب
    Aatar= آذر
    Baazu= بازو
    Charma= چرم
    Chyav= شدن
    Gausha= گوش
    Hapta= هفت
    hushka= خشک

    پارسی باستان

    پارسی باستان نامی است که به زبان سنگ نوشته های شاهنشاهان هخامنشی داده شده است.این زبان گویش مردم پارس بوده که در آن نشانه های اندکی از یک گویش شمالی نیز دیده میشود.این زبان را تنها از روی همین نوشته های شاهانه،که بر روی کوهها و لوح ها بر جای مانده،میشناسیم.
    روابط اداری در شاهنشاهی هخامنشی به زبان و خط آرامی بر روی چرم یا پاپیروس و با قلم و مرکب، انجام میگرفت.اسناد گنجینه ی کاخ شاهی در تخت جمشید که شمار آنها نزدیک سی هزار است به زبان عیلامی است.شوند به کار بردن این زبانها به جای زبان پارسی این است که هخامنشیان خیلی رود بر گستره ای پهناور چیره گشتند و در نتیجه زمان کافی برای پرورش دبیران و کارمندانی آگاه به زبان پارسی نداشته اند و در نتیجه کاربردی ترین شیوه را برگزیدند که همان استفاده از دبیران و کارمندان محلی برای پیشبرد کارهای دفتری و اداری بود. و بنابراین زبان پارسی باستان تنها برای ثبت کارهای بزرگ و درخشان شاهنشاهان هخامنشی به کار می رفت که برجسته ترین آنها کتیبه ی بیستون از داریوش بزرگ است و پس از او خشایارشا و اردشیر یکم و داریوش دوم و اردشیر دوم و اردشیر سوم به کتیبه نویسی ادامه دادند.
    از آریارمنه و ارشامه و کورش نیز کتیبه به جای مانده است اما با توجه به اختراع خط میخی در زمان داریوش یکم،این کتیبه ها به احتمال زیاد پس از خود آنها و به دستور داریوش نوشته شده است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #15
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اوستایی

    اوستایی به زبانی گفته میشود که اوستا به آن نوشته شده است.در اوستا، میهن نخست آریاییان،آریا ویج نامیده شده و پژوهشگران بر این باورند که خاستگاه این زبان می بایست جایی در نزدیکی خوارزم و دریاچه ی آرال باشد.
    زبان اوستایی را باید دارای دو گویش دانست:
    گویشی که در گاهان به کار رفته و کهنتر می نماید و دیگری گویش دیگر بخشهای اوستا که نو تر است.گاهان یا گاتها،سروده های خود زرتشت است چرا که در شش مورد از این سروده ها،نام زرتشت به صیغه ی یکم شخص آمده است و بنابراین زمان سروده شدن گاتها ارتباط مستقیمی با زمان زندگی اشوزرتشت دارد.
    بر اساس روایت های زرتشتی دوره ی ساسانی،زمان زرتشت را حدود 2600 سال پیش در نظر گرفته اند البته دیدگاه در این زمینه بسیار متفاوت است و حتی برخی منابع یونانی زمان زرتشت را تا 8500 سال پیش نیز عقب میبرند.دیگر بخشهای اوستا در دوره ی ساسانیان گردآوری شده است.
    به موجب دینکرد،اوستای زمان هخامنشیان بر روی چرم گاو نوشته شده بود و اسکندر آنها را سوزاند سپس در زمان بلاش "شاه اشکانی"،اوستا را از روی روایت های شفاهی گردآوری کردند و در زمان اردشیر ساسانی،بار دیگر این متنها تصحیح و ثبت گردید.اوستای ساسانی 21 نسک یا کتاب بوده اما پس از یورش عربها بخشهای بسیاری از آن نابود شد با این حال نویسنده دینکرد در سده ی نهم میلادی،سه برابر متن کنونی را در دست داشته است.
    اوستای کنونی شامل 5 بخش "یَسنا" ، "ویسپِرد" ، "وَندیداد" ، یَشتها" و "خرده اوستا" است .
    متن اوستایی که اکنون در دسترس است به دبیره خاصی نوشته شده است که تنها برای ثبت این نوشته های دینی شاخته شده و زمان پیدایش آن را سده ششم میلادی دانسته اند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #16
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تفاوتهای زبان اوستایی و پارسی باستان

