Sally's song





I sense there's something in the wind

احساس می کنم چیزی در باد است
That feels like tragedy's at hand

که احساس می کنم مصیبتی نزدیک است
And though I'd like to stand by him

و گرچه دوست دارم با او بمانم
Can't shake this feeling that I have

نمیتوانم احساسی را که دارم را از خود دور کنم
The worst is just around the bend

مصیبتی در این نزدیکیهاست

And does he notice my feelings for him?

و آیا اون نیز احساسی را که به او دارم درک می کند
And will he see how much he means to me?

و میداند که برایم چه ارزشی دارد
I think it's not to be

من که فکر نمی کنم بداند

What will become of my dear friend?

چه بلایی سر دوست عزیزم خواهد افتاد
Where will his actions lead us then?

اعمالش مارا به کجا خواهد برد
Although I'd like to join the crowd

اگرچه دوست دارم به دیگران بپیوندم
In their enthusiastic cloud

و به سرگرمیهایشان
Try as I may, it doesn't last

و تا آنجا که میتوانم سعی خود را بکنم، هرگز تمام نخواهد شد

And will we ever end up together?

و آیا در آخر با هم خواهیم ماند
no, I think not, it's never to become

نه، من که فکر نمی کنم، این هرگز رخ نخواهد داد
For I am not the one

چون من تنها عشق او نیستم