سحر كه مي شود دلم هواي گريه مي كند
ز دست روزگار خود مدام شكوه مي كند
كودك خسته ي دلم تو را بهانه مي كند
كبوتر غريب دل هواي ناله مي كند
غريبم و كسي به اين غريبه سر نمي زند
كسي به خانه ي دلم حلقه به در نمي زند
مريضم و به فكر من كسي دوا نمي كند
كسي به حال غربتم دگر دعا نمي كند
بيا و راحتم كن و بگير جان خسته را
بيا مرحمي بده بال و پر شكسته را
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)