صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: همه چیز از خشایارشاه| شاه امپراطوری ایران

  1. #1
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    همه چیز از خشایارشاه| شاه امپراطوری ایران

    بیوگرافی و زندگینامه
    داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کورش بود به جانشینی برگزید.
    خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، می گوید:" پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد.
    داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود"
    پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای که ازآیین تاجگذاری برجای مانده نوشته ی پلوتارک درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی می گویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد که درآن جانشین بایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را که کورش پیش از شاهی بر تن می کرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه برای نمایاندن نشستن برتخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید.
    خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر(شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.
    خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای" فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #2
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    خشایارشا در یونان
    خشایارشا برای دیدار از کشورهای خوربری شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویا خشایارشا دست به بسیج بزرگی زده است. واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ اعلام کردند.
    پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی(480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی می کرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که می توانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد.
    خشایارشا بی برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگه ترموپیل رسید که درآنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها(اسپارتی ها به فرماندهی شاهشان لئونیداس) راه را بر ارتش ایران بستند.
    سوران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در می آمد را یافتند. پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند.
    پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد.
    از این پس سیر روی دادها دارای پیچیدگی بسیاری است چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشته های یونانیان بدست آورد.
    آنچه می توان گفت این است که آتنیان که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران درنزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند، چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت.
    تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد.
    دیون خرسوستومس نوشته است( کتاب 11، بند 149) : " خشایار شاه در لشکرکشی به یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس رادر آنجا بکشت. سپس آتن را ویران کرد ...پس از این پیروزیها برای یونانیان باج گذارد و راه اسیا را در پیش گرفت . "
    در فهرست سرزمینی نبشته ی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد، نام یونانی های نزدیک دریا( کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک)، یونانی های فرای دریا(یونانی های سرزمین اصلی) و اسکودرا( مقدونیه و تراکیا) آمده است.
    نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن و همگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی به نام پاوسانیاس بود که جامه ی ارتش ایران را می پوشید و زیر دست افسر ایرانی به نام ارتاباذ کار می کرد
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #3
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
    برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردی كه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیز عاقبتش را نمی دانستم،
    من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
    باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.
    تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
    برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردی كه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیز عاقبتش را نمی دانستم،
    من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
    باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.

    آتــن:
    امیدوارم روح پدرم از من خوشنود باشد...
    سپاهی گران فراهم كردم كه كسی را یارای مقابله كردن با آن نباشد، خود نیز راضیم با اینكه بسیار هزینه كردم تا ارتشی از تمامی ملل فراهم آورم ولی ارزشش را داشت تا تعداد كشته ها بسیار كم باشد ، اكنون آتن هستم...آتن خالی از سكنه است ، یكی از خبرچینان گفت كه یونانیان به جزیره ای در ایتالیا گریخته اند...تنها تعدادی سرباز در اكروپلیس باقی ماندند كه پیام صلح و آزادی ما را نپذیرفته اند؛ مردونیه از من خواست كه تمامی شهر را آتش بزنم تا هیچ سربازی باقی نماند ...من و سردارم گرم گفتگو بودیم كه ناگهان كودكی عریان به سمت سپاه ما نزدیك شد، كودك گریان و پریشان به نزدم آمد، شنل خود را از دوش برداشتم و بر بدن عریان كودك بیچاره پیچیدم او تنها ناله می كرد، پس از فتح آتن تصمیم بازگشت به پارسه گرفتم ، دگر طاقت هجران نداشتم...
    پارسه:
    ـــــــــ
    پس از بازگشت از یونان دستور به جشنی وسیع دادم و تمامی نمایندگان ملل را جمع كردم و از آنان به خاطر كمكهایشان سپاسگزاری كردم .
    همگی نمایندگان آمده بودند، حتی یونانیان نیز برای طلب بخشش نزد من آمدند... من نیز به گرمی از آنان استقبال كردم.
    كودكی را كه از آتن آورده بودم بدست خواجه بزرگ دربار سپردم تا او را برای انجام كارهای درباری آماده سازد، كودك روز به روز بزرگتر می شد نام او را نیز میترادات نهادم تا همچون میترا محافظ ما باشد...
    بیشتر وقتم را صرف تكمیل كاخی می كردم كه پدرم برایم به یادگار گذاشته بود، سعی كردم بر زیبایی آن بیافزایم تا فرهنگ و هنر پارسی را بیشتر به جهانیان بیاموزم؛ در یكی از جشنهای سال نو بود كه یكی از نمایندگان كشورها از فرط تعجب و حیرت تا ساعاتها به یك نقطه خیره شده بود،برخی نیز از آنان هنوز نتوانسته بودند معنای واقعی ایزد یكتا را درك كنند مرا خدا می نامیدند كه با خشم و ناراحتی من روبرو شدند، میترادات روز به روز جوانی برومند میشد من به او تمامی هنرها را آموختم و او را از نزدیكترین كارگزاران خود قرار دادم، گاهی نیز با او درباره ی كارهای حكومتی مشورت می كردم، تنها چیزی كه این سالها مرا آزار میداد قساوت و كینه ای بود كه یونانیان از من داشتند، نمی دانم در تاریخ چه شاهی بوده كه این چنین محافظه كارانه وارد خاك دشمن شود و بجای كشتار آنان، آنان را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد، با آنكه آنان مرا زئوس خدای خود می دانند، اما كینه مرا در دل می پرورانند، وقتی به میترادات می نگرم در دلم حسی عجیب پیدا می كنم، شاید تمامی این جنگ برای آن بود كه من این كودك بی نوا را كه شاید از خانواده اش جا مانده و گم شده را پیدا كنم و به دربار بی همتای هخامنشیان بیاورم ...
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ

    امشب پارسه چه زیبا شده، كاخهایی را كه ساختم بسیار با شكوه خود را نشان می دهند ، دلم برای پدرم به تنگ آمده ، امشب سالگرد اوست ، امیدوارم هرچه زودتر اورا ببینم و در آغوش بكشم ، هر سال سالگرد پدرم احساس عجیبی پیدا می كنم و امشب گویی مرا می خوانند، بدنم دیگر نمی خواهد رنج بودن در زمین خاكی را بكشد جز عشق جاودانم پارس دیگر دلبستگی به این دنیا ندارم امشب شب من است...



    ساعاتی بعد كاخ هدیش:
    ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ

    شب رفته رفته تاریك تر می شود اما خواب به چشمانم نمی آید ، همینطور كه در افكار خویش و یاد آخرین گفتار پدرم بودم ، ناگهان درب اتاقم باز شد ، میترادات درخواست ورود كرد من هم طبق معمول به او اجازه ورود دادم، او را همانند اتخش ثرا دوست دارم،
    او به نزد من آمد اما بسیار پریشان بود اشك در چشمانش حلقه زده بود ، نخست گمان كردم خبر بدی آورده، اما بعد متوجه شدم او چیزی می خواهد به من بگوید ... لحظه ای سكوت بین ما جاری شد كه ناگهان او خنجری را از لباسش بیرون آورد و به سمت من نشانه رفت لحظه ای درنگ كرد اشك از چشمانش سرازیر شده به من نگاه می كند و از اینكه عكس العملی نشان ندادم بشدت تعجب كرده ، به پایم افتاد و در حالی كه گریه می كرد داستان این توطئه را برایم بازگو كرد: او گفت كه چندی پیش زنی را دیده كه مدعی بوده مادر اوست ، آن زن گفته كه ما تو را عمدا به نزد خشایارشا فرستادیم چون می دانستیم او مردی نیك از تَخمه خدایان است و تو را به نیكی نزد خود نگه میدارد و بزرگ خواهد كرد تا در آینده به وسیله ی تو بتوانیم اورا از بین ببریم.
    میترادات در حالی كه زجه می زد به من گفت اگر این كار را انجام ندهد او را خواهند كشت...
    میترادات را بلند كردم و اندكی به چشمانش نگاه كردم ، سپس رویم را برگرداندم و خواستم كه خنجر را بر بدنم فرو كند، میترادات در كمال تعجب گفت: شاهنشاه... اما من با صدای بلندتری از او خواستم تا كارش را به انجام برساند و جان خود را حفظ كند...
    او خنجر را بر بدن من فرو كرد اكنون تنها نوری می بینم كه مرا به سوی خود می كشاند و صدای پدرم...
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #4
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    مرگ خشایارشا تا داریوش دوم