    زبان اوستایی با پارسی باستان بستگی زیادی دارد بطوریکه میتوان گفت این دو زبان،گویشهایی با اندکی اختلاف از زبان ایرانی باستان بوده اند.زبان بخشهایی از اوستا مانند گاتها و بخشهایی از یشت ها کهن تر از متن های بازمانده از پارسی باستان است اما با این حال بیشتر زبان شناسان همرای هستند که زبان اوستایی گویش خاوری ایران باستان و پارسی گویش باختری یا جنوب باختری آن است.
    تفاوت این دو،از جهت واکها و از جهت ساختهای صرفی است. در زیر به چند نمونه از تفاوت واکهای این دو زبان میپردازیم:

    1)واک "س" در اوستایی برابر با "ث" در پارسی باستان است.برای نمونه:
    اوستايي: masishta = پارسی: mathishta =مهست،بزرگترین

    2)واک "ز"در اوستایی برابر با "د" در پارسی باستان است.برای نمونه:
    اوستایی: zasta= پارسی:dasta=دست
    اوستايي:zrayah= پارسي: drayah=دریا

    3)گروه دو صامت"س پ" در اوستایی برابر با صامت "س" در پارسی است.برای نمونه:
    اوستايي: aspa = پارسی:asa=اسب
    اوستایی:vispa=پارسی: visa=قبیله

    4)گروه دو صامت "ث ر" برابر با "سَ" در پارسی است.برای نمونه:
    اوستایی:thritiya= پارسی: ssitiya=سوم

    از جهت ساختهای صرف نام در اوستایی،هر هشت حالت وجود دارد.تفاوتهای میان زبانهای پارسی باستان و اوستایی، منظم و پیرو قاعده است.بنابراین هر جا که واژه ای در متنهای پارسی یافت نشود از روی واژه ی اوستایی میتوان پی برد که ریخت پارسی آن چگونه بوده است و چون از زبان اوستایی، متنهای مفصل تر و واژگان فراوان تری موجود است در پژوهش تاریخ تحول زبان فارسی از آن استفاده میشود
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #17
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دیگر زبانهای ایرانی باستان

    از روی برخی قرینه ها میتوان به وجود زبانهای دیگر ایرانی باستان پی برد.از آن جمله اند زبانهای مادرِ زبانهای ایرانی میانه ای که از آنها اسناد و مدارکی در دست داریم و بر اساس زبان شناسی آشکار است که اصل(زبان مادر آنها) با زبانهای ایرانی باستان که در بالا به آنها اشاره شد،یکسان نبوده و در نتیجه صورت باستانی آنها،همزمان با زبانهای ایرانی باستان وجود داشته است. از میان میتوان به وجود زبانهایی مادر و باستانی برای زبان سغدی میانه و زبان پهلوانیک پی برد.اما از این زبانهای باستانی هیچ سندی حتی به صورت غیر مستقیم در دست نیست.

    بن مایه ها:
    1)تاریخ زبان فارسی،جلد یکم،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران/پرویز ناتل خانلری
    2)تاریخ زبان فارسی،انتشارات سمت/دکتر محسن ابوالقاسمی
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #18
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ویژگیهای فرهنگ ایران باستان و نقش آن در تمدن*سازی


