ایهاالناس خاک غربت خانه نیست
مرغ آزادی دگر در لانه نیست
من دلم در حسرت یک آشناست
خانه اما دست صاحبخانه نیست
من که گفتم خاک غربت خانه نیست
اهل ویرانه ایران ام من
می روم روزی نمی مانم من
گرچه صاحبخانه لطفم می کند
سر خوش و مستم که مهمانم من
خاک من بویش گلاب قمصر است
عطر آن بهتر ز مشک و عنبر است
خاک باران خورده اش بوی بهشت
هر خزانش با بهار هم بستر است
چشم همشهری سلامم می کند
گوش بر حرف و کلامم می کند
تا بمانم دور از چشم و نظر
وان یکادی را بنامم می کند
خنده گرمی نثارم می کند
با نگاهی بی قرارم می کند
مهربانی و صفا و عشق را
هرچه هست در کوله بارم می کند
کس چی میدانست دست سرنوشت
می کند جانم جدا از آن بهشت
کودک ام پرسد ز من اهل کجاست
گویم ایران ، پرسدم اینجا چراست ؟
گویدک سبز و سفید و سرخ فام
پرچمی اینجا نمی بینم به بام
کودکم پرسد چرا در غربتیم ؟
تا به کی در آرزو و حسرتیم
بی جوابم نیمی از جانم جداست
ایها الناس نیمه دیگر کجاست ؟
زیبا شیرازی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)