جسارت ملا


حاکم شهر دنبال مرد شجاعي مي گشت تا او را براي امر خطيري به ماموريت بفرستد. ملانصرالدين داوطلب شد تا اين کار مهم را انجام بدهد. حاکم گفت: تير انداز را خبر کنيد تا ملا را امتحان کنيم. تير انداز آمد و عمامه ملا را نشانه گرفت و تير انداخت، عمامه ملا سوراخ شد اما ملا از جايش تکان نخورد. بار ديگر تيرانداز تيري برداشت و قباي ملا را نشانه گرفت و آن را سوراخ کرد باز هم ملا از جايش تکان نخورد. حاکم از شجاعت و جسارت ملا خوشش آمد و دستور داد يک عمامه و يک قباي نو به ملا بدهند و او را براي ماموريت بفرستند. ملانصرالدين گفت: اگر ممکن است يک شلوار نو هم ضميمه آنها کنيد. حاکم گفت: شلوارت که سوراخ نشده؟ ملا گفت: اما پيش از آنها خيس شده بود.