    زرتشت از نوادر اندیشمندان جهان است که آموزش و فلسفه او تاثیر شگرفی بر کار تمام ادیان و فلاسفه بزرگ جهان گذاشته است.بزرگترین اندیشمندان و فلاسفه جهان از جمله فیثاغورس ،ارسطو، افلاطون، هگل ،سهروردی و ...با غرور و افتخار از زرتشت و فلسفه او یاد کرده اند.افلاطون در کتاب جمهوریت خود با افتخار تمام از زرتشت و فلسفه وی یاد کرده و خود را شاگرد و دنباله رو زرتشت معرفی کرده است.زرتشت نخستین پیامبری بود که خدای یگانه را شناخت و ندای توحید و یکتاپرستی در جهان منتشر ساخت. زرتشت در چندین هزار سال پیش آن چنان فلسفه و دینی آورد که همچنان تمام فلاسفه جهان آن را ملاک کار خود قرار می دهند .
    موضوع خیر و شر را زرتشت آن چنان بیان کرد که هیچ دین و هیچ مکتبی تا به امروز به این درستی نتوانسته اثبات کند. موضوع اراده و اختیار آدمی را به نوعی توجیه کرد که هنوز نه در فلسفه و نه در حکمت و نه در الاهیات توحیدی، شناخته تر ، روشن تر و قانع کننده تر از آن بیان نشده است.
    زرتشت نخستین پیامبر و نخستین دعوت کننده به یکتاپرستی و نخستین فیلسوف جهان بود که فلسفه و آیین وی تاکنون کامل ترین و پیشرفته ترین دین تاریخ بوده است. زرتشت به انسان و مقام انسانی احترام می گذارد. در فلسفه وی انسان هرگز آن موجود حقیری نیست که تاوان اشتباه و گناه آدم و حوا را پس داده و به این جهان آمده باشد بلکه بااراده و اختیار خویش وارد این جهان شده است.
    زرتشت را با کلمه ساده پیامبر نمی تواند تعریف کرد. زرتشت یک رستاخیز کننده انقلابی، یک مبارز راه راستی، یک قانون گذار بزرگ و یک معلم زندگی، و سیمای یک حکیم و عارف الهی و تابناک اصول اخلاقی است.
    اگر در میان تمام مصلحان و پیامبران و در میان آثارشان کاوش نماییم بدون شک بزرگ مردی همچون زرتشت نخواهیم یافت. بخشی از اوستا که به گاثا معروف است و سخنان خود زرتشت می باشد در تمام جهان برای محققان ادیان و فلسفه و تاریخ بشری موردی شگفت انگیز و بی نظیر است.
    در تاریخ پرافتخار ایران بزرگان زیادی وجود داشتند که اگر نمی بودند باید بگوییم حیف می شد و جای افسوس داشت ولی در مورد زرتشت کافی نیست که بگوییم اگر زرتشت در تاریخ ایران نبود جای افسوس داشت بلکه باید بگوییم زرتشت آبروی ما است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #19
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    پادشاهي در ايران مقدس است، و ملت ايران به سنتي كه از نياكان خويش بميراث برده اند حرمت و منزلتي چشم گير براي خود قائلند، هنوز هم در ايران جديد پادشاه را بديده اي خاص كه مشحون از تقدير و بزرگداشت قلبي است مي نگرند، تا آنجا كه تقدس او در ميان توده ملت بحد تقدس فرشتگان و پاكان ميرسد. ديري است كه در ايران پادشاه خادم ملت و راعي و مدافع او و راهبر سپاه خويش بسوي پيروزي است.

    پادشاهي در ايران قصه اي شگفت انگيز است و شناختن آن براي ما ضروري بنظر ميرسد. زيرا اين قصه ما را به ملتي صديق پيوند ميدهد و به روابط استوار و پايدار فرهنگي و ديني و لغوي آن ملت مرتبط مي سازد و ما را با آنها در روبرو شدن عليه سيطره جهاني و احتكار بين المللي پيوند ميدهد. كم اند آنها كه به اين امر وقوف دارند مگر فرزندان اين ملك و فرزندان ملك ما.