    بعد از قتل خشایارشا پسرش «اردشیر اول» (ارتخشترا) به پادشاهی رسید. پلوتارک نوشتهاست که دست راست او از دست چپ او درازتر بود به همین سبب به او دراز دست لقب دادهبودند که به یونانی «لونگی مانوس» گفته میشود. در زمان سلطنت او (466-424 ق م ) تمیستوکلس سردار آتنی در جنگهای ایران و یونان به دربار ایران پناه برد و به گرمی پذیرفته شد. دولت آتن چون ضعیف شدهبود ناچار از در صلح با ایران درآمد و در سال 449 ق م، آتنیها یکی از سرداران خویش به نام «کالیاس» (callias) را به دربار شوش نزد خشایارشا فرستاد. و طبق یک قرارداد صلح، که به «صلح کالیاس» معروف بود آتنیها جزیره قبرس را به ایران دادند و قبول نمودند که آتنیها هیچ وقت با اسلحه در تصرفات آسیائی ایران داخل نشوند و در عوض ایران قبول کرد که قوای دریائی خود را از سواحل یونان عقب کشیده و فقط کشتیهای تجاری ایران در بنادر یونان پهلو گیرند. این صلح بر اثر مساعی یکی از فرمانروایان با تدبیر آتن بود که میخواست به عمران و آبادی یونان بپردازد. این فرمانروا «پریکلس» (pericles) بود که عصر او را مورخین از درخشانترین دوران حکومتی در یونان میدانند. در حوالی 430 ق م طاعونی در ایران پدید آمد. اردشیر چون وصف بقراط طبیب را شنیده بود، او را برای معالجه به ایران دعوت کرد ولی این دانشمند از آمدن به ایران خودداری کرد. «ژی روده دروسی»(GIRODET de roussy)نقاش فرانسوی (1834-1767) از این واقعه تابلویی تهیه کرد که در دانشکده پزشکی پاریس موجود است. اردشیر در 424 ق م درگذشت. بعد از مرگ او پسرش خشایارشا دوم به مدت 45 روز سلطنت کرد و به دست برادر ناتنی خود به نام «سغدیان» (sogdianus) کشته شد. سغدیان خود میخواست پادشاه شود که برادر ناتنی دیگری به نام «واهوکا»(vahoka) که یونانیان او را «اخوس»(ochus) مینامیدند بر او غالب شد و به نام داریوش دوم بر تخت نشست. (سلطنت او از 424 تا 404 قم طول کشید)
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #5
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    تسخیر آتن در زمان خشایارشا !

    داریوش یکم در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیروی ایران در نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی را بدرود گفت . بعد از او خشایارشا در صدد برآمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرار مردونیوس (داماد داریوش بزرگ) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. در خود آتن هم البته انتظار این انتقامجویی میرفت و تمیستوکلس سردار آتن بعد از ماجرای مارتون، قسمت عمدهای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریایی صرف کرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #6
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    حمله به یونان

    خشایارشا به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند، آنها را به سوی آذربایجان بفرستند تا اینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خود در رأس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت درآمد. بنا به گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را به یونان برساند.

    به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل توسط مهندسان مصری و فنیقی (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ(تونس کنونی در شمال آفریقا) صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان، از جمله مردم منطقهٔ تسالی به ارتش خشایارشا پیوستند. هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالتهای یونان دست بر دست گذاشتند و در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالتها میشد و همین اختلاف باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانل دچار مشکل جدی نشود. بعد از اینکه ارتش ایران از کشور سات رائی گذشت، عبور قشون دشوار شد چون میبایست از وسط جنگل یا دشتهای ناهموار به راه ادامه بدهند و ارابهها و منجنیقها از آن منطقه ناهموار نمیگذشت و در مواضع جنگلی درختها مانع از عبور ارتش میشد. از آن به بعد به دستور خشایارشا پیشاپیش ارتش اقدام به جادهسازی شد و حتا برای این کار از سکنهٔ محلی نیز برای تسریع کار استفاده کردند. نیروی دریایی ایران به موازات ساحل حرکت میکرد و در دریا ارتش ایران را از حملهٔ ناگهانی نیروی دریایی یونان حفظ میکرد. عبور ارتش ایران از کشور تراس (تراکیه) طولانی شد چون جادهسازان پیوسته در حال ساخت و هموار کردن راه بودند. پروفسور بارن در تحقیقات خود مینویسد چهل پنج روز طول کشید تا ارتش ایران توانست از کشور تراس بگذرد و به مقدونیه برسد. با اینکه جاده خشایارشا برای عبور ارتش و به صورت موقتی بود تا مدتها بعد ار آن تاریخ قابل استفاده بود.

