صفحه 30 از 40 نخستنخست ... 20262728293031323334 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 291 تا 300 , از مجموع 399

موضوع: دل نوشته های خودمونی

  1. #291
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید
    این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه
    ی پنجره را زود شکست.

    کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از
    آن را بر می داشت... مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ
    نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم
    کمتر است؟؟؟
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #292
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    قاصدك !
    هان ! چه خبر آوردي ؟
    از كجا ؟ .. وز كه خبر آوردي ؟
    خوش خبر باشي .. اما ، ‌اما ؛
    گرد بام و در من
    - بي ثمر مي گردي !
    انتظار خبري نيست مرا .
    - نه ز ياري ، نه ز ديار و دياري ، باري !
    برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس ،
    برو آنجا كه تو را منتظرند ،
    قاصدك !
    در دل من ، همه كورند و كرند !
    دست بردار ازين در وطن خويش غريب ..
    قاصد تجربه هاي همه تلخ ؛
    با دلم مي گويد :
    كه دروغي تو ، دروغ ..
    كه فريبي تو ، فريب ..
    قاصدك ! هان ! ولي ... آخر ... اي واي !
    راستي ؛ آيا رفتي با باد ؟
    با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي !
    راستي ؛ آيا جايي خبري هست هنوز ؟
    مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟!
    - در اجاقي - طمع شعله نمي بندم - خردك شرري هست هنوز ؟!

    قاصدك !
    ابرهاي همه عالم شب و روز ،
    در دلم مي گريند.

    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  4. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #293
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    یه درخت خشک و بی برگ
    میون این کویر داغ
    تو ته مونده ی ذهنش
    نقش پر رنگ یه باغ
    شاخه ی سبز خیالش سر به آسمون کشید
    بَر و دوشش همه پر شد ز اقاقی سفید
    زیر سایه خیالی کم کَمَک چشماشو بست
    دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
    اولی گفت اگه باز بارون بباره تو کویر
    دیگه اما سررسیده عمر این درخت پیر
    دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود
    جنگل و پرنده بود، رودخونه ی زلالی بود
    کفترا از جا پریدن با یه دنیا خاطره
    اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  6. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #294
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    باز باران بی ترانه ....



    بازباران با تمام بی کسی های شبانه



    می خورد بر مرد تنها



    می چکد بر فرش خانه



    باز می آید صدای چک چک غم



    باز ماتم ...



    من به پشت شیشه تنهایی افتاده



    نمی دانم ،



    نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست ....



    نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند


    که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد



    کجای ذلتش زیباست ...


    نمی فهمم ....



    کجای اشک یک بابا که سقفی از گِل و آهن



    به زور چکمه باران


    به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده


    کجایش بوی عشق و عاشقی دارد ....


    نمی دانم ...



    نمی دانم چرا مردم نمی دانند



    که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
    و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست



    و باران من و تو درد و غم دارد
    خدا هم خوب می داند
    که این عدل زمینی ، عدل کم دارد
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  8. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #295
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    بگذار بمیرم
    ای خوبتر از گل
    ای پاکتر از قطره ی شبنم
    ای دل به تو محتاج
    من جز تو نخواهم ز دو عالم
    دل در تب سنگین خمار است
    ای دوست بهار است
    جز چشم تو هر چشم خمار است
    کیفیت چشمان تو چون جام شراب است
    ای چشم تو سر چشمه ی خورشید
    یک دم نگاهم کن
    صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم
    بگذار که از پای بیافتم
    مستانه بمیرم
    ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟
    که به پای تو بریزم؟
    در کوی وفایت چشمانم
    گر ندهد جان
    گر سر ندهم بر سر پیمان
    ای وای به من گر که به محشر
    پرسند چه کردی در راه محبت؟
    آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  10. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #296
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    خدایا کفر نمی‌گویم،


    پریشانم،

    چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

    مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

    خداوندا!

    اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

    لباس فقر پوشی

    غرورت را برای ‌تکه نانی

    ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

    و شب آهسته و خسته

    تهی‌ دست و زبان بسته

    به سوی ‌خانه باز آیی

    زمین و آسمان را کفر می‌گویی

    نمی‌گویی؟!

    خداوندا!

    اگر در روز گرما خیز تابستان

    تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

    لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

    و قدری آن طرف‌تر

    عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

    و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

    زمین و آسمان را کفر می‌گویی

    نمی‌گویی؟!

    خداوندا!

    اگر روزی‌ بشر گردی‌

    ز حال بندگانت با خبر گردی‌

    پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

    خداوندا تو مسئولی.

    خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

    در این دنیا چه دشوار است،

    چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  12. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #297
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    مهرورزان زمانهای کهن
    هرگز از خویش نگفتند سخن
    که در آنجا که تویی
    بر نیاید دگر آواز از من
    ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
    هر چه میل دل دوست. بپذیریم به جان
    هر چه غیر دل اوست. بسپاریم به باد
    آه
    باز هم این دل سرگشته من
    یاد آن قصه شیرین افتاد
    آزمون بود و تماشای دو عشق
    بیستون بود و تمنای دو دست
    در زمانی که چو کبک خنده می کرد شیرین. تیشه میزد فرهاد
    نتوان گفت به جانبازی فرهاد افسوس
    نتوان کرد ز بی دردی شیرین فریاد
    کار شیرین به جهان شور برانگیختن است. عشق در جان کسی ریختن است
    کار فرهاد برآوردن میل دوست
    خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن
    خواه با کوه درآویختن است
    رمز شیرینی این قصه کجاست؟
    آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست:
    جان چراغان کنی از عشق کسی
    به امیدش ببری رنج بسی
    تب و تابی بودت هر نفسی
    به وصالی برسی یا نرسی
    سینه بی عشق مباد
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  14. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #298
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    دیشب چه شبی بود
    شب غم و ماتم

    گویی که رسیده
    مرگ من ز عالم
    آشفته شبی بود
    قلب من چه زشت بود
    گویی که ندیدم
    جایی که بهشت بود
    قلب من سیه بود
    چشم من چه تاریک
    ابروان من کج
    شانه ی تو خالی
    شانه ات نفس بود
    ای امید هستی
    تو نفس نبودی
    تو عشق من هستی
    در دلم نوشتم
    تا آخر این خط
    عاشق تو هستم
    عاشق تو هستم
    .
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  16. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #299
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    سفری در راه است...
    و من خسته از نفس افتاده...
    چه شتابان میروم از این تنهایی، به تماشای سکوت...
    به تمنای نسیم و موج ها...
    به هم آغوشی آب...
    خبر آمد سفری در راه است... سرخوش آن روح که در آن آزاد است...
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  18. #300
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3164
    Array

    پیش فرض

    به دیدارم بیا هر شب
    دراین تنهایی تنها وتاریک خدامانند
    دلم تنگ است
    بیا ای روشن ای روشنترازلبخند
    شبم را روزکن درزیر سرپوش سیاهی ها
    دلم تنگ است
    بیا بنگر چه غمگین وغریبانه
    دراین ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
    دلی خوش کرده ام بااین پرستوها وماهی ها
    واین نیلوفر آبی واین تالاب مهتابی
    شب افتاده است ومن تنها وتاریکم
    ودرایوان من دیریست درخوابند
    پرستو ها وماهی ها وآن نیلوفر آبی
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


صفحه 30 از 40 نخستنخست ... 20262728293031323334 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/