    نخستين بار در كتاب اوستا با لقب «كي» كه از القاب پادشاهي ايران است آشنا مي شويم. اوستا مجموعه اي است از كتب ديني كه بزباني خاص بنام زبان اوستائي تدوين شده است ومتون مقدس ديانت زردشتي را تشكيل ميدهد. دانشمندان ايران شناس نظر ميدهند كه زبان اوستائي در حدود قرنهاي ششم و هفتم قبل از ميلاد مسيح رايج بوده است، بنابراين لقب «كي» از زمانهاي پيش از بيست وشش قرن در ايران شناخته شده است و چنانكه در متون باقيمانده از دوره ساساني (226 – 656 ميلادي) آمده است طبقه دوم پادشاهان ايراني بنام كيانيان ناميده ميشدند و اولين آنها «قباد» بوده است.

    كلمه «كي» در اوستا به گروهي از اميران و رؤساي قبايلي كه با زردشت پيغمبرمعاصر بودند، گفته ميشد. اين اميران حامي زردشت بودند و براي اشاعه دين او در ميان اقوام شرقي ايران قديم جنگها كردند. از پادشاهاني كه بلقب «كي» خوانده ميشدند بايد «كيقباد» و «كيكاووس» و «كيخسرو» را نام برد. بنابراين لقب «كي» از نخستين القاب پادشاهي ايران بشمار ميرود.

    خاندان كياني وجود خارجي نداشت بلكه درباره آنها آمده از طريق اساطير فارسي و داستانهاي ملي ايران بوده است. ليكن در دوره هخامنشي (559 – 320 ق.م) كه آثار بجاي مانده و زبان پارسي باستان، يعني زبان متداول در ديار فارس، قديمترين زبان فارسي ايران در زمان اين پادشاهان بشمار ميرفته است، به نخستين واژه اي كه باز ميخوريم كلمه «خشايثي» (Xshayathya) بمعني پادشاه مي باشد. اين كلمه لقب پادشاهان اين سلله بوده ايت و از زمان كورش كبير (559 – 552 ق.م) تا دوره اردشير سوم (359 – 338 ق.م) بكار ميرفته. با تطور زبان و طبق قاعده تبديل حروف حرف اول اين واژه (خ) حذف شده و حرف (ت) به (ه) بدل گرديده و هر دو حرف (ياء) آن نيز حذف شده و در دو زبان پياپي پهلوي و فارسي دري به كلمه «شاه» مبدل گشته است.

    تذكر اين مطلب ضروري است كه لقب «شاه» بطوركلي بر هر پادشاه يا امير يكي از نواحي ايران اطلاق ميشده است و احياناً حكام ولايات غير ايراني كه قهراً تابع شاهنشاهي ايران گرديده بودند باين لقب ناميده ميشدند.

    در همين هنگام كلمه ديگري با لفظ «خشايثي خشايثنام» بعنوان لقب پادشاهان ايران در زبان پارسي باستان استعمال ميشد و در زبان فارسي امروزي «شاهنشاه» شده است. زيرا در ايران باستان شاهان فراواني يافته ميشدند كه مطيع امر منقاد سيطره پادشاه بزرگ كه شاهنشاه خوانده ميشد بوده اند. در متون اوستائي نيز بكلمه «خشئت» ( Xshata) بمعني حاكم و سلطان و پادشاه ميرسيم، اصل اين كلمه «خشي» و با كلمه «خشايثي» همريشه بوده است، اين واژه علاوه بر معناي اصلي خود (پادشاه) بمعني روشنائي نيز آمده است و واژه «شيد» در تركيبهائي چون «خورشيد» و «جمشيد» و «مهشيد» از آن مشتق شده است.

