« آی آدم ها »
آی آدم ها که بر ساحل نشسته ، شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان ،
یک نفر که دست و پای دائم می زند.
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن ،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید ،
گرفتستید دست ناتوان را ،
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
به کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان .
از میان آبهای دور و نزدیک ،
باز در گوش این نداها ،
" آی آدم ها "....
نیما یوشیج
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)