خسروپرويز شايد از معدود پادشاهانى باشد كه از همسرش نيز در برخى از منابع تاريخى به عنوان يكى از عجايب دربار او نامبرده شده است.
در تاريخ ثعالبى به جز آنچه كه در بالا اشاره شد ، از زن او شيرين، قصرش تيسفون، درفش كاوياني، رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به نام شبديز و فيل سفيد دربار نيز به عنوان گنجهاى خسرو و عجايب دربار او ياد شده و درباره برخى از آنها توضيحاتى آمده است.
در تاريخ ثعالبى آمده است: «شيرين وخسرو در جوانى دلباخته يكديگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسيد شيرين را فراموش كرد. شيرين كه بار ديگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شكار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زنى گرفت.شيرين بعد از راهيابى به كاخ پس از چندى مريم بانوى اول زرتشتيان را مسموم كرد و خود زن اول دربار شد.»
اسب خسرو «شبديز» هم از ديگر عجائب كاخ اوست كه در تاريخ ثعالبى از آن نامى بهميان آمده است .خسرو گفته بود اگر كسى خبر مرگ «شبديز» را بدهد او را خواهد كشت .هنگامى كه« شبديز» مرد تنها «باربد» جرات كرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبديز را بدهد. او خواند: «ديگر شبديز نمىخواند و نمىچرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد گفت:« شاه چنين فرمايد.»
«باربد» خود نيز از عجائب دستگاه پرويز بود .«سركس» از خنياگران دربار كه به او حسادت مى كرد در فرصتى مناسب او را كشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سركس كشته شده است دستور قتل«سركس»را هم داد.
تخت طاقديس . تخت خسرو پرويز را که از فريدون به وي رسيده بود طاقديس ميگفتند. گويند جميع حالات فلکي و نجومي در آن ظاهر ميشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعي از ارکان دولت او جابجا قرار ميگرفته اند و خسرو پرويز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طول آن تخت يکصد و هفتاد ذراع و عرض آن يکصد و بيست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غياث اللغات ). و در حاشيه چاپ جديد برهان که به اهتمام دکترمعين منتشر شده آمده است : هرتسفلد رساله ممتعي در باب تخت طاقديس نوشته اشاره بقول مورخ بيزانسي کدرنوس کرده که او از يکي از کتب تئوفان (نيمه دوم قرن هشتم م .) روايت کرده است . کدرنوس گويد هرقل قيصر پس از انهزام خسرو پرويز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد.
«بت خسرو را ديد که هياتي مهيب داشت و تصوير پرويز را هم مشاهده کرد که بر بالاي کاخ بر تختي قرار گرفته بود. اين تخت بکره بزرگي مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشيد و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را مي پرستيدند و تصوير رسولان شاه نيز در گرد آن بود که هر يک عصايي در دست داشت . در اين گنبد بفرمان دشمن خدا (يعني خسرو) آلاتي تعبيه کرده بودند که قطراتي چون باران فروميريخت و آوايي رعدآسا بگوش ميرسانيد...» (کريستنسن ايران در زمان ساسانيان ص 466 ببعد):
ز تختي که خواني ورا طاقديس
که بنهاد پرويز در اسپريس ...
بياورد پس تخت شاه اردشير
وز ايران هر آن کس که بد تيز وير
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پيروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چين
ز مکران و بغداد و ايران زمين
هزار و صد و بيست استاد بود
که کردار اين تختشان ياد بود...
بفرمود تا يکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهي از برش ...
برويش ز زرين صد و چل هزار
ز پيروزه بر زرّ کرده نگار
همه نقره خام بد ميخ و بش
يکي ز آن بمثقال بد شصت و شش ...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)