    بعد از این که خشایارشا وارد یونان شد، تمیستوکل سیاستمدار و ژنرال یونانی گفت «ما نباید بگذاریم ایرانیان به آتن نزدیک شوند و قبل از این که آنها به جنوب یونان برسند، باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتن نرسد.» او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلوی ایرانیان را بگیرند. اما این پیشنهاد با دو مشکل روبرو بود. نخست اینکه آتن به تنهایی نمیتوانست ده هزار سرباز بسیج کند و برای این کار بایستی سایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایند و به تناسب شمار سربازان خود هزینهٔ جنگ را تحميل نمایند دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبی یونان به شمال آن سرزمین نمیرفتندو میگفتند «ما مدافع وطن خود هستیم، نه وطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم، در وطن خود میجنگیم و دفاع میکنیم.» خشایارشا از اختلافات داخلی یونانیان کاملا آگاه بود و قبل از شروع جنگ جاسوسانی را وارد یونان کرده بود. آنها موظف بودند که به اختلاف میان یونانیان دامن زنند و مانع از اتحاد میان ملل یونان شوند. فعالیت جاسوسان ایرانی باعث شد تا یونانیانی که مردد بودند که به جنگ با ایرانیان بروند، بعد از ورود ارتش ایران تصمیم بگیرند که نجنگند، به خصوص اینکه ارتش ایران بعد از ورود به یونان با هیچ یک از ملل یونان شمالی کاری نداشت و در هر نقطهای که ارتش خشایارشا خواربار خریداری میکرد، بهای آن را نقد میپرداخت. در کل اینچنین میتوان گفت که هیچ یک از ملل یونان خواهان جنگ با ایرانیان نبودند، غیر از آتن و اسپارت، آتن، آتش غیرت یونانیان را شعلهور میکرد تا آنهارا وادار نماید که علیه ایرانیان بجنگند و علتش این بود که آتن میدانست که خشایارشا فقط برای جنگ با آتن به یونان آمده چون آتن سارد پایتخت کشور لیدی را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بود، سوزانده و ویران کرده بودند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #7
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    جنگ در تنگه ترموپیل

    یونانیان به علت کثرت سربازان ارتش ایران چنین صلاح دانستند که در یک منطقه کوهستانی جلوی ارتش خشایارشا را بگیرند و برای این منظور در صدد بر آمدند که در منطقه کوهستانی ترموپیل ارتش ایران را متوقف نمایند در تنگه ترموپیل، به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در حدود سه روز در ورودی تنگه متوقف شده بودند، راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت.

    یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس (حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند، [۱] همگی کشته شدند. اسپارتیها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی میدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد میرفتند مادرانشان به آنها میگفتند «پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد. بنابراين در فرار یونانیها از تنگه ترموپیل اسپارتیها برجای ماندند و پس از کشته شدنشان یونانیها بر مزار این سیصد تن نوشتند «ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیدهایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.»

