قاتلی که پس از قتل یک نفر به خاطر مسائل مالی و با گذشت اولیای دم مقتول پای چوبه دار از مرگ رهایی یافته بود با ارتکاب یک جنایت دیگر به خاطر مسئله عشقی بار دیگر در آستانه قصاص قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار ما محمود یک سال قبل توسط زندانبان از سلول انفرادی که به تازگی به آن انتقال پیدا کرده بود خارج شده و به اتاق ویژه اعدام انتقال یافت.
قرار بود راس ساعت ۶ صبح و قبل از سر زدن سپیده دم، این متهم درحضور اولیای دم، مدیر زندان و مسئول اجرای احکام دادستانی شیراز به دار آویخته شود.
همه چیز برای اجرای حکم آماده بود اما خانواده مقتول که محمود را از کرده خود پشیمان میدیدند و با التماس وی روبهرو شدند با بزرگواری از خون عزیز خود گذشت کردند تا جوانی دیگر غیر از فرزند آنها جان خود را به خاطر چند لحظه جنون از دست ندهد.
محمود که از پای چوبه دار به زندگی برگشته بود بار دیگر راهی بند عمومی شد تا باقی دوران مجازات خود را این بار از جنبه عمومی جرم بگذراند.
زندانی سرانجام پس از طی دوران محکومیت از سلول آزاد و راهی خانه پدری شد اما قدر این رهایی را ندانسته و چندی بعد دوباره در مقابل بازپرس ویژه قتل قرار گرفته و مجبور به پاسخ به سوالات وی شد.
پای محمود چند روز پس از گم شدن یکی از اقوام وی به نام سعید به اداره آگاهی باز شد. یعنی هنگامیکه زنی به نام ستاره به کلانتری محل رفته و گفت: امروز شوهرم سعید به همراه پسرخاله ام محمود از خانه خارج شدند. چند ساعت که سراغ سعید را از محمود گرفتم این مرد گفت درکوه سعید را گم کرده است و هر چه هم دنبال او گشته خبری از او پیدانکرده است. من به محمود مشکوکم. او عاشق من بود ولی موفق به ازدواج با من نشد. وقتی هم که از زندان آزاد شد و متوجه ازدواج من و سعید شد دیگر آرام و قرار نداشت و درصدد از بین برداشتن مانع ازدواج با من بود. با این اظهارات ماموران سراغ محمود رفته و وی را جهت پارهای سوالات به دادسرای جنایی بردند. اما در ساعات اول بازجویی به هیچ مدرک محکمی که بتواند دست داشتن محمود را در جریان مفقود شدن سعید اثبات کند دست پیدا نکردند.
آنچه که باعث میشد مدت بازداشت متهم تمدید شود علاوه بر سابقه دار بودن وی اصرار ستاره بر قتل همسرش توسط محمود بود. محمود سرانجام پس از چند روز بازجویی درست بودن این فرضیه ستاره را به اثبات رساند و به قتلی ناجوانمردانه اقرار کرد:سالها قبل عشق ستاره درقلبم جرقه زد و جز او به هیچ دختر دیگری نمیتوانستم فکر کنم. ستاره همیشه در ذهن من بود و با تمام وجود درصدد ازدواج با او بودم. اما او به من اعتنایی نداشت و به خواستگاری رسمی من پاسخ منفی داده و گفت، علاقهای به زندگی با من ندارد.چندوقتی از این ماجرا گذشت تا اینکه یک روز از سر عصبانیت فردی را به خاطر اختلاف مالی با چاقو از پا در آوردم و به اتهام قتل راهی زندان شدم. چندی پس از رضایت گرفتن از خانواده مقتول روانه خانه شدم اما با خبر گرفتن از وضعیت ستاره پی به واقعیتی تلخ بردم. ستاره در غیاب من به یکی از خواستگارهای خود به نام سعید جواب مثبت داده و روانه خانه بخت شده بود. با پرس و جو از اطرافیان دریافتم که ستاره به شدت به همسر خود علاقهمند است و امکان رسیدن من به او عملا منتفی است.
من که با مطلع شدن از این رخداد به شدت سرخورده شده بودم روزهای متمادی گوشهای مینشستم و در جست و جوی راهی برای وصلت با ستاره بودم. تا اینکه یک روز فکری شیطانی در سرم جرقه زد.یک روز بدون اینکه ستاره بفهمد سراغ سعید آمدم و از پیدا کردن گنجی در کوهستان با او صحبت کردیم. به سعید گفتم از پنهان بودن گنجی عظیم در چند کیلومتری شهر به نحوی مطلع شده ام و حاضرم اگر او مرا در پیدا کردن آن یاری دهد، درصدی از آن را به او بدهم. سعید که با شنیدن این مطلب و توصیف من درباره این ثروت افسانهای وسوسه شده بود قول همکاری داد. من که میدانستم اگر او از این موضوع چیزی به همسرش بگوید بهطور قطع ستاره او را از این کار منصرف خواهد کرد تاکید کردم که این یک راز است و حتی نزدیکترین کس او هم نباید چیزی از آن بداند.
چند روز بعد از این توافق به اتفاق سعید سوار بر ماشین با اجاره یک گنج یاب و برداشتن کلنگ و تیشه وچند کیسه سوار اتومبیل من شده و از شهر خارج شدیم. به کوهستان که رسیدیم به راهنمایی من شروع به حرکت به سمت نقطهای مرتفع کردیم.کمی که جلو رفتیم سعید به من مشکوک شد و از من درباره محل دقیق این دفینه سوال کرد. من هم به او لبه پرتگاهی را نشان داده وگفتم گنج پایین این ارتفاع داخل یک غار است و دست خود را به سمت نقطهای در پایین بلندی نشانه رفتم. سعید هم کنار من آمده و خم شد تا از موقیعت این گنج دروغین خبردار شود که از فرصت استفاده کردم و او را به پایین کوه هل دادم. سعید در هوا چند بار چرخ خورد و محکم به صخرهها برخورد کرده و خون از سر وصورتش بیرون زد. با طناب خود را به او رساندم و وقتی از مرگش اطمینان پیدا کردم به شهربرگشتم. اما وقتی ستاره از من درباره شوهرش پرسید از اینکه او از این ماجرا خبر دارد تعجب کردم.
بعد از این اقاریر ماموران تجسس به پرتگاه مورد نظر رفته و با جسد مقتول روبهرو شدند. متهم نیز پس از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد تا در انتظار دادگاه خود بنشیند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)