گنج گاو
كشاورز مثل هر روز، «غباز» (خيش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حركت كرد. به مزرعه كه رسيد توشه ظهر را زير درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمين فرو كرد متوجه شيئى سخت شد. با دست شروع به كندن زمين كرد و ناگاه با ظرف قديمى برخورد كرد. آن را بيرون آورد، ولى باورش نمى شد. ظرف پر از سكه بود. سكه را كه نگاه كرد نام اسكندر روى آن حك شده بود. كشاورز براى نشان دادن حسن نيت خود نسبت به پادشاه خسروپرويز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بكنند و ظروف ديگر را از خاك بيرون بكشند. صد كوزه نقره و طلا كه مهر اسكندر بر آن حك شده بود، از خاك بيرون آمد. خسرو پرويز، اين گنجينه را كه يكى از عجايب هفت گانه كاخش بود، گرفت و يكى از كوزه ها را به كشاورز داد. گنج را در جايى از كاخ مخفى كرد و آن را «گنج گاو»ناميد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)