    سپاه ایران بعد از این جنگ برای عبور از گردنه ترموپیل به حرکت درآمد. خشایارشا بعد از این که از ترموپیل گذشت از طریق جاسوسان خود مطلع شد که آتن میکوشد که ملل تسالی و مقدونیه را علیه او وارد جنگ کند تا راه بازگشت او را ببندند و کاری کنند که او از پیشروی در خاک یونان صرف نظر کند. راه جلوگیری از این توطئه این بود که خشایارشا هر چه زودتر آتن را اشغال نماید تا این که تحریک و توطئه آتن خاتمه یابد اما از قضا چند روز بعد از حرکت ارتش ایران از جلگهٔ آهار برف سنگینی بارید و خشایارشا در برف مجبور به توقف گردید تا این که راه باز شود اما یک هفته بعد از برف اول دومین برف همانطور سنگین نازل گردید. خشایارشا از روزی که وارد یونان شد، حرکت ارتش را طوری تنظیم کرد که به طور دایم بین نیروی زمینی و نیروی دریایی ارتباط برقرار باشد و لذا از حیث خواروبار در مضیقه قرار نگرفت. پنج روز به آغاز بهار مانده بود که خشایارشا فرمان حرکت ارتش را صادر کرد و ارتش ایران از منطقهٔ کوهستانی گذشت و به جلگه تلکو رسید.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #8
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اشغال آتن

    در جلگه تلکو بین ارتش ایران و یونانیان جنگ در گرفت که به شکست یونانیان انجامید و بعد از این برد خشایارشا ارتش خود را از رودخانهٔ تلکو، واقع در همان جلگه عبور داد. عبور ارتش خشایارشا از این رودخانه که بسترش در تنگه تلکو بود، چهار روز و به روایتی شش روز طول کشید و وقتی از آن خارج شدند، به شهر تارت رسیدند و پنج روز در این شهر توقف کردند. یک روز قبل از این که خشایارشا از تارت حرکت کند، اعلامیهای برای سکنه آتن فرستاد و در آن گفت هریک از سکنه آتن که تسلیم ارتش ایران شود در پناه پادشاه ایران خواهد بود.و جان و مالش مصون است.

    خشایارشا به طوری که پروفسور بارن میگوید، میخواست که به گرفتن غرامت جنگ از آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزد تا این که حسن نیت خود را به ملت آتن و سایر ملل یونان ثابت نماید اما مجلس شورای آتن نپذیرفت و تسلیم شدن در قبال ارتش ایران را یک ننگ غیر قابل تحمل دانست و مصمم شد که بجنگد. به همین علت حکومت آتن تمام زنها و بچهها و کسانی را که توان شرکت در جنگ را نداشتند از آتن خارج کرد و هر آنچه از اموال قابل حمل را نیز به همراه آنان به جزایر پولوپونز و سالاميس فرستاد.
    [ویرایش] روایات مختلف دربارهٔ به آتش کشیده شدن آتن

    در تاریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا بعداز ورود به آتن این شهر را ویران کرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #9
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    آکروپولیس.


    بعضی از محقیین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیده دارند که خشایارشا بجز ارگ آکروپولیس و دیوار شهر که اطراف آتن بود، چیزی را ویران نکرد و روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقی بود . آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی جنگ پلوپونز که از سال ۴۰۴ تا ۴۳۱ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توسدید آمده است. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی موثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریبا بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد.

    عبدالحسین زرینکوب نوشته است خشایارشا با پس از تسخیر آتن و آتش زدن به ارگ آن چون مقصود خود را از لشکرکشی حاصل میدید به ایران برگشت. فقط مردونیه را با تعدادی سپاهی باقی گذاشت تا به جنگ یونان پایان دهد. مردونیوس نخست درصدد برآمد که مگر یونانی ها را به مسالمت وادار به انقیاد کند اما توافق حاصل نشد. آتن یکبار دیگر مورد تعرض سپاه ایران واقع گشت و باز صدمه و خرابی بسیار به آن وارد آمد.[۲]

    پیرنیا نوشته است خشایارشا با تصرف آتن و آتش زدن معابد آن، تا اندازهای مقصود دربار ایران را که تنبیه یونانیها بود حاصل کرد و سپس به ایران بازگشت. پس از شکست مذاکرات بین مردونیه و آتن جنگ شروع شد. ایرانیها مجدداً وارد آتن شدند و آن را بکلی خراب کردند.[۳]

    هرودوت نوشته است پس از خارج کردن زنان و فرزندان از آتن و فرستادن آنها به جزیرهٔ سالامیس در جنوب یونان، فرماندهان قسمتهای مختلف اقوام یونانی در سالامیس جمع شدند و شورای جنگی تشکیل یافت. در حین مذاکرات مردی از آتن وارد شده خبر داد که پارسیان به ولایت آتن رسیده، سراسر آن حدود را به آتش کشیدهاند.[۴]

    پارسیان در موقع ورود به آتن آنجا را خالی از سکنه یافتند و تنها در معبد آتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان بر گنجینهٔ معبد دست یافته، ارگ را به آتش کشیدند. مدتی پس از این واقعه، پناهندگان آتنی که گماشته وار در لشکر خشایارشا خدمت می کردند، اجازه یافتند به آکروپلیس داخل و طبق آداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند.[۵]

    پس از تسخیر آتن خشایارشا در مورد اینکه به ایران بازگردد یا اینکه در یونان مانده همراه مردونیه برای تسخیر کامل یونان بجنگد با بانو آرتمیس مشورت کرد او گفت «به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را به این کار مأمور نمایید. شاهنشاها! شما اکنون در عین کامیابی، به وطن باز میگردید چون آتن را به آتش کشیدهاید.» [۶] در توضیحات آخر کتاب هرودوت آمده است که احتمالاً تنها ارگ آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شده است و قسمتهای چوبی آن از بین رفته است. آنهم اگر توجه شود، مشخص میشود که خرابی معبد به حدی نبوده است که در آن نشود، عبادت کرد.[۷]
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #10
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    در آن روزگاردر فارس که حدود پانصدسال پ.ت.ت. می بوده مردی میزیسته بنام مردخای فرزند پائیر از نژاد بنیامین و پیرو کیش یهود.او عموزاده دختری داشت بنام هدسه که بی نهایت خوب رو بود و خوشکردار .این دختر نیز به میل خود به پایتخت آوردند بنا بر آنچه به او آموخته بودند او هرگز درباره خود و کیش خود با هیچکس سخن نمی گفت . او را همچون دیگر دختران به خواجه سراسپردند.. هدسه را خواجه سر بسیار خوش آمد . بنا براین خواجگان برآن شدند که او را آماده نمایند .پس از یک سال تمرینهای بدنی و آموختن طریقه رفتار با پوشیدن لباسهای گرانبها بروزی اورا با دیگر دختران خوبرو به نزد شاهنشاه ایران در آوردند. خشایارشا محبت اورا بدل گرفت و تاج برسرش نهاد . قرار برآن گردید که با شاهنشاه ایران ازدواج نماید . از آن هنگام او را استرنام نهادند. در آن زمان رسم بر آن بود که همگان می بایستی کیش خود را پنهان ننمایند و پنهان کردن کیش در نزد ایرانیان گناه بس بزرگ بود. مردخای نیز به خدمت دربار درآمد بدون آنکه نسبت خود را با ملکه ایران بیان نماید . بروزگاری کیش و نسبت مردخای با ملکه معلوم میگردد و وزیرالوزرا هامان با استفاده از قانون سعی در کشتار یهودیان و مردخای می نماید . مردخای از این بابت پریشان شده نزد ملکه استر می رود و از او چاره کار می خواهد . ملکه استر با جلال و جبروت تمام به خدمت شاهنشاه می رود . خشایارشا فورا درمی یابد او خواهان چیز مهمی است. بالاخره به اصرار زیاد شاه خواسته خود را بیان کرده و از شاه می خواهد که از قتل یهودیان در گذرد. شاه به خواسته او جواب مثبت داده و دستور می دهد در نامه ای که به مهر و امضاء شاه رسیده هر آنچه ملکه استر می خواهد نوشتار نماید . ملکه استر یا هدسه علاوه بر خواسته اولیه خود در نامه درج می نماید که به مدت هشت روز به یهودیان اجازه داده شود که هرکاری که می خواهند انجام دهند و بعد از آن نیز هیچگونه تعقب قانونی قرار نگیرند. تاریخ نویسان می نویسند که یهودیان در این مدت حدود یکصد هزار ایرانی بی گناه را از دم تیغ گرانیدند . هزاران سال است که یهودیان سه روز در موقع معینی از سال را به نام روز ملکه پوریم جشن می گیرند.در ضمن یکی از کتابهای تورات استر و مردخای نام دارد . آرامگاه ملکه استر و مردخای هم اکنون در همدان می باشد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/