صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب



به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب



روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب



صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب



به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب



دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب



چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب



مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب



صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب