صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 65

موضوع: ادبيات ميهن پرستانه

  1. #11
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چكامه : کاوه مرادی

    اینجا چراغانی شده دنیای اهریمن

    دشمن کمر بسته ست بر نابودی میهن

    در دشت ایرانم تو خار مرگ بینی

    آن حکم بنیاد افکن و این سیل بنیان کن

    شهر نیاکان,داستانم غرق نفرت شد

    با لطف نادانی ما و کینه دشمن

    بیگانه گر ویران بکرد و سوخت و دزدید

    از ما چرا با خانه مان بیگانگی کردن

    در دامن جمشید و کیومرث بالیدم

    اکنون ز ما نبود به حق آلوده تر دامن

    ما یاددار تخت بودیم اینچنین کردیم

    تا بچه های ما چه سان این یاد پاییدن

    ایران من یاد ها و یادگاریهات ویران شد

    فردا جواب بچه ها چون می توان دادن

    ار آن هنر کاو نزد ما ایرانیان بوده ست

    اکنون فقط مانده به گور خویش استادن

    از اسب اگر افتاده ایم از گرد گردون است
    اما نشاید این زمان از اصل افتاد

    نباید که با هم بود چون زنجیر چون دریا

    تا از خفا بتوان سرود نور سر دادن

    برخیز دست افشان و با من نغمه سازی کن

    تا بشکنیم این آخرین نیرنگ اهریمن
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #12
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    من با توام : استاد يدالاه بهزاد كرمانشاهي



    در ميان آتش و خون، اي وطن، من با توام
    ور ببايد ترك جان وتن ،من با توام
    گر بهارستان شوقي ور خزانستان حزن ،
    مصلحت جويي نميايد زمن، من با توام
    خصم ايران كز زبان اجنبي گويد سخن
    هرچه مي خواهد بگويد ، بي سخن من با توام
    ذكر پيدا ونهانم داستان مهر توست
    تا جهان داند كه در سروعلن من با توام
    عاشقان را هر سري در كار سودايي شود
    اندرين هنگامه ي سر باختن من با توام
    نيست غم گر روز شادي بهره ي رندان شود
    خوان رنگين تو، در روز محن من با توام

    نيست پرواي سر و زر در ره عشقت مرا
    عاشقم تا پاي جان چون كوهكن ، من با توام
    گر بر اوج آسمانم يا حضيض خاكدان
    هر كجا بيني درين دير كهن من با توام
    مرگ هم پيوند ما را نگسلد از هم كه باز
    در دل گور و در آغوش كفن من با توام
    ترك مادر كي تواند گفت فرزند شريف
    اي گرامي مادر من، اي وطن ،من با توام

    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #13
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    ايرانم كه هست : استاد بهزاد كرمانشاهي



    تيغ اگر در كف ندارم چنگ ودندانم كه هست
    خصم راگو گر سلاحم نيست ايمانم كه هست

    در نيابد مدعي گردرد جانسوز مرا
    شعله اين سوز پنهان در دل وجانم كه هست

    شور و حال محفل ياران بهر حال از منست
    گر لب خندان ندارم چشم گريانم كه هست

    بر در و بامم نتابد آفتاب و ماه اگر
    از شرار آه خود شمعي در ايوانم كه هست

    جايگاهي نيست بهزاد از وطن خوشتر مرا
    گو نباشد گلشن فردوس ، ايرانم كه هست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #14
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    همه پیوسته در خوابیم و کـو بیدار

    ندیــدم چـشم بــیداری در این بازار

    درفش کاویان را دزد صــحرا برد

    فریدون کو کــجا شد کاوه ســــردار

    خموشیدن نمک برزخم چرکین است

    نقوش نقش رستم راست سخن بسیار

    چراغ خود بیفــروزیم وخود باشیم

    پناه ســقف خود بودن به از آوار

    شتابی کن سخن پوشــــیده میگویم

    به دریـا رو نه بر مرداب ناهـنجار
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #15
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    سخن رستم فرخزاد با سعد وقاص:


    زشیر شتر خوردن وسوسـمار
    عرب را بجائی رسیداست کار


    که تاج کـــــــــــیان را کند آرزو
    تفو بــــاد بر چرخ گردون تفو


    عرب را بدیده درون شرم نیست
    زراه خــرد مهر و آزرم نیست


    بدین چـهر و این مـهر و اینراه و خوی
    همی تخت و تــاج آیدت آرزوی


    جهـــــان گر باندازه جوئی همی
    سخن بر گـــــزافه نگوئی همی


    جهان را مکن پر زنفرین خویش
    مشو بد گمان اندر آئین خویش
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #16
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    همان زشت شد خوب و شد خوب زشت
    شده راه دوزخ پدید از بــــهشت


    دریغ آن سر و تــــــاج و اورنــــگ و تخت
    دریغ آن بزرگی و آن فر و بخت



    کزاین پس شکست آید از تازیان
    ستاره نــــــگردد مـگر بر زیـان


    چـــــو با تخت منبر بـرابـر شود
    همه نام بوبــــــکر و عمر شود


    تبه گردد این رنجــــــــهای دراز
    نشیـــــبی دراز است پیش فـراز


    نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
    کز اختر همه تازیــان راست بهر


    چــــو روز انـدر آیـد بـروز دراز
    شودشان سر از خواسته بی نیاز


    بپوشند از ایشان گـــروهی سیاه
    ز دیبـــــــــا نهند از بر سر کـلاه


    نه تخت و نه تـــــــــــــــاج و نه زرینه کفش
    نه گـوهـر نه افسـر نه رخشــــــــــان درفش


    بـرنجد یــــــکی دیگری بـرخورد
    بـداد و به بخشش کسی ننــگرد


    ز پیمـــــــان بگردند و از راستی
    گـرامی شود کــــــژی و کـاستی


    پیاده شود مردم رزمـــــــــــجوی
    سوار آنـکه لاف آرد و گفتگوی


    کشاورز جنــــــــگی شود بـی هنر
    نــــــــژاد و بـــزرگی نیاید به بر


    ربــــاید همی این از آن آن ازین
    ز نفرین ندانند باز آفـــــــــــرین


    نهـــــــــــانی بتر ز آشـکارا شود
    دل مردمان سنگ خـــــارا شود


    بــد اندیش گردد پــــــــدر بر پسر
    پسر همچنین بر پدر چـــاره گر


    شود بنده بی هنر شهریــــــــــــار
    نژاد و بزرگی نیاید بـکار


    بگیتی نماند کسی را وفـــــــــــــا
    روان و زبانــــــها شود پر جفا


    از ایـــــران واز ترک واز تازیان
    نـــــــــــژادی پدید آید اندرمیان


    نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
    سخنـــــــــها بکردار بازی بود


    همه گنجـــــــــــها زیر دامن نهند
    بمیرند وکوشش به دشمن دهند


    نه جشن و نه رامش نه گـــــــــــهـر نه نـــــام
    بکوشش ز هر گونه سازند دام


    زیـــــان کسان از پی سود خویش
    بجویند و دیــــن اندر آرند پیش


    چو بسیار از این داستـــان بگذرد
    کسی سوی آزادگــــــــان ننگرد


    بریزند خـــون از پی خواستـــــــه
    شود روزگـــــــــــــار بد آراسته


    دل من پر از خون شد و روی زرد
    دهان خشک ولبها پراز باد سرد


    چنین بی وفــــا گشت گردان سپهر
    دژم گشت از ما ببرید مهــــــــر


    اگر نیزه بر کـــــــــــوه روئین زنم
    گـدازه کند چونـــــکه روئین تنـم


    کنون تیر و پیکـــــــــان آهن گداز
    همـی بر برهنـه نیایـد بـــــــــکار


    ترا ای بــــــــــــرادر تن آبــاد بــاد
    دل شاه ایـــــــــران ز تو شاد باد


    تو دیده زشــــــــــاه جهان بر مدار
    فدا کن تن خویش در کــــــارزار
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #17
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    بیا با ما بگو پاینده ایران

    شبي دل بود و دلدار خردمند
    دل از ديدارِ دلبر شاد و خرسند
    که با بانگ « بَنان » و نام ايـران
    دو چشمم شد زشور عشق، گريان
    چو دلبر شور و اشک شوق را ديد
    به شيريني، زمن مستانه پرسيد
    بگو جانا که مفهوم « وطـن » چيست؟
    که بي مهرش، دلي گر هست، دل نيست
    به زير « پـرچـم ايـران » نشستيم
    و در را جز به روي « عشق » بستيم
    به يُـمـن عـشـق، دُر نـاب سُـفـتيم
    و در وصف « وطـن » اين گونه گفتيم
    وطـن، يعني درختي ريشه در خاک
    اصـيل و سـالم و پـر بـهره و پـاک
    وطـن، خـاکـي سـراسـر افـتـخار است
    که از «جمشيد» و از «کِي» يادگار است
    وطـن، يعني نـژاد آريـايـي
    نـجـابت، مـهـرورزي، بـاصفايي
    وطـن، يعني سرودِ رقص و آتش
    به استقبال« نـوروزِ » فـره وش
    وطـن، خاک « اشـو زرتـشـت » جاويد
    کـه دل را مي بـرد تـا اوج خـورشـيـد
    وطـن، يعني « اوسـتـا » خواندن دل
    بـه آيـيـن « اهــورا » مـانـدن دل
    وطـن، شوش و چغازنبيل و کارون
    ارس، زاينده رود و موج جيحون
    وطـن، تير و کمان « آرش » ماست
    سـيـاوش هاي غرق آتش ماست
    وطـن، « فردوسي » و « شهنامه »ي اوست
    کـه ايـران زنـده از هنـگـامـه ي اوسـت
    وطـن، آواي « رخش » و بانگ شبديز
    خروش « رسـتـم » و گلبانگ پـرويـز
    وطـن، چنگ است بر چنگ نکيسا
    سـرود بـاربـدهـا، خـسـروآسـا
    وطـن، نقش و نگار تخت جمشيد
    شـکـوه روزگـار تخت جمشيد
    وطـن، منشور آزادي کـورش
    شکوه جوشش خون سـيـاوش
    وطـن، خرم زدين « بـابـک » پاک
    که رنگين شد زخونش چهره ي خاک
    وطـن، « يعقوب ليث » آرَد پديدار
    و يا « نـادر » شَـه پـيـروز افـشـار
    وطـن، را لاله هاي سرنگون است
    زِياد « آريوبرزن » غرق خون است
    به يک روزش طلوع « مازيار » است
    دگر روزش « ابو مسلم » به کار است
    وطـن، يعني دو دست پينه بسته
    به پـاي دار قالي ها نـشـسـتـه
    وطـن، يعني هنر، يعني ظرافت
    نـقـوش فـرش، در اوج لطافت
    وطـن، يعني تفنگ بختياري
    غـرور مـلـي و دشمن شـکاري
    وطـن، يعني « بلوچ و کردستان » با صلابت
    دلـي عـاشـق، نگـاهي با مـهـابـت
    وطـن، يعني خروش شروه خواني
    زخـاک پـاک « مـيـهـن » ديـده بـاني
    وطـن، يعني بلنداي دماوند
    زقهر مـلـتـش، ضحاک در بند
    وطـن، يعني « سهند » سرفرازي
    چنان « ستارخان »اش پاکبازي
    وطـن، يعني سخن، يعني خراسان
    سـراي جاودان عشق و عرفان
    وطـن، گل واژه هاي شعر خيام
    پيام پر فروغ پـيـر بـسـطـام
    وطـن، يعني « کمال الملک » و عطار
    يـکـي نـقـاش و آن يـک مـحو ديـدار
    در اين ميهن دو سيمرغ است در سير
    يکي « شهنامه » ديگر، منطق الطير
    يکي من را زِ هَر، من، مي رهاند
    يکي دل را به دلـبر مي رسـاند
    وطـن، خون دل « عين القضات » است
    نيايش نامه ي « پـيـر هـرات » است
    خراسان است و نسل سربداران
    زجان بگذشتگان در راه ايران
    وطـن، يعني « شفا »، « قانون »، اشارات
    خــرد بـنـشـسـتـه در قــلـب عــبـارات
    نظامي خوش سرود آن پير کامل
    « زمـين باشد تن و ايـرانِ ما دل »
    وطـن، آواي جان شاعر ماست
    صداي تار « باباطاهر » ماست
    اگر چه قلب طـاهـر را شکستند
    و دستش را به مکر و حيله بستند
    ولي ماييم و شعر سبز دلدار
    دو بيت طاهر و هيهات بسيار
    وطـن، يعني « تو » و گنجينه راز
    تَـفَاُل از لـسـان الغيب شيراز
    وطـن، دارد سرود « مثنوي » را
    زلال عـشـق پـاک مـعـنـوي را
    تو داني « مولوي » از عشق لبريز
    نشد جز با نگاه شمس تبريز
    مرا نقش « وطـن » در جانِ جان است
    همان نقشي که در « نقش جهان » است
    وطـن، يعني سـرود مـهـرباني
    وطـن، يعني درفش کاوياني
    زعطر خاک ميهن گر شوي مست
    کوير لوت ايران هم عزيز است
    وطـن، « دارالفنون »، ميرزاتقي خان
    شـهـيـد سـرفـراز فـيـن کـاشـان
    وطـن، يعني « بهارستان »، مصدق
    حـضـوري بي ريا چـون صبح صـادق
    زخاک پاک ما « پـروين » بخيزد
    بهار ، آن يار مهر آيين، بخيزد
    که از جان ناله با مرغ سحر کرد
    دل شـوريـده را زيـر وزبـر کرد
    وطـن، يعني صداي شعر « نيما
    طـنـيـن جـان فـزاي مـوج دريا
    وطـن، يعني « خزر »، « صياد »، جنگل
    « خليج فارس »، « رقص نور »، « مشعل »
    وطـن، يعني « ديار عشق» و اميد
    ديار ماندگار نـسـل خـورشـيـد
    کنون اي « هم وطن »، اي جان جانان
    بيــا بـا مـا بـگـو پـايـنـده ايـران
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #18
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    مردان کهن ایران زمین

    ملک ايران مملو از مردانگيست
    جنگه با ايرانيان ديوانگيست
    دشمنانش دشمن ديرينه اند
    ترک تازي و اجانب ريشه اند
    عدل کورش شاه شاهان جهان
    غرق حيرت مي کند پيغمبران
    داريو شش مظهر آباديست
    شاه شاهان جهان ايرانيست
    آريو برزن نماد غيرت است
    سمبل آزادي اين ملت است
    مهردادش دشمن يونانيان
    سر بلند از نام او ايرانيان
    يزد گردش دشمن هر تازي است
    جنگ او با تازيان تاريخي است
    فاتح و دشمن ستيزش سورناست
    دشمن هر نانجيبش سورناست
    چون خشايارش دگر دنيا نديد
    خاک يونان ضرب شصتش را چشيد.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #19
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    یغما گلرویی

    ایران ‚ ایران

    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران !* غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران !* مهد دلیران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! تکرار زمستانها
    ایران! ایران! ایران! ایران!تکرار زمستانها
    ایران! ایران! ایران! ایران!تاریخ شب یلدا !* تاریخ شب یلدا
    ایران! ایران! ایران! ایران! تکرار زمستانها ! تاریخ شب یلدا
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران !* غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران !* مهد دلیران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! ای گستره پرپر !* ای گستره ی پرپر
    ایران! ایران! ایران! ای گستره پرپر
    از نیزه ی چنگیز‚ از خنجر اسکندر
    از نیزه ی چنگیز از خنجر اسکندر
    سردار تو بردار و گمنام نام آور ! گمنام نام آور
    ایرانم ! ایران !* گمنام تو نام آور
    یاران تو بیدار و سرسلسله ات بی سر
    یاران تو بیدار و سر سلسله ات بی سر
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران !* غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران !* مهد دلیران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران
    در بند زمستانی ! همرنگ بهارانی
    در بند زمستانی !* همرنگ بهارانی
    بعد از شب ویرانی ‚ همواره تو می مانی ! همواره تو می مانی
    همرنگ بهارانی ‚ هموارخ تو می مانی ! همواره تو می مانی
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران !* غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران !* مهد دلیران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران
    یاران دلیرت را بر بستر خون دیدی! بر بستر خون دیدی
    ایران ! ایران !*ایران ! بر بستر خون دیدی
    از حادثه بگذشتی ! از حیله نترسیدی
    از حادثه بگذشتی ! از حیله نترسیدی
    دراین شب یلدایی ‚ بر قله خورشیدی! بر قله خورشیدی
    ایران !*ایران ! ایران ! بر قله ی خورشیدی
    آرامش طوفانی ! تو وارث امیدی
    آرامش طوفانی !* تو وارث امیدی
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران !* غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران! سرزمین بیداران غرقه در خون یاران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! مهد دلیران !* مهد دلیران
    ایران! ایران! ایران! ایران!ایران! ایران! ای دیار بیداران غرقه در خون یاران
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #20
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    کورش - بابک اسحاقی

    از دل ویرانهای تخت جمشید
    از میان یادهای فرٌ جمشید
    از دل خاک گوهربار نیاکان
    امپراطوری بی‌همتای ایران
    یک صدایی خسته اما پر وقار
    بانگ می‌آرد......
    منم کورش .. شه و شاهنشه ایران
    ....................................
    درودم بر تو ای کورش
    تو ای دادار هر چه داد
    تو ای کوبندۀ بیداد
    تو ای فریاد آبادی
    تو ای آغاز آزادی
    تو ای خورشید بی‌پایان
    الا شاهنشه ایران
    ................................
    درود قوم موسی را
    ز قلب کشور داوود پذیرا باش
    شهنشاها........:
    گر چه فرزندان ایران
    حرمت و یاد تو را گم کرده‌اند اینک
    گرچه در جای عزیز مهر یزدان
    کیش بیگانه به منزل کرده‌اند اینک
    گر چه نیک گفتار و نیک پندار و نیک کردار یزدان را
    فراموش کرده‌اند اینک
    بدان کورش شه ایران
    که قوم و ملت موسی
    سر تعظیم به در گاهت فرومی‌آورد امروز
    به پاس نام آزادی
    که بر نامت نگین گشته
    به یاد مهر انسانی
    که در جانت اجین گشته
    به پاس دولت بخشنده وجدان
    به پاس مهر شاهنشاهی ایران
    شهنشاها.. جلال و حرمت روح و روانت را
    به قلب و دیدۀ قوم یهود
    آکنده خواهیم کرد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/