گفت هارون با غلامان مطلبی
در ورای حالت مجنون شبی
کاین همه شور دل مجنون زچیست
شور عالم گیر او از عشق کیست
هاتفی گفتش ز هجر لیلی است
دم به دم مجنون به فکر لیلی است
تو ز عشق روی لیلی غافلی
بی خبر از بی قراری دلی
عاشقان در شرق و غرب ای جهان
قصه ی عشق او آرند بر زبان
گفت لیلی پیش من آرید هان !!!
تا از او پرسم سوالی بی امان
ساعتی در وی نظر انداختی
از تعجب چهره بر افروختی
گفت آن لیلی تو ای گفتا : بلی
گفت : تو آتش بر افروز دلی؟
گفت من لیلی ، تو مجنون نیستی
آن اگر باشی تو هارون نیستی
گر مرا بر دیده ی او بنگری
دیدنی ها را ز خاطر می بری
چشم مجنون گر تو در سر داشتی
مُلک و مِلک را اندر رهش بگذاشتی
شاعر مرحوم دکتر مصطفی غرویان
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)