    در همين متون اوستائي كلمه ديگري بشكل «خشثر» (Xshathra) يافته مي شود . اين لفظ در زبان پهلوي بصورت «شتر» آمده و در فارسي نوين «شهر» شده است و معني سلطنت حكومت و قدرت و رياست را ميرساند و واژه «خشثري» (Xshathri) از آن مشتق شده و صورت مؤنث كلمه قبلي است ، يعني ملكه و همسر پادشاه يا فرمانروا. واژه «خشثر» اشتقاق ديگري بشكل «خشتريا» (Xshathrya) دارد به معني پادشاه و همچنين واژه ديگري بصورت «خشايا» (Xshaya) از همين ريشه و بهمين معني نيز آمده است.
    القاب پادشاهي در زمان اشكاني و ساساني

    پس از زوال سلسله هخامنشي بدست اسكندر، دوره رخنه فرهنگ و تمدن يوناني در ايران آغار شده در القاب شاهان اين دوره تحولي بزرگ رويداده است، نخستين واژه اي كه از زبان يوناني بفارسي راه يافت تركيب «بازيليوس بازيليون» (Basileus – Basileon) بمعني شاهنشاه و ترجمه تحت اللفظي همان كلمه است، كه در دوره سلوكي يعين جانشينان مستقيم اسكندر بكار ميرفت. سپس واژ يوناني ديگري در دوره اشكاني رواج يافت و بر روي بعضي از سكه هاي رايج در دوره فترت ميان انقراض سلسله هخامنشي و شروع سلسله اشكاني نقش بست و آن كلمه «تئوس» (Teos) است كه در زبان يوناني خدا و اله معني ميدهد و ميگويند كه ترجمه ايست از واژه «خوتاي» پهلوي بمعني شاه.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #20
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    «تئوپادور» يعني پسر خدا واژه ديگري است كه در دوره اشكاني وارد زبان فارسي شده است و برروي بعضي از سكه هاي اين دوره ديده ميشود. اين سكه ها بي شك در زمان سلوكي ها كه جانشين اسكندر بودند و به نژاد يوناني خود و پيشوائي اسكندر افتخار مي كردند زده شده است. و چنانكه كتب تاريخ باستان و مورخان بوناني ذكر كرده اند غرور بي حد اسكندر موجب شد كه نسب خود را به خدايان برساند. مؤسس سلسله سلوكي، يعني «سلوكوس نيكاتور» كه از سرداران لشكر يونان بود و از مؤسسان امپراطوري مقدوني بشمار ميرفت پس از آنكه بپادشاهي رسيد نام «زئوس» خداي بزرگ و مقدس و بي همتاي يوناني را چون لقبي براي خويش اختيار كرد و خود را «زئوس سلوكوس نيكاتور» ناميد.

    اين القاب در دوره اشكاني نيز كه پس از سلوكي ها بپادشاهي رسيدند در ايران متداول بود اشكانيان هم به مقدونيان تشبه مي جستند و نه تنها لقبهاي يوناني را انتخاب ميكردند بلكه گروهي از آنها نسب خود را به مقدونيان ميرسانيدند تا در دوران پادشاهي خود كسب احترام ونژادي كرده باشند زيرا در آن وقت هنوز فرهنگ يوناني وتمدن هلني رواج داشت و شناسائي و تداول اين فرهنگ و تشبّه به آن نشانه اصالت شخصي مي بود.

    چون دوره ساساني فرارسيد تحولي آشكار در ايران پديد آمد. ساسانيان عنصر اصيل بودند و ايراني بودن را عزت و افتخار مي شمردند و بدان تفاخر ميكردند، جمع پراكنده ايراني را براي زنده كردن روح ديني گردآوردند تا به نيروي دين، ملت ايران را تحت رهبري خويش متحد سازند. ديانت زردشتي را دين رسمي ايران اعلام كردند و در نشر آن جهد نمودند تا در كشور ايران مستقر شد. «الومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري» در كتاب «عيون الاخبار» گويد كه : در يكي از كتب پارسي چنين آمده است كه ، اردشير بابكان بفرزندخويش گفت: اي پسر پادشاهي و دين برادرانند باوجود يكي از ديگري بي نياز نخواهيم شد. دين اساس و پادشاهي نگهبان است. آنچه اساسي ندارد مهدوم و آنچه حارس ندارد از ميان رفته است. و از اينروي كلمات «شاه، پاتيخشاه و شاهنشاه» را كه از دوران گذشته زبان پارسي بيادگار مانده بود برگزيدند.

    واژه «شاه» مستعمل در دوره ساساني از اصل «خشايثي» كه در دوره هخامنشي بكار ميرفت مشتق شده اما دو كلمه «پاتيخشاه» و «پاتيخشاي» از اصل «پاتي خشايثا» (Pati – Xshaytha) زبان فارسي باستان آمده است و بنا بقواعد تبديل در تطور زبان فارسي حرف (ث) از اين كلمه به (ه) تبديل شده و بصورت «پاتيخشاه» درآمده است، گاهي حرف (ه) نيز حذف گرديده و حرف (ي) جاي آنرا گرفته و «پاتيخشاي» شده است.

    اين كلمه مركب است از دو جزء «پاتي» و «خشاي» جزء اول آن بمعناي حافظ و نگهبان است و جزء دوم آن همانطور كه قبلاً گفتيم معناي آشكار بودن، تابندگي، و خوب ديداري را ميرساند. از اين دو واژه مشتقات فراواني در زبان پهلوي يافته مي شود، مثل : «پاتيخشاييه» و «پاتيخشاهيه» بمعني پادشاهي و سلطنت و «پاتيخشاهان» و «پاتيخشايان» كه صورت جمع آن است.

    واژه «شاه» نيز همچنانكه در دوره هخامنشيان رواج داشته درعهد اشكاني وساساني ه متداول بوده است. هيئت ديگري از اين القاب كه در دوره ساساني مورد استعمال داشته و بصورت تركيب اضافي وبا تقديم مضاف اليه بر مضاف آمده و از هزوارش هاي زبان پهلوي بوده كلمه «شاه شاهان» است كه بشكل سامي آن يعني «ملكان ملكا» مي نوشته اند و شاه شاهان ميخوانده اند. بنابروايت كتب تاريخ دوره اسلامي اردشير بابكان مؤسس سلسله ساساني اين لقب را انتخاب كرده است.

    «خوتاي» (Xvatay) كلمه ديگري است كه در زبان پهلوي بمعناي شاه وملك استعمال مي شده است. اين كلمه از اصل اوستائي «خوتاي» آمده يعني شخصي كه بنفس خويش مي زيد وخود را آفريده و از خود شروع كرده است. معادل اين كلمه در زبان فارسي نوين و بهمين معني بصورت «خدا –خداي و خداوند» كار ميرود و در زبان پهلوي با واژه «پاتيخشاه» بيك معني است و به صفت عام به امراي كوچك و حكم ولايات اطلاق ميشود.

    در ادب پهلوي از مجموعه كتابهائي كه بدست ما رسيده يك يا چند كتاب بعنوان «خوتاي نامك» يافته مي شود و معادل اين عنوان در زبان فارسي نوين تركيب «خداي نامه» بمعني «شاهنامه» نيز آمده است. اين كتاب و يا اين كتابها كه ذيل عنوان «خوتاي نامك» نوشته شده است بيش از ده بار بزبان عربي ترجمه گرديده و از آن جمله «سيره ملوك الفرس» ترجمه «عبدالله بن مقفع» و كتاب «تاريخ ملوك الفرس» كه از خزانه مأمون خليفه عباسي بدست آمده است، و كتاب «سيره ملوك الفرس» ترجمه «زادويه پسر شاهويه اصفهاني» و كتاب «سره ملوك الفرس» ترجمه يا گردآورده «هشام بن ابي القاسم اصفهاني» و كتاب «تاريخ ملوك بني ساسان»تصحيح بهرام پسر مردانشاه.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 2 از